زمانی از زبان خاتمی در پاسخ به نامه تند سروش
نوشته بودم: می گویید امروز بهترین روزنامه آنست که بسته باشد، بهترین زبان آنست که بریده باشد، بهترین قلم آنست که شکسته باشد، و بهترین متفکر آنست که اصلا نباشد. دانشجو و نماینده، سیاست پیشه و نویسنده همه تاوان استقلال خود را می پردازند و هر کس سر بر آن آستان ندارد آستین را به خون جگر بشوید که نظام ولایت جز مرید مطیع نمی پسندد. اما برادر عزیز این حکایت در صد سال گذشته همیشه صادق بوده چه در ولایت چه در سلطنت و انحصار به دوره ما ندارد. تو گمان می بری که اگر تو به آن کافری ما به آن ایمان داریم؟
از آن زمان نزدیک به ۹ سال گذشته است و وضع ما از آن نگر که مقصد آن نامه بود همچنان همان است که بود. آن زمان سروش بر او تندی می کرد که فرصت سوزی می کند و این زمان این سخن در هزاران ضرب شده است و تکرار می شود. من به این تندی و عتاب بی اعتقاد بوده و هستم امروز بیش از دیروز. آن زمان هنوز سروش می توانست به وطن برود و بیاید. امروز دیگر همان را هم نمی تواند. اما او نیست ولی خاتمی هست. کسی که می تواند انزوا و عزلت و تبعید اختیار کند هزگر مانند آن نیست که در خانه می ماند.
خاتمی هر چه هست نمونه روشن وضعیت اصلاحات در ایران ما ست. او را شخص می بینند و به او حمله می برند اما از چشم من او یک دوره از تاریخ ما ست و سنجه وضع دیروز و امروز اصلاحات ما. او همه آن چیزی است که اصلاحات در کشور ما می توانسته به دست آورد. پیش رفتن و عقب نشستن اش. خواسته ها و دستاوردها و ناکامی هایش. شوق و شور و فسردگی اش. هر چه هست همان است که اصلاحات هست. اصلاحاتی که در خانه مانده و در خانه باید رشد کند اگر بتواند.
وقتی حجاریان ترور شد این مضمون در زبانها می گشت که وضعیت اصلاحات مثل همین سعید حجاریان است. تیر خورده اما نمرده است. بعد ها هم نمی توانست حرف بزند اما فکرش روشن بود. درست مثل خود اصلاحات. اگر سعید حجاریان نماد اصلاحات بود در یک دوره معین خاتمی نماد اصلاحات بوده از آغاز تا امروز.
نمی دانم در باره نوع شناسی سیاستمداران کار و مطالعه ای شده است یا نه. حدس می زنم که در دنیای غیرفارسی زبان کارهایی در این زمینه انجام شده است. اما نسل من با روی هم گذاشتن تجربه نسل قبل از خود می تواند روی هم نوع شناسی سیاستمدار ایرانی را اکنون به دست دهد. برخی آرمانگرایند چون میرحسین و مصدق و برخی یک دنده اند مثل کروبی و خمینی. برخی عملگرایند مثل هاشمی و رضا پهلوی. برخی مصلحت گرایند مثل خاتمی و داریوش همایون. و برخی جباران اند چونان محمدعلیشاه که مجلس را به توپ بست و آزادیخواهان را حبس و زجر کرد و بکشت و خامنه ای که استصواب را بر مجلس و انتخابات حاکم کرد و آزادیخواهان به حبس نشاند و به قتل آورد.
اما شاید از یک بابت خاتمی بسیار شبیه بازرگان باشد. مردی که فحش می خورد اما راهی را می رفت که به آن سرسختانه و صمیمانه اعتقاد داشت. مردی که تا در مسند قدرت بود هیچ کس به او باور نداشت اما او خود چیزی جز باورهایش نبود. وقتی به یاد می آورم دوره دانشجویی خود را در سال اول انقلاب از اینکه آنهمه بیرحم بودیم و مردی به آن بزرگی را قدر نمی دانستیم و رفتن اش را خواهان بودیم شرم می کنم.
مرد سیاست در میان ما اگر برای دزدی نیامده باشد و اگر جباری پیشه نکرده باشد و ثروت و قدرتی را هدف نگرفته باشد و قصد تعالی ملی داشته باشد کاری سخت و طاقت فرسا بر عهده گرفته است.
از اول انقلاب همه فکر می کردیم این تندروی و سرعت و هیجان است که کارسازی می کند. جنگ نتیجه این نوع نگاه بود. یادم نمی رود که در راهروهای دانشکده صحبت از این بود که ما نیاز به یک جنگ داریم تا تصفیه شویم! و این هنوز پاییز ۵۸ بود. ما از جنگ استقبال کردیم.
امروز هم چیز زیادی فرق نکرده است. سیاست ورزی هنوز در حاشیه است. کسی که تندتر شعار می دهد در چشم ها خوشتر می نشیند. آخرین نمونه اش احمدی نژاد است. احمدی نژاد ذات آن تندروی مطلوب ما ست که پیکرینگی یافته است.
بازرگان مردی مذهبی و متدین و متشرع بود. کسی نبود که بتوان به او شک کرد یا او را به سستی در انجام وظیفه و خیانت در مال و رای مردم متهم داشت. مردی بود پاک. با عقایدی جازم در نحوه اداره جامعه. ملی بود. مذهبی بود. اما در آن جامعه تبدار کسی به قدر و قیمت او نمی رسید. ناچار حاشیه نشین شد. سیاست بود که حاشیه نشین می شد. و چیست بعد از سیاست جز فریب و سوءمدیریت و هدر دادن حرث و نسل؟ و همین اتفاق نیفتاد؟
در نوع شناسی سیاستمداران انواع دیگر بسیار است. مثلا نوع سیاستمداری که می گوید و می گریزد مثل بنی صدر و نوع سیاستمداری که می گوید و پای هزینه اش می ایستد و به حبس خانگی می افتد مثل منتظری و موسوی. فرق فارقی است میان آنکه در کشوری زیر سایه رعب و تهدید باید سیاست بورزد و آنکه از زیر سایه رعب و تهدید بیرون شده است و در کشوری آزاد بیانیه می دهد. من همیشه به آنکه در خانه ایستاده و به تلاش خود ولو محدود ادامه می دهد بیشتر اعتنا می کنم.
میلان کوندرا در رمان درخشان بار هستی اش به توصیف سخنرانی دوبچک رهبر اصلاح طلب کمونیست چکسلواکی پس از اشغال پراگ می پردازد. مردی که ربوده شده بود و با تهدید و تحقیر بازگردانده شده بود. مردی که جانی برای حرف زدن نداشت. مردم چشم به دهان او دوخته بودند و او به سکوت های طولانی دچار شده بود. می نویسد ترزا دیگر یادش نمی آمد دوبچک در آن سخنرانی چه گفت. اما آن سکوتهای طولانی میان جملاتش را هرگز از یاد نبرد. در آن سکوتها چیزی بود بیشتر از آنچه گفته بود.
خاتمی امروز در رفتار مانند گفتار دوبچک است.
خاتمی همان عکس کژ و کوژ و لرزانی است که از او بر سر صندوق رای منتشر شده است. او در مقابل هیچ دوربین شفاف و روشنی نایستاده است. هیچ دوربین روشن و شفافی او را نمی بیند. دوربین ها به خامنه ای و مسجدهای از پیش نشان شده اختصاص دارد. عکس رنگ پریده و لرزان خاتمی عکس اصلاحات لرزان است. اصلاحاتی که خبرهایش نادقیق است. که چهره اش ناپیدا ست.
خاتمی همان پیرمرد خنزرپنزری ما ست. می خندد. خنده اش خشک است. او نماد امید ما ست. میزان امید او میزان امیدی است که ما به اصلاحات داریم. ترازوی ناامیدی های ما ست. مردی که آرزوهای ما را حمل می کند. اما سکوت های طولانی می کند. سکوتهای او حرف می زند. مثل همیشه می گوید ما مردمی هستیم که به رهبرانی که صادقانه به ما فکر می کنند تف می کنیم و در مقابل در برابر جبارانی که گردن ما را می مالند تسلیم می مانیم.
من خوشحال ام که خاتمی طوری عمل کرده است که در حبس خانگی نیفتاده است ولی این را هم نمی فهمم که چرا فکر می کنیم بیرون از حبس خانگی وضع او بهتر است؟ شاید اگر به حبس خانگی می رفت برای خودش بهتر بود. از موج ناسزاها آسوده می شد. درست مثل موسوی که تا بیرون بود متهم بود به جنایات عصر طلایی. یعنی که اگر به حبس خانگی نرفته بود امروز در رسانه ها به قتل رسیده بود. پس شاد باشیم که از قتل و لینچ رسانه ها در امان مانده است.
خاتمی اینک وضعی را دارد که ۹ سال پیش هم داشت. چیز تازه ای اتفاق نیفتاده است. آن نامه را با ابیات زیر شروع کرده بودم. تنها امر تازه این است که اصلاحات نیز امروز مصداق همین ابیات شده است: سیاه نامه تر از نامه اصلاح نیست. و این یعنی این نامه خود ما ست. تحقیری که در حق خاتمی روا می داریم تحقیری است که در حق خویش روا می داریم. بزرگداشت او بزرگداشتی است در حق خویش. و اگر به درک او برسیم به درک خود نیز رسیده ایم و گرنه این تاریخ باطل را تکرار کرده ایم که مردان سیاست را کشته ایم و جباران و دزدان را پذیرفته ایم:
سیاه نامه تر از خود کسی نمی بینم / چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
مکن به چشم حقارت نگاه در من مست / که آب روی شریعت بدین قدر نرود
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری / وفای عهد من از خاطرت بدر نرود
نظرات
نظر
محمد خاتمی پیشتر پیششرطهای اصلاحطلبان برای مشارکت در انتخابات را اعلام کردهبود. آزادی همه زندانیان سیاسی، آزادی فعالیت احزاب و رسانهها و برگزاری انتخابات سالم و آزاد، از جمله پیش شرطهایی است که خاتمی اعلام کرده بود.
=============
ایکاش ایشان لااقل این حرفها را نمیزد.
گاهی آدم باید پای حرف خود بایستند تا باورپذیر شود لااقل برای خود…
مردم دارند عادت میکنند حرف را بشنوند و جور دیگر تعبیر کنند… تا وقتی حرف از دهان درنیامده هر کاری بکنی مختاری…اما وقتی چیزی از دهان بیرونآمد انوقت با دیگران در عملشان شریک میشوی… آنوقت برای شکتنش لازم است زبان بجنبد.
من فکر میکنم سیاست باید پدر و مادری داشته باشد…سیاست میتواند حرامزاده نباشد…
زنده باشید آقای جامی عزیز…وقتی به این قسمت رسیدم تقریبا گریه ام گرفت : ما مردمی هستیم که به رهبرانی که صادقانه به ما فکر می کنند تف می کنیم و در مقابل در برابر جبارانی که گردن ما را می مالند تسلیم می مانیم….
مشکل خاتمی و آن چه که او را از بازرگان متمایز می کند، این است که پای حرف خود نمی ایستد.
همانگونه که روزی گفت انتخابات مجلس هفتم را برگزار نمی کند اما برگزار کرد، این بار هم با استراتژی کاملا پسندیده و خیرخواهانه شروط شرکت در انتخابات را مطرح کرد و وقتی شروط به وقوع نپیوست، اعلام کرد در انتخابات شرکت نمی کنیم. اما شرکت کرد.
عیب بزرگ این اقدام خاتمی این است که به حرف خودش پشت پا زد. و با این کار گفتار خودش را بی اعتبار کرد. خودکشی سیاسی کرد.
بازرگان اینگونه نبود!
—————–
من در باره شرکت در انتخابات مساله را طور دیگری می فهمم: اصلاح طلبان لیست ندادند و فعالیتی هم برای انتخابات نکردند اما تحریم هم نکردند. دست کم این موضع خاتمی بوده است. – م.ج
مهدی جامی عزیز من با اصول کلی حرفت موافقم اما دوازده ساله و در هر انتخاباتی این سوال برای اصلاح طلبها (نه فقط بزرکان اصلاح طلب که تک تک کسانی که دل در گرو اصلاحات داشتهاند) پرسیده میشه که آیا خط قرمزی هم وجود داره یا نداره؟ و اگر داره کجاست؟ متاسفانه جنبش اصلاحات نتونسته برای این سوال جواب نظری و عملی قانع کنندهای پیدا کنه و به همین دلیل هم سر هر دوراهی جدی ای دچار اختلاف نظر شده.
دفعات قبل حداقل سعی میشد که افکار عمومی اقناع بشه، ولی اینبار حتی تلاشی هم نشد. تا روز قبل از انتخابات درست یا غلط، خاتمی گفته با ناگفته، به نظر میرسید اجماعی حاصل شده که چون این انتخابات حداقل شرایط را نداره کسانی که دل در گرو تغییر دارند شرکت نمیکنند. اما خاتمی با این حرکت به قول خودش غافلگیرکننده بیش از آنکه حاکمیت را غافلگیر بکنه مخالفان را غافلگیر کرد.
من نمیفهمم چرا توضیح خواستن از خاتمی به خاطر اینکارش (حتی اگر توضیح خواستن به صورت نقدهای خشن باشه) را باید برابر با کاری که با بازرگان شد دانست؟
من خوندم با دقت , اما چیز زیادی نفهمیدم. یه مدتی است که اگر چیزی را نهفمم میگم لابد یارو شریعتی وار نوشته وگرنه حرف حساب رو اولا خلاصه میزنن و ثانیا واضح میزنن.
شما آمدی سیاستمدارن را تقسیم بندی کرده مثلا موسوی ومصدق آرمانگرا هستند و …. اما به نظر من سیاستمدار دو جور است : صادق یا دروغگو . و موسوی سیاستمدار صادقی نیست, که اگر بود صادقانه اشتباهات عصرطلایی را قبول میکرد و انوقت میشد سیاستمدار صادق.
خیلی ممنون. فوق العاده بود. بله با این جامعه ای که می بینیم، نیست امید صلاحی
بنظر من آقای نوریزاد درست می گفت که خاتمی یک ترسوست. یک بردل واقعی که محال است طرف روحانیت و جمهوری دست پختشان را رها کند.
واقعاً اگر هدف رأی دادن جلوگیری از وحشی گری رژیم بود پس چه احتیاجی به دزدکی رأی دادن در نقطه ای دور افتاده بود. خاتمی که رژیم برایش تره هم خورد نمی کرد بسیاری از سبزها را از دست داد و شاید سبزهارا شقه کرد. بزدی خاتمی فرصت های بسیازی را سوزاند. آقای بازرگان یک میلیونیم موقعیت و شانس و حمایت خاتمی را نداشت.
آقای جامی عزیز همانطور که گفتید نهضت آزادی و بازرگان در مقابل یک ملت تندرودر آنزمان تنهای تنها بود.
یکی از نتایج کار اقای خاتمی این بود که حامیان اصلاحات و جنبش سبز رو دو شقه کرد خیلی از دوستانی که قبلا حامی ایشون بودن الان دیگه نیستن و بعضی ها هم موندن ولی خوب دیگه تو دل جنبش سبز نمی شه دم از خاتمی زد و این نابخشودنی ترین گناه خاتمیه ایجاد تفرقه – برای اصلاح برای انقلاب برای هر کاری نیاز به وحدت هست بر سر برخی اصول مشخص سلبی و ایجابی. ما گردن کسی رو نمی شکنیم با کسی هم عقد اخوت نبستیم ولی یک سیاستمدار باید یاد بگیره که پای حرفش بایسته هر چند که براش هزینه داشته باشه و اگه می خواد عوض کنه حرفشو باید مردمو در جریان بزاره – این فقط خاتمی نیست که فک می کنه رای شخصیش برای خودش مهمه این همه مردم هم می تونن همین فکرو بکنن و دیگه اصولا عدم شرکت در انتخابات بی معنیه حاکمیت هم نشون داده که واسه حرفای خاتمی تره هم خرد نمی کنه – خاتمی یه دوره رئیس جمهور بوده خدمت کرده در بیشتر مواقع ملتم قدر دونستن کسی نیومد خاتمی رو از کرسی ریاست بندازه بیرون برعکس مرحوم بازرگان که اقای نویسنده و همفکراش این کارو کردن و واقعا باید شرمنده باشن ولی بازرگان عزیز همیشه روی حرفش ایستاده و در بد ترین مواقع حرف حقشو زده، والا ما یه مورد به یاد نداریم خاتمی حرفی و رسانه ای کرده باشه در مقابل جریان مخالف و تا اخر روش واستاده باشه اگه باشه من یادم نمی آید – مشکل اصلاحات و خاتمی همینه که هیچ وقت شفاف و روشن نیومدن اصلاحات رو تعریف کنن و خیلی وقتا سیاست یکی به میخ و یکی به نعل رو بازی کردن و مهندس بازرگان اصلا اینگونه نبود و وقتی دید که یه عده به هر اسمی در کارش دخالت می کنن نموند به این بهانه که انقلاب در مقطع حساسه یا هر چی. به این میگن کسی که به هدفش به راهش به اعتقاداتش باور داره نه خاتمی که معلوم نیست کجاست یه روز می گه رای می دیم یه روز می گه نمی دیم جالبه خیلیا گفتن که رای دادن خاتمی امری شخصی بوده جالبه همین ادما هم می اومدن به یزدی و جنتی گیر می دادن که چرا از یه کاندیدا حمایت می کنه و در وقتی که جواب می شنیدن که شخصیت حقوقی و حقیقی این ادما جداست اعتراض می کردن که نمی شه ولی سر خاتمی نمی گن که نمی شه میگن حق خصوصیش بوده (این تیکه در متن شما نیست ببخشید نوشتم). نکته دیگه اینکه گفتین خارج نشین با داخل نشین حرفتون درسته ولی داخل نشینی که باعث تفرقه بشه و نتونه مقاومت کنه تازه هیچ قدرت معامله و چانه زنی هم نداشته باشه به چه درد می خوره- نباید نقدش کنیم چون داخل نشینه و چون داخل نشینه هر کاری خواست میتونه بکنه، خمینی هم داخل نشین نبود ولی انقلابی رو مدیریت کرد. مهندس بازرگان هم در داخل نشست ولی هیچ گاه از مواضعش کوتاه نیومد و حرفشو زد و وقتی دید که تاثیری نداره کنار رفت. شنیدین که عابدان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند / چون به خلوت می روند ان کار دیگر می کنند؟؟ خاتمی قصه ما هم وقتی رفت یه جای خلوت و دور از دید رسانه ها آن کار دیگر رو کرد
خاتمی نماد وضعیت امروز اصلاحات نیست، نماد مدعیان دوم خردادی اصلاحات است، آنهم از نوع عافیت طلب. خاتمی بخشی از تاریخ ماست، اما آن بخشی که دیگر امروز نمی شود به آن افتخار مرد. نماد بزرگترین سوء تفاهم ما در سال های گذشته، بی ارادگی، بی برنامه گی، سردرگمی و تناقض است. خاتمی همه آنچه اصلاحات می توانسته به دست آورد نیست. خاتمی همه آن حسرت ها و ناکامی های ماست. خاتمی در خانه ماند و سروش از خانه رفت. اما خاتمی تنها در خانه (وطن) نماند، از خانه(منزل) هم بیرون نیامد.
خاتمی هدف را رها کرد اما منصب را نه. بازرگان منصب را رها کرد اما هدف را نه. بازرگان نه باورهایش را مخفی کرد نه دورهای ۱۸۰ درجه ای ناگهانی زد. او هم بسیار فرصت سوزی کرد. اما هرگاه به هدف نرسید هدف را رها نکرد. خاتمی هرگاه به هدف نرسید ۱۸۰ درجه تغییر جهت داد تا همچنان در صحنه باشد. خاتمی جامعه مدنی را به اشاره گوشه چشمی به جامعه النبی تبدیل کرد.
خاتمی نماد هیچ امیدی نیست. او نماد تمام نا امیدی های ماست. ته دل خیلی هامان آرزو می کردیم خاتمی صفش را جدا کند. مبادا جنبش را به روز اصلاحات بیاندازد. خوشحالم که این گونه شد. او دیگر در این صف نیست. تنها می ماند با معاشقه های دوستدارانی که عاشقانه می پرستندش!
به نظر من اقای خاتمی دقیقا همان کاری را کرد که قلبا به آن اعتقاد داشت . خاتمی هیچوقت نگفت رای نمیدهم و اصلا نباید از خاتمی توقع داشت رای ندهد.
اقای جامی مشکل بزرگی از جامعه ایران را عیان میکند جایی که به نخبه کشی خو کرده و در مقابل زور سکوت پیشه میکند.
یکی از دوستان نوشته بود که خاتمی بر خلاف همه بزرگان روی حرف خود نمی ایستد. کاملا درست است ولی از کجا بدانیم که در عالم سیاست همین رفتار یک فضیلت نباشد. همین ویژگی دقیقا بود که درتابستان و پاییز سال ۸۷ خیلی ها به اصرار و تمنا افتادند که او در انتخابات ۸۸ شرکت کند. دقیقا به خاطر همین رفتار بود که به او به چشم تنها گزینه نگاه می شد.خاتمی ترسوست اما از کجا معلوم که ترسو بودن گاهی در عالم سیاست یک فضیلت نباشد؟
آقای جامی عزیز! اینکه بنویسیم و هشدار دهیم «نجبهکشی» کار بدی است و بعد در تعریف «نخبه» آدرس غلط بدهیم جفا به تاریخ و به جامعه و نسلی است که کاسه گدایی به دست گرفته دنبال نخبه میگردد.
از نظر من بیسواد امی «مهدیجامی» نخبه است. «مهدیخلجی» هم نخبه است. هر دو هم اتفاقا اشتراکات فراوانی در نگاه و رفتار دارند.
یکی مینویسد «خاتمی» نماد اصلاحطلبی هست و نباید او و رفتارش را نقد کرد و اتفاقا با گریز به تاریخ نه چندان دور همین کشور و یادآوری خاطرات خود از «بازرگان»ی یاد میکند که نمونه واقعی سیاست بود و با رفتار امثال او به حاشیه رفت و نیرنگ و خدعه به متن آمد و تلویحا تلاش میکند، «خاتمی» را با او شبیهسازی کند، در حالی فراموش هم نکردهاست که دیروز «خاتمی» هم در خط تخریب «بازرگان» و نخبهکشی با او همراه بودهاست. مهدی جامی دانشجو و در دانشگاه و محمدخاتمی در کیهان و مجلس.
«مهدیخلجی» اما برعکس خاتمی را بیسیاست میداند و با اشاره به پند لقمان به پسرش، میگوید که باید از خاتمی سیاست آموخت.
من هم مثل شما آقای جامی عزیز با تخریب و تکفیر و ترور شخصیت مخالفم. هم در مورد نخبهگان هم در مورد پخمهگان. بارها هم اشاره کردهام که اهانتهایی که در فضای مجازی به «احمدینژاد» و دیگر کارگزاران نظام میشود، رهی که به دهی نمیبرد هیچ! گمراهی را به دنبال دارد و دردسر. اما آقای جامی عزیز! حق باشما، خاتمی سیاستی است که نباید به حاشیه رانده شود. اما آیا ما حق نداریم آقای خاتمی را نقد کنیم؟ آیا همه رفتارهای یک آدم و آنهم سیاستمدار درست است؟ و باید جماعت برای همه کارهای او جز سوت و کف و تشویق کار دیگری نکنند؟
نوشتهاید: «من خوشحال ام که خاتمی طوری عمل کرده است که در حبس خانگی نیفتاده است ولی این را هم نمی فهمم که چرا فکر می کنیم بیرون از حبس خانگی وضع او بهتر است؟»
گمان میکنم نامه مخملباف به میرحسین در استانه انتخابات را خوانده باشید. آنجا اشاره می کند که «ما ملتی هستیم که تا کسی شهید نشود، قبول نیست.برای ما آزادی خواه کسی است که در زندان است و در حال اعتصاب غذاست. اما همین که آزاد شد ، حتی اگر در حال ادامه مبارزه برای آزادی باشد، می گوییم کلک بود، از خودشان است.»
آقای جامی من صددرصد قبول دارم که خاتمی ازاد بسیار درد میکشد، اما باور کنید بین اینکه آدم اجازه نداشته باشد در مراسم تشییعجنازه پدر خود هم شرکت کند و مجبور است در کنار همسر سالخورده خود تحت نظر ماموران زندگی کند و از هر گونه آزادیی محروم است زمین تا آسمان فرق است با خاتمی که در کمال آزادی به ملاقات «حمیدسبزواری» میرود و اگر بر آرمگاه پدرش رنگ پاشیده شد، بست مینشیند.
آقای جامی من معتقدم اینگونه اشاره حضرتعالی به مسدود شدن باب نقد منجر می شود و شوربختانه باید گفت این برای جامعه روشنفکری ما مصیبت است
خاتمی درست همونطور که گفتید بنا به اعتقاد شخصی خودش به اصلاحات رفتار کرده. وارد این مقوله که ما نخبه کش هستیم یا نه نمی شم .این اتفاق هرجای دیگه دنیا هم افتاده بودشاید تیغ انتقاد ها از این خیلی تند تر هم بود. چون ملت ما به دلیل پیشینه تاریخی به “انطباق” البته به معنی منفی قبول وضع موجود عادت دارند.به جوانتر ها نمی شود خرده گرفت. راهی که خاتمی بهش اعتقاد داره یک راه طولانی هست ، اینقدر طولانی که در اون مدت زندگی همه این جوونها و نسلهای بعدیشون تباه می شه.
من اگرچه با تعبیر “خیانت” برای عمل آقای خاتمی مخالفم، ولی باید عرض کنم بیچاره جامعه ای که “نماد امیدش” باشد. سالهاست که من از خاتمی “امید” بریده ام و به نظرم مردان مردی مثل موسوی و کروبی شایستگی بیشتری برای حمایت دارند.
ما ملتی استبداد زدهایم. تعدیل نداریم.یا صفریم یا صد. دیگران یا با مایند یا علیه ما.هیچگاه نمیتوانیم تمیز قرار دهیم.نمی توانیم به کنش یک اصلاح گر به عنوان لیدر یک جریان و نظر شخصی او تفکیک بگذاریم. هر کس مثل من فکر نکند خاین است
راستی چه تفاوتی بین سید علی خامنه ای و دوستان تکفیر کننده خاتمی وجود دارد؟ هر دو نظر ضد خود را خاین تشخیص می دهند
من آدم سیاسی نیستم ولی یک نقطه از جنبش سبز هستم که ۲ سال قبل کتکها خوردم .. الگوی رفتاری من اعتقادات و دیدگاههای خاتمی بود وقتی خاتمی گفت طرفداران من به موسوی رای دهند …من و دوستان من و خیلی ها به اعبار صحت حرفهای خاتمی شدیم طرفدار موسوی و حالا که موسوی در حبس است می بینیم آقای خاتمی به جای گرفتن پشت موسوی که نه بلکه این همه زندانیان سیاسی و شهدای سال ۸۸ و ملت سبز که امیدشون به حمایت موسوی از اونهاست متاسفانه فکر آینده خود و خانواده خود است … امروزه رای دادن شجاعت نمیخواد رای ندادن شجاعت میخواد پس به نظر من خاتمی ترسید .. جا زد و قبل از اوون رفسنجانی بود که جا زد و کاش جا میزد که زد تو دهن مردم ..متاسفم براشون … و حرفهای شما هم هیچ تاثیری در اذهان مردم نداره … که خاتمی با رفتنش سر صندوق رای چه با لرز چه بی لرز از روی نداها و سهراب ها و … و البته ماها که زمانی دوستش داشتیم رد شد ….
be nazaram doostan kami bayad be manaye haghighie siasat ham tavajoh konand, 1 farde sayyas hichvaght dom be tale nemidahad.va dar vaghe harbar ke emtiazi midahad, be fekre setandane emtiazi bozorgtar ast…bayad did khatami hadafe nahaiiash che boode.
ببینید عزیز من
مسعله خیلی ساده هست .
یک وقت شما در جامعه ای زندگی میکنید که حاکمیت به اندازه ۵% برای مردم و حرف مردم و احزاب نماینده واقعی مردم ارزش قاعله و اگر کسی در صدد اصلاح باشه به اندازه اون ۵% میتونه تغیر ایجاد کنه .اما یک وقت هست حاکمیت نه تنها برای این حرفها ارزشی قایل نیست بلکه از حضور این چنین گروهی با محارت تمام برای مشروعیت به دیکتاتوری خودش استفاده میکنه بدون اینکه اجازه بده این اصلاح طلبها حتی ۱% هم چیزی رو تغییر بدند .
الان جامعه ما در حالت دوم قرار داره یعنی تا ۱۰۰ سال دیگه خاتمی خودشو به در و دیوار بکوبه چون عملا تمام قدرت قبضه یک فرد هست نمیتونه یک اجر رو تو این مملکت رو اجر بزاره . که نمونش هم تو ۸ سال حکومت خاتمی معلوم شد. نتیجه این شد که حکومت نه تنها چیزی رو بهتر نکرد بلکه همون وضعیت امروز ما به مراتب بدتر از قبل از حکومت خاتمی هست .
پس خواهشا الکی سفسته نکنید .
به نطر من جناح اصلاحات بعد از اینکه متوجه شد پشتوانه مردمیش تضعیف شده الان تصمیم به مصالحه با نطام گرفته بلکه سهمی رو که نتونست با حمایت مردم بگیره امروز با نقش سوپاب رو برای حکومت بازی کردن بگیره .
اصلا انگیزه اینکه مردم اصلاحات رو ول کرند همین دو دوزه بازی و یکی به نعل و یکی به میخ زدن اصلاحات بود .
مردم امروز فقط از کسی حمایت میکنند که هم جیگر داشته باشه هم خواستار برچیده شدن این خیمه شب بازی به طور کامل باشه
مردم که دیگه با اصلاحات کاری ندارند .اما اصلاحات حق داره بره از طرف خودش هر جور میتونه با حکومت سازش کنه .
والسلام
کلا من با کلمه ای بنام آخوند مخالفم آخوند روشنفکر هم همان مفت خوری است که دیگر آخوند ها هستند همان بهتر که ایشان راه خود را از مردم عادی جدا کردند.
روزی خواهد رسید آخوند ها به سزای اعمال و ستم های روا داشته بر مردم مظلوم برسند.
ظلم هیچ وقت بی جواب نمی ماند حتی ظلم بر نادانان و بینوایان
مقاله بود یا مدیحه محبوب
گویند حسین بن علی بر فرار از در گیری حج را نا تمام گذاشت و از مکه خارج شد .انجا که راه بر او بسته شد زبان به نصیحت گشود چون گوشها را نا شنوا یافت فریاد ایا کسی هست مرا یاری دهد و در نهایت گفت برای نجات دین جدم ای شمشیرها مرا در بر گیرید .ایا گوش شنوایی برای شنیدن مانده مسلم جواب منفی است .حال وقت ان نرسیده خاتمی چون جدش فریاد بر اورد ایا کسی هست مرا در اجرای قانون اساسی یاری کند.یا تقاضای شرکت در راهپیمایی بخاطر زندانیان را از مردم طلب کند .
کاش منتظری چشم بر جنایات می بست و پس از به قدرت رسیدن و رهبری، تلاش می کرد دنیای بهتری برای ما بسازد. او حتی از بیماری مهلک خمینی نیز مطلع بود.
کاش بازرگان در واکنش به اشغال سفارت آمریکا استعفا نمی کرد و عرصه را برای ترکتازی تندروها باز نمی گاذشت.
کاش بنی صدر به رجوی نزدیک نمی شد و از قدرت خود در جهت بسط دمکراسی استفاده می کرد.
کاش رجوی بجای عملیات مسلحانه علیه حکومت با اعزام اعضای سازمانش به جبهه ها برای دفاع از انقلاب، برای سالهای پس از جنگ، کادر سازی می کرد.
شاید رای دادن خاتمی و هاشمی و سید حسن خمینی از جنس همان همراهی است که من از منتظری و بازرگان و بنی صدر انتظار داشتم. کلمه “روزنه” در بیانه خاتمی اشاره به همین تاکتیک دارد.
فراموش نکنیم هاشمی کسی است که باعث حذف بسیاری از سیاستمدران پیشین اعم از بازرگان، بنی صدر، رجوی و منتظری شده است و این بازی حذف و لجبازی را خوب می شناسد و همو به خاتمی و سید حسن خمینی مشاوره می دهد.
افرادی چون امیرکبیر، مصدق، بازرگان، منتظری، موسوی و هزاران حذف شده دیگر که به جرم صداقت خود حذف شدند نامهایی نیک در تاریخ ما هستند اما در عمل نتوانستند دردی از مردم ایران دوا کنند. کاش چند روزنه هم داشته باشیم.
کسی که از درون به باور های خودش برسه رو نمیشه به هیچ وجه تغییر داد.
در مورد انتخابات خب اصلاح طلب ها حداقل به یه اجماع رسیدن و لیست ندادند و شرکت نکردند. اما سوالی که من دارم این هست: ایا در این شرایط خاموش بودن و کنار رفتن از تمامی صحنه ها درست هست؟ وقتی یکی مجلس شادی داشت یا کسی رو از دست داده بود ٍ پدرم میگفت من نمیرسم برم شما به عنوان نماینده من و کل خانواده پیام تبریک یا همدردی ما رو برسون. اینجوری طرف مقابل هم فردای روزگار بر نمی داشت پشت سرمون صفحه بزاره که اره فلانی نیومد و…
من خاتمی و کارش رو هم به این صورت میبینم. گرچه هنوز هم خیلی ها شرکت نکردن اصلاح طلب ها رو تو بوغ و کرنا میکنند به خصوص کسانی که در راس هستند.
من تعجب میکنم از حرف خیلی از دوستانم و حتی کسانی که بزرگتر از من هستند چه خانم ها و چه اقایون. کمی به دوران قبل از خاتمی و بعد از خاتمی بنگریم. صادقانه تو سال ۸۸ و درست بعد از ۴ سال که از دوران خاتمی و ۱۰ سال از واقعه کوی دانشگاه گذشته بود با دسترس بودن شبکه های اجتماعی { البته نه به صورت ازادش} موبایل و شبکه های ماهواره ای فارسی زبان و دسترسی بیشتر مردم به ماهواره نسبت به ۱۰ سال قبل چی دیدیدم؟؟ هنوز هم شاهد عقب ماندگی عدم اطلاع رسانی درست و صحیح و غیره هستیم. حالا دوستان ما میان میگن که در سال ۷۸ باید این میشد و اون میشد. خیلی از ما ها راسخ و استوار نیستیم حداقل من به این مورد رسیدم و متاسفانه عرقمون هم خیلی تنده همیشه از این ور بام افتادیم یا از اون ور.
من حرف خودم این هست که مملکت ما انقلاب توش کارساز نیست. باید یک روند تدریجی و رو به رشد مثبت توش در جریان باشه که نتیجه بده. شما فرض کن فردا ملت زدن انقلاب کردن و گرفتن کسایی رو که باعث فلاکتشون شدن و اعدام فله ای و خودسر انجام دادن اون وقت فرق ما چی هست با کسایی که قبل از اون هی مورد نکوهش قرارشون میدادیم؟؟؟
در اخر هم میگم:
مشکل مملکت ما تفکر یک بعدی هست. فقط میگیم این کار رو انجام بدیم و این حرف رو بزنیم به قول معروف بعدش هر چی شد . شد. یه خدا بزرگه هم میندازیم بقلش دیگه فوقش.
برای نجات تاریخ خود و نام مان را قربانی کنیم.
آیا این دلیل خاتمی بود؟ آلودن دستها برای نجات دیگران!
من به دو جمله بالا آنچنان ایمان دارم که سرلوحه ام است. اما…
در متنت هیچ دلیل تئوریک یا عینی ای برای عمل خاتمی ندیدم. تشابه زدن سیاسیون و تهمت زدن به مردم که چنین و چنانند چه ربطی به عمل خاتمی داشت؟ حتی ربطی زبانی هم در متنت برایش نیاورده بودی.به شخصه دستاوردهای خاتمی را پرشمار می دانم. بزرگترینش جنبش سبز است. اما اعمال سیاستمدار به راه برای نقد دارد. اول جداگانه دیدنشان و دوم به دور از حب و بغض، نمره دادن به مجمئع اعمالشان برای دیدن دستاوردهایشان. این عمل خاتمی شیوه ای جدید نبود. کاری تکراری بود.پاسخ به استفتا منتظری درباره کنار امدنهای خاتمی را باید خوانده باشی. انجا که منتظری از کئتاه امدنی می گوید در برابر قدرت که هم می توانست در مقابله عقب براندش و هم پشت به ملت نکردن باشد. نمی خواهم تکرار کنم چرایی اشتباه خاتمی را به وقت گیجی دوسال اول راست از ضربه سنگین حماسه دوم خرداد.فرصتسوزی اینست. فرصت سوزی انجاست که فائزه هاشمی در خیابان فریاد می زند خاتمی می توانست شهردارشدن آ.ن را توشیح نکند. به سراغ نمادها و نشانه های رفتاری فراوان خاتمی نمیروم. از نظر من خاتمی کار خوبی کرد. ما را از دفاع اینده از خود رهایی بخشید. عملش هم جز اتش کین جوانان بیش افروختن اثری نداشت.و این دست مریزاد دارد. مثالهایی که از تندروی زدی ربطی به عمل خاتمی داشت؟ درباره قهر و فرصت سوزی همیشه مجلس پنجم و استعفای از کاندیداتوری ان لیست ۱۳ نفره از سحابی تا ارمین به یادم می اید که نیم ان جمع چه ها که نمی کرد در ان مجلس. اما این یکی هیچ ارتباطی با ان نداشت. چه کسی بهتر از خاتمی می داند که رهبر از ۸۸ تاکنون حتی ۱۰ دقیقه تنهایی با وی ملاقات نداشته است؟ روزن؟ کدام روزن؟ نشانه این روزن کجاست؟ می دانم هنوز هم استبداد سیطره اش را به تمام پهن نکرده است، اما چه روزنی برای اصلاح طلبی باقی مانده است؟ بازی برای رهبری اینده؟جلوگیری از هجمه به باقیمانده اصلاح طلبان و دستگیری همه انها؟ اینکار با مشارکت۲۶% و حتی تشکر نکردن اقایان از خلق حماسه جدید امکانپذیر است؟ نگاه منعطف به قدرت خاتمی اینبار از اتفاق تیر خلاص را نه بر شقیقه اصلاحات که درون مغز اصلاحات شلیک کرد. وقتی فرصت دوباره طرح اصلاح طلبی را در مردم گرفت. ببین کار به کجا رسیده که نماینده… در سپاه”علی سعیدی” می گوید خاتمی عنصری سست اراده است.
۱) بگذارید مسئله را از منظری بالاتر نگاه کنیم. وضعیت سیاسی کشور در حال حاضر به بن بست رسیده است. حکومت با خشونتی گسترده تمام مخالفین را قلع و قمع کرده و امکان فعالیت سیاسی و حتی اجتماعی را از آنها گرفته است. از طرفی در اردوگاه خود نیز دچار انشقاقی دور از انتظار شده است. سبدی که تمام تخم مرغ هایش را در آن چیده بود، سست و کم مایه از آب در آمد. عقلانیت از سیاست داخلی و خارجی رخت بر بسته و دیری نیست که بنیان همه چیز بر باد برود. این انسداد سیاسی و بحران گسترده مشروعیت و مشکلات عدیده اقتصادی و تهدیدات جدی بین المللی، برای سقوط هر نظامی کافی است. و اگر هنوز نظام بر جای مانده است به دلیل قدرت نظامی و امنیتی و استفاده بی پروا از خشونت است. تندروی های جناح حاکم، نظام را به لبه پرتگاه رسانده است. همه چیز در آستانه فروپاشیدنی برگشت ناپذیر است. چه نظام با حمله نظامی کشورهای دیگر سقوط کند، یا با تحریم ها رسما ورشکسته اقتصادی شود یا حتی اگر با شورش های داخلی ساقط شود، عادی سازی شرایط و بازگرداندن روال و نظم عمومی سال ها به طول می انجامد. کشور دچار آشوبی همگانی می شود که دیگر نه از تاک نشان خواهد بود و نه از تاک¬نشان. از دست رفتن حکومت مرکزی (هرچقدر هم فاسد و جنایتکار) نتیجه مطلوبی برای سیر دموکراسی خواهی و دستیابی به نظامی دموکراتیک نخواهد داشت. آشفتگی عمومی، همچون همیشه تاریخ، پس از مدتی مردم را دلزده می کند، به طوری که برای برگشتن نظم حاضرند دست به دامان دیکتاتوری و استبدادی جدید شوند. مسئله ای که در مشروطه دوم با کودتای رضاخان دیده شد. یا در دوره مصدق و با کودتای زاهدی. یا پس از انقلاب ۵۷ و با حرکت کودتاگونه جناح مذهبی. هرج و مرج پس از فروپاشی نظام فعلی، به سود هیچکس نیست مخصوصا به سود حرکت دموکراسی خواهی مردم ایران. و بازگشت دیکتاتوری (به هر اسم و رنگی که باشد: اسلامی یا لائیک) یعنی به عقب افتادن چندین ساله دستیابی به دموکراسی و آزادی.
۲) تنها راه چاره چیست؟ همکاری و هماهنگی میانه روهای جناح حاکم و میانه روهای جناح مخالف. مذاکره، مصالحه و ائتلاف جناح کبوترها در مقابل جناح بازها. اما چگونه می توان دو طرف را برای همکاری و زیستی مسالمت آمیز برای جلوگیری از فروپاشی همه چیز ترغیب کرد؟ چگونه اعتمادسازی صورت میگیرد؟ چه نقاط مشترکی وجود دارد که بتوان بر سر آنها به توافق رسید؟
میانه روهای جناح حاکم می خواهند قدرت (نظام) را از فروپاشی حفظ کنند و میانه روهای جناح مخالف می خواهند مملکت را از فروپاشی محافظت نمایند و روند حرکت به سوی دموکراسی را تسهیل بخشند. پس برای عبور از بحران باید با یکدیگر به مصالحه بنشینند. اقدامی که اگر محمدرضا پهلوی یک سالی زودتر انجام داده بود و با عناصر روشن اندیش جبهه ملی یا نهضت آزادی (یا حتی میانه روهای مذهبی مثل آیت الله شریعتمداری) به مذاکره نشسته بود و حاضر میشد نصف امتیازاتی که به شاپور بختیار داد را به آنها بدهد، کار به تندروی های نظامی ازهاری و اقدامات متقابل آیت الله خمینی و هوادارانش نمی کشید، و انقلاب در سراشیبی ناگزیر نمی غلتید.
۳) چه کسی باید قدم اول را بردارد؟ بی شک گروهی که دلسوزتر است و رفتار سیاسی معقول تری دارد. و خاتمی نماد رفتار معقول و به دور از هیجان است. چه آن زمان که شروط سه گانه را برای خروج از بحران بیان کرد و خواهان عذرخواهی دو طرفه شد. و چه اینک که با اقدامی نمادین در انتخابات شرکت کرد و حسن نیت خود را به صورت عملی به میانه روهای جناح حاکم نشان داد. قدمی ابتکاری و جدی در جهت اعتمادسازی. این رفتار نه نشانه جبن و مرعوب شدن خاتمی است و نه نشانه فرصت طلبی یا خیانت او. این رفتار یک پیام سیاسی واضح برای میانه روها و عقلای جناح حاکم دارد و آن عزم جدی خاتمی (و همفکرانش) برای یافتن راه حل برون رفت از این انسداد سیاسی و تهدیدات روز افزون خارجی است. این اقدام را نباید با دست دوستانه دادن اشتباه گرفت، بلکه آن را باید دست دادنی دیپلماتیک برای نشستن در پای میز مذاکره و مصالحه دانست. اقدامی عملی و ابتکاری هوشمندانه برای فراهم آوردن شرایط مذاکره، تا بتوان آرام آرام تندروهای هر دو طرف (جناح حاکم و جناح مخالف) را از گردونه خارج کرد و به جای اقدامات احساسی و انقلابی، رفتاری عقلانی و حساب شده انجام داد.
۴) بی شک خاتمی با این اقدام ریسک بزرگی کرده است. خود را آماج حملات تندروهای جناح مخالف قرار داده و حتی اگر عمق رفتارش درک نشود، اعتبار سیاسی خود را در میان طرفدارانش از دست داده است. اما اگر رفتارش درک شود، و توسط مردم حمایت شده، و از طرف روشنفکران و میانه روهای جناح مخالف حکومت تحلیل و تجلیل شود و از طرف میانه روهای جناح حاکم پاسخ مناسب و عملی داده شود، بی شک نامش در کنار مبارزان صلح طلبی چون گاندی، ماندلا و واسلاو هاول قرار خواهد گرفت. کسانی که با سعه صدر و اقدامات هوشمندانه سیاسی توانسته اند استعمار، تبعیض و استبداد را از جامعه خود حذف کنند. هر چند در ظاهر اقداماتشان با معیارهای اخلاقی مطلق اندیشانه جامعه شان هم خوانی نداشته است.
جناب جامی عزیز،
خیلی سخت میشود با شما موافق بود. در خصوص رفتار خاتمی و سست رایی او که البته نظایر فراوان دارد و بارها باعث سرگردانی یاران او شده البته حرف فراوان است. ببینید خود شکوری راد چه میگوید که خاتمی دو هفته پیش گفته شرکت نمیکند و حالا کرده. این رفتار یک رهبر سیاسی است؟ بگذریم اما با شما یک بحث اصولی باید داشت. این دفاع همیشگی از خاتمی باید معیاری داشته باشد؟ چرا در این نه سال چیزی عوض نشده؟ خودتان مثال میزنید که بدتر شده. پس این بدتر شدن باید در واکنش خاتمی تاثیری داشته باشد یا نه؟ اینجا آدم دوست دارد از این سید عزیز و هم از شما بپرسد که آخر این مرز کجاست؟ باید پرسید که معیار ابطالپذیری این سخن و هر اصل دیگری که الگوی عملکرد سیاسی خاتمی است چیست؟ بپرسیم که آخر نقض «اصول انقلاب»، که دیگر امروز هم معنی آن فسون است و فسانه، چگونه و در چه سطحی ممکن است رخ دهد که این دلبستگان در این «هیچگاه» خود بازنگری کنند؟ چه شرایطی قابل تصور خواهد بود تا این دلبستگی به اصول انقلاب جایش را به دلبستگی به برخی حقوق دیگر بدهد؟ من نمیگویم که آن مرز رد شده یا نه، اما ما باید روی خطوطی توافق کنیم که مثلا اگر خاتمی از آن رد شد، حال یا قول و وعده خود، یا حقوق مردم، یا حفظ وحدت در مبارزه، هر چه شما بگویید، آنگاه دیگر بتوانیم بگوییم که خاتمی خطا کرده است. انصاف بدهید که اگر متن شما را بخوانیم میبینیم خاتمی خود معیار خودست، منتقدان او یا عجولند یا یک دنده اند یا آرمانگرا… این نمیشود دیگر.
جناب جامی عزیز… همیشه یادداشتهایتان را تعقیب میکنیم…
بعضی از دوستان عقیده دارن که خاتمی با این کارش طرفداران جنبش اصلاحی را دو شقه کرد. به نظر من این یکی دیگه از نتایج پربار این اقدام خاتمی بود. پیش از به نتیجه رسیدن جنبش اصلاحی هر چقدر وضعیت گروه ها و افرادی که در این جنبش فعال هستند برای خودشان و برای سایرین شفاف تر و واضح تر بشه، به نفع جنبش است. مشکلاتی که پس از انقلاب ۵۷ گریبانگیر جامعه انقلابی شد و برای بسیاری سرخوردگی ایجاد کرد، و برای بسیاری دیگر نفرت، و برای بعضی ها قدرت، به دلیل اشتباه استراتژیکی بود که گروه های متنوع سیاسی و مبارز انجام داده بودند. “وحدت کلمه ای” که واقعا وجود نداشت. کتمان کردن و نادیده گرفتن تفاوت ها. مخفی کردن آرمان ها که گاهی صد و هشتاد درجه اختلاف داشتند با هم. شاید اگر این اختلافات از قبل مشخص می شد شاه و رژیمش تا مدت ها سقوط نمی کرد، اما حداقل جنبش اصلاحی و دموکراسی خواهی مردم ایران یک شکست سهمگین دیگر را در کارنامه اش ثبت نمی کرد. انرژِی و پتانسیلی که در این سی سال بعد از انقلاب و یکی دو سال قبل از آن هدر شد، ممکن بود صرف رشد فکری و فرهنگی جامعه ای شود که از تضارب آرا هراس دارد.
هر چه بیشتر گروه های فعال در جنبش، موضع و آرمان و اندیشه و هدف و وسیله رسیدن به اهدافشان را شفاف نمایند به نظرم در بلند مدت برای دستیابی به دموکراسی مفید تر است.
چرا خاتمی در جایی غیر از تهران رای داد؟
۱) خاتمی مثل سالهای قبل مصونیت ندارد در نتیجه امکان فراهم آوردن شرایطی که بتواند بدون ایستادن در صف(!) و به سرعت رای بدهد در تهران وجود نداشت.
۲) اکثر کسانی که در انتخابات شرکت کرده اند از طیف ویژه ای هستند. مردمی با عقاید خاص و نگاه خاصی به حکومت و البته نگاه منفی و کینه توزانه ای به سران فتنه(!). فرض بگیرید در موقعیتی که فردی با چنین دیدگاهی مشغول انجام فریضه رای دادن است ناگهان یکی از سران فتنه را از نزدیک ببیند. به نظرتان چه برخوردی انجام می دهد؟
۳) یادمان باشد حرکت رای دادن خاتمی حرکتی نمادین بوده. پس تقریبا هیچ فرقی نمی کرد که کجا رای داده است. به هر حال اگر در یکی از صندوق های سیار در کوهستان های ایلام هم رای می داد به همین سرعت خبرش در تمام رسانه ها منعکس می شد. پس اینکه بگوییم دزدکی و مخفیانه رای داده است تا کسی نفهمد، یا مثلا به خاطر رای دادنش خجالت می کشیده است، موضوعی خنده دار است.
۴) کسانی که جنبش سبزی هستند هم وقتی در خیابان ببینند که خاتمی دارد می رود مثلا در مسجد قلهک رای بدهد خونشان به جوش می آید و همانطور که بی فکر و اندیشیدن، در اینترنت شروع به هتاکی و ناسزاگویی کردند، رو در رو اقدام به انجام این عمل انقلابی می کردند.
۵) شاید همه این توضیحات، بی خودی است و خاتمی در آن روز واقعا در ویلای برادرش مهمان بود. و در ضمن تصمیم گرفته بود که این اقدام را انجام دهد. شاید توضیحش واقعا ساده باشد.
ملت زنده باد و مرده باد, خوش استقبال و بد بدرقه…
تا ۱۰۰ سال دیگه خاتمی خودشو به در و دیوار بکوبه چون عملا تمام قدرت قبضه یک فرد هست نمیتونه یک اجر رو تو این مملکت رو اجر بزاره . که نمونش هم تو ۸ سال حکومت خاتمی معلوم شد. نتیجه این شد که حکومت نه تنها چیزی رو بهتر نکرد بلکه همون وضعیت امروز ما به مراتب بدتر از قبل از حکومت خاتمی هست .
پس خواهشا الکی سفسته نکنید .
به نطر من جناح اصلاحات بعد از اینکه متوجه شد پشتوانه مردمیش تضعیف شده الان تصمیم به مصالحه با نطام گرفته بلکه سهمی رو که نتونست با حمایت مردم بگیره امروز با نقش سوپاب رو برای حکومت بازی کردن بگیره .
اصلا انگیزه اینکه مردم اصلاحات رو ول کرند همین دو دوزه بازی و یکی به نعل و یکی به میخ زدن اصلاحات بود .
مردم امروز فقط از کسی حمایت میکنند که هم جیگر داشته باشه هم خواستار برچیده شدن این خیمه شب بازی به طور کامل باشه
مردم که دیگه با اصلاحات کاری ندارند .اما اصلاحات حق داره بره از طرف خودش هر جور میتونه با حکومت سازش کنه . همین