استقامت موسوی و کروبی سرانجام نظام ولایی را ناگزیر ساخت راهی را برود که دو سال برای ورود به آن تردید می کرد. رهبران سبز اکنون نظام را به دردسری دچار کرده اند که از آن پرهیز داشت. و به نظرم تا جایی هم که بتواند از آن تن خواهد زد یعنی وارد شدن به مرحله قضایی. سیاست نظام از آغاز با خطایی فاحش شروع شده است که مخفی کاری در حبس رهبران سبز است. این سیاست ممکن است برای مهار شوک خبر حبس کارامد باشد اما ورود به مرحله دادرسی را که ظاهرا همه نظام خواستار آن است دشوارتر خواهد کرد. نظام طبق معمول این دوساله با هزینه زیاد قدمی بر می دارد که چندان اطمینانی هم به نتایج آن ندارد ولی ظاهرا چاره ای هم جز ادامه آن ندارد.
هیچ نظام سیاسی که مدعی است همه چیز تحت کنترل است و همه جا آرام است از لشکرکشی به خیابان برای مقابله با مردم معترض خوشحال نخواهد بود. برای همین خشونت می کند تا شاید این آخرین بار باشد و دیگر کسی به خیابان نیاید. زهر چشمی که کارسازی نمی کند. نظام ولایی میان واقعیت و خبرسازی گرفتار است. حجم وسیع دروغ برای آرام نشان دادن اوضاع با حضور چشمگیر نیروی پلیس و بسیج ناسازگار است.
راهی که موسوی و کروبی رفتند و همسران شجاع آنها ایشان را تایید کردند و با آنها همراه ماندند راهی بود که با آگاهی از تمام خطرها برگزیده بودند. من نگران تواب سازی از موسوی و کروبی نیستم. اصلا و ابدا. جنس این آدمها از جنس تواب جماعت نیست. آنها اگر می توانستند با حبس و زجر و فشار و تهدید همه را به حرف بیاورند و به اعتراف تلویزیونی بکشانند امروز زیدآبادی و تاجزاده و نوری زاد و رمضان زاده و بهزاد نبوی و دیگران و دیگران همه حرف های مطلوب نظام را زده بودند و بیرون آمده بودند.
آقای خامنه ای می داند که با کسانی روبرو ست که وقتی به نظری رسیدند بر آن عمل می کنند و از آن بر نمی گردند. بیرون زندان هم چه از زندان رفته ها و چه نرفته ها فوجی از مردان و زنان مصمم وجود دارد. از احمد قابل تا آیت الله دستغیب. از فخرالسادات محتشمی پور تا نرگس محمدی. آقای خامنه ای و آخوندهای درباری اش و نیروهای اطلاعاتی اش و افسران سپاهی اش و البته وکیل الدوله های مجلس دست نشانده اش باید نشان دهند که به همان اندازه مصمم اند. اما مشکلات اساسی دارند. اس و اساس مشکل این است که در جبهه خامنه ای کسی جز به دستور عمل نمی کند و اتفاقی که میان نخبه های سیاسی وانمود می شود وجود دارد مصنوعی است. یک نگاه به جبهه خامنه ای نشان می دهد که همه حمایت های او از درون نهادهای حکومتی می آید. او دم و دستگاه را دارد. نخبه های به ظاهر مطیع را دارد. صدا و سیما را دارد. اما نیروی واقعی قدرت اش در قهر عریان و حبس و تهدید و باتوم و نهایتا هتاکی و عربده کشی خلاصه می شود.
نیروی ایمان مردان و زنان اهل عقیده و صاحب نظر و آزاده بزرگترین خطر برای دستگاه قهر و اجبار و بدزبانی است.
خامنه ای امروز در دیدار با اطلاعاتی های نظام به آنها توصیه کرده است که از نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و نماز و چه و چه جدا نشوند. او بخوبی می داند که انچه به آن نیاز دارد ایمان مردانی است که قرار است از او و نظام او دفاع کنند. اما نمی داند که ایمان از صحیفه سجادیه خواندن و قرآن خواندن حتی ساخته نمی شود.
هنر خامنه ای همه این است که اگر نمی تواند جوشش ایمان را در میان نیروهای خود بازسازی کند دست کم نیروهای حریف را تا جایی که می تواند پراکنده سازد. سیاست او همان است که در خیابان می بینیم. او می داند که مردم به شوق و شور می آیند تا صدای خود را به گوش ایران و جهان برسانند اما سیاست اش پراکنده کردن است. آقای خامنه ای گوش نمی دهد. بدهد هم چیزی نمی شنود. بشنود هم چیزی در نمی یابد. او غرق در مفاتیح و دعای کمیل و مناجات شعبانیه است.*
خامنه ای در تنهایی خود حتما اهل عبادت و زهد و مناجات است. او در ایمان عبوسانه اش مصمم است. اما کسی از دل و جان در مسیر او نیست. فکر می کند اگر این دوره را مدیریت کند و اوضاع را کنترل کند وضع بهتر خواهد شد. او غرق در دعا ست. فکر می کند عشق اش به دعا نجات اش خواهد داد. راهی باز خواهد کرد. اما نمی داند یا می داند و خود را به ندانستن می زند که لشکر او و جبهه او سر تا پا غرق در کفر است. کفر معنای ساده ای دارد: وقتی می دانی و روی دانسته خود پای می گذاری.**
سستی جبهه خامنه ای را از همین کفر که نمازخوانان و نشان مهر بر-پیشانی-دارندگان را در بر گرفته می توان سنجید. هیچ بیهوده نیست که این جماعت از بام تا شام دروغ می بافند. دروغ بزرگترین نشانه کفر است. یعنی می دانی که حقیقت چیز دیگری است ولی بر کذب خود پای می فشاری. کفر پوشاندن حقیقت است. بازداری خورشید از تابیدن است. انداختن خورشید در چاه است. زندان کردن مردان و زنان مومن و مومنه است به جرم عقیده شان.
و راستی را همه چیز مگر از همان دروغ انتخابات شروع نشد؟ همه آنها که می دانستند حقیقت رای مردم چیز دیگری است اما به دستور، آن را چیز دیگر وانمود کردند لشکر کافران بودند. و همچنان همان کفر خویش می ورزند.
آن که باید توبه کند همیشه آن کسی است که حقیقتی را پوشانده است. توبه اذعان به آن حقیقت است و بازگشت به حقیقت.
جبهه سبز پراکنده است. آری. پراکنده شده است. آری. نمی تواند تجمع کند. آری. در نبود رهبران سبز خود ممکن است به آسیب تشتت فکری و سیاست رهبری دچار شود. آری. اما کسب جمعیت از همین زلف پریشان می کند. هر بلایی بر سر سبزها بیاید هیچ چیزی در ایمان ایشان خلل نمی افکند که حق با آنها ست. هر اتفاقی بیفتد سبزها شرمنده کارهای خود نیستند. کسی را نکشته اند. کسی را زندان نکرده اند. دهان ایمان را ندوخته اند. در رای مردم دست نبرده اند. حق دیگران را زیر پا نگذاشته اند. به غم دروغ تن نداده اند و شادی راستی را برگزیده اند. این چیزی است که شکست ندارد. پراکندگی در آن اثر ندارد. خدعه در آن کارساز نیست. بدترین درد کفر است. برترین درمان ایمان به راستی.
————–
*سخنان
خامنه ای توصیه بوده است به انس با قرآن و نماز و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه و اخلاق متکی بر مبانی الهی. تفصیلی از نوع گفتگوی او با حلقه های نزدیکتر به خودش از جمله اطلاعاتی ها را در سخنان چند سال پیش او می توان یافت:
بیانات در جمع کارکنان وزارت اطلاعات که در آن اصرار روشنی بر تکیه به دعاهای کمیل و شعبانیه دارد و مفاتیح خوانی. مفتاح همه پیروزی ها برای او دعا ست.
**بحث معنای کفر از سالها ست مشغله ذهنی من است. در همان سال اول وبلاگ نویسی ام یادداشتی در این باب نوشته ام و نظر مصطفی محقق داماد را برگزیده ام و هنوز بر همان سرم:
در معنای کفر
نظرات
نظر
کفر مدرن همین است، بیراه نیست که می گویند مفاهیم قرآن به روز می شود، این کفری که در قرآن گفته شده ما را یاد مشرکان و کافران به خدا می اندازد اما امروز کافران وجود دارند بت پرستان وجود دارند مشرکان هم وجود دارند منتها با مفاهیم جدید
کافرانی هستند که حق را می پوشانند بت پرستانی هستند که انسان هایی را در حق پرستش یا مفاهیمی خود درست کرده را در حد بت کرده اند و می پرستند و مشرکانی که می خواهند به زور خود را در دستگاه ایمانی خدا جا کنند و خود را نماینده خدا روی زمین می دانند از القاعده گرفته تا…
حکایت خامنه ای با این آقایان همان حکایت استالین با ژنویو و بوخارین و.. است. اعتراف تحت شکنجه ، دادگاه نمایشی و …
اینها خود را با خضر سوره ی کهف مقایسه میکنند که گلوی کودکی را در بندر برید و موسی اعتراض کرد و بعد توبه کرد که اعتراضش به ولی خدا از سر کفر و اشتباه بوده!!! در قاموس حق و باطل، هیچ عملی فی ذاته گناه یا ثواب نیست و ارزش آن در تسلیم به حق یا باطل تعیین میشود. کافی است تو خود را ولی الله و عین حق بنامی،آنوقت جنایت تو و دوستانت عین ثواب، و درستکاری مخالفانت عین کفر تلقی میشود. نکته ی اصلی این استکه توهم و یا حتی رسالت بر حق تو بدون پذیرش و توافق و عهد دیگری، برای او تکلیفی به بار نمیآورد و به همین دلیل هر کس بر اساس تکلیف خود عمل کند، خود را کافر نمی پندارد. اشتباه از اینجا میدان میگیرد که هر کس از تکلیف مبتنی بر تجربه ی شخصی خود بر دیگرانی تکلیف کند که با او هم تجربه نیستند. از همین نقطه توهم حکومت الهی پیش میآید. حکومتی که امری من درآوردی و شیطانی است. چرا که اصل حکومت صراحتا با پیام کتب الهی منافات دارد. دنیا فرصت آزمون آدم شدن با اراده ی آزاد شخصی است، آنهم بر اساس پیامهای فطری ( که یادآور این پیامها پیام آوران و رسولانند که تنها مبشر و مامور انذار و هشدارند نه بیشتر) باقی کار با اراده ی آزاد انسانها سر و کار دارد. مسلما تحت شرایط آزمایشگاهی تحمیلی توسط حکومتهای مسلح، کفر و ایمان به سلامت و بلوغ و تکامل انسانی، افتخاری برای اراده ی آزاد بشر ندارد و نتیجه ی آن به فساد انسانهای پوشالی دروغگو و ریاکار منتهی خواهد شد که همگی در خدمت اولیای دروغین ارتزاق کرده رشد یافته اند و نمونه های یرزق من الله نیستند.
حکومتهای منتسب به اسلام در صدر اسلام از قبیل حکومت اموی مصداق همین فسادند. . حکومت سمبلیک علی مصداق ناممکن بودن اجماع مطلق بشر نسبی، در سیستمی شبیه سیستمهای کمونیستی است.
احکام اسلامی هم سمبل و نمونه و روح رفتارهای اجتماعی مردم مسلمان و تسلیمی را نشان میدهد که به کمال رشد رسیده و آگاهانه و با اراده ی آزاد، خویش را به مولای خویش تسلیم کرده باشند. بنابراین چگونه است که متوهمان و جاه طلبان و غافلان، تکلیفی را که موسی از عهده ی آن در همراهی خضر برنیامد، از مردم کوچه و بازار که بتهای مرده را از بالای طاقچه ها به ارث برده اند میطلبند؟!
در تایید مجتبی سروش هم که گفت کافرپرور به دامادش نظر نداشت که به عده ای برخورد. کاش از بند کلمات زودتر برهیم و به معانی بیشتر بپردازیم.
salam, jenabe sibestan,
donbale ye javonmard migashtam ke biad vasat in fahashi ha be mohajerani, yek naghd salem-moshfeghaneh- va monsefaneh bar sohbathaye akhir ishon benevise, be yade shoma oftadam.
dar mion in hajmeh – jaye ye naghd salem khalieh, lotfan aghar vaght darin, kotahi nakonin,
ba sepas
له نظرم وقتی تشتت ارا در چبهه سبز به تکثر پاشیده منجر شود،ضرر آن همان بی نتیجه ماندن تلاش هاست ، وقتی همه همه را محکوم می کنند و له می کنند، درو می کنند ، سبز بودن هم حاشیه امن ندارد و در گرداب فحاشی به هم افتاده ،
تخریب چی هایی اماده اند تا بزیر بکشند نه خامنه ای را که ، بسیاری از اعضا فکور را ، من جبهه ای فحاش و ضربه زن را در طیف سبز حاضر می بینم