خواندم که کتاب قلعه حیوانات جرج اورول برای اولین بار در کابل منتشر شده است. اولین چیزی که به نظرم رسید این بود که همان فاصله ای که میان نشر قلعه حیوانات در ایران و در افغانستان است فاصله این دو جامعه را هم از یکدیگر نشان می دهد.
خبر در مجله
آرمانشهر آمده است که دوست پرتلاش و انساندوست من گیسو جهانگیری در کابل منتشر می کند. گیسو یکی از بهترین جامعه شناسان در حوزه آسیای میانه و افغاستان است. مجله او را که ورق می زنم با خود می پرسم این مجله چقدر افغانستان مخاطب دارد؟ فاصله مخاطبان این مجله با جامعه افغانستان همان فاصله ای است که آنها ناچارند زمانی پر کنند.
فاصله مساله مهمی است. فاصله ایران با غرب هم که بسیار بحث می شود از جمله با همین مسائل عینی قابل اندازه گیری است. مثلا فاصله ای که ما داریم از زمانی که غرب به زنان حقوق کامل اعطا کرد یک فاصله اکنون ۵۰ ساله است. زمانی که حقوق اقلیت ها را شناخت هم چیزی در همین حدود است. پس دست کم در درک دیگری چه اقلیت مذهبی و قومی باشد چه نیمه دیگر خانه و زندگی مان به طور عمومی ۵۰ سال فاصله داریم. یعنی همین امروز اگر به آن برسیم ۵۰ سال دیر رسیده ایم. ولی باز دیر بهتر است تا اینکه هرگز نرسیم.
وقتی کتاب سنجش خرد ناب کانت با ترجمه میرشمس الدین ادیب سلطانی در آمد در دایره المعارف بزرگ اسلامی کار می کردم. نسخه عربی ترجمه کتاب کانت در کتابخانه بود. تاریخ اش به دهه ۶۰ میلادی می رسید و آن سالها در دهه ۸۰ میلادی بودیم. به دوستان می گفتم فاصله ما از عربها در این زمینه ۲۰ سال است. منتها بعد از ۲۰ سال هم ما کانت را به زبانی ترجمه کرده ایم که هیچکس نمی فهمد! من برای ادیب سلطانی احترام شخصی و قلبی فوق العاده ای قائل بوده و هستم اما این تفاوت را نمی شود نادیده گرفت. کتاب دیگر او راهنمای آماده ساختن کتاب اما کتابی بهنگام بود. درست در بحبوحه مباحث ویرایش منتشر می شد و من از آن بسیار استفاده برده ام. اما جالب است که خودش در مقدمه نوشته که آماده ساختن این کتاب ۲۰ سال طول کشیده است. به زبان دیگر، او زمانی به مسائل ویرایش فکر می کرده که هنوز کسی به این مسائل فکر نمی کرده است.
فاصله یعنی زمان رسیدن. چیزی که امروز تو به آن رسیده ای و دیگری ۲۰ سال و ۳۰ سال و ۵۰ سال پیش رسیده بوده است. فاصله جامعه ها از یکدیگر نیز چنین است. در بعضی چیزها می توان فاصله را سریع برداشت. من همان یکباری که توانستم به ایران بروم در خانه مادرم وسایلی برای آشپزخانه می دیدم که در اروپا هنوز ندیده بودم یا رایج نبود. می دانم که دوستان بسیاری با فاصله بسیار کمی از توزیع یک فیلم در جهان می توانند آن را در خانه خود در تهران تماشا کنند. اما در بسیار امور دیگر چنین نیست.
سرجمع فاصله های ما از دنیای همسایگان مان و الگوهای تمدنی مان در غرب و شرق میزان رشد و موانع رشد ما را نشان می دهد.
سخن من به این معنا ست که معیارها و میزانهای سنجش رشد اجتماعی تقریبا همه جایی و ثابت است؟ آری من چنین اعتقادی دارم.
پس نوشت:
یک زمانی بنیاد پژوهشهای آستان قدس تحقیق مفصلی انجام داده بود که در عصر قبل از نرم افزارهای کامپیوتری خیلی وقت برده بود و آن تهیه فهرست همه کتابهای ترجمه شده ایران از آغاز تا اوایل دهه شصت شمسی بود. من همیشه معتقد بوده ام که انتشار این اثر می تواند به تاریخنگاری آشنایی ما با اندیشه و فرهنگ جهانی کمک کند. اما دریغ که این اثر ظاهرا هرگز منتشر نشد و در ان بنیاد کسی جلو کار را گرفت.
بر اساس فهرست کتابخانه ملی ایران قدیمی ترین چاپ کتاب اورول مربوط است به اوایل دهه ۵۰ (۱۳۵۲) و امیرکبیر آن زمان با همکاری فرانکلین منتشر کرده است. منتها به احتمال زیاد کتاب پیش از این هم چاپ شده بوده است چون خود این نسخه هم چاپ دوم است.
نظرات
نظر
خوب لزوماً همه با عقیده و یا بهتر بگوییم روایت خطی مدرنیستی و تلقی پوزیتیویستی شما از تاریخ و از توسعه موافق نیستند. اینکه تاریخ و به تبع آن توسعه یافتگی یک مسیر خطی است که بعضی ها جلوترند و بعضی ها عقب تر و آن عقبی ها همه باید مسیر جلویی ها را عیناً تکرار کنند و غیره. البته این مدل و این روایت خیلی قوی و خیلی ساده است. قدرتش هم مال سادگی اش است. یک خط کش بدست آدم می دهد و بعد طرف می نشیند و «فاصله» ها را اندازه می گیردو برای تاریخ و برای بشیریت نسخه می دهد. این با نسخه دادن و «مهندسی فرهنگی» کردن وزیر ارشاد ایران از یک سنخ است. هر دو زائیده تفکر اثبات گرایانه و ذات گرایانه هستند.
اما دانسته ها و اندیشه های ۶۰ سال گذشته از این مدل عبور کرده اند. مستاسفانه روشنفکران ایرانی از زمان قاجار تا به حال دربست درگیر نگاه پوزیتیویستی و غیر نقادانه به غرب بوده اند و هرگز به خود اجازه تفکر نقاد و یا لااقل توجه به تفکرات منتقد نداده اند. شاید یک نکته در سخنان شما به من کمک کند: اعراب در زمینه تفکر انتقادی از ما در وضع بهتری قرار دارند. چرایش را نمی دانیم. آیا چون طعم استعمار را مستقیم چشیده اند و ما نه؟ شاید.
—————
تند و دور رفته اید. من ذات گرا نیستم. ولی در هر صورت مدل خودتان را عرضه کنید. می خوانیم و استفاده می کنیم. این کلیات که فرمودید دردی دوا نمی کند. من روشنفکر نیستم ولی می دانم که روشنفکران هم صد جور رنگ دارند و چندین دوره فکری در این میان طی شده است. همه را مثل هم دانستن ساده انگارانه است. – م.ج