مشکل خط فارسی مشکل امروزی نیست. یادداشت کورش علیانی هم اولین و آخرین یادداشت در این خصوص نیست. در بسیاری از متون قدیم «ها»ی غیرملفوظ نوشته نمی شد یا بین ژ و ز تفاوت نبود. بسیاری از آنها مصوتهای کوتاه را مثل حروف وصل حساب می کردند و جا و بیجا حذف می کردند و از این راه نمونه های زیادی از کلماتی را به وجود آوردند که به دو شکل نوشته می شود یا قواعدی ناهمسان را شکل دادند. هنوز روشن نیست که چرا باید یکجا مثل «تو» مصوت کوتاه ظاهر شود و هزار جا مثل «تربت» ظاهر نشود. چرا «خورد» را باید باید با واو نوشت و «خرد» را بدون واو؟ بسیاری میان «خواست» و «خاست» در نوشتن اشتباه می کنند چنانکه میان «گذار» و «گزار». و اینها یک از هزار است. آنها که تلاش کرده اند به بچه های دبستانی خط فارسی را بیاموزند صعوبت این کار را می فهمند. خطاهای معلمان ما ست که امروز بسیاری می نویسند «ماله من» و نه «مال من». تازگی هم می بینم که ملت می نویسند درد و دل تا درددل. حتی الله و اکبر هم دیده ام به جای الله اکبر. بدترین و نادرترین اش هم احتمالا سال و سی است به جای سال سی در نقل آن مصرع مشهور فردوسی: بسی رنج بردم در این سال سی.
حالا ماجرای تنوین کورش را علیه داریوش برآشوبیده است. من این داریوش را خوب می شناسم و آن کورش را هم یکبار دیده ام و از او بسیار خوانده ام و کلام هر دو برای من عزیز بوده است. اما از این آشفتگی کورش به لحاظ بحثی سر در نمی آورم. ماجرای تنوین نه اولین ماجرای خط فارسی ست و نه آخرین اش. در این ماجراها نیز همیشه پیشنهاد و مقبولیت و اجماع ناشی از آن است که راهگشا ست. کورش در نون ماقبل مفتوح (یا همان -ن که آشوری می نویسد و کورش بر نمی تابد) ظاهر شدن را می پسندد و داریوش از آن پرهیز می دهد. این دیگر دعوا ندارد! آشوری بارها به من هم گفته است نگو و ننویس اهالی شعر یا اهالی ملکوت. و من گفته ام اگر سپهری گفته است «اهالی امروز» پس می شود گفت اهالی شعر یا وبلاگستان و مانند این. دعوا هم نکرده ایم. من در داستان این آشوب چیزهای دیگری می بینم. اما پیشتر خوب است دو سه نکته در باب خود تنوین بگویم.
در عین حال قدما به عنوان پدران و استادان زبان فارسی از این ویژگی فارسی که خط به آنها امکان می داده بهره برده اند که تنوین را به آ تبدیل کنند. مثل همان شعر خاقانی. یا چنانکه در زبان ما خراسانی ها هست و می گوییم اصلا و ابدا (هر دو با آ و نه با -ن). یا همانکه کورش آورده: حالا. البته این در خود عربی هم بوده و هست که می توان تنوین را به آ تبدیل کرد. مثلا در قرآن این بسیار است و در قرائت می توان علیما بصیرای آخر آیه یا جایز به توقف را علیمن بصیرا خواند. بین این دو نون و آ رابطه چیست و چرا باید نون به آ تبدیل شود احتمالا خط و شیوه نوشتن دخیل است. اما می توان در آن تحقیق کرد.
حالا بیاییم سراغ نون دار نوشتن قیدهای تنوینی. درست است؟ از نظر من آری! اما خودم نمی نویسم. خط مقوله ای است که تغییر می کند مثل خود زبان. اما گویا محتاط تر از زبان است. برای همین است که ما می گوییم خاهر و می نویسیم خواهر. چطور خط تغییر می کند هم داستانی دارد دلکش که جای بحث اش اینجا نیست اما حتما تصمیم گیری نخبگان و پیشگامان و طراحان آموزشی و نویسندگان در آن تاثیر دارد. در همین سالهای اول قرن همه می نوشتند طهران. حالا دیگر کسی نمی نویسد. زمانی رحمن و اسمعیل هم قبول بود و بلکه رایج بود. اما امروز گرایش غالب به نوشتن رحمان است و اسماعیل. اصلاح خط لازم است اما راه دارد.
وانگهی اگر روزی کورش عضو فرهنگستان شد و نسل تازه اهل ادب و زبانشناسی حاضر بودند اصلاحاتی در خط صورت دهند باید یادشان باشد که تنوین همیشه در اکثرن و تقریبن و نقدن ظاهر نمی شود. در مضافن الیه و مشارن الیه و سلامن علیکم و بای نحون کان هم وجود دارد و اگر تصمیم به ظاهر کردن نون گرفته شد باید قانون اش همه جایی و یکنواخت باشد. بعد هم باید فکری به حال دهها مورد مشکلات مشابه بکنند و معلوم کنند که آیا همه جا قرار است خط از تلفظ پیروی کند یا نه و چرا. آیا حتی درست است یا حتا. چرا آبه کرج غلط است و آب کرج درست. چرا طلایه به جای طلایع درست است اما راجه به جای راجع غلط. و از این شمار بسیار.
اما هر چه باشد این راهها و مسیرها و اصلاحات خط بناگزیر باید از مسیرهای علمی و آموزشی بگذرد و از تایید اهل علم و زبان و فرهنگستان و مدیران آموزشی هم برخوردار شود. اما چون مدیریت جامعه ما مرتبا در بحران است و آرامش ندارد و چه بسا که سواد کافی برای مهار بحث ها و هدایت آنها به مسیر درست ندارد آشوبها پیدا می شود و یقه درانی ها صورت می گیرد. کار کورش و دوستان اهل ادب و زبان این نیست که بر این فتنه ها که می رود بدمند.
مشکل کورش علیانی نقد و ایراد او بر داریوش آشوری نیست. مشکل در لحن او ست که زیاده ستیهنده است و از جاده انصاف به دور افتاده است. انصاف به قول نیکفر بازشناختن جایگاه فرد است وقتی او را نقد می کنیم. آشوری سالها در لغتنامه دهخدا کار کرده است و سالیان سال از زندگی اش را به کار واژه سازی و معادل یابی مشغول بوده است و در این باب صاحب فرهنگ است. در آخرین باری که با او صحبت می کردم می گفت که دارد بحث «زبان باز» خود را گسترش می دهد. او از معدود اندیشوران ما ست که به زبان علم در میان ما به طور جدی و همه جانبه نگر فکر کرده و در باب کاستی های آن مقاله نوشته و تالیف کرده است. خطاب کردن به آشوری به عنوان کسی که نمی داند چه می گوید و تلویحا یا تصریحا او را بیمایه خواندن نشان دانشوری و فرهیختگی و مایه داری نیست.
من وارد نقد جزئیات نقد کورش نمی شوم که در آن خطا کم نیست. باشد. گفتم که در داوری آشوری هم خطا هست. اما مساله اخلاق نقد است و انصاف در نقد و زبان نقد. نقد در سایه این ستیهندگی بیهوده راهی جز به بیراهه نمی برد. اگر هم مشکلی را حل کند که بعید می دانم حل کند ده مشکل تازه ایجاد می کند. امثال آشوری سرمایه های انسانی ما هستند. می توان کار آنها را نقد کرد یا پسندهای آنها را نپسندید. اما تند نشستن و کلاه کج نهادن آیین سروری نیست. ما هزاران مساله خود را باید با دست باز کنیم نه با دندان.
نکته ای که از آغاز در کار کورش دیدم و در این پایان می گویم این است که نقد تند و دست به یقه شدن با کسی مثل آشوری (یا پریدن به آل احمد و شریعتی و نیکفر و میلانی و دیگران که هر از گاهی باب می شود) گویا جبران عصبیتی می کند که راهی برای بروز خود ندارد. به عبارتن اخری این نفی اتوریته سیاسی که مثل لجن به ما چسبیده و مثل وزغ لزج است و همه جا هست و حال ما را بد می کند ما را به جایی می رساند که نفی آن را از اتوریته های دیگر شروع کنیم که دیوارشان گوییا کوتاه است. وقتی در مقابل نیروی مهاجمی که مسلح به انواع ابزارهای سرکوب است باید کوتاه بیاییم یا ناچار می شویم کوتاه بیاییم باید خشم خود را جایی خالی کنیم. و گرنه در یک جامعه سالم اینقدر تنش و تهاجم در نقد ادبی و زبانی نیست. طعنه و کنایه و اینها همه جا هست و مذموم هم هست. اما نه بین دو نفر که احتمالا هم را رو در رو نمی شناسند. این رجم به غیب (به معنای ظاهری کلمه) گویا در میان ما ست که رایج است. ما نسل بی رهبر و بی استاد و بی ارادت شده ایم از بس که استاد و ارادت دمار از روزگار ما در آورده است. حال مان خوش نیست. این را اقرار شویم دست کم می دانیم که چرا به قول مریم مومنی نقدهامان مثل دعوای خیابانی شده است.
پرسش: چرا در زبان انگلیسی در بعضی کلمات GH نوشته می شود ولی به هیچ عنوان خوانده نمی شود؟!
Though, Thought, sight, fight, right, might
و یا چرا “tion” و “sion” به صورت “شن” خوانده می شوند؟!
مثل “گذار” و “گزار” هم مثل “site” و “sight” است و هزاران هزار مثال دیگر که اگر مایل باشید ارایه خواهد شد!
به همین دلیل هم در فارسی “خواست” به این شکل و “تو” به این شکل نوشته و خوانده می شود!
در ضمن! “تربت” هم که فارسی نیست دوست عزیز! به لغت نامه ی دهخدا مراجعه کنید! لطفا!
ویدئوی این استاد زبانشناسی در مورد تغییرات زبانی (هرچند در مورد زبان انگلیسی) هم بیربط به قضیه نیست:
http://www.youtube.com/watch?v=v7WSzxQ0nX4
تقریبن با شما میتوانم موافق باشم فقط به نظر میرسد دیدی که شما در مورد اصلاح خط دارید تفکر همه یا هیچ است. این پیش از این هم سابقه داشته که رسم الخط فارسی عینن از عربی پیروی نکند و برای خود ساز جداگانهای بزند بدون اینکه موارد مشابه دیگر را اصلاح کند. یک مثال میزنم: کلماتی شبیه تربیت، ساعت، سرعت و… در رسم الخط عربی با تای گرد نوشته میشوند که ما دیگر در این فقره در اکثر موارد از رسم الخط عربی پیروی نکردهایم ولی باز هم صد در صد نیست.
——————–
نه من در باره اصلاح خط همه یا هیچی فکر نمی کنم. اجماعی فکر می کنم. – سیب
من نمی دانم این بحث ها درباره خط و زبان به چه درد ما می آید؟ آنهم از ناحیه کسانی که تخصصی در این باره ندارند. هموطنان ها اگر به فرانسه آشنایی داشتند این بحث های عبث را راه نمی انداختند. ببینید در فرانسوی چه می نویسند و چه می خوانند؟ برخی از حروف را اصلاً تلفظ نمی کنند. خب، این از ویژگی های این زبان است. از مهمترین زبانهای ادبی و فلسفی جهان هم هست. تا کنون هم زبان شناسان فرانسوی چنین بحث های بیهوده ای را آغاز نکردند که چرا مثلاً در فلان کلمه، چند حرف تلفظ نمی شود. حال جالب تر از همه آنکه در ایران کسانی بیشتر به این مباحث دامن می زنند که در واقع تحصیلات زبان شناسی هم ندارند و «زبان شناسان آستین سر خود» اند ماشاءالله.
————————-
البته در این بحث ظاهرا دو طرف هر دو سواد کافی زبانی دارند. منتها اینکه آدم از سوادش استفاده جامع نگر کند یا نه به روش کارش بر می گردد. روش را باید تصحیح کرد. ولی هیچگونه مقابله به سبک شما که دیگران را متهم به بیسوادی کند راه به جایی نمی برد. – سیب
خیلی عالی بود مثل همیشه. آن نکته آخر هم که آموزنده، باز مثل همیشه.
یک جسارتی بکنم و بگوینم که این زبان ستیهنده را شما هم دارید وقتی مثلاً (من همچنان اینگونه میپسندم)پای سروش پیش میآید. آنگاه به روشنی زبان ستیزهجو و غیرمنصفانه میشود. دستکم اینگونه به نظرم میاید.
——————-
همه ما خلق و خیم ستیهندگی داریم. من ادعای نرمی و تاجیکی نکرده ام. هر جا دیدید نقد کنید. اما داستان سروش جدا ست. بحث علم نبود و نیست. بحث اخلاق است. – سیب
مهدی
یک پرسش که ربطی هم به این پست تو نداره:
چرا آرم (لگو) کتاب این آدم
که درباره یهودیان است
صلیب شکسته هیتلر است؟!
http://secure.bluehost.com/~shahbazi/Plutocracy/index.htm
——————
در باره صلیب بحثهای بسیار در ایران شده است از ذبیح بهروز به بعد. در این سالهای اخبر کتابی چاپ شد به نام گردونه مهر. مدخل صلیب شکسته در ویکی پدیای فارس هم اطلاعات خوبی می دهد. – سیب
حالا که بحث خط پیش آمده، بد نیست روش نوشتن برادران کرد زبان را هم ببینیم. به نظر می رسد که آنها توانسته اند که خط و زبان را بیشتر از ما فارس زبانها به هم نزدیک کنند. البته دلیلش این است که خط کردی به نسبت فارسی، متاخر است.
—————-
درست است. یعنی نوع برخورد آنها با خط فارسی برای نوشتار زبان کردی نکته آموز است. اما این هم درست است که خط های قدیمی و رسمهای عادت شده بسختی عوض می شود. مثالش هم مقاومت خط انگلیسی بریتانیایی نسبت به نوشتار انگلیسی امریکایی است. – سیب
علی جان، اصلاح خط برای راحت نوشتن و خواندن آنست و از این رو به باور من لزومی به مقایسه یک خط با خط دیگر در این مهم وجود ندارد. منظورم این است که اگر انگلیسزبانها مشکلی در خواندن و نوشتن خطشان ندارنند چه خوب وگرنه این به عهده آنهاست که خطشان را تغییر دهند. خط فارسی هم به هماین گونه. در ضمن در زبان ژاپنی هر ساله چند یا چندین کارکتر(کنجی=Kanji=漢字) از کارکترهای زبان خود را تغییر می دهند و به عبارت بهتر اصلاح میکنند تا از این طریق افراد راحتتر بتوانند کنجی ها را به یاد بسپارند.
بحث شریفی است.اما اولین پستی است که شما را از ماجراهای قبل و بعد انتخابات به زندگی برگرداند.هرچند آنها زندگی ترند.اصلن! به قول ابوتراب خسروی:
ما آبم بخوریم سیاسیه عامو!
صرفه نظر از حواشی بحث، از نکاتی که اضافه کردید بسیار استفاده بردم.
همینطور که اشاره کردید در رسم الخط تاثیر تصادف کم نیست. به نظر من اشکالی هم ندارد متولیان امر- طبعا در مورد رسم الخط هنجار/رسمی – آنجا که به یکپارچگی نگارش کمک میکند: منظور اصلاح ناهماهنگی های موردی و بیقاعده است که البته در مورد بحث ما-قیدهای تنوین دار- صدق نمیکند، وارد عمل شوند.نه اینکه فکر کنم وارد عمل شدنشان لزوما بتواند، به علت پویایی ذاتی زبان، در روند تغییرات تاثیرگذار باشد.
اتفاقا فرانسوی ها هم که در دیکته کلماتشان از این ناهماهنگی های تصادفی کم نیست، به تازگی مجموعه اصلاحاتی انجام داده اند که البته رعایتش اختیاریست.البته در فرانسه “مساله” دیکته کلمات خیلی قاطعتر و جدی تر از کشور ماست. خدمت خانم زهره هم عرض کنم که در فرانسه هم اتفاقا از این بحثها هست، زیاد هم هست و اتفاقا بسیار هم داغ است و تند تیز.
آقای جامی عزیز، بعد از دوباه خوانی دیدم که “صرف نطر” را همانطور نوشته ام که شما در ابتدای نوشته به آن اشاره کردید!!
————-
عرض کردم که! به نظرم در اموزش دبستانی ما یک جایی بین کسره اضافه و های غیرملفوط خلط شده و ادامه یافته است. – سیب
سلام
خیلی خوب هست درست می نویسم .وهمه ما یکی ۵ بار از روی این پست می نویسیم.
شروط رفسنجانی! اون .اون رو چکار کنیم؟
من درباره مشکلات فرانسه نمیدانم، اما درباره انگلیسی امریکایی خیلی خوب میدانم. امریکاییها در دهه های اول قرن بیستم تغییرات معدودی در نوشتن کلمه هایی در کل کمتر از صد تا وارد کردند، مثلا شروع کردند centre را center نوشتن؛ اما بعد از آن هیچ تغییر و اصلاحی در این خط یا املای کلمه های آن وارد نشده است. فراموش نکنیم که خط انگلیسی به مراتب سخت تر از فارسی است، منظورم این است که فاصله آنچه مینویسیم با آنچه میخوانیم بسیار زیاداست و مسئله درست نویسی از معضلاتی است که حتی تا سطح دانشگاه هم کشیده میشود. بسیارند دانشجویان و حتی استادانی که بدون املاسنج کامپیوتری قادر به درست نویسی نیستند.
من هفت هشت سالی هست که در مورد این مساله میخوانم و تحقیق میکنم و با آن درگیر هستم. برایام بسیار مهم هست، به قول شاملو «تعهد به زبان، یک تعهد اجتماعی است». سر آخر هم به آنچه ایرج کابلی و شاملو و دیگران در مجله آدینه پیشنهاد داده بودند، یقین و باور دارم.
شاید به طور کل همه ایرادهای درست نویسی پارسی را حل نکند، اما به نظرم ۹۰ درصد ایرادها را رفع کرده است و میشود بدان استناد کرد و روی آن کار کرد. مشکل فرهنگ و ادبیات ما فکر میکنم اینجا است که بزرگان و مفاخر ادب و صاحب نظر در ایران، تحمل قبول نظر دیگران را ندارند. به راستی عدهیی هستند که فکر میکنند چون این رسم نوشتن را شاملو یا کابلی یا دیگری پیشنهاد داده پس نمی توان قبولاش کرد. حکایت آقای علیانی و نقدی آن گونه نیز از همین دست است.
گر چه باید به نگاه فرهنگ حکومتی و فرهنگ مستقل هم در این زمینه نگاه کرد.
با این حال من از آنها هستم که زندهگی بدون «ه» را زندهگی نمیدانم.
اصلاحاتی که شاملو و کابلی پیشنهاد دادند در واقع سیستم را خرابتر کردند و نه درستتر. هیچ کدام این دو صلاحیت چنین کاری را نداشتند و اگر بسیاری و از جمله مجله آدینه یا تکاپو به پیروی تغییرات آنها را در رسم الخطشان وارد کردند فقط برای این بود که او را مرجع تقلید ادبی خود میدانستند و پیروی از او را عین روشنفکری قلمداد میکردند. خط فارسی یک دستگاه است. برای ایجاد تغییر در آن باید آن سیستم را بخوبی بشناسیم و تغییر به شکلی باشد که دیگر بخشها را به هم نزند. درست مانند اصلاح یک دستگاه ساعت که بدون آگاهی از کار چرخ دنده ها و به صرف جایگزینی های بدون محاسبه آن را خراب میکنیم. پیشنهادهای این دو در بسیاری موارد ناقض بخشهای دیگر بوده اند. مثلا این دو، و به صرف اینکه در افغانستان رسم الخط چنین است، پیشنهاد کردند که ـه غیرملفوظ وقتی به پسوندی میپیوندد نوشته شود. مثلا خواجگان را پیشنهاد کردند که به شکل خواجه گان بنویسیم یا علاقمند به صورت علاقه مند بیاید. این کار چه سودی داشت و چه زیانی. سود: ه نوشته میشد و کلمه صورت اولیه خود را حفظ میکرد. این بد نبود، اما به چه قیمتی. یک زیان خطی و یک زیان زبانی. های غیرملفوظ در واقع تلفظ میشود، اما بجای آنکه به صورت صامت ه تلفظ شود به صورت مصوت اِ (e) تلفظ میشود. این مصوت در سرآوا به صورت با یک الف (اِ) نمایش داده میشود. در میان آوا به صورت یک کسره و در ته آوا گاهی با این ه. قبلا چنین تلقی میشد که پسوند موقعیت این ه را عوض میکند و آن را میان آوایی اش میکند. با این تصور آن را حذف میکردند و مینوشتند علاقمند. شاملو بدون توجه به این امر با اضافه کردن ه و صورت جدانویسی علاقه مند آن را تبدیل کرد به صامت میان آوایی ه. از لحاظ آواشناسی نیز ایشان بدون توجه به یک قاعده مهم عمل کرد. قاعده ای در زبانهای هجایی و از جمله هندو اروپایی وجود دارد که اینجا یکی از موارد کارکردی آن را میبینیم و آن این است که دو مصوت کنار هم نمنشینند و یکی جای خود را به یک صامت میدهد. های غیرملفوظ وقتی با ان جمع مینشیند در نظام آوایی فارسی جایش را به یک صامت میدهد، مثلا جمع خواجه میشود خواجگان، یعنی گ جایگزین مصوت ه میشود. وقتی این کلمه به صورت خواجه گان نوشته میشود مشکلی پیدا میشود و آن مشکل این است که برخی گان را یک پسوند تعریف کرده اند متفاوت از ان. با این کار بجای درستتر کردن ابرو چشم نظام صرفی زبان را کور کرده اند. در ضمن ه هم اینجا به صورت اِ عمل میکند و بنابراین به عنوان میان آوا باید بیفتد.
جدانویسی پیشنهادی اینها نیز معضل عظیمی در نوشتن پدید آورده. جدانویسی قرار بوده که خواننده را با بن ها، پسوندها و این گونه چیزها آشنا کند. درست مثل اینکه در انگلیسی شروع کنیم مثلا centre را آنجا که صفت میشود و به صورت central مینویسیم جدانویسی کنیم و مثلا بنویسیم: centre-al. و آن هم به صرف اینکه همه بدانند al یک پسوند است. سود این کار چیست هیچ جز بر هم زدن نظام نوشتاری و املایی زبان، مشکل دیگر آن تولید املاهای متعدد از یک کلمه است. برای خواننده آشنا اینها لزومی ندارد چون قادر است پسوند و پیشوند را تشخیص دهد، خواننده معمولی هم معمولا زبان را نه از طریق دستور و قواعد که از طریق کاربرد میآموزد.
جدانویسی مشکلات دیگری هم میآفریند. مثلا توجهی به طولانی شدن واژه ها ندارد. یادم هست واژۀ همراهانشان را پیشنهاد میکردند که جدانویسی کنیم، انگار که مردم معنا را با تجزیه تکواژها میفهمند و نه کاربرد آنها در زبان. باری پیشنهاد شد که این واژه به صورت هم راه ان اشان نوشته شود، البته با نیم فاصله که متاسفانه در این سایت نمیتوان به کار برد. به هر حال نگاه کنید به آن واژه اول که کوتاه است و چشم سریع آن را عکاسی میکند و شکل نوشتاری دوم آن که خواننده را وامیدارد از سرعت خواندن خود بکاهد تا مطمئن شود چه میخواند.
مشکل ما این شده که اصلاح خط برای ما تبدیل شده به یک امر احساسی. ما موضع سیاسی و روشنفکری خود را در نبودی آزادی بیان با این تغییرات تا حد زیادی آنارشیستی نشان میدهیم. اگر سر هم بنویسیم سنتی هستیم و اگر جدا بنویسیم از روشنفکران طرفدار شاملو. تغییر در خط برای ما در معنای مخالفت با رژیم شده است و تنها به این دلیل که نمیتوانیم سخن خود را بگوییم. اما راههای دیگری هم برای ابراز وجود دارد، مثلا یک مطالعه علمی در مقایسه با دیگر خطهای دنیا و در جهت بهتر کردن شیوه ها و کارآیی آموزش کودکان یعنی آنان که از پی میآیند و ما را با این خطاها داوری خواهند کرد.