ده سال دیگر چگونه خواهد بود ایران؟ ما چگونه خواهیم بود. من به این بسیار اندیشیده ام. مثل بسیاری از شما. دیدن انقلاب ۵۷ و سی ساله پس از آن مرا بی گمان ساخته است که تاریخ فردای هر ملتی را رویاهایش می سازد. انقلاب ۵۷ تحقق رویای دهها ساله چپ انقلابی بود در ایران. ما از کوچک خان جنگلی و ارانی و طبری به بعد در تب انقلاب می سوختیم. بعد حزب توده فراگیر شد. سرکوب شد اما رویای ما و نسلهای روشنفکران پیش از ما را ساخت. در حمایت توده ای ها از انقلاب حتما دلیلی غیر از سیاست بازی محض وجود داشت. حزب توده فکر چپ را به همه جامعه روشنفکری ما تسری داد. همه را بیمار انقلاب کرد. مذهبی ها هم در امان نماندند. نگاه کنید به طالقانی و طاهر احمدزاده. به شریعتی و مجاهدین. میراثی که باز اگر چه چپ غیرمذهبی سرکوب شد به چپ اسلامی رسید. نمونه روشن و زنده اش میرحسین موسوی. امروز ته مانده چپگرایی را در رفتار مهوع احمدی نژاد می بینید که رفیق آخرالزمانی چاوز سرخ است.
این روزها در کنار اخبار سیاست و کارهای روزنامه نگاری ام خواندن تاریخ اشکانی و ساسانی را هم در دست دارم. اگر کسی این تاریخ را برای درک تفاوتها خوانده باشد متوجه نکته مهمی می شود که چرخش اشکانی به ساسانی را توضیح می دهد. من آن را رویای ساسانی می نامم. اشکانیان دولتی از دولتها بودند. چیزی شبیه اتحاد جماهیر اشکانی. یا دوست دارید ایالات متحده اشکانی. ساسانیان که در کار برآمدن بودند آرزوی یکخدایی یا پادشاهی واحد داشتند. تمام فرهنگ و ادب ساسانی بعدها حول همین محور شکل گرفت. و همین هم توضیح دهنده تفاوت بزرگ آنها ست با اشکانیان. بعد که تاریخ ایران را مطالعه می کنید می توانید دوره های ایالات متحده ای را باز هم پیدا کنید و دوره های تمایل به یکخدایی را هم. آخرین نمونه دولت ساسانی را صفویان بنیاد نهادند. از این رو ست که می گویند صفوی ها احیاگر مجد ایران کهن بودند و ایران را یکپارچه کردند.
از این اشاره چه می خواهم نتیجه بگیرم؟ به نظر من دوره جمهوری اسلامی با مبارزه ای که با تنوع های قومی و دینی و فکری و طیقاتی کرده است و سرکوب به سود یکسان سازی استالینی را به عنوان سیاست خود برگزیده است میل نهفته ای را در مردم ایران بیدار کرده است تا بر تنوع های خود تکیه کنند. رویای ایرانی آنچنان که من در این روزها می بینم و در این سالها استشمام می کرده ام این است که از وحدت زوری و تحمیلی به سوی تنوع دموکراتیک و همزیستی برود. در آینده نزدیک ایران، نه تنها مذهبی ها و غیرمذهبی ها در کنار هم به صلح و آرامش همزیستی خواهند کرد و قدر این تنوع را خواهند شناخت که اقلیتهای دینی هم محترم خواهند بود. اهل سنت برای مسجد ساختن در پایتخت با منع حکومت روبرو نخواهند شد. یهودیان ازادانه به اسرائیل رفت و آمد خواهند داشت. زرتشتی ها آتشکده هاشان روشن و پر رونق خواهد بود. بهایی ها متهم مادرزاد تلقی نخواهند شد. ارمنی ها در خدمات فرهنگی و اجتماعی خود باز هم پیشگام خواهند بود. چپ ها و سوسیالیستها هم جای خود را خواهند داشت. و ساختار سیاسی به احتمال قوی به سوی نوعی فدرالیسم گرایش خواهد یافت و تهران-مرکزی با معنای امروزی اش که با تبعیض های فراوان به ضرر شهرهای دیگر همراه است پایان می یابد. و عقده تهران و مشکلات هزارتویی اش باز خواهد شد. در آینده ایران هیچ قومی تحقیر نمی شود. هیچ فکری تحقیر نمی شود. هیچ زبان و لهجه ای تحقیر نمی شود.
رویای دیگر ما رهایی از همین تحقیر و تحمیل است. نه فقط در سیاست و مذهب که در خانواده و مدرسه و رسانه هم. در کوچه و محله هم. گرایش تاریخ آینده ما به سوی آن است که هیچکس دیگر نتواند به زور و اجبار و قلدری و حمایت مقامی دولتی حرفی را پیش ببرد. خانه ای را خراب کند. برجی بسازد. یا حتی مسجدی بنا کند. مدرسه و برج و مسجد ساختن هم رضایت همسایگان را خواهد خواست. مردم آزادند نه تنها برای اینکه زندگی فردی خود را بسازند بلکه برای اینکه در زندگی اجتماعی مشارکت کنند. رای داشته باشند. حرف شان ارزش داشته باشد و بالاترین ارزش باشد. جامعه آینده ما جامعه ای که از حکومت بترسد و از هر که رخت پاسبانی پوشیده بترسد نیست. این را همین دیروز در ۱۳ آبان و این ماههای پس از ۲۲ خرداد به چشم دیده ایم. اما دولت فردا دولت ارعاب نیست. پلیس اش برای سرکوب آزادی و اندیشه و تنوع و مخالفت مدنی نیست.
رویاهای ما کم نیست. ما سی سال با حکومتی سر کردیم که رویا نداشت. آینده نداشت. رویایش دن کیشوتی بود. آینده اش بازگشت به گذشته بود. در این سی سال ما رویاهامان را ساختیم. بسیاری سوختند در زندانها و مهاجرتها و انزوا و سرکوب و تعطیل موقت و دایمی گروه و جمع شان. اما پرچم آنها نسوخته است و رویای آنها سر به سر و خانه به خانه گشته و اکنون آرزوی همگانی شده است. تاریخ فردای ما که آمدن اش حتمی است تعبیر رویاهای ما ست. انتخاب مسیرهای تازه ای است که مثل مسیر سی ساله ای که تجربه کردیم به زندان و تحقیر و تحمیل و تبعید و سرکوب فکرها و نسلها نینجامد. برای تاریخ فردا ما دیگر به گذشته بازنمی گردیم.
ببخشید من حواسم هنوز به امروزه.:)
تا رسیدن به این رویا، من پیشنهاد می کنم صبح روز ۱۶ آذر، قبل از رفتن به راهپیمایی، همه آنتن های ۲۰ شاخه تلویزیوناشون رو که رو پشتبام هاست بکنن بیارن با خودشون. یا بهتر می شه این کار رو روز عاشورا کرد به جای علم ها(که نشانه صلیبن؟)، آنتن آورد (که مردم رو به صلیب کشیدن). مگه این آنتن ها هنوز به درد می خورن که مردم نگهشون داشتن؟ یه استفاده مثبتی ازشون بکنیم. آنتنی رو که پرچم رسانهی دولتیه به رسانه خودمون تبدیل کنیم. می شه از همه هم خواست مثلا آنتنها رو توی یک میدون مرکزی شهر تلمبار کنن. بعد میشه هر دفعه چیز دیگری آورد تلمبار کرد.
بسیار زیبا بود. اگر به اینجایی که شما می گویید برسیم، شاید (فقط شاید) از این سرانجام دیگر (لینک را ببینید) رهایی پیدا کنیم. چون این سرانجام دیگر نتیجه مستقیم تحول طبیعی داده های امروزی اند -اگر از تاثیر “انسان” صرف نظر کنیم.
http://www.nationalreview.com/weekend/books/books-feser071500.shtml
به نظرم این رؤیاها را باید سمت و سوی دیگری داد، کمی اصلاح:
اگر بخواهد رؤیای ما به این ختم شود که طرفداران هر دین به مرام خود مشغول شوند، همان مرامهایی که در چارچوب خود پایبندی به یک تشریع را معرفی میکنند، باز دور نخواهد بود که این مرامهای دیگرگون به تعارض با هم در آیند و به پر و پای هم بپیچند و باز روز از نو روزی از نو.
اگر این رؤیاها به آنجا برسد که نهایت آمال دینداران این نباشد که بتوانند مناسک خویش را انجام دهند، بلکه عینیت رواداری و تساهل را به نمایش بگذارند و بساط عقاید مذهبی را به دنیای فردیشان در حد امکان منتقل کنند، بهتر نیست؟
من از نوشته های شما نه تنها لذت می برم بلکه سود می جویم. نگاه شما از طراوت و تداوم و کاوندگی به سود کامروایی انسان حکایت دارد. قلم شما و ذهنتان همچنان شاداب باد. دریافت های شما نسبت به انسان و زندگی، دریافت هایی جستجوگر و به فرازآورنده است.
سلام. از لطف شما سپاسگزارم. به امید آینده ای پر از رنگ
آقای جامی سلام به روی ماهت
مانند همیشه جالب و خواندنی نوشتید ولی فکر می کنم برای تحقق این رویاهای خوب و شورانگیز با بودن آخوندها در ایران باید تا کمی بیش از سال ۱۳۹۹ منتظر بود. به باور من حداقل بیست سال دیگر کار میبرد… آقا مهدی منفی صحبت نمی کنم اما این هیولا ها به لطف بیسوادی و بینوایی ملت ایران حالا حالا ها هستند. ما هم به رویاهایمان دلخوش میکنیم و تلخی سرنوشت تیره مان را با شیرینی آرزوی فروپاشی استالین های مسلمان تسکین میدهیم.
در جواب این دوست عزیزمون باید گفت که به این ترتیب صورت مسئله رو حل کردید از ترس مشکل بودنش. اگر آنچه شما می گویید اتفاق بیفتد، دردسر در گیری را نخواهید داشت، ولی تنها آنانی راضی و خوشحال خواهند بود که شور مذهبی در دل ندارند (و در آخر کار حتی نشان دادن هر گونه شور و شوق مذموم خواهد گشت چون حتی اگر عاشق شوید ممکن است نسبت به محبوب حسادت بورزید و دست به عمل بدی بزنید). آگر نتوانید آن که هستید و آن شوری که دارید را در صحنه نشان دهید، چه شادی در چنین زندگی دارید؟ (البته وضع در ایران به همین ترتیب است امروز و ما این را نمی خواهیم).
—————
به نظرم این رؤیاها را باید سمت و سوی دیگری داد، کمی اصلاح:
اگر بخواهد رؤیای ما به این ختم شود که طرفداران هر دین به مرام خود مشغول شوند، همان مرامهایی که در چارچوب خود پایبندی به یک تشریع را معرفی میکنند، باز دور نخواهد بود که این مرامهای دیگرگون به تعارض با هم در آیند و به پر و پای هم بپیچند و باز روز از نو روزی از نو.
اگر این رؤیاها به آنجا برسد که نهایت آمال دینداران این نباشد که بتوانند مناسک خویش را انجام دهند، بلکه عینیت رواداری و تساهل را به نمایش بگذارند و بساط عقاید مذهبی را به دنیای فردیشان در حد امکان منتقل کنند، بهتر نیست؟
رویا یا داستانی دل انگیز برای سال ۱۳۹۹. آیا خودتان باور دارید؟ ملتی با این همه سنگ بسته برپا، چگونه می تواند چنین پرش کند؟
درود بر شما.
نوشتهی اخیر من در باب اسکناسنویسی را بخوانید و اگر ارزشش را از نظرتان داشت، دستچینش کنید. سپاس
http://wwwhite-crow.blogspot.com/2009/11/blog-post.html
————
دستچین ها از گوگل خوان است و بر اساس فید. – سیب
با سلامی دو باره –
۱- صورت مسئله را حل نمی کنند بلکه پاک می کنند که من پاک نکردم که هیچ خواستم صورت مسئله را آن طور که هست نشان دهم.
۲ – کوچک دیدن به خوشباوری و بزرگ دیدن به نا امیدی منجر می شود، که در نوشته ی شما خوشباوری چشمگیری دیده می شود.
۳ – آرزو وعشق نه بر جوانان عیب است نه بر پیران. اما آرزو و عشق خوشباورانه همانقدر به نا امیدی منجر می شود که بی آرزویی و سرد بودن. این دو پشت و روی یک سکه اند.
امیدوارم که با احساساتمان به مسایل ننگریم که آن وقت حوصله مان زود سر می رود. نظر خانم افشان طریقت به واقعیت نزدیک تر است .
با سلام،
در جواب دوست دیگرمان، یک توضیح:
پیشنهاد می شود “بساط” عقاید مذهبی به دنیای فردی تا حد امکان “منتقل” داده شود. اگر مذهبیون خود به چنین کاری دست بزنند، حرفی نیست. تنها دغدغه من اینست که فردا به این بهانه ها قوانینی افراطی در نقطه برابر برخورد حکومت فعلی داشته باشیم مانند “باید نهایت آمال دینداران این باشد که عینیت رواداری و تساهل را به نمایش بگذارند و بساط عقاید مذهبی را به دنیای فردیشان در حد امکان منتقل کنند”.
مشکل من اینجاست: اگر رویای آقای جامی خوشباورانه است، زمان این را نشان خواهد داد. اما اگر از ترس دلسردی و به خاطر اینکه عقیده دیگری به “واقعیت” نزدیک تر است، آزادی فرد فرد جامعه را -که هم عقل دارند و هم شور و شوق- تحدید کنیم که مبادا به این رویای خوشباورانه منجر شود، دوباره به کجراهه می رویم.
بله، مشکلی است جهانی که جنبش سبز هم باید به آن پاسخی بدهد. حد قانون مدنی/اجتماعی و حد آزادی های فردی و اجتماعی چیست؟
شاید باید از دورانی که به دست آمدن قدرت و دولت را اولین قدم برای درمان درد ها می دیدیم بگذریم.”قدرت هیچ چیز نیست”. این رمز درمان بیماری قدرت طلبی است که در جان آن کسی می افتد که خواب قانون ایده آل و اعمال آزادی و عدالت با اجرای آن قانون را می بیند. هر قانونی، اگر بهترین و عادلانه ترین قانون هم باشد، اگر بدون حمایت مردم و بر خلاف جریان زندگی مردم اجرا شود منجر به ظلم و سرکوب و تحقیر عده ای از همین مردم خواهد شد.
باید به سمت آن حرکت کنیم که قانون تنها در وضعیتی که چاره دیگری نیست به کار برده شود. منظورم بی قانونی نیست البته، منظورم جامعه ای است که در آزادی ،تمرین اخلاقی فکر و عمل کردن را آموخته واز این جهت فرا قانونی عمل می کند.
آزادی و تمرکز گریزی در وضعیت امروز ایران اساسی است. به بحث آقای جامی راجع به اشکانیان و ساسانیان بر گشتیم.
در ضمن این ترک الف: “عقلانیت و بحث آزاد در مورد مشکلات” است و نه شور و شوق و آزادی انجام مناسک در ملا عام که به دلسردی منجر می شود. اگر به “الف” رسیدیم، آنگاه جامعه خود به “ب” خواهد رسید. “ب” چیست؟ به “واقعیت” نزدیک تر است یا به “رویای خوشباورانه” من و آقای جامی، من نمی دانم.
سلام ممکنه ایمیلتان را برایم بفرستید