از نگاه من که همه کودکی خود را در مشهد سالهای ۴۰ شمسی زیر نگین اندیشه مهدوی گذرانده ام اندیشه مهدی در شیعه صاحب-دولت، گرفتار فقر تخیل شده است. داستان مهدی همیشه داستان آینده بوده و هست و خواهد بود. آینده را تخیل خلاق می سازد. بی تردید می توان حکم کرد که بر پایه فقر تخیل هیچ آینده ای ساخته نمی شود. برای نمونه می توان تفاوت عظیم درک دکتر شریعتی از انتظار و مهدی را با درک خامنه ای-احمدی نژادی سنجید. هر قدر آن یکی زنده و شاداب و متعهد به آینده ای روشن است این یکی عقب مانده و سنگواره شده و پرغوغای تهی است. آن یکی انقلاب می ساخت این یکی فتنه می سازد.
تمام داستان مهدی را دو بار و دو گونه می توان خواند. اصلا باید بگویم هزار گونه می توان خواند. اما فعلا به دو نگاه کار دارم و ناچار در همان می مانم. از هر دو نگاه هم آثاری در ایران امروز می توان یافت اما نگاه فتنه ساز این روزها غالب است. یک نگاه مهدی را چون حامی ایران و انسان و جهان می بیند و بحث اصلی اش این است که بگوید آقا چگونه ممکن است عمر دراز یافته باشد و حتی در نوع بحث اش هم نوعی زندگی پاکیزه و پاکیزه خوری و اندیشه های شاد ایرانی را دنبال می کند که تمام بر گرد عمر سالم و بی آزار و پاک می گردد. مجلای اصلی این اندیشه در آن آیه سرشار از زندگی و خلاقیت است که از زنده شدن ماهی موسی و خضر در آب سخن می گوید. این اندیشه آب محور است. به دنبال آب حیات است و ادبیات بزرگی را گرد خویش ایجاد کرده است. جامعه مهدی از این نظر جامعه ای است که به هدایت و حمایت خداوند به سوی جاودانگی و ظهور همه استعدادها مزین است. جامعه ای است که در آن همه امامان آسوده و بی آزار زندگی کنند . خلق از فیض ایشان بهره برند . درهای دانش و سلامت و پاکی و صلح بر ان گشوده باشد. این جامعه آرمانی جامعه تساوی است و بر آن تاکید می رود. این همان جامعه ای است که موید اندیشه های مربوط به جامعه توحیدی بود که در آغاز انقلاب خریدار بسیار داشت.
اندیشه دوم با جدا شدن از اصل «اندیشه شاد»ی که پیروزی خیر و صلح را نوید می دهد و زنده می دارد تکراری از اندیشه های مانوی است. اندیشه شاد نخستین به باورمندان خود پیروی از چنان اصولی را می اموزد که قرار است پایه آن جامعه آرمانی باشد. ایمان به جامعه ای پاک و سالم و برخوردار و بانشاط طبعا از ایرانیان می خواسته است که چنان الگوی نهایی و آرمانی را اساس زندگی خود قرار دهند. من وقتی به پاکی زبان و فکر و جامه و خانه و آب و نان خود فکر کنم همانی می شوم که قرنها قرن است فرهنگ ایرانی دارد به صد زبان تعلیم می دهد و ترغیب می کند و می طلبد و تربیت می کند و فرهنگ می سازد. اگر این فرهنگ نبود و زیرساخت اندیشه شیعه مهدوی را آماده نکرده بود هرگز ایران پایگاه شیعه نمی شد. این هماهنگ افتادن مهدویت با اندیشه سوشیانت های ایرانی گسترش این فکر باستانی را به فکر جدیدتر مهدوی ممکن ساخت.
آب در اندیشه مهدوی بسیار اساسی است. آبی که مهدی از آن می نوشد آب ناب است و پاکترین آب. همان آب حیات است. در اندیشه ایرانی هم نطفه زرتشت در دریاچه هامون هزار سال می ماند تا با آبتنی و بکرزایی دختری مریم گون به فرزندی از او تبدیل شود. این آب در اندیشه دوم در نماد چاه صورت بندی می شود. چاهی که باز هم در ادب ایرانی و اسلامی با قصه یوسف که مظهر زیبایی تمام است و جوانی پیوند خورده است. مهدی در واقع یوسفی دیگر است. اما شگفتا در که در اندیشه دوم این چاه به جای آب کاغذ دارد. گوری است برای نامه های و عریضه ها که در آن دفن می شوند. پر که شد چاه دوم تاسیس می شود!
جمکران و چاه آن در اندیشه دوم جایی اساسی دارد. از نگاه این عریضه نویسان و پاسبانان جمکران، آینده چاهی است. خوانش رمزشناسانه این آینده هولناک است. زندگی عریضه ای است. سرشار از اندوه و شکایت به محضر آقایی که همه قدرتی دارد و هیچ از دست اش بر نمی آید. زندگی ما در همان شکایت ها طی می شود و آقا به نامه های ما جواب نمی دهد. آنها را دفن می کند. ما در انتظاری طولانی و کشدار و بی سرانجام معلق می مانیم. تمام دستاورد ما گاهی خوابی است که در آن سید سبزپوشی را می بینیم یا وهم دیدار او در بیابانی یا جنگلی. آقای ما نمی آید مگر آنگاه که جهان پر از ظلم و جور شده باشد. آقایی که می گذارد نسل ها نسل در ظلم بسوزند و هنوز فکر می کند این ظلم برای ظهور کافی نیست! آتش ظلم باید بلندتر و سوزنده تر شود و نسلها را از پی هم بسوزد و آنها دم برنیاورند و کار دادخواهی خود را به تعویق بیندازند تا زمانی که آقا می آید. آقایی که انتقام همه ما را از ظالمان و جائران می گیرد. زمانی که ما و پدران مان هفت کفن پوسانده ایم.
چیزی بهتر از این برای هیچ حکومت جائری هست؟ چیزی بهتر از این برای اعوان و انصار ستم می تواند بود؟ ستم نقد کنند و دادخواهی را به امروز و فردا و نسیه برگزار کنند؟
داستانهای ظهور از چشم اینان را بخوانید تمام وعده به فتنه است. در زندگی این جماعت آسایش و صلح و مردم دوستی وجود ندارد. آنها باید اماده مقابله با فتنه شوند. و در این مسیر خود به فتنه تبدیل می شوند. آنها دون کیشوت هایی می شوند که با دشمنانی خیالی می جنگد یا با دشمنان واقعی به شیوه ای خیالی و خالی از هر گونه ابداع می جنگند. زبان تاریخ فردای آنها رمزهایی است که با باد سرخ و قتل عام و خرابی این بنا و آن بنا و جنگ و مانند اینها آمیخته است. اینها تمام نشانه های یک اندیشه فرقه ای را دارند. زندگی جای دیگر است. زندگی هرگز در چارچوب فرقه نمی گنجد. این است که آنها فقط به فرقه خود باور دارند و باقی را که اصحاب دیگر اندیشه باشند دشمن می پندارند و یا مردمی که مجسمه تمام عیار عریضه هاشان هستند. پر درد و پر شکایت و بی چاره و منتظر دستی از غیب که برون آید و کاری بکند. آنها قائل به هیچ گرووه اندیشه ساز و نخبه دیگری جز خود نیستند. در نگاه انها ایشان اند و ان مردم عریضه به دست.
بی هوده نیست که بازیگری مثل احمدی نژاد می کوشد خط به خط داستانهای فتن را دنبال کند. عریضه نگاری را هم رسم می کند تا وانمود کند که دست غیبی از آستین کوتاه او به در آمده است. پول خرج می کند تا مردم را قانع سازد. و یا پول خرج می کند تا فتنه های شبیه داستانهای ظهور راه بیندازد. یا هر چه اتفاق می افتد را بر یکی از روایتهای ظهور تطبیق می کند. اگر کسی روایتهای ظهور را بخواند حتی می تواند مسیر فتنه سازی های این فرقه آخرالزمانی را پیش بینی کند. زیرا آنها می کوشند به هر قیمت شده خود و را رفتار خود و سیاست های خود را با آن روایتها تعلیل و تحلیل کنند.
جمهوری اسلامی جمهوری بی آینده است. این را ۳۰ سال است می دانیم و امروز بیشتر از همیشه. اکنون این جمهوری می خواهد آینده خود را با ظهور پیوند بزند. اما آینده ای که به آن وعده می دهد بی آیندگی است. این آینده هیچ معنای محصلی ندارد. هیچ امکان وقوع ندارد. سکه ای جعلی است که تنها شبیه اصل است و بس. هیچ تاثیر سازنده و مثبتی در زندگی امروز مردم ما ندارد. اما می تواند پرده ای بر بی آیندگی جمهوری مقدس بکشد. داستانی که زیر این پرده می گذرد است که باید مورد کنکاش و دقت و شناخت ما باشد.
سلام جناب جامی.
به موضوع خوبی اشاره کردید…
من هم به عنوان شاهد از همان مشهد کودکیهای شما مثال میزنم. مشهدی که همه کودکی، نوجوانی و جوانیم که بسرعت در حال گذر است در آن سپری کردهام و باید جایگاه محکمتری بر این اندیشه مهدوی باشد. اما این مهدویت و نگاهی که آقایان ترویجاش میکنند، خیلی وقت است خریداری ندارد (خطابم بیشتر نسل جوان است) و این نسل حالا بدنبال آرمانهای و آرزویهایی هست که تنها برخاسته از همت و رای و نظر خود بدست آید، گام برمیدارد و این کهنه داستانها خیلی وقت هست که به فراموشی سپرده شده…
اگر حرفم را باور ندارید، یک پرسش از همین جوانترها بکنید و مهدی و مهدویت و جایگاهش را در زندگی و اندیشهشان جستجو کنید!!!
آری. تفاوت نگاه از کجا تا به کجاست.کتاب هنر در انتظار موعود دکتر را خوانده ام.افکار دکتر تاثیرات بسیاری بر من گذاشته است.
آقای جامی،
من هم موافقم که بر پایهی فقر تخیل هیچ آیندهای ساخته نمیشود، اما سوال این است که آیا لزوما باید با اندیشه و تخیل ِ مهدوی آیندهای روشن بسازیم؟ آیا باید حتما این اندیشه بر جامعه حاکم باشد تا جامعه «به سوی جاودانگی و ظهور همهی استعدادها مزین» شود و «درهای دانش و سلامت و پاکی و صلح بر آن گشوده باشد»؟
میپرسید چرا نباشد؟ میگویم چون من ِ دههی شصتی ِ جامعهی ایران دیدهام که هر جا اندیشهی دینی بوده، انحراف و خرافه و تعصب و مهمتر از همه خردگریزی هم به دنبالش بوده است. نمونهاش همین مهدویت ِ احمدینژادی است که شما نوشتهاید. هزینهها و تجربههای سیساله برای من بارها قابل اعتناتر و مطمئنتر و ارزشمندتر از کتابها و نظریهها و آرمانهای کاغذی است. دیدیم که نشد. دیدیم همهچیز در عمل شکست خورد. از اقتصاد اسلامی ِ طرفدار مستضعفین بگیرید تا اندیشهی مهدویت.
مسعود کیمیایی فیلمی دارد که یکی از شخصیتهای آن حرفی به این مضمون میگوید که اگر اجرای عقیده غلط بوده و شکست خورده است، دلیل بر غلط بودن ِ خود ِ عقیده نمیشود. شاید شما با این حرف موافقید، که من نیستم.
————————
من در پی تغییر عقاید مردم نیستم. من جعلیات را نشان می دهم. اعتقاد من این است که اگر کسی به مهدویت اعتقاد دارد باید آن را با تخیل فعال بازشناسد و در فقر تخیل نماند. ولی تخیل فعال قرار نیست چیزی را که نیست هست کند. چیزها را طور دیگری می بیند. طوری روشن تر و انسانی تر. زوایای انسانی را می بیند. هر آنچه انسان زدا ست اهریمنی است. – سیب
برای دیدن بعد دیگری از قضیه، این خبر را بخوانید: http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8805061042
خواهید دید که چگونه باوری زیبا و امیدبخش را در این زمانه ی عسرت، به ابتذال کشیده اند و با “ساماندهی” افراطی باور و نیازی که باید در دل آدم ها بجوشد تا حد موضوع روزمره ای تقلیل داده اند. “دبیر شورای عالی فرهنگی ـ برنامهریزی مسجد مقدس جمکران” درست مثل رییس سازمان آب و فاضلاب یک شهرستان درباره ی “امور مهدوی” (!)حرف می زند.
آقای جامی عزیز،
منی هم که زیاد جوان-تر نیستم(~۳۰)و تازه آدم نسبتا مذهبی هم هستم نتوانستم هیچ وقت با موضوع مهدویت و حضرت مهدی ارتباط برقرار کنم. یعنی در همان گام اول که باید فرض کنم یک آقایی از ۱۴۰۰ سال پیش تا الان زنده مانده و الان دارد یک جایی زندگی اش را می کند، توی کتم نمی رود. خیلی هم دوست دارم که بتوانم این موضوع را درک کنم ولی تا بحال که نتوانسته ام. راستش را بخواهید من نمی توانم بفهمم که بر فرض اگر من -به عنوان یک آدم مذهبی- بخواهم آینده روشنی برای خودم یا جامعه ام ایجاد کنم خب قرآن هست، سیره پیغمبر و امامان هم که هست. دیگر چه حاجتی به مهدویت دارم؟! به بیان دیگر امام مهدی اگر امام حاضر زمان است به من آدم معمولی -که نمی توانم با غیب کانکشن برقرار کنم- چه کمکی می کند؟ در عالم غیب که خب خدا حی و حاضر است و من کمکم را از او می طلبم؟ اگر هم بخواهم بجز خدا با کسی ارتباط روحانی داشته باشم خب خود پیغمبر که از همه اولی تر است.
———————————–
من مدافع مهدویت و مبلغ شیعه نیستم. ولی شیعه دوازده امامی پایه اش همین است. تا به حال هم کسی از شیعیان دوازده امامی آن را نقد و نقض نکرده است. بنابرین این جزو اعتقادات شیعه است و طبعا نمی توان به اجتهاد شخصی این اعتقاد را تغییر داد و گفت بخشی اش را قبول دارم و بخشی را ندارم. اگر مهدی را قبول نداشتید دیگر شیعه دوازده امامی نیستید. ولی برای اعتقاد به این باورها عقل روزمره کفایت نمی کند. بزرگانی هم مثل مدرسی طباطبایی که کتاب نوشته اند در این زمینه ها اعتقاد خود را حفظ کرده اند. ولی انچه من گفته ام و بگویم از نگاه مطالعه فرهنگی است. من از واقعیت های دیروز و امروز حرف می زنم نه از اینکه اصلا به مهدی اعتقاد داشته باشیم یا نداشته باشیم. این کار من نیست. – سیب
سلام دوست من.تو را به بازی ” چه می خواهیم” دعوت می کنم.شرح ماجرا در وبلاگم هست. یا حق
صفحه وب نوشت تو خالی است
ابطحی جان! رفیق روز وشب
تپلی، خنده رو و خوش مشرب
دیدمت خسته، چهره آزرده
رنج دیده، شکسته، پژمرده
آن چه گفتند و آن چه گفتاندند
حرفها کز زبان تو خواندند
حرفهای تو نیست می دانم
من خودم آشنا به زندانم
گفته باشی اگر تو با شادی
بازهم حق توست، آزادی
وب نوشت ات همه تفکر بود
ژرف و روشن، ز سادگی پر بود
طنز تو نشتر دروغ و کلک
اهل تزویر را زدی تو محک
بامداد خمار من اینک
راست می گویمت بدون شک:
خواندن جمله های کوتاهت
گاه پرخنده، گاه پر آهت
متنوع تر از گل قالی
در دلم حیف جای آن خالی!
گه پر امید و گاه مایوسم
رویت از راه دور می بوسم!
ابطحی جان ببین چه احوالی است
صفحه وب نوشت تو خالی است
با سلام ، جناب جامی دست و پنجه شما درد نکند ، خدا قوت
۱. در دوره هایی اندیشه مهدویت بین شیعه جایی نداشته. وقتی شیعیان اثری از امام پس از امام یازدهم ندیدند حیرت زده شدند . مدتی طول کشید تا امامیه به بازخوانی ایده مهدویت و قرار دادن آن در کانون هویت خویش بپردازد. باید دید آیا میتوان روایتی از امامیه داشت که مهدویت را انکار نکند ولی در کانون آن نباشد؟
۲. گاستون باشلار روی مردمشناسی تخیل و هزاره گرایی کار کرده گمانم. شاید جالب باشد برایتان اگر به عکس من فرانسه بدانید
———————————–
سپاس از همفکری. می دانم که چند کارش به فارسی درآمده است. فرانسه نمی دانم. ولی حوزه کار وسیع تر از آن است که منحصر به نظریات باشلار باشد. من شخصا به نظریات بحث نشده قدمای حکمت ایران بیشتر گرایش دارم و ترکیب آن با دستاوردهای معاصر در نظریه ادبی و متن شناسی و مطالعات فرهنگی. – سیب
ابتدا باید بگویم اینکه می گویید پایه ی شیعه ی دوازده امامی مهدویت است جای تردید دارد ما قبل از انقلاب کسانی مانند سنگلجی را داشتیم که آن را جدی نمی گرفتند.
سپس باید بگویم که مهدویت عناصری را در بر دارد که برای سیاستمداران مذهب گرای بعد از انقلاب بسیار مهم است. نباید فراموش کنیم که کسانی که با انقلاب ۵۷ به قدرت رسیدند از نظر مذهبی مدارج بالایی نداشتند. کسانی مانند بهشتی و مطهری و … که لقب آیت اللهی را یدک می کشیدند بزودی از صحنه خارج شدند. یکی از مسائلی که در برهه ای از تاریخ جمهوری اسلامی اتفاق افتاد برگزاری آزمونی بود که بسیاری از سردمداران شرکت کننده در آن موفق به کسب مدارک بالای فقاهت شدند. اگر فقیه-سیاستمدار کافی داشتند دلیلی نبود که این آزمون مضحک برگزار شود.
از طرف دیگر اینان نه می خواستند و نه می توانستند ایدئولوژی مذهبی خود را بر اساس باورهای روحانیون سنتی بسازند. یکی از ویژگی های حکومتهای ایدئولوژیک این است که چون همیشه از پذیرفتن واقعیت طفره می روند همواره با حوادث غیرمترقبه – منظور اتفاقهای معمولی است – مواجه می شوند و مجبور می شوند ویراژهایی ایدئولوژیک بدهند تا بتوانند ضمن حفظ هویت خود بر اتفاقهای بحران ساز غلبه کنند و بدنه ی سنتی مذهب توان تطبیق خود با این روند را ندارد.
اکنون این سیاستمداران یا باید مثلن به به سر مزار امامان مرده بروند و از روح آنان مدد بگیرند یا باید با امام عصر ارتباط برقرار کنند و احکام جدید را از او بگیرند.
یکی از نکته های جالب در این مبحث رودررویی مهدویت و مرجعیت است. یعنی آیت الله خامنه ای که آیت اللهی اش را کسی نمی پذیرد و نیروهای فعلی حامی او از احمدی نژاد گرفته تا قالیباف – و حتا مخالفان آنها – که پستهای کلیدی یک حکومت مثلن مذهبی را گرفته اند و از نظر مذهبی تقریبن صفرند مجبورند بر مذهبی تکیه کنند که مرجعیت سنتی نمی پذیرد. همین باعث می شود که این بقول گروه احمدی نژاد: دکترین مهدویت رنگ سکولاریسم به خود بگیرد. در واقع احمدی نژادی که مشروعیت مذهبی خود را نه از خامنه ای و نه از مرجعیت سنتی می گیرد می تواند تا حدی که شرایط جامعه اجازه می دهد سرپیچی کند. البته عده ای فکر می کنند که چون سکولاریسم وجهه ی مثبتی دارد نمی تواند از سوی کسی مانند احمدی نژاد که وجهه ای منفی دارد به منصه ی ظهور برسد و عده ای مطلق گرا هم فکر می کنند سکولاریسم باید از سوی افرادی کاملن سکولار تحقق یابد در حالی که سکولاریسم هم مانند بسیاری از پدیده های اجتماعی از از حداقل و عدم خلوص آغاز می شود و به تدریج خلوص و کمال خود را می یابد.
به عقیده ی من یکی از خصوصیات احمدی نژاد که موجب جذب حامیانش شد ولی معترضانش نخواستند آن را به رسمیت بشناسند همین سکولاریسم نیم بند است. اگر رفتار کسی مانند محمد خاتمی را از این نظر با احمدی نژاد مقایسه کنیم این خصوصیت بهتر قابل لمس خواهد شد.
از بحث خیلی منحرف شدم بطور خلاصه در مهدویت نکته هایی کلیدی است که می تواند به کار سردمداران کنونی جمهوری اسلامی بیاید و به همین خاطر هم هست که این همه همایش و کتاب و برنامه و … پدید می آید.
————————
توصیه می کنم که بحث را در کامنت منحصر نکنید. می توانید مطلب را مشروح بنویسید و بفرستید در سیبستان منتشر می کنم. – سیب
از پیشنهاد شما متشکرم ولی نوشتن مقاله احتیاج به تعمق و بررسی بیشتری دارد که برای من در حال حاضر ممکن نیست.