در باره نتایج و پیامدهای خطبه های رفسنجانی زیاد بحث شد امروز و خواهد شد. فشار خردکننده ای بر آخرالزمانی ها گذاشته شده و آنها بزودی خود را با بن بست هایی روبرو می بینند که دیگر از پس اش برنخواهند آمد. حرکت خامنه ای با همه طراحی ها و پشتیبانی ها به آخر رسیده و در چنته چیز تازه ای ندارد. از این پس بازی به دست گروههایی است که هنوز برگهای زیادی برای رو کردن دارند. خطبه رفسنجانی آغاز آن بود.
موید حرف من رفتار بازیگوشانه و سرخوشانه تظاهرات کنندگان و خاصه جوانان از ایشان است. این سرخوشی چیزی در خود دارد که شکست ناپذیر است. .اصلا ناشی از حس پیروزی است. یکی از بهترین چیزهایی که از مشاهدات دوستان در تهران شنیده ام و خوانده ام همین است. این حس مغلوب نبودن. حس سربلندی و «این می گذرد و ایام چون شکر می آید». بگذارید چند مثال بزنم از آنچه فقط همین امروز نوشته شده:
یعنی به روح امام قسم، این دفعه اگر خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم بگذارند من ظهر تابستانی بلند نمی شوم بروم نماز جمعه…حداکثر زین پس برای نماز صبح روی من حساب کنید همرزمان!
بسی نسوان زیبا رو، این وارثان حقیقی لیلا خالد و جمیله بوپاشا در صفوف ما بودند که نه تنها نماز اولی محسوب می شدند که به وضوح .چادر اولی هم بودند، از بس که بلد نبودند چادر سر کنند. … …
موقع برگشتن یک برادر ارزشی از بلندگوی نماز جمعه داشت خودش را جر می داد اتحدو اتحدو…و برادران بسیجی با باتوم و چماق به صورت عملی درس تئوری تریبون نماز جمعه را اجرایی می فرمودند. فهمیدیم واحد تئوریشان داخل دانشگاه پاس می شود واحد عملیشان بیرون دانشگاه…تقبل الله!
و این هفت بند است که من سه بندش را آوردم. حالا نمونه دیگر (از متن ایمیلی که بهمن همخوان کرده است) که ویدئوی آن هم روز جمعه زیاد دست به دست شد و بی بی سی هم نشان داد:
بعد از نماز سریع از دانشگاه خارج شدیم و بعد از گرفتن موبایل هامون به جمع راهپیمایی مردم پیوستیم.. آقای شعار توی بلندگوش از مردم خواهش کرد که برای خنثی کردن توطئه دشمن (!!) شعارها رو باهاش تکرار کنیم و تجمع هم نکنیم! آقای شعار، شعار میداد و مردم هم انصافا جواب میدادن!! ((بلندگو: مرگ بر آمریکا جمعیت: مرگ بر روسیه))، ((بلند گو: خونی که در رگ ماست/هدیه به رهبر ماست جمعیت: خونی که در رگ ماست/ هدیه به ملت ماست!!))
و این هم نمونه سوم:
یکم – ما فهمیدیم نماز جمعه امریست دو قسمتی. و آدم نباید بعد از نماز اولیه بلافاصله دی-چادر بشه و شروع کنه راه افتادن.
دوم – ما فهمیدیم هم که الف-نونای ها هم گودری دارن. از کجا؟ از سر فلسطین به سمت ولیعصر.
دو و نیم – همینجور که داشتیم فلسطین رو شعاردِهان بالا میومدیم، یه جا ما گفتیم "یا حسین". بعد الف-نونیهای تو پیاده رو جواب دادن: "ایرانسل". بعد ما نیشمون باز شد که ایول اینا گودریهای اونطرفیهان و چه بانمکن و خلاصه به اخترام تیآیشون یه مسافتی رو "یاحسین-ایرانسل"گویان بالا اومدیم، دیدیم مردم دارن بد نگامون میکنن شعارمونو عوض کردیم: "یا حسین – تالیا"
سه – نزدیکای سر ولیعصر شعار میدادیم: "یا حسین – گشنمه … …
شیش – بهترین قسمت امروز همین دوش گرفتن تو پارکینگ خونهی یه آقایی بود که ما رو راه داد به هوای آب، بسکه داشتن میزدن و متفرقمون میکردن. بعد ما رسیدیم به یه شیلنگی که آب خنکی داشت و شیلنگه رو گذاشتیم تو یقههامو و خنکای شدیم مفرح و آبچکان، سرتاپا. یه آقای کتکخوردهی خونینی هم بعد از ما وایستاده بود تو صف شیلنگ که سر شیکستهشو بشوره.
هفت – نایب ظهر جمعه ساعت سه چلوکباب نداره، به جاش باید آدم بره سفرهخونهی کناریش باقالیپلو بخوره با ماهیچه.
هفت و نیم – کلن زنده باد ماست.
هشت – آقا آژانسیه بسکه تو راه حرفای منو پای تلفن گوش داد و خندید، خوشش اومد و طی یک حرکت اقلابی پول نگرفت هرکاریش کردم. گفت مام اینجوری دینمون رو به شما جوونا ادا میکنیم.
این رفتار بازیگوشانه و سرخوشانه نشانه خوبی است از حس اطمینان به پیروزی. حس اینکه در این بازی ما برنده می شویم. اصلا عین بازی است. یک بازی پر هیجان که می دانی آنقدر داری خوب بازی می کنی که پایان از آن تو ست. سربلند بیرون می آیی. این نثر شیطنت آمیز و این شوخ و شنگی دال آشنای همان مدلول قدیمی است. دست بالا از آن تو ست. تو راحتی. مثل یک دست-فرمان خوب است از راننده ای که هر که و هر چه باشد ناشی نیست. ماشین ادامه دستها و پاها و چشمها و بدن او ست. با همه چیزش آشنا ست.
جامعه ایران جامعه ای است که در روایت رسمی اش جایی برای شوخی و بی نظمی و شنگی و مستی نیست. این را قبلا هم در اشاره های دیگر آورده ام. جوانترها در این جامعه به هر دری زده اند که فضایی اعلب خصوصی و پنهان برای شوخ و شنگی خود فراهم کنند. حالا این فضا به خیابان آمده است. حالا خیابان و تظاهرات و هر چیزی به آن مربوط است حتی نماز جمعه شده است جایی برای شلنگ تخته انداختن و قاعده شکستن. رجانیور امروز عکسهایی به قول خودش «جالب» از نماز بچه های جوان در خیابانهای جمعه انداخته بود. در ذهن آنها و همفکرانشان جوانها بلد نیستند نماز بخوانند و از این جهت جالب اند (کیهان هم در سرمقاله اش نوشته است که بله اینها با کفش ایستاده بودند نماز می خواندند و لابد کلی تاسف خورده به حال این جوانان بی نماز). اما آنها نمی دانند که جوانها بلد نیستند و قصد یادگرفتن هم ندارند. آنها بازی بزرگان را به هم می زنند. آنها قاعده را می شکنند. این رمز سرخوشی آنها ست.
جوانان و خاصه زنان طبقات شهرنشین سالها ست که به بازی گرفتن قواعد دستگاه رسمی را آموخته اند. امروز دارند آن را در عریان ترین صورت سیاسی اش به کار می برند. این قدرت بازی کردن قدرتی لذت بخش است که دشوار می توان از آن عقب نشست وقتی مزه اش را چشیده باشی. من بی گمان ام که این بازیگوشی در گوهر خود به غلبه اش بر قواعد پدرسالاران آگاه است. کودک با بازی جهان ساخته پدران را می آموزد. جوانان با بازی این جهان ساخته پدران را تغییر می دهند.
این دو یادداشت را هم ببینید:
بازیگوشی در برابر پدران
بگذاریم غریزه پی بازی برود
والله این موج به ما هم اصابت کرد و الان بیست و چهار ساعتی هست که هایپر هستیم
قبل از انتخابات هم مردم همین حس و حال را داشتند. سرخوش بودند چون میدانستند برنده بازی هستند، اما نمیدانستند که رقیب به هیچ قاعدهای پایبند نیست. یعنی اصلاً انتظار جر زنی به این بزرگی را در بازی نداشتند. هنوز هم همین آش و کاسه است. بازیی که جان بیشتر از پنجاه نفر را گرفته است چندان هم کم هزینه و جذاب نیست…
رفسنجانی اگر در سمت مردم هم قرار بگیرد هنوز نمی تواند تغییرات اجتماعی ۳۰ سال گذشته را درک کند – که نمونه اش همین چیزهایی است که در نوشته ی شما به آن اشاره شده. او وقتی از تقدس نماز عبادی سیاسی جمعه می گوید نمی خواهد بپذیرد که بسیاری از مشکلات نظام از همین آمیختن عبادت و سیاست نشات می گیرد. مشکل این است که سیاست – لااقل آنجور که سیاستمداران جمهوری اسلامی رفتار کرده اند – نه تنها مقدس نیست که بسیار مکروه است. از سوی دیگر مثلن نماز جمعه تا کجا عبادی است و تا کجا سیاسی؟ حتا مسئولین نظام هم بعد از ۳۰ سال نتوانسته اند این مرزها را مشخص کنند. وقتی هر مسجدی پایگاه بسیج هم هست با مسجد چه رفتاری باید کرد؟ خلاصه بگویم اشکالات جمهوری اسلامی – که اینقدر برای رفسنجانی عزیز است – ساختاری است و خود او هم بهتر از هر کسی این را می داند و راه حل های موضعی تنها حکم مسکن را دارند و نمی توانند پاسخی مناسب به جنبش مردمی باشند.
سلام.ضمن تایید همه جانبه. اخوی یک آیکون لایک نمیتونی به این قسمت نظرخواهیت اضافه کنی 🙂
سلام
بله خنده درد رو کم می کنه.تحمل چیز های سخت رو آسون می کنه.
بچه های زندانی .یه عالمه فیلم اعتراف.بچه هایی که تحت شکنجه همه چیز رو انکار می کنن.نباید اونها رو فراموش کنیم .به اونها فکر کنیم .یه کار اساسی برای زندانی هاوشکنجه شده ها بکنیم.واز اون بدتر اونهایی که تحت فشار شکنجه وتهدید همه چیز رو انکار کردن ومی کنن.اونها هم به اندازه ما حق دارن سرخوش باشن وشهد کمی از پیروزی رو بچشن .
باور کنید نمی خوام آیه یاس باشم .ولی بغضم ولم نمی کنه.هرچند این نوشته ها اشک وخنده داشت برای من.
همرزمان در بند رو فراموش نکنیم .ما آزادیم شکرانه این آزادی حمایت از اونهاست.
حمایت از اونها حتی با دیدن وشنیدن بدتر چیز ها از اونها.
دیکتاتور نباید موجه وباور بشه .
تازه دیروز فهمیدیم که نماز جمعه چه ابزار خوبی است برای مقابله با قدرت طلبان. فکرش را بکنید که مجبور شدند مثل اسرائیل رفتار کنند و نمازگزاران را کتک بزنند. تحلیلی هم دراین رابطه نوشته ام. ما پیروزیم به امید خدا.
در میان اخبار بدی که هر روز همه میشنویم، شیطنتهای اینچنینی راهی سالم برای تقویت نیروی همه و حضور در صحنه بشمار میره. بچههای ما از کودکی بازی با قاعدههای اینچنینی رو یاد میگیرن و در جوانی همه استاد مسلم قاعده شکنیاند و این رمز موفقیتشون برای دوام آوردن در یک چنین خفقانی در طی این سالهاست. امروز این موضوع و تجربههایی که اونا دارن به سطح مبارزات خیابونی کشیده شده.. اونا با سلاح خودشون دارن مبارزه میکنن و این همون چیزیه که طرف مقابل توان دیدنشو نداره!
به نظرت اون یک میلیارد وششصد میلیون نفر مسلمون که هاشمی در مورد کشتار مسلمانان در چین مدام تکرار میکرد منظورش واقعا جمعیت مسلمانان بود یا میخواسته در مورد حساب بانکی آقازاده خامنه ای در انگلیس تیکه ای بارش کنه؟
یکی از بهترین متنهاییست که تا امروز خواندم در نقد شرایط این روزها
دوستی داریم که خیلی باحال می نویسد از همین دست که شما در متنتان آوردید. وبلاگ بسیار پر مخاطبی هم دارد که البته اخیرا فیل تر شده. سری به آنجا بزنید . این هم آدرسش
www.sharagim.net
در کنار این حس سرخوشی حس ترس هم وجود داشت چیزی که در تحلیل شما غائب بود.
—————————–
و آن سرخوشی حس چیره شدن است بر این ترس که می گویید. لازم نبود من بگویم. من آن بخشی را گفته ام که ممکن است به چشم تحلیل نیاید. – سیب
پیشتر در نماز جمعه کسی را کتک نمی زدند دو نقطه دی اشتباه از شما بود که در تهران نبودید در برره بودید که در ان مراسم کتک زنان به دست کسانی که پارچه قرمز بر دست دارن و نام یا ابوالفضل بر آن است را انجام می دهند این مراسم قواعدی هم دارد که علاوه بر پیاده سازی کتک زنان گاز اشک آور زنان نیز انجام می گردد
از مطلبت بسیار لذت بردم نوع خاصی از شوخ طبعی ان بسیار برایم جالب بود
آفرین به این تحلیل
من هم مثل اغلب خارج نشین ها این ویدئو ها را دیدم و از سرخوشی جوانان مملکت سرخوش شدم. این تراژدی جمهوری اسلامی و کسانیست که نادانسته یا دانسته این انقلاب را اسلامی کردند. آیا نمی دانستند که روزی به چنین وضعیتی می رسیم؟ حالا جوان ها باید با این سرخوشی شان و این شوخ طبعی شان با بلایی که پدرانشان برسر آنها آوردند مقابله کنند. باید دین را از دنیا جدا کنند. عجب راه طولانی و پر پیچ و خمی در انتظار آنها/ماهاست. ولی در آخر راه هم دین را نجات می دهند و هم ایران را.
دو ایده دارم:
۱.به نظرم برای تداوم حضور پر نشاط قانونی و مستمر در تمام نماز جمعه هایی که رفسنجانی حضور پیدا میکند شرکت کنیم
۲.برای دسترسی بیشتر مردم به اطلاعات و اخبار وبه خصوص بامحدودیت های فراوانی که در برابرگسترش اطلاعات ایجاد کرده اند نخبگان جنبش با به کارگیری ایده های رسانه ای جذاب جوانان دست به انتشار نشریات مولتی مدیا شامل فیلم عکس کتاب های راهنمای جنبش سرودها ومتنها ومقالات گزیده و…در قالب سی دی یا دی وی دی نمایند
اجرای این دو ایده مزایای فراوانی دارد که جای تبیین آن در این کامنت نیست! با تشکر
نکته ای که من هم در رویدادهای این یک ماهه به آن پی برده بودم همین حضور جوانان و نوجوانان و سرخوشی آنها از قدرت نمایی و ماجراجویی در خیابانها بوده است. همان حسی که به پیروزی انقلاب ۵۷ نیز کمک شایانی کرد بدون آن که شناخت کافی از چرایی یا عاقبت آن در ذهن داشته باشند. البته جنبش و خروش امروز با پشتوانه و انگیزه ای بسیار متفاوت با انقلاب اول است.
بی نظیر. عالی بود. راستی گودری چیه؟
هاشمی از قانونی صحبت کرد که اگرچه خوب است اما این به شرطی ارزشمند است که همه در چارچوب قانون حرکت کنند در شرایطی که طرف مقابل هیچ اعتباری برای قانون قائل نیست این مثل بازی شطرنجی است که شما ملزم به رعایت قواعد بازی هستید اما حریف نه ! بدیهی است که در همان حرکات اولیه بازنده هستید . ضمنا یک پیشنهاد : بهتر است از این به بعد تظاهرات در یک مناسبت خاص کنار گذاشته شود و همه اعتراضات به ظهر جمعه کشیده شود ، در تمام شهر ها اگر این اتفاقات بیفتد هم اعتراضات مستمر خواهد ماند و هم به گوش همه شنیده خواهد شد .
با حال بود، ولی خوب من می خوام به سرخوشی و بازی گوشی خشم رو هم اضافه کنم.
خشم فروخفته ای که بعد از بیشتر از دو دهه خفقان بالاخره سر باز کرده و شاید یک علت بزرک سرخوشی باز شدن این دمل چرکی باشه .
سلام.
شاهد مثال این حسی که گفتی این غزل مولوی بود. کلی کیفول شده ام. با آن روزهای مرگ آور بعد انتخابات خیلی متفاوت ام.
بازگردد عاقبت این در؟ بلی!
ادامه اش روی وبلاگ است.
آقای جامی من با یه سری عقایدتون موافقم اما نه همه ی عقایداتون من به میرحسین رای دادم به این دلیل که بهترین گزینه بود با جنبش سبز موافق و همراهم به این دلیل که شور و نشاط و اراده ی شان قابل ستایش من حال نماز خوندن ندارم تو یه سال نماز نمی خونم فقط ماه رمضان روزه می گیرم و نماز می خونم گاهی وقتا تو همین ماه رمضان نمازم قضا میشه ولی یه سری از آیین اسلام رو قبول دارم و می خوام امسال رو روزه بگیرم و واسه آرمانای جنبش سبز دعا کنم همین میر حسین و تیمش اونقدر تو زمینه تبلیغات موفق بودن که شعار الله اکبر و یا حسین رو ما از همین نماز اولییها که هیچوقت هم نمی خوان نماز رو یاد بگیرن شنیدیم خیلی ها رو می شناسم که اعتقادات دینی شون تو همین جریانات قوی شده یا از دست رفته (مطالبی که در وبلا گهای یه عده خاص و نظراتشون خوندم) اما دو هفته پیش دختر خالم می گفت من به خدا اعتقاد ندارم اما تعریف میداد از اینکه شبا الله اکبر می گفته و از همه هم میخواست حالا که فرصت خوبیه و همه هستن وساعت ده -ده و نیم بریم الله اکبر بگیم سوالی که تو ذهنمه اینکه اگه اینا اعتقادی به خدا ندارن چرا الله اکبر می گن من مطمئنم که دختر خالم که دانشجوی کارشناسی ارشد فلسفه هنره میدونه معنی الله اکبر چیه وهمه ی نماز اولیها هم ممکنه بدونن وحتی آشنایی نسبی از نحوه برگزاری نماز جمعه داشتن که اومدن. اما نماز رو مسخره کردن وشعار یا حسین گشنمه چندان جالب نیست حتی از روی نا آگاهی و این عزیزان هنوز رفتارای ضد ونقیض شخصیتی دارن من و تو ما وهمه ی سبزها باید عقاید مون رو به اشتراک بذاریم و اهداف جنبش رو واسه خودمون تشریح کنیم وگرنه بی نتیجه میمونیم اگر پیروز شویم با هم مشکل داریم مصدق وکاشانی تا یه جایی با هم پیش رفتند اما بعدش چی شکستن اتحاد خمینی موفق شد اما حالا بعد از سی سال می بینن نمی تونن بفهمن که باید به عقاید هم احترام بذارن و اختلاف نظر دارن شما که اینقدر خوب مسائل رو تحلیل میکنین اهداف های احتمالی جنبش رو می تونید ردیف کنین بچه ها بیان نظر بدن از دوستانشان بخوان نظر بدن و نظرات همدیگه رو رد یا تایید کنن و عقایدمون رو به اشتراک بذاریم به انسجام فکری روشن برسیم با تشکر از تلاش و تحلیل های آگاهانه تان و آروزمند بهترین ها واسه شما
تعداد زیادی از برادران بسیجی هم دارن بازی میکنن، از لبخندی که به خاطر داشتن یه باتوم و دستور دادن به ملت دارن کاملا مشخصه، مخصوصا کم سن تر هاشون. فقط اونا دزد – پلیس بازی، موتور بازی و بازیهای خشن دوست دارن، به هر حال توی هر بازی هر کسی دوست داره یه نقشی داشته باشه و هر کسی هم توی یک تیم بازی میکنه! باور کنین این برای تعداد قابل توجهی از برادران بسیجی هم سرگرمی و بازیه! هر تیمی که بازی سرگرم کننده تری براشون درست کنه توی همون تیم بازی میکنن. البته این برای دو طرف صدق میکنه!
درود برصاحب “زمانه”
سلام جناب جامی!
سپاس از دغدغه اندیشی هایتان و پیشنهاداتتان ( مثلا عدم خشونت در کنار اطلاع رسانی)
برای من (کشانی)شما صاحب زمانه اید چه آنجا باشید یا نباشید. زمانه با فکر و ابتکار و گشودگی ذهنی ی شما به جهان آغاز شد و با تلاش همگان پا گرفت.
اوضاع بهتر ازاین خواهد شد. با تلاش همگان و به سخن درآمدن سکوت کردگان و کوته دستان.
امیدوارم که تلاش های ما همگی در این جهت باشد.
کار شما در این راستا بود، هر چند دایره ی سخنگویان در آن، تمامی صاحب سخنان را در بر نمی گرفت، اما در راه بود. و چه مبارک بود.
امیدوارم که همواره بتوانید نور افشانی کنید.
دوستدارتان غلامعلی کشانی
www.adamekhoshoonat.blogspot.com
www.kivairan.blogspot.com
www.jerusalem.persianblog.ir
—————————-
سپاس برادر بزرگوار. زمانه اصل اش پا برجا ست. در دل و زبان و کار همکاران اش و در ذهن مخاطبان اش. من هم دورادور نگران اش هستم که چطور بزرگ می شود و قد می کشد. امیدوارم جوانمرگ نشود و عمر دراز کند. ولی باید به فکر رسانه ای بود که کج و کوژ شدن سیاست این و آن دولت راهش را نزند. – سیب
سرخوشانه ولی خوب بود . اما به نظرم باید به این لفظ ها خستگی، ناراحتی و ناراضی بودن از این وضع رو هم اضافه می کردی !
به امید روزی که این سه واژه ی تلخ از بین برود!