از من نپرسید چرا سر از سانفرانسیسکو در آورده ام ولی جای عجیبی است که روزش نصفه شب اروپا ست و آخر شبهای اش هنوز اروپا بیدار بیدار نشده است. ایران هم که کلا از دست آدم خارج می شود که ساعت اش چند است. این حس تازه ای به من می دهد که دایم ذهن ام همان دور و بر است. ولی میان روزهای پر کار و بحث اینطرف دنیا که خبرهایش شاید بعدا به گوش تان برسد خبر خوب قطعی که شنیدم این است که بالاخره بی بی سی فارسی راه می افتد. می دانم کی ولی برای اینکه من نگفته باشم می گذارم به عهده برنامه ریزی تبلیغی خودشان. دیدن دوستان قدیمی در این ویدئو برایم دلنشین بود. گرچه از نظر فنی باید بگویم ادیت بهتری هم می توانست داشته باشد و نیز لوگوسازی بهتر. اما خب زیاد سخت نمی گیرم. راه که بیفتد بتدریج درست می شود. تا همینجا هم دوستان سخت کار کرده اند. قدم بزرگی است برای دوستان رادیو و بسایت که مجری تلویزیونی شوند. بعضی شان چقدر جلوی تلویزیون عالی شده اند طوری که انگار برای همین کار ساخته شده بوده اند! این اهمیت دوره های آموزشی و مساله سبک در بی بی سی است. به هر حال، برای همه شان آرزوی موفقیت دارم فقط آن آقا که آخر ویدئو می آید را نشناختم. خیلی های دیگر هم که می شناختم اینجا نیستند. ولی همه را خواهیم دید. بی بی سی فارسی بی گمان یک تجربه رسانه ای تازه خواهد بود. یک اتفاق مهم و تاثیرگذار در بازار رسانه ای فارسی. این را فعلا به عنوان مقدمه داشته باشید تا بعد که مفصلتر در باره بی بی سی بنویسم چنانکه خیلی های دیگر هم خواهند نوشت:
خدایی که انسان را ویران می کند خدای ما نیست
اتین ژیلسون (۱۹۷۸–۱۸۸۴)، فیلسوف توماسی و مورخ برجستۀ فلسفه قرون وسطی، کتابی دارد به نام تحقیقی در نقش تفکر قرون وسطی در شکلگیری نظام دکارتی (۱۹۳۰) که ترجمۀ فارسی آن با عنوان نقد تفکر فلسفی غرب (ترجمۀ احمد احمدی، تهران: حکمت، ۱۳۶۰) منتشر شده است و به چاپهای متعدد نیز رسیده است. این کتاب تحلیل درخشانی است از الهیات و فلسفۀ قرون وسطی که فلسفۀ دکارت از آن بیرون آمد. این کتاب را در هنگام دانشجویی بسیار دوست داشتم و چندبار خواندم، تا جایی که تأثیری بسیار ماندگار در ذهنم گذاشت.
تا جایی که به خاطر دارم (اکنون کتاب را در پیش رو ندارم) یکی از نکتههای آموزندهای که ژیلسون در آنجا مطرح میکند این است که تحقیر عقل و دستاوردهای انسانی (از جمله فلسفه و دیگر علوم عقلی و انسانی در قرون وسطی) به نام «الهیات» و «علوم دینی» و برتری دادن آنچه به اصطلاح «الهی» است بر آنچه «انسانی» است تا بدانجا پیش رفت که دست آخر نه تنها خود «انسان» بلکه تمامی آفرینش خدا، یعنی طبیعت، هم خوار و ذلیل شد.
بدین ترتیب، به گفتۀ ژیلسون، جهان به ویرانهای تبدیل شد که «خدا» یگانه موجود آن بود و البته موجودی ناشناختنی و بسیار پرهیبت. اما پرسشی که بعد پیش آمد این بود، این خدای ویرانهها و موجودات حقیر و زبون دیگر چه جای پرستیدن داشت؟ مگر نه اینکه خدا را باید برای آفرینش زیباییها و دانشها و تواناییها ستود و نه زشتیها و جهالتها و ناتوانیها؟ کدام انسان است که بتواند چنین جهانی را تحمل کند؟ و کدام بشری است که بتواند خدایی را بپرستد که چنین آفریدههای بیارزشی دارد؟
اینجاست که ژیلسون هم مانند مارکس و نیچه مدعی میشود که میباید بذر بسیاری از شورشها علیه اندیشۀ دینی را در میان برخی «اصحاب کلیسا» جست که با نگرشهای احمقانهشان به جای بالا بردن خدا او را پایین آوردند (و البته او مدعی است که برخی از آنان زیر تأثیر محمد غزالی مسلمان بودند)، چون بر این گمان بودند که برای «بالا بردن» او باید «مخلوقاتش» را پایین آورد.
اما چگونه میتوان خدا را با پایین آوردن آفریدههایش «بالا» برد، اگر خدایی خداست باید آفریدههایش هم همانقدر ارزشمند باشند، چه چیزی جز عظمت جهان و مخلوقاتی که گویای قدرت خدا در آفرینش است میتواند ما را به پرستش و ستایش او وادارد؟ پس باید به خاطر خداهم که شده به مخلوقاتش احترام بگذاریم. بنابراین، همانطور که مایستر اکهارت یا آکوئیناس گفت: «هر آنچه انسانی است خدایی است و هر آنچه خدایی است انسانی است»، یا به تعبیر شیخ محمود شبستری خودمان در گلشن راز: «جهان انسان شد و انسان جهانی/ از این پاکیزهتر نبود بیانی».
برگرفته از: فل سفه؛ برای خواندن متن کامل کلیک کنید
مهدی عزیز
با سلام و آرزوی بهترین ها.آن آقا که در آخر این طلیعه بی بی سی فارسی می بینی، آقای نادر سلطانپور است که در سالهای آغازین همین دهه در شهر تورنتو به اتفاق رادیو صدای پارسی رانخست با یرنامه ای یک ساعت در هفته و بعد روزی یک ساعت و سرآخر روزی ۲ساعت پخش زنده همراه با چندتن دیگر از دوستان جوانتر می گرداندیم.
محض ارائه ارادت بود و پاسخ به پرسشی نپرسیده.
پایدار باشی
محمد
———————-
خیلی ممنون محمدآقای عزیز. عرض ارادت متقابل. – مهدی
اتفاق جالبیه در عالم رسانه.
سلام. به قول قدما باید ببینیم و تعریف کنیم!
پیروز باشید و سربلند.
جناب جامی عزیز سلام! خوش آمدید! آمدید لس انجلس خبرمان کنید خوشحال می شویم برای زیارت و صرف چای و قهوه!
——————————
سلام برادر ما تو را در آنسوی جهان می جستیم. پس اینطرفها هستی. حتما اگر آمدم لوس آنجلس با سرکار تماس می گیرم. ولی فکر نکنم به این سفر برسد تا سن خوزه جلوتر نرفتم! از محبت ات ممنون. – م.ج
از کدوم سانفرانسیسکوها؟از اون سانفرانسیسکوهایااز این سانفرانسیسکوها؟
(خداوند خودشان ما را ببخشند! بعد رفتن آقا ما برگشتیم غیاثآباد. انگلیسیها اما آروم نماندند که! بیبیسی راه انداختند.انقلاب کردند. به ما هم گفتند رپورترشان شویم . جواب دادبم در تمام مملکت غیاث آباد یک آدم بی ناموس پیدا نمیکنید که از ای بیناموسی ها بکند! به روح آقای بزرگ باز چی معلوم نیست توی کلهی ای انگلیسیهاست!
دروغ چرا؟ تا قبر آ،آ،آ،آ! داشتیم آفتابهی آقا را می بردیم دیدیم باز ای انگلیسیها دارند بیبیسی را میندازند. پنداری باز هوس انقلاب به سرشان زده.از ما گفتن شازده!
شما که رفتهاید سانفرانسیسکو! ما هم که رفتهایم غیاثآباد! ولی خدا بر مردمان مملکت نهران رحم کند!)
حالا دیگه ویاواِی صدای آمریکا باید یه فکری برای خودش بکنه. اگه این نمونه یه نمونهی واقعی از برنامههای تلویزیون بیبیسی باشه خیلی خوبه. چقدر از بچههای وبلاگستان اونجا هستن:) امیدوارم شما رو هم اونجا ببینیم
—————————-
اجازه بدهید همراه با شما برای دوستان آرزوی موفقیت کنیم. بودن یا نبودن من مهم نیست. شما خوبید؟ – سیب
آقا نیویورک هم تشریف میارید؟
—————————–
خدا خواهد سفر بعد. از احوالپرسی شما ممنون. – سیب
پس هر زمانی که گذارتان به نیویورک افتاد خبر بدهید.
مشتاق دیدار
—————-
حتما در اولین سفر به آنجا خدمت می رسم و قبلا هم ایمیل می زنم. – سیب
سلام آقا مهدی عزیز ؛
ما هم ناخودآگاه یاد پرویز صیاد و سریال دایی جان ناپلئون افتادیم! خوش باشید امیدوارم دستاوردهای خوبی برای آینده کارهای رسانه ای شما داشته باشد
————————
آقا قرار نشد کشف اسرار کنید! فعلا در خماری بمانید تا ببینیم چه می شود! ارادت. – سیب