مهاجرت شرمندگی نیست. پشت کردن به وطن و فراموش کردن پیوندها با سرزمین مادری نیست. مهاجرت مساله ای نیست که باید حل شود. مهاجرت پدیده ای جهانی است.
با این نگاه که بنگریم می توانیم در درستی و دقت تعبیر "فرار نخبگان/ مغزها" تردید کنیم. از زمانی که از دوبی برگشته ام دارم به این مساله فکر می کنم. حالا به این نتیجه می رسم که مهاجران کسانی اند که در ظرف میهن خود به دلایل بسیار طبیعی – و نه فقط سیاسی- امکان ادامه حیات و معیشت و فعالیت ندارند. دیروز در اینجا صحبتی بود در باره هلند. و از جمله اینکه هلند مرکز خوبی برای پرورش نخبگان است اما آنها در اینجا نمی مانند. همانجا گفتم نمی مانند چون هلند ظرفیت جایگاه بخشیدن به همه آنها را ندارد. هلند کشور کوچکی است. نمی تواند از نقاش و موزیسین مثلا متورم شود. در هر کشور میزان معینی از هر صنف و رشته ای امکان استقرار دارد. بیش از آن سرریز خواهد شد به کشورهای همجوار. یا کشورهای دورتر. میزان سفر مهاجر و نقطه پایان سفر او به عوامل مختلفی بستگی دارد. چه بسیار ایرانیانی که می خواسته اند به آمریکا بروند و از هلند فراتر نرفته اند. یا می خواسته اند به اروپا برسند و از دوبی فراتر نرفته اند.
برگردم بر سر پدیده مهاجرت. یا همان سرریز شدن. اگر ایران امکان و استعداد پذیرش و جایگاه بخشیدن و توزیع مناسب نخبگان خود را ندارد این همیشه به معنای ضعف آن نیست. چنانکه این سر-ریز-شدگی به معنای فرار هم نیست ( دوباره به تعبیر فرار نخبگان دقت کنید که خودبخود منفی بودن را القا می کند). مهاجرت برای کسانی مطلوب است که در جامعه خود امکان رشد بیشتری ندارند ولی آمادگی اش را دارند. نباید خام اندیشانه فکر کرد که مدل مطلوب این است که همه ایرانیان در ایران بمانند و از آن فرار نکنند! حتی در یک مدل مطلوب هم مهاجرت بخشی از سلامت و پویایی مدل است. و البته بخشی ناگزیر از پویایی فرد در هر جامعه. چنانکه اروپا پویاترین جمعیت مهاجران داخلی را دارد و فعالترین گروههای مهاجران را در حرکت به سوی کشورهای جنوب تشکیل می دهد. اینکه در دوبی هزاران نفر اروپایی (و نیز آمریکایی) "زندگی" می کنند نشانه آشکار همین پویایی است.
در دوبی هم با سلمان جریری آشنا شدم و هم با سعید کریمیان. هر دوی آنها کسانی هستند که به صورت طبیعی جایی در ایران ندارند. یکی از نظر سطح دانش در مرحله ای است که در ایران ماندنش اسباب رکود او خواهد شد و دیگری به دلیل سطح مدیریت اش کسی است که قادر نخواهد بود در ایران قدمی از قدم بردارد. سطح دانش اولی نیازی به یک بستر مناسب برای رشد دارد که در ایران محدود است و سطح مدیریت دومی نیاز به بستر مناسب برای پذیرش آن مدل از مدیریت دارد که در ایران مفقود است! بنابرین جای تعجب و یا مذمت نیست که چرا آنها جلای وطن کرده اند. کسانی که صحبت از بازگشت نخبگان می کنند یک نکته را معمولا فراموش می کنند که مثلا اگر کسی دکترای رشته ای در ژنتیک یا حقوق بین الملل است که تنها در چند کشور جهان محیط کار و رشد دارد چگونه می تواند به ایران بازگردد؟
به همین ترتیب اگر کسی بلندپروازی هایی دارد که در تهران و تبریز و مشهد و شیراز و کرمان جواب نمی گیرد طبیعی است که تن به مهاجرت بدهد و فرصتهای موجود در سرزمین های دیگر را بیازماید. آنها که می توانند با شرایط اجتماعی ایران کنار بیایند خب طبیعی است که همانجا می مانند و کارشان را می کنند. اما حتی اگر شرایط مهیا باشد هم همیشه ممکن است تعداد افرادی که مایلند در آن شرایط ببالند از قدرت بسترسازی کشور برای پذیرش آن تعداد فراتر باشد و بنابرین دوباره به بیرون سرریز خواهند شد. دوبی در حال حاضر بیشترین سرریز جامعه ایرانی را در خود می پذیرد. این فقط یک امر منفی نیست فرصت مهمی هم هست برای فرد و جامعه ایرانی.
پس نوشت:
فقط یک نکته: در اظهار نظر دوستان آنچه برای من جالب است علاقه آنها برای خدمت به ایران و کار در وطن است. آیا این غیرطبیعی است؟ اصلا. من شخصا خوشحال می شوم که مهاجران ایرانی ایران را از یاد نبرده باشند و دلشان برای وطن بسوزد و بخواهند از پس کمال یافتن در مهاجرت به وطن بازگردند و یا با وطن ارتباط داشته باشند. اما واقعیت این است که هنوز هیچ طرحی میان ایرانیان مهاجر برای شیوه خدمت کردن به وطن وجود ندارد و آنچه هست ابتکارهای فردی است. این واقعیت هم که به هر حال بیشترینه مهاجران در مهاجرت مقیم می شوند و هرگز دیگر برای زندگی دایم به وطن برنمی گردند در مجموع رابطه مهاجر ایرانی با وطن اش را تضعیف می کند. اما احتمالا از راههای دیگر و به صورت غیرمستقیم، این مهاجران بر وطن خویش تاثیر می گذارند. نهایت اینکه در تحلیلهای دوستان عامل خواست فردی خیلی پررنگ تر از آن است که باید باشد. نباید فکر کرد که اگر مهاجر بخواهد می تواند به وطن بازگردد. مساله این است که بسیاری حتی اگر بخواهند هم نمی توانند. مهاجرت وضعیت موقت نیست. حتی اگر به صورت موقت آغاز شده باشد. مهاجرت زندگی دوم ماست. اما دوم بودن همیشه به معنای بازگشت به اولی نیست.
سیب عزیز. به عنوان کسیکه حدود ۴ سال است دبی زندگی میکنم و آقای کریمیان ( چون مثال زدید) را میشناسم ، تا حدودی با صحبتهایتان موافقم.
اکفر آدمهایی که اینجل زندگی میکنند نیامده اند تا از مملکتشان فرار کنند. آمده اند رشد کنند و بهتر زندگی کنند.
اما سئوال من این است آیا مهاجرت نباید با برنامه ریزی انجام گیرد و هدفمند باشد تا نتیجه بدهد؟
دوست دارم راجع به این بخشش هم صحبت کنید
سلام…با شما موافقم. متاسفانه از دید کسانی که در داخل ایران هستند هر کسی که پایش را از مرز بیرون گذاشت بعضا خائن و وطن فروش و خالی از هرگونه حب وطن است. چند وقت پیش فیلم یک بوسه کوچولو از بهمن فرمان آرار را دیدم که همین دید را ترویج میکرد. نقدی در موردش در وبلاگم نوشتم. فکر میکنم تا وقتی این مساله از دید روشنفکران و قلم به دستان کشور حل نشده باشد برای عموم مردم هم جا نمی افتد….ضمنا با اجازه لینک مطلب شما را در وبلاگم گذاشتم.
دوست عزیز سلام،
از وبلاگ تان دیدن نمودم. عالی بود. اگر فرصت داشتید، سری به وبلاگ من هم بزنید. من در همین اواخر وبلاگم را کار گذاشته و نام آن را گذاشته ام: عشق و آزادی. آدرس آن به شکل ذیل است:
www.kabul.parsibox.com
سلام استاد … مطلب جالبی بود. فرار مغزها … گاهی به فرار خیلی جدی فکر میکنم. اگر بخوانیدم شاید قسمتی باشد از آنچیزی که قرار بود روزی بنویسم!
پدیده و مفهوم “فرار مغزها”از آن مفاهیمی است که باید دوباره تعریف بشود و از نو جایگاه آن در مفاهیم جامعه شناسی مشخص شود.مهاجرت نخبگان و یا حداقل آنها که از توانمندی هایی برخورداند که کشورشان -حال به دلایل سیاسی جمعیتی….-امکان فراهم کردن بستر لازم برای رشد آنها ویا بهره مندی از آن توانایی های را ندارد
امروز با دیدگاههای جهانی شدن و مفاهیم وابسته به آن پایبندی به چنین افکاری نه تنها خیانت به کشور بلکه به تمام دنیاست. دنیا را محروم کردن از انسانهایی با توانمندی های بزرگ واندیشه های بکر و آنهارا درحد آدمهای کوتوله ومحصور در گستره ای محدود نگه داشتن است.
من دقیقا نمی دانم اصطلاح “فرار مغزها” از کجا آمده اما مطمئنم که کشورهای ایدئولوژی زده و کشورهایی با سیاست درهای بسته مروج آن بوده و هستند.متاسفم که اغلب روشنفکران همین کشورها در دام این مفهوم میافتند و به مذمت آن “مغز”ها که “فرار”کرده اند می پردازند
سلام
خوشحالم که تندرستی و ایام به کامت است
روزی روزگاری با هم در دانشکده ی ادبیات علامه همدرس بودیم. خدمت همسر گرامی و ریحانه جان و پسر نازنینت سلام برسان برایت آرزوی تندرستی و کامیابی می کنم
با سلام آقای جامی
به نکته ی خوبی اشاره کرده اید ولی من با چند قسمت آن موافق نیستم. نخست اینکه ما به بسیاری از این مهاجران نیاز داریم و باید شرایطی برای کار انان در داخل کشور فراهم کنیم پس مهاجرت آنها به خارج طبیعی نیست. دوم اینکه کاری هم برای ایجاد شرایط لازم جهت آن فردی که مدیریت قوی دارد یا دانش بالایی دارد انجام نمی دهیم. سوم اینکه اگر همیشه به دنبال شرایط ایده آل باشیم که همه باید بروند پس چه کسی باقی می ماند؟ مشخص است که متخصص حقوق بین الملل در آمریکا بهتر کار علمی خود را انجام می دهد ولی در آن صورت تمام متخصصین این رشته باید در آن کشور فعالیت کنند و کسی برای فعالیت یا تدریس در کشور باقی نمی ماند. به نظرم هنر آن است که کمی هم با امکانات کم کنار بیاییم و کوشش کنیم در ارتقای کشورمان هم موثر باشیم. نباید فقط به پیشرفت فردی فکر کرد بلکه اندیشمندان یا نخبگان ایرانی باید گوشه چشمی هم به وطن داشته باشند و اندکی از توقع خود بکاهند. اینها که گفتم شعار نیست بلکه کمی احساس تعلق به کشورمان لازم است.به یاد داشته باشید که بسیاری نیز با سطح دانش و تخصصی به مراتب فراتر از نمونه هایی که ذکر کرده اید، در بدترین شرایط یاور مردم بوده اند در حالیکه می توانستند از بهترین شرایط در خارج از کشور برخوردار باشند.
پیروز باشید
جنسگونگی زبان در طول تاریخ همیشه مردان را تحت سلطه خود قرار داده است. به این اصطلاحات نگاه کنید:
پدر سوخته، پدر سگ، پدر کشتگی، پدرتو درمیارم، سیبیلشو دود میدم، …
علاوه بر آن، کم نیست اسامی حیواناتی چون سگ و گاو و غیره که پیشوند آقا دارند و مخلوقات ظریفی چون آفتاب و مهتاب و پروانه و گل، پسوند خانوم دارند (ادامه در وبلاگ)
———————-
نوعی تبلیغ!
در مورد مهاجرت و اینکه بخش عمده مهاجرین از نخبگان جامعه هستند شکی نیست و البته باید گفت که مهاجرت در اصل بد نیست. اما معتقئم سیاست دولت در قبال مهاجرین باید بهتر شود. بیشتر آنها که به خارج می روند زندگی بهتری تجربه می کنند و وظیفه دولت است که علیرغم حضور این افراد در خارج، از فکر و سرمایه و انرژی آنها استفاده کند.
در ضمن جناب جامی از اینکه کامنت اسپم برایتان گذاشتم معذرت می خواهم. اینجور کامنتها تنها راه معرفی وبلاگ مهجور و گمنام بنده است!
darbaareye farghe sarkube moalem va zan:
sarkube Zan maanande sarkube mard mimune, maanande sarkube har motarez bineshaan, azinsu sarkubgare zan ham ekhteraa shodeh taa moshkeli dar sarkube jensyati namune.
amma sarkube daste jami Moalem be in asuni nist,
yek moalem ro mishe mottaham be syaasi budano enheraaf kard chantan az myaan khubaan mitune dastgiro zenduni she,
ammaa
sarkube daste jamiye moalem momken nist,
Moalem dar jaameye Iran sarmashghe gheyre maddigari budeh, sarmashghe saro kaar dashtan baa adamhai ke baa syaasto eghtesaad sao kaar nadaarand baa bachehaa,
moalem kesi ke aghti khod aarede jami mishe jami bigonaah kodako nojavaan hame be ehteraamesh bolandd mishand
ayaa fekr mikonid az nazare raaanshenaasi in tasire dastejamiye moalem ghaabele sarkunbe
na nist
movafagh baashid
مهدی جان سلام. ولی ایکاش می شد خیلی ها می تونستند توی خود ایرون به اهدافشون می رسیدند که به هر حال فقط یک کاشه!
مهدی جان،
آنهایی که به دنبال شرایط مناسب برای «بالیدن» هستند میتوانند تا دلشان خواست در غربت ببالند. سوال اینجاست که آیا پس از بالیدن کافی، نباید به وطن برگردند و دانش و تجربهی خود را در خدمت کسانی که چون آنان امکان یا علاقهی جلای وطن را ندارند بگذارند. در ضمن، فرض کنیم که فلان شخص در کشوری اروپایی میتواند ۱۰۰ درصد توان بالقوهی مدیریتی خود را بالفعل کند. اگر این درصد در ایران بین پنجاه و هشتاد بود باز هم باید جاهطلبی پیشه کند و دنبال «کمال» باشد یا به این بیندیشد که خدمتی به پرورشدهندگان خود کرده و با ماندن/بازگشتن گرهای بگشاید؟
قربانت،
ضیائی گرگانی (مونیخ)
بله دوست عزیز.مهاجرت در دنیای امروز پدیده ای جهانی است. کما اینکه اسلام نیز بشریت را به مهاجرت تشویق کرده به دلایلی که خود مطلعید. اما گمان می کنم باید کمی دقیق تر به این مساله نگریست . حداقل کمی ملی گرایانه تر. اجازه دهید صادقانه و بی پرده صحبت کنم .وقتی این نوشته ی شما در خصوص مهاجرت را خواندم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که نویسنده ی این کلمات تنها به منفعت وانگیزه ای شخصی افراد برای مهاجرت می اندیشد و بر آن مهر تایید هم می زند. اما دوست عزیز بیایید کمی منصفانه تر به این مساله نگاه کنیم. کشور من و شما یک کشور کوچک آرام ِ بی دغدغه و بی نیازاروپایی نیست که حضور یا عدم حضور نخبگانش خللی به موقعیتش در جهان وارد نکند. کشور ما در حال حاضر پیش و بیش از هر چیز به حضور نخبگان؛ اندیشمندان و جوانان با انگیزه اش در داخل کشور نیاز دارد. نخبگان و اندیشمندان ما در حالی کشور را ترک می کنند که همگی مانند شما گلایه از این دارند که ” در ظرف میهن خود به دلایل بسیار طبیعی – و نه فقط سیاسی- امکان ادامه حیات و معیشت و فعالیت ندارند”. به گونه ای معتقدند که در داخل کشور بستر مناسبی برای پیشرفت آنها با توجه با توانایی های بالقوه شان وجود ندارند.
سوال من این است: این آقایان آیا تا به حال از خودشان پرسیده اند اگر قرار باشد من ِ نوعی به عنوان یک نخبه ؛ یک اندیشمند به هزار و یک دلیل شخصی کشورم را ترک کنم چه کسی قرار است این بستر مناسب را فراهم کند؟ بقال سر کوچه؟ یا رفتگر محله؟ (با احترام کامل به تمام بقال ها و رفتگران عزیز)
ایرانی جماعت در تمام طول تاریخ منتظر آن گودوی افسانه ای بوده. منتظر دستی که از آسمان نازل شود و این بستر مناسب را فراهم کند.غافل از اینکه:
You are the one who has to change this stuation for a better one. If you leave the country ,who is gonna change it? The enemies? Our neighbours? God himself?
ما خودمان باید یک فکری به حال خودمان؛ مشکلاتمان و این بستر نامناسب بکنیم. فکر می کنم گاهی مهاجرت راحت راه فرار از مسئولیت است .اینکه بیرون گود بایستی و بگویی لنگش کن!
من اطرافم آدمهای زیادی را می بینم و دیده ام که بیشتر از دو سوم عمرشان را ؛ تمام جوانی شان را و نیمی از میان سالی شان را در کشورهای دیگر گذرانده اند و پس از اتمام تحصیلات و بدست آوردن موقعیت شغلی و مالی و اجتماعی مناسب در اواخر میان سالی یا در آستانه ی پیری به کشورشان بر می گردند تا فقط یک مصرف کننده باشند و در خاک وطن جان به جان آفرین تسلیم کنند..آنها بر می گردند اما زمانی که دیگر حضورشان و تواناییشان زخمی از زخم های این مملکت را مرهم نیست.نگویید که اینطور نیست . من نمونه های بارزش را دیده ام و مطمئنم شما هم دیده اید. منافع شخصی .صرفا منافع شخصی . ما برای نسل های آینده چه چیز به یادگار خواهیم گذاشت ؟ یک مشت غر غر سیاسی ؟
مهاجرت ِ نخبگان ؛ متفکرین و جوانهای با انگیزه ی این مملکت و اقامت چند ده ساله ی آنها در کشورهای دیگر و بر نگشتنشان به کشور حقیقتاً چه کمکی به بهبود وضعیت کشورمان می کند؟
شاید وقت آن رسیده که کمی هم به منافع غیر شخصی مان توجه کنیم.