چند روزی است ذهنم مشغول موضوعی است که برای زمانه باید بنویسم. دوستانی که با آنها از سرنوشت عشق پس از انقلاب سخن می گفتم از من خواسته اند که یادداشتی در باره عشق و سیاست بنویسم تا در آخر هفته عشق در زمانه منتشر شود. می خواستم این مطلب را با خوانندگان سیبستان در میان بگذارم و از آنها یاری بخواهم. ببینم آنها رابطه عشق و سیاست را چگونه می بینند و برای بررسی آن چه پیشنهادی دارند. ورود به این مطلب و در آمدن از آن آسان نیست. از یک طرف عشق بسیار وسیع است و از طرف دیگر سیاست. به صورتی که می توان پیش بینی کرد که بررسی پیوند آنها موضوعی بسیار دامنه دار از آب درآید.
من معمولا فشرده می نویسم. نه کوتاه! اما فشرده. اما جمع زدن میان این دو مفهوم کمی دشوار است. شاید هم دشواری اش این است که قرار نیست در سیبستان منتشر شود جایی که خوانندگان خاص خود را دارد. در این چند ماهه عریان دیده ام که مقام نوشتن برای زمانه متفاوت است. زیرا زمانه رسانه ای عمومی است و معنای پیام در آن همان نیست که در سیبستان است. معنای پیام را مخاطب مشخص می کند و در زمانه مخاطب دیگر است.
به هر روی از یک دیدگاه محدود-شده تر، بحث را می توان حول رابطه دو جنس و سیاست پس از انقلاب مطرح کرد. سوال اصلی من بنابرین این خواهد بود که انقلاب از چه منظری به محدود کردن رابطه دو جنس تمایل نشان داده است؟ چرا رابطه دو جنس می تواند مساله ای سیاسی باشد؟ و کارکرد این محدودیت در پیشبرد سیاست انقلاب چه بوده است؟ به عبارت دیگر، چرا سیاست نیاز دارد به کنترل رابطه دو جنس بپردازد؟ به این نکته هم توجه دارم که تنها بخشی از ماجرا دینی است. زیرا مشابه این محدودیتها را تقریبا در همه جوامع عصر ما می شود دید. چه در شوروی و چین و چه در آمریکای دهه ۹۰ و فرانسه دهه ۶۰. گرچه شکل آن همه جا یکسان نیست اما محدودیت هست. تمرکز من البته بر انقلاب ایران خواهد بود اما بدون نگاهی عمومی و بدون تدارک کانتکست، این بحث – و شاید هیچ بحث دیگری- به نتیجه درست نمی رسد. توجه به مساله در یک ظرف جهانی می تواند چنین کانتکستی را به دست دهد.
خوشحال می شوم نظرتان را در یکی دو روز آینده به صورت کامنت یا ایمیل دریافت کنم.
برای ایمیل از این نشانی استفاده کنید:
mehdi.jami@gmail.com
اگر عشق نباشد دنیا ارزش زندگی کردن را
ندارد بی عشق زندگی بی معنا و تهی ست
اگه عاشقی نباشه دنیا به اتاق در بسته
می مونه که کلیدش را گم کرده اند
نه هوا خوری است و نه دلی برای تپیدن
چه موضوع سختی! نه عشق را می توان آنچنان بال و پر نداد، که ریشه اهرمن بپوسد و نه اهرمن را چنان، که دل عشق بسوزد.
وبلاگ شما مدتهاست که در فهرست منابع اصلی گروه عمومی سایت بازنگار (خانه وبلاگ های ایران) به ثبت رسیده است. مقدمه تمامی مطالب وبلاگ شما ۱۲ دقیقه پس از انتشار در وبلاگتان به وسیله ماشین خبرخوان در سایت بازنگار منتشر می شود. از شما درخواست می کنیم شما نیز با درج لوگوی بازنگار از انتشار بازنگار حمایت کنید.انتشار بازنگار، انتشار شماست.
من فکر میکنم عشق به لحاظ ماهیت بسیار فردیت مندش ساختار شکن است و علیه نهاد ها و ساختارها عمل می کند در حالیکه سیاست دقیقا نقطه مقابل عشق است یعنی به حفظ ساختارها و نهادها نیازمند و مجبور است تا خود را پیش ببرد.
در مورد رابطه دو جنس ،عشق یا passion نهفته در رابطه این دو جنس،همبستگی بسیار نزدیکی باوجود و توسعه یافتگی فردیت دارد به این معنا که پویش در راستای عشق و passion هر دو فردیت را ایجاد و تقویت می کنند .این فردیت همانی است که می تواند بر علیه نهاد یا ساختار عمل کند همانی که سیاست در حفظ آن می کوشد.پس رابطه دو جنس به امری سیاسی تبدیل می شود.
انقلاب ایران نه از منظری سیاسی ،که از منظری شرعی به انسان و جنسیت وی نگریست و وی را محدود کرد به جنسیت یا عارفانه و یا جنسیت شرعی وی.در واقع به لحاظ رشد مدنی ،انقلاب ایران انسانها را محدود و نابالغ گذاشت.ولی نهادینه شدن حکومت جمهوری اسلامی باعث شد که حکومتهای بعد از انقلاب از منظری کاملا سیاسی-روانی به “کنترل” روابط زنان و مردان برای دستیابی به هدفی اولی تر،یعنی کنترل مستبدانه شهروندان نائل شوند.
aghay jami salam,khaste nabashid
be nazare man doshwari na dar bayane mouzoo eshgh va siasat ,balke tanaghozist ke shoma dar gir aan hastid,be bavare man ta zamani ke ensan khod ra raha nasazad (ke be bavare man shoma ta raha shodan koli faseleh darid)nemitawanad mouzooat ra dar eyin esteghlale mafhomi ba yek digar piywand dadeh va natijeh giri konad.baresi eshgh va siasat baresi baresi ghodrat va ekhtiar ast.ke yeki entekhabi ast va miayad (eshgh) va digari bedonbalash midavand va nacharand ba doorogh va hileh be dast biawarand.dar eshgh sedaghat va etemaad harfe awal ra mizanad vali dar siasat baray hakem shodan doorogh harfe awal ra mizanad.albate in emkan ra midaham ke in matlab ra chap nakonid,vali be vadehay agahy khomini dar ghabl va baad az enghelab negah konid.ieshan che goftan va che kardand,ieshan goftand shah ghaberstanhay ma ra abad karde ast ,hal inke bozorgtarin ghaberstane tehran yani behshte zahra ta 2 sal digar por mishawad va dar tehran baray mordegan niz jayi nakahd bood,
be shoma samimaneh yek pishnahad daram.agar tawanestid ba perncib hay azad maneshaneh va na forsat talabaneh seday mokhalefe khod bashid (siasati ke shoma dar zamaneh pish gerftehid),be bavare man anghah mitawanid dar bareh eshgh va siasat niz benewisid.
yeki az khanadegan shoma va shenewandegane zamaneh
چیزی برای شما نوشتهام در وبلاگ در همین زمینه. خواستید قدم رنجه کنید و مطالعه کنید.
——————
سوشیانت عزیز
هر دو مطلب را دیدم هم در باره عشق و سیاست و هم آن را که در باره زمانه نوشته بودی. خواندن اولی برایم آموزنده بود و خواندن دومی دلنشین. خوشحالم که به زمانه تعلق خاطر داری. رسانه بدون چنین مخاطبانی رسانه نخواهد بود. جای پیام در وبلاگ خودت محدود بود و نمی شد بیش از ۳۰۰ حرف نوشت. پس همینجا بگویم که خوشحال می شوم اگر مطلبی در نقد زمانه داشتی برای من بفرستی تا منتشر کنیم و به بحث بگذاریم و نیز اگر پیشنهادی داری. همچنین اگر بخواهی علاقه مندم برای بخشی از بخشهای زمانه بنویسی. زمانه طبعا با نیروی کسانی سر پا می ماند که به آینده آن علاقه مندند.
دوستار
مهدی
بارت در کتاب سخن عاشق خود فصلی را به همین موضوع اختصاص داده
شاید سیاسیه به خاطر انرژی عظیمی که درش هست. چرا شعر عاشقانه حمید مصدق سیاسی شد؟ برای همین حس فراگیری که بر می انگیخت شاید. اما اونی که مطمینم بهش، جوانی ماست که سر جنگیدن برای حق عشق ورزیدن گذشت.
دیکتاتوری،ازنوع ایدئولوژی مذهبی