مطلب حسین جاوید را در کناره گیری اش از هفتان خواندم و متاسف شدم. اول از همه برای هفتان نگران شدم که با این دعواها کارش افت پیدا کند. به نظرم کاملا منصفانه است که بگوییم ما حق نداریم نهادی و رسانه ای عمومی یا عمومی شده را چنین خوار و خفیف کنیم چون ما دیگر از آن خوشمان نمی آید یا با آن کار نمی کنیم. وگرنه همان می شود که دیگی که برای من نجوشد… ما حق نداریم فقط به خودمان فکر کنیم. هفتان دیگر الان مربوط به این و آن نیست. چه ارزشی دارد که بیاییم چوب برداریم پای هفتان را که به راه خود می رود بشکنیم؟ هفتان یکی از بهترین خبرگزاریهای خودمونی است و توجه اش به ویرایش زبانی و محتوایی و دقت اش در دادن لینک های بامعنا مثل زدنی است.
شکست روشنفکری دیری است از همین مسیر رفته است. دیدن خود و ندیدن منافع عمومی. ادبیات کسی مثل حسین جاوید وقتی عصبانی است باید فرقی با انصار حزب الله داشته باشد وگرنه چه فرقی هست بین آنها؟ من واقعا متاسفم که چنین متنی منتشر شده است. متنی که هیچ چیز به احترام نویسنده اش نمی افزاید و فقط انعکاسی است از تنش دایمی و پنهانی در جامعه ایرانی که گاه عریان و آشکار می شود. آدم یاد شعر فروغ می افند وقتی از خشونت جامعه ایرانی حرف می زند.
من اصلا کاری به دعوای این دو بزرگوار جاوید و شکراللهی ندارم. اما بجد معتقدم این ادبیات سخیفی است که به هیچ وجه سزاوار آدمهای تحصیلکرده و کتابخوان و کتابدوست نیست. هر دعوایی را هم به منظر عموم آوردن هنر نیست. هنر هم باشد این نوع زبان و بیان و قضاوت عین عیب است. و درسی بد برای جوانترها که فکر می کرده اند ما بلدیم کاری ماندگار و با اعتبار کنیم. هفتان و مانند آن درختان اند جوان که باید ببالند. ریشه کن کردن آنها به هر دلیلی که باشد نشانه خردمندی نیست. بدون خراب کردن بنیادهای آبادشده مان هم می توانیم دعوا کنیم.
فقط یک کم زیادی خشکم زد وقتی نوشته کتابلاگ رو خوندم!
من سابقه و لاحقهی ماجرا را نمیدانم و علیالظاهر همه نیمی از ماجرا را خواندهاند. اما صد در صد با نظرِ تو موافقام که نوع زبان و ادبیات و بیانی که به کار میبریم، حتی در دشوارترین وضعیتها باید خیلی سنجیده و متین و منطقی باشد. من – و مطمئنم خودِ تو – به تجربه در این چند سال وبلاگنویسی و حضور در وب این را دریافتهام که این زبان هیچ کاری را پیش نمیبرد جز شکستن و بریدن و گسستن. بریدن کار بسیاری سادهای است. پیوستن است که دشوار است و ایثار میخواهد و صرف وقت و هزینه دادن. امیدوارم این بحث همین جا خاتمه پیدا کند. به قدر کافی در این فضا دشمنی و کینه و بغض و کدورت هست. نیازی نیست به خاطر چیزهایی که وجود دارند و همیشه وجود داشتهاند و همواره هم خواهند بود، از راه رفتن باز بمانیم. مسأله این است: در این فضا به دنبال مقصر گشتن و محکوم کردن هنر نیست. هر کسی را به درست یا غلط میشود محکوم کرد، اما با یافتن مقصر و محاکمه کردن، راهی به جلو گشوده نمیشود. تنها خاصیتاش خنک شدن دل شاکی است و بس.
با نظرتان موافقم جناب جامی. حیف هفتان است و از آن مهمتر همین نکته ای که اشاره فرمودید. ادبیاتی که حسین داشت زیبا نبود.
سلام.
گذشته از اشخاص:
– تصوری که شما در باره «آدم های تحصیل کرده و کتاب خوان و کتاب دوست» ارایه می دهید تحمیق است. دعوای سروش و نصر را یادتان هست؟ ادبیات خیلی از آدم های تحصیل کرده و کتابخوان و کتاب دوست در عرصه عمومی، مطلقا جعلی و عوامفریبانه است و در مجامع خصوصی فرقی با ادبیات اراذل چاله میدانی ندارد. این را خودتان خوب می دانید.
– می نویسید: «شکست روشنفکری دیری است از همین مسیر رفته است. دیدن خود و ندیدن منافع عمومی». دعوای لبوفروش ها هم دقیقا از همین مسیر رفته است.
– امیدوارم واکنش شکراللهی مناسب باشد و هفتان بماند.
————————-
به نظرم اولا در معیار تو جایی برای عرف وجود ندارد. در ثانی از نگاه من این نوع برخورد تو بر پایه یک مغلطه منطقی است. آخر هم اینکه تحمیق برای توصیف آنچه من نوشته ام زیاده اغراق آمیز نیست؟! ولی خوشحالم که در حفظ هفتان با من هم نظری. – سیب
افسوس
سلام!
من مایل نیستم از ریشهی دعوای این عزیزان مطلع شوم.
اما یک عارضهی آزار دهنده در روح ملی ما موجود است و آنهم خود بزرگ بینی و قضاوت سریع و تمامیتخواهی است.
کسیکه به هر دلیلی خود را بزرگ و دیگری را با یک خطا و یا یک زاویهی دیدی نادرست کوچک و حقیر می پندارد یک گام از اجتماعی بودن دور شدهاست.
ما هیچگاه تصور نمیکنیم شاید تعالی و تکامل ما در همان چیزی باشد که از آن در گریزیم.
یکبار که مهر باطل بر چیزی یا بر پیشانی کسی زدیم دیگر تمایل نداریم آن پرونده را باز کنیم و این احتمال را بدهیم شاید او تغییر کرده، شاید ما تغییر کردهباشیم و شاید ایراد از خود ما بودهاست و ما به اندازهی کافی بزرگ نیستیم برای مدارا با حضور دیگران در کنار خود.ما ناعادلانه بر می گزینیم و با این کار خیال خود را راحت میکنیم که گندهتر از ما دیگر وجود ندارد.
مشکل از همین گنده دیدن شروع میشود.
هر وقت این احساس ترمیم و تعدیل شد شاید بتوانیم مثل کریشنا مورتی نگاه کنیم به هستی. آنوقت چز خوبی و حسن و محبت و مدارا چیزی نمیبینیم.
کوچکی و بزرگی آدمها به برخورداری از همین نگاه و حس است. وگرنه متاسفانه این خشونت و کین را یکی بر زبان میراند و یکی در دل میپروراند و خود نمیداند. آنکه بیرون میریزد دلش سالمتر میماند.
من بارها و بارها یقه گیری اساتید دانشگاه را پشت یک میز دیدهام. ریشهی همه را در گنده دین خود میداند که این نگاه هم ناشی از نگاهی غیر انسانی است (گیریم با رنگ و لعاب محفوظات و مفروضات ذهنی، خود را بزرگ و باشکوه رنگ کنیم و بیاراییم)
ضمنا، دور از جان خیلیها یا دنبال نوچه میگردند و یا خود را نوچهی دیگران میبینند و نمیتوانند با هم قد خود معاشرت داشته باشند. اصولا ذائقهشان کسی را هماندازه نمیپذیرد.
امید که همه خود را نجات بدهند از این بلای خانمانسوز که مطمئنا هیچکس عمدی ندارد و همه اسیر دیوند.
هر کس میتواند از خود آغاز کند و هر کس زودتر آغاز کند موفقتر خواهد بود در سلوک و طی نمودن مراتب انسانی…
سلام جناب جامی عرضی دارم و خواهشی که اگر برایتان مقدور است ایمیلی از خودتان برایم بفرستید
—————
می توانید لطفا از این ایمیل استفاده کنید:
mehdi.jami@gmail.com
بخشی از چیزهایی که نویسنده ی کتابلاگ نوشته احتیاج به جواب دادن دارد.یعنی فارغ از این موضوع که حق با کیست به نظرم جارو کردن آت و آشغالها لای فرش و دعوت پی در پی طرفین به سکوت، کار درستی نیست.حالا که بحث مطرح شده لازم است پاسخ داده شود.الان دو مسئله دست کم برای من مهم است.
۱)توضیح مسئول هفتان درباره ی شمارنده هفتان چیست ؟
۲)ادعای نویسنده ی کتابلاگ درباره ی ارسال لینک با نامهای متعدد از سوی این دو نفر،صحت دارد یا نه؟
چیزهای دیگر شاید مربوط به روابط خصوصی این دو نفر بشود ولی این دو دروغی است که به عموم گفته می شود و کسی حق ندارد از جانب من-بعنوان یک مخاطب-حکم به بخشش و فیصله دادن ماجرا بدهد.
البته نویسنده ی کتابلاگ هم باید به یک سئوال مهم جواب بدهد که اگر این چیزها صحت دارد چرا تا بحال صدایش در نیامده ؟
جناب جامی عزیز، آنگونه که نگران شدهای و فرمودهای (برای هفتان نگران شدم که با این دعواها کارش افت پیدا کند)، «دعواهایی» وجود ندارد؛ یکی از همکاران کناره گرفته و کنارهگیریاش را به این سبک و زبان در وبلاگش نوشته و تمام. دعوایی وجود ندارد، چه رسد به دعواهایی. وقتمان کجا بود برای دعوا! بنابراین خیالتان آسوده باد که هفتان تا وقتی که اعضا، کاربران، خوانندگان، و دیگر همکاران هستند، افت نمیکند.
با ” مکابیز ” موافقم سخت.
سلام به همگی. یک اسراییلی تو نظرخواهی من مطلبی نوشته که فکر می کنم لازمه همه از اون با خبر بشن. اون در قسمت از نوشته اش می گه:
اوضاع خیلی خطریه و نزدیکه به نقطهء غیر قابل بازگشت برسه. لحن رسانه های اسرائیلی هر روز بدتر می شه. همه جا تو دانشگاه ها، اداره ها یا تو خیابون حرف از هولوکاست و درسی که یهودیها باید از اون بگیرند هست، و اینکه این بار نباید مثل گوسفند بگذارند قربانی شون کنند.
خبرهایی در مورد حمله اتمی به ایران در آوریل داره از سازمان اطلاعات ارتش به بیرون نفوذ می کنه، و شاید راهی برای متوقف کردنش نباشه.
ایرانیان در گذشته دوستان ما بودند، تا اواخر دهه هفتاد. چرا ما باید بجنگیم؟ اون هم با چنین سلاح مرگباری…مردم اینجا از تهران-هیروشیمای بعدی حرف می زنن. این منو خیلی می ترسونه… من مطمئنم که تقریباً همهء ایرانی ها انسانهای خوبی هستن و از ما به خاطر یهودی بودنمون متنفر نیستن و نمی خوان اسرائیل رو از روی نقشه پاک کنن. چرا مردم ایران رودرروی رهبرانشون به خصوص احمدی نژاد نمی ایستن و بهش نمی فهمونن که سیاست هاش داره همه رو به خطر می ندازه؟ …
بقیه صحبت های دیوید رو می تونید اینجا بخونید.
http://haloscan.com/comments/nedaster/6787553784260262797/#38053
خواهش می کنم به این پتیشن لینک بدید. به خاطر ایران. خطر جدی هست.
http://www.persianpetition.com/sign.aspx?id=364610f2-c3d4-4467-90cf-40748dc72579
چقدر ادبیات حسین جاوید کثیف بود. متاسفم برای مملکتی که داعیهداران فرهنگش چهارتا جوان هرمت دریده و افسار گسیختهاند که حتی حاضر نیستند یاد بگیرند مشکلات فردی و شخصی را باید در میان خود حل کرد. نه به واسطهی خواندن چهار کتاب خود را محق دانست و تهمت زد.
حسین جاوید!
اگر رضاشکراللهی دزد و شیاد است تو نیز شریک دزدیهای اویی. فکر نکن فریاد زدن و در بوق و کرنا کردن چیزی از بار گناهت خواهد کاست.
در ضمن فرض هم کنیم که حسین جاوید و رضا شکراللهی با هزار اسم و هزار عنوان هفتان را به روز میکردند. این امر نه تنها قابل انتقاد نیست بلکه ناشی از وسواس و دقت و وجدان گردانندگان آن است که اولویت اول کارشان به روز کردن هفتان بوده است نه افزایش کاربر! چرا یاد نمیگیریم ذهنیتی به غایت اندیشیده داشته باشیم؟! در میان هم عدهای عقده فروخورده میآیند و به جای آنکه چنین کاری را تقبیح کنند، آب به آسیاب جاوید میریزند. اما دور نیست. چنان فضای وبلاگستان آکنده از لجن است که به زودی این لجن دامن آنها را خواهد گرفت. چه خوب است حداقل برای اینکه از فردا کسی یاد نگیرد تا با دیگری دچار معضل و مشکل شد بیاید و بر سر بازار کوس رسوایی طرف را بکوبد، در اقدامی همه جانبه این کار حسین جاوید را بایکوت کنیم و به ادبیات چارواداری مجال ظهور ندهیم.
————————
آقاجان حالا شما هم اینقدر تند نرو! ما می گیم ادبیات چاروداری نمیخوایم ولی نمی گیم حسین جاوید استفاده نکنه شما بکن که برادر! این زبان برای همه بد است چه او که نوشته چه شما که به او حمله می کنی. استثنا هم نداره. بهتره فرهنگ حزبل بازی رو فراموش کنیم تا بزرگ بشیم. – سیب
سلام آقای جامی عزیز
متاسفانه در پس اکثر تنشهای روابط اجتماعی و به طور خاص روابط کاری در ایران و مابین ایرانیان،”من”ی بسیار نابالغ و کوچک و در عین حال بسیار مدعی نهفته که به محض وقوع کوچکترین اختلافی که می بایست و می توانست بر اساس پرنسیبهای کاری حل شود،کار به تخریب موقعیت طرف تنزل پیدا می کند.عجیب است که انگار هیچ پرنسیب کاری و یا ارزشی فراتر از فرد و شخص که معطوف به حفظ نهاد یا موسسه باشد وجود ندارد(البته در عرصه کارها فرهنگی-مدنی).”فرد” توسعه نیافته مسلط و یا بهتر بگویم قاتل نهاد یا موسسه ای است که قابلیت توسعه و فراتر رفتن از فرد و افراد را دارد.من به هیچ وجه خواننده خوابگرد نیستم و علاقه ای هم به مطالب ایشان ندارم و وبلاگ آقای جاوید را هم نمی خوانم.اما با مطالعه نوشته ی سراسر هیجان عصبی و نفرت آقای جاوید آنچه که دستگیر من شد این است که اصل موضوع نه سایت هفتان و محتوای فعالیت آن،بل که اعتراض به روش و یا رفتار کاری یک همکار است که موضوعاتی کاملا ضخصی هستند و نمی بایست به عرصه عمومی و در واقع حوزه اثر سایت هفتان کشانیده می شد.
و در ضمن:
متاسفانه با مانی بسیار موافقم، و این رنج بزرگ من در طول حیات ارتباطات فکری ام بوده و هست.
همیشه به این فکر میکنم که برای ورود به عرصه عمومی و حوزه فعالیت فرهنگی ،باید “من” را پرورد و به بلوغ رساند،که در غیر اینصورت این “من” نابالغ ،نهاد و موسسه را نابود خواهد کرد.بدیهی است که منظور من خرد شدن فرد در برابر نهاد نیست اما باور دارم که رشد و پیشبرد و نهادینه شدن “فردیت” بدون “نهاد” ممکن نیست.
سلام بر سیبیتان عزیز
مهم ترین مشخصه یک انسان آزادی است
و آزادی شاید نمودار یک خشم باشد
گرچه که این خشم ممکن است بر اثر احساسات اشتباه شکل گرفته باشد
با اینحال می توانیم بیندیشیم که انسانها آنقر باهم راحت هستند که حرف هایشان را بزنن حتی در ابراز رنجش و خشم
آنها می توانند خشمیگن باشند و ما هم می توانیم جواب بدهیم
باشد که خالی شوند از همه بدی ها
آقای جامی عزیز بعد ار ماهها سلام.می دانم سرتان شلوغ است ولی در وبلاگتان وعده های بر زمین نهاده زیادی دارید.در باب روشنگری دینی غیر از بحثی که تازگیها در مورد آخرالزمان داشتید دو سال پیش در ایام محرم به واقعه عاشورا از زاویه ای جدید پرداختید که خیلی خوشم آمد همان ایام نوشتید که در مناسبتهای آتی باز هم به آن خواهید پرداخت که خبری نشد. اما دلنشینتر از همه اینها بحثی بود در باب مدرنیته فردیت طلب و ناسازگاری آن با جامعه ایرانی که قولش را دادید که به آن بپردازید که به گمانم هنوز به آن هم نپرداخته اید.
در مورد مطلب اخیرتان هم باید بگویم بعد از قریب پنج سال وبلاگخوانی آنقدر چالاک شده ام که با این طور بزرگنماییهای جعلی به پدیده مدرن وبلاگ بدبین نشوم. من هنوز وبلاگخوانم و لذت می برم. منتها گله من از افرادی مانند شما این است که خیلی دیگر سهله و سمحه به خرج می دهید. برای مثال عرض کنم ببینید حسین درخشان را که چگونه ره ترکستان را در پیش گرفته. شما می توانستید ریش سفیدی کنید و افرادی مانند او را از ابتذال نجات دهید.
—————————
راست می گویی که وعده ها بسیار شده است از همین آخری که یادداشت های ایران بود کلی مانده است. ولی مطالبی که می نویسم می کوشم هر یک مستقل باشد که فهم آن و قدرت ارتباطی آن منوط و مشروط به سلسله مباحث نشود. این خاصیت وبلاگ هم هست که لحظه ای است. و “حال” باید باشد. ابن ال”وقت”ی وبلاگ اگر دوست دارید.
اما من بر خلاف شما اصلا به ریش سفیدی دیگر قائل نیستم. دست کم نه در خارج از کشور که فرهنگ دیگری دارد. شاید در ایران هنوز این ریش گرو گذاشتن کاربرد داشته باشد. اینجا اما ندارد. اگر با دیگران هم داشته باشد با حسین جان درخشان ندارد. داشته باشد هم من همچین نفوذی بر او ندارم! خلاصه سالبه به انتفای موضوع است. در داستان ابتذال هم با شما همداستان نیستم. – سیب
سلام آقای جامی عزیز.
ما وخامت اوضاع رو حس می کنیم. ما داریم سعی می کنیم کاری کنیم که مجلس هر چه سریعتر احمدی نژاد رو به مجلس فرا بخونه و اون رو مورد پرسش قرار بده؛ نه به این امید که همه چیز رو زیر و زبر کنیم، به این امید که بتونیم تاثیری هرچند اندک در حفظ منافع کشورمون داشته باشیم. یه سری به لینک این پیام بزنید و اگه خواستید دستتون رو به دست ما بدید.
یا حق!
مهمترین درد این جریان برای من دیدن خراب شدن یک کار دیگر تیمی بود انگار حقیقتا هیچکداممان نمی توانیم با هم باشیم و طی طریق کنیم .دیگر اینکه لحن حسین را دوست نداشتم ولی ناراحت بود من از نزدیک می شناسمش و می دانم اهل هوچی بازی نیست پس زخمی خورده بوده که سر به فریاد برداشته است .با توجه به اینکه هفتان تنها و یگانه است بهتر است که بماند و نمیرد.
—————————–
فکر نکن دوست من که همه کارهای تیمی در دیگر جاهای دنیا بی مشکل است. من دیگر این را به تجربه دارم می گویم. اما مهم این است که راهی برای حل اختلاف باشد. راهی که از میدان جنگ نگذرد. فکر کنم در ایران ما باید بیشتر به راههای حل اختلاف فکر کنیم. اصلا به راه حل فکر کنیم. اینطوری همه مان نجات پیدا می کنیم. – سیب
aghay jami gerami,
bandeh sargarm tahghigh bar roy webloghay farsi be onvan theze phd hastam.az anja ke shoma eatelat jame va karshenasi dar inbareh darid,mamnon misham ke ba ham goftegoy dashteh bashim ta man betavanm az rahnamahyay shoma bahreh bebaram.
a yek donya doorod;
fariba kazemi.
—————————
خوشحال می شوم کمکی بکنم. ولی کجا هستید؟ اگر در اروپا باشید بهترین فرد شادی ضابط است که خودش همین راه را یکبار رفته و دارد تزش را تمام می کند. البته از راه دور هم حتما جوابتان را خواهد داد. وبلاگ اش این است:
http://weblogvar.persianblog.com/
در عین حال به من هم بنویسید چیزی به نظرم برسد عرض خواهم کرد:
mehdi.jami@gmail.com
– سیب
واکنش خوابگرد در نوع خودش بامزه است.آمده خیلی کول برخورده کرده که وقت ندارم دعوا کنم -نمی دانم چرا این ژست من وقت ندارم و من گرفتارم این روزها انقدر خواهان دارد؟-
اما برادر محترم .وقت تان را می خواهید چه کنید؟ یک نفر شما را متهم به دروغگویی به عموم کرده.این با این قبیل ژست گرفتن ها قابل حل نیست! موظفید که پاسخ بدهید. گیریم که طرف تان یک آدم نامتعادل و عقده ای است که ارزش تلف کردن وقت ملوکانه را ندارد. مخاطبانتان چه؟ آنها هم ارزشش را ندارند؟
——————————
مکابیز عزیز، می دانی که این استدلال با وجود ظاهر موجهی که دارد از پایه معیوب است: آدم موظف نیست به هر اتهامی پاسخ بدهد مگر آن اتهام حقوقی باشد و در معرض دادگاه طرح شده باشد. نمی شود به هر دروغی هم جواب داد. وگرنه بسیاری از مردم دنیا مجبور و موظف می شدند از بام تا شام جواب این و آن را بدهند. جواب دادن در این مقولات مساله ای کاملا شخصی است. بستگی به این دارد که چقدر شما حرف یا سکوت این یا آن طرف را قبول می کنید. – سیب
سلام مهدی جان !
http://www.azadkooh.blogspot.com/
جناب جامی.
عجیب است که شما “وظیفه” را به تکلیف حقوقی فرو می کاهید.از روز هم روشن تر است که من حقوقی صحبت نکردم و اصلا این ماجرا اگر هم جنبه ی حقوقی داشته باشد به من ربطی ندارد.من از تکلیف اخلاقی خوابگرد بعنوان یک چهره ی “عمومی” سخن می گویم.از همان اول هم اتهام های شخصی و گیس و گیس کشی های خانوادگی را از آن دو مورد جدا کردم.بنابراین خیر!ابدا من نگفته ام که به هر اتهامی باید پاسخ گفت .اگر اینجا یک نفر من را متهم به دزدی از مادربزرگم کند جوابش را نمی دهم .اما اگر متهمم کند که شمارنده ی وب سایتم را دستکاری کرده ام تا از طریقش پول در بیاورم و یا به هر انگیزه ای مخاطبانم را فریب دهم، پاسخ می دهم.یعنی “باید”پاسخ بدهم .خوابگرد موظف است پاسخ اعتماد مخاطبانش را بدهد.آنها(لااقل من)آنچه را که او تا کنون گفته راست پنداشته اند.یکی آمده و می گوید دروغ است.این مسئله صرفا شخصی نیست.او اخلاقا مسئول اعتماد ما(من) است .از ان هم که بگذریم دست کم می تواند با پاسخگویی، احترامش را به مخاطبانش نشان بدهد.این دومی البته وظیفه نیست .صرفا راهی است برای جذب یا حفظ مخاطب که کلا می تواند نادیده گرفته شود .
سلام،
«یدالله رویایی» گفته است که «نصف حرف را لحن حرف میسازد.»
————
سخن حق و حکیمانه است. – سیب
دوست نداشتم با واژه “ریش سفیدی” کشتی بگیرید و زمین گیرش کنید.از گلاویز شدن با لغات چه سودی می بریم و چه عایدمان می شود؟دوران خاتمی دوران بازی با کلمات بود و نتیجه اش را هم بعد از هشت سال دیدید.با اکراه بگویم مسائلی که چند وقت پیش در حلقه ملکوت رخ داد و به جدایی انجامید و یا لفاظیهایی که حسین جان شما با خواص حاضر در ملکوت داشت اولین لغتی را که به ذهن تداعی می کند چیست؟استاد لااقل شما می توانستید از آن واژه برداشت مدرن داشته باشید.شما که استاد گسست در پیوست هستید.
All my best is dressing old words new
—————————-
ممنون از نقد. در باره اش فکر می کنم. ولی ریش سفیدی مفاهیمی را با خود حمل می کند که من از بنیاد با آن مخالف ام. ولی باید فکر کنم ببینم در دنیای مدرن جانشینی دارد یا نه. یعنی روش حل اختلاف همان ریش سفیدی است یا چیز دیگری است. – سیب
مهدی عزیز در پاسخ به مکابیز گفته بودید: “مکابیز عزیز، می دانی که این استدلال با وجود ظاهر موجهی که دارد از پایه معیوب است: آدم موظف نیست به هر اتهامی پاسخ بدهد مگر آن اتهام حقوقی باشد و در معرض دادگاه طرح شده باشد.”
مهدی عزیز! خودتان بهتر میدانید حسین جاوید «هر کس» نیست.اتهامی هم که او زده «هر اتهامی» نیست. لازم به توضیح نمیباشد، او از پایهگذاران و مدیران هفتان بوده، و از کم و کیف کار در هفتان کاملاً مطلع است. به هر حال من هم معتقدم جناب شکرالهی حداقل در مورد «آمار بازدیدکنندگان» سایت هفتان باید توضیح دهد.
هوشنگ گلشیری را من پیش از اینها شناخته بودم. خیلی زودتر از اینکه قرار شود موضوع پایان نامه ام او باشد… با شما در وبلاگ آقای معروفی آشنا شدم. سری به من میزنی دوست عزیز؟
کمیته دانشجویی دفاع از پاسارگاد
www.pasargadstudents.blogfa.com
سلام
این نخستین رویارویی من با وبگاه شماست که به سفارش دوستی نواندیش انجام شد .بهره مند شدم ودراین اندیشه ام که آیا به من سر می زنی یانه؟
منتظر بمانم؟
بااحترام بی شمار