اتفاق مهمی که با مشروطه افتاد در حوزه زبان فارسی دارد پس از صد سال با وبلاگ تکرار می شود در حوزه مفاهیم. دو کلمه ای شرح می دهم تا دوستان هم-بحث شوند و به جایی برسیم.
دیدن دو کلمه کامنت امیرمهدی حکیمی پای مطلب پیش مرا به یاد یاسر انداخت و استادان خاندان حکیمی. اول از خود یاسر بگویم. یاسر در جریان وبلاگ نویسی اش دچار تحول شده و بیشتر از این هم خواهد شد. این خاصیت وبلاگ است و جایگاه ارتباطاتی اش. این رسانه کتاب نیست و مقاله نیست و لاجرم زبان خود را می طلبد. این زبان دارد همه چیز را به هم می ریزد!
خلاصه اش این است که یاسر مثلا برای اینکه از همان حرفهای علمایی بگوید متوجه می شود که در رسانه وبلاگ باید مساله را به زبانی تازه و دیگر مطرح سازد. زبانی که بازیگوش تر و سرخوشانه تر است و خصوصی تر و اخوانی تر. نتیجه؟ نتیجه اش این است که مفاهیمی که یاسر دارد از آن حرف می زند در زبان و بیانی قابل دسترس تر بسته بندی می شود. این باعث عمومیت یافتن مفاهیمی می شود که تا پیش از این در کتاب ها و محافل نخبگانی و بسته و کوچک می چرخید و مورد بحث بود.
مساله اصلی در دنیای مدرن ایجاد بیشترین دسترسی است. به یک معنا دموکراسی هم همین است و رشد حقوق بشری هم رفع موانع دسترسی است.
همینطور قلم انداز هم بگویم که گرچه نسل حکیمی ها با رسانه کتاب سر و کار داشتند که به نسبت رسانه منبر پیشرفته تر و دسترس پذیرتر بود – چون حوزه شفاهی را به کتابت منتقل می کرد و قابلیت حضوری کردن غیاب را فراهم می کرد- اما نسل جوانتر حکیمی ها به رسانه بمراتب قوی تر و گسترده تر و دسترس پذیرتری وارد می شوند که همان وبلاگ است. تفاوت ماجرا را با این مثال در نظر آورید که مثلا محمدرضا حکیمی وبلاگ می نوشت. او حتما زبان دیگری اختیار می کرد و روحیه دیگری می یافت و با چالش های زنده تر و عینی تر و همه جانبه تری روبرو می شد.
اصولا کتاب رسانه صامت است. اما وبلاگ رسانه گویا ست. نوشته چندی پیش ف.م. سخن بخوبی این تمایز را برجسته کرده بود.
برگردم سر سخن اصلی. مشروطه باعث شد زبان درباری و فاخر و پیچیده گو و دور از دسترس فارسی نخبگانی فروریزد و زبان عمومیت یابد و یا عمومیت زبان و زبان مردم عام رسمیت یابد. این آغاز عصر همگانی شدن آموزش بود. رسانه آن روزها روزنامه بود و شعر طنز که زبان را فرو می شکست. رسانه مشروطه مفاهیم وبلاگ است. وبلاگ کارخانه عمومی سازی مفاهیم است. این تحول سطح دانش و بینش عمومی را به نحوی برگشت ناپذیر ارتقا خواهد داد. مساله دیگر زبان ساده نیست. مفاهیم عمومی شده و به تعبیری ساده و دسترس پذیر شده هم هست. یعنی ما وارد عصری می شویم که برای اولین بار توجه ما به جای ساده سازی واژگان به ساده سازی مفاهیم معطوف می شود. این تحول مهمی است. تحولی که پایه اش اینترنت است.
مهدی جامیی بسیار عزیز!
در مورد سلسله مطالبی که در باب رسانهی وبلاگ از شما خواندهام باید بگویم علیرغم اینکه تمامی آنها را دارای نسبتی قابل توجه با صدق میبینم اما به نظرم این صدق اغراق شده است. از نظر من در تحلیل وبلاگستان همیشه باید توجه داشت که ما با جامعهای مجازی بسیار محدود و بی تنوع جمعیتی روبهروییم. من گاهی وبلاگستان را همچون یک آزمایشگاه میبینم. آزمایشگاهی برای آنکه امتحان کنیم که آیا ایرانی دیگر گونه ممکن است یا خیر.
سوال: آیا نتایچی که از این آزمایشگاه به دست می آید قابلیت تعمیم به جامعه را دارد که ما آنگونه که در مطلب دوستیی خدا میبینیم معتقد شویم که: نوشتن در وبلاگ برداشتن حجاب است. حجابی که جامعه ایران زیر بار تحمیل اش دارد دست و پا می زند.
و یا در این مطلب وبلاگستان را مشروطهی در عرصهی مفاهیم بدانیم. توجه داشته باشید که من سخن شما به خصوص در این مطلب را صادق میدانم من دربارهی مصداق آن مشکل دارم.
مسلم است که وبلاگستان نتایج مثبتی بر همهی مایی که ساکن آنیم میگذارد و البته منطقی است که اجتماعات اطراف این آزمایشگاه نیز از تشعشعات آن بهرهمند میشوند اما… حد تاثیرگذاریی وبلاگستان کجاست؟
همیشه از نوشتههای شما یاد گرفتهام آقای جامی و این برایم ارزشمند است.
ولی این عمومی شدن زبان در سطح عامه خیلی فراتر از اینهاست و زیاد ربطی به وبلاگ ندارد ، فکر کنیم البته!
—————-
خب کار ما این است که ببینیم همان عمومی شدن از چه راههایی صورت می گیرد و به دنبال آن خردشدن و ساده شدن مفاهیم و عمومی شدن آنها. وبلاگ قطعا یکی از آن رسانه های اصلی در این عرصه است. – سیب
جناب جامی!تازه کجای کارو دیدی؟!این حکیمیا سورپرایز روزگارانند!
سیبستان عزیز ممنون از لطفت برای نقل قول اما اگر ممکن است متن را تصحیح کن چون من مثل همیشه دو سه بار می نویسم و بنابراین متن نهائی ام کمی متفاوت با این یکی است و ترجیح می دهم که اگر لازم باشد این یکی نقل شود. ممنون
مادام میم
———-
متن ویراسته جایگزین شد.
دوستار
سیب
سلام با شما موافقم که وبلاگ زبان را عمومیت می دهد اما شاید به این هم باید توجه کرد که وبلاگ خود پاسخی به یک نیاز و زمینه پیشینی است .یعنی اول مردم از تفاخر و درباری گری متنفر شدند وانقلاب کردند و به دنبال آن ,پیروزی مشروطه زبان را بی تکلف تر کرد
شاید این حرف من با گفته شما منافاتی نداشته باشد فقط نگاهی به قبل از تولد وبلاگ ها یا پیروزی مشروطه است
جالب بود !
جناب جامی عزیز
از اظهار لطف شما سپاسگزارم. مطلب جدیدتان را خواندم و تاحدی با آن موافقم. جامعه ما میان سنت . تجدد گیر افتاده است.