متن زیر تحلیل نشانه شناختی کمیابی است که صاحب نشانه نقل کرده است از مترجم نشانه شناس ایرانی دکتر سجودی. به نظر من با توجه به جمیع جهات، نشانه شناسی بهترین درمان درد کلی گویی ایرانی است. روشی است برای جزئی نگری، شناخت عینی ارتباط های متقابل و بستری است برای کار میان رشته ای. اگر ما جماعت منورالفکر بتوانیم همین نشانه شناسی را به یک شیوه فراگیر بحث هامان تبدیل کنیم باور بفرمایید که صدبار مفیدتر از بحثهای نظری و فلسفی است که می کنیم چون آن بحث ها همچنان ما را در کلی گویی مزمن مان اسیر می دارد و اصلا بادمان می کند و سرمان را به آسمان می رساند که داریم حرفهای اساسی می زنیم و مشکلات بزرگ را حل می فرماییم اما این نشانه شناسی پایش روی زمین است و فروتنانه ذره بین برداشته دنبال دلیل و سند و نشانه می گردد. ممنون از صاحب نشانه – که خودش هم اهل ذوق و ظرافت شناخت نشانه هاست- برای نقل سخنان حضرت سجودی؛ من که حظ کردم شما هم بخوانید و حظ اش را ببرید:
· علت انتخاب متن سرود ایران (در جام جهانی)برای تحلیل: ریشه های بحران روانی اجتماعی ناشی از شکست تیم ملی در برابر تیم مکزیک را باید در نوع خاصی از کارکرد گفتمانی دانست که پیرامون فوتبال شکل گرفته است در غیر این صورت می شد ببازیم و و دچار بحران نشویم.
· قدرت آنقدر فوتبال را برای باور های ایدئولوژیک مصادره می کند که با یک باخت دچار بحران هویتی می شویم. بعد از پایان بازی گویی در شهر خاک مرگ پاشیده اند.
· در بازی تیم ملی با بوسنی پلاکاردی در استادیوم آزادی با این عبارت نصب شده بود ” سربازان وطن خدا نگهدارتان ” در این شعار سه عامل وجود دارد نظامی گری ، ناسیونالیسم و دین. این شعار در سرود جام جهانی بسط داده شده است.
· این سرود به لحاظ فنی ربطی به فوتبال ندارد ویدیو کلیپ آن مردی را نشان می دهد که نشان صوفیان دارد و به تنهایی در خرابه های تخت جمشید می چرخد. برای ورزشی که بر اساس همکاری شکل گرفته است .
· در متن این سرود قرار های اولیه فیفا برای برگزاری جام مانند پیام صلح و گفت و گو گم شده است.
· متن دارای تناقض های بسیار است. تناقض میان دو بیت اول با دو بیت دوم. از یک سو اقتدار و تحقیر جهان به وسیله :”وطنم نام تو صد نام جهان – جام جم است سرور جام جهان” و از سوی دیگر “هرکه به ما شاخه گلی هدیه داد – ملت ما باغ گلش تحفه داد” ؛ “ملت ما ملت بخشایش است – صلح طلب طالب آرامش است”
متن سرود حماسه جنگ است. حماسه ای که هنگام دفاع از مرزها می سرایند.
· فقط قدرت وابسته به ایدئولوژی می تواند بگوید ” جام جهان دست شما بایدش “
· اسطوره در دنیای معاصر پر از تناقض است که می تواند بعد از آشکار شدن تناقض به جای پذیرش و تسلیم شدن ،اسطوره را بشکند ( اگر شایعه هجوم مردم به خانه علی دایی در اردبیل و شکستن شیشه های آن درست باشد ).
· متن دارای انسجام کاذب است .
· انحصار خدا پرستی به خود :” جام جهان دست شما بایدش حامی تان دست خدا باشدش ” در حالی که همه تیم ها خدا پرست هستند.
· چرخش ناگهانی به سیستم عرفانی ، این یعنی نهایت گسست و شلختگی: “مستند رفیقانم از ساغر منصوری”
· تقابل های قطبی اهورا و اهریمن و خط کشی های نامرتبط با روح بازیها.
· شکل گیری گفتمان قدرت طلبانه در حول بازی : “مردی که حریفم شد در کار نمی بینم آن کس که کسی باشد این بار نمی بینم “/” کل زمین آسمان خاک پایت”
ba salam aghaie Jami
be nazare man in bahs ha lazem va mofid hastand. vali nabaiad faramoosh konim ke taghreeban hameie in eshkalatee ke dar soroode jame jahani iran mibinid, dar soroode mallie faranse va kheili az keshvar haie oroopaiee mitoonim bebinim.
be nzare man iek motale-eie moghaieseiee kheili mofid khahad bood.
man soroode mellie iran (ei iran ei marze porgohar ) ro iek bar moghaiese mikardam ba soroode mellie faranse va alman va chand keshvare oroopaiee ie digeh.
vaghean soroode ma motemaddenaneh tar hast.
mamnoon.
* خوشحال می شوم چند خطی از سرود هر یک از کشورهایی که یاد کردید بنویسید تا شاهد کافی داشته باشیم ولی حتی اگر سرودها مثل هم باشند -که بسیار بعید است- عیبهای سرود ما را نمی پوشاند – سیبستان
خب … نوشته این دوست عزیز برام جالب تر بود … هر چند، نقد ایشان از نشانه ها، ریزبینانه است، کمی برای بهتر دیدن باید سر را عقب تر برد.سلام!
استفاده کردیم. تشکر.
صاحب سیبستان! (:
این کامنتام چندان ربط مستقیمای به بخش غالب پستتان ندارد. اما این یکی دو گزاره توجهام را جلب کرد و مرا وادار به کامنتگذاری کرد.
“اگر ما جماعت منورالفکر بتوانیم همین نشانه شناسی را به یک شیوه فراگیر بحث هامان تبدیل کنیم باور بفرمایید که صدبار مفیدتر از بحثهای نظری و فلسفی است که می کنیم …”
کاری ندارم که آیا نشانهشناسی درمان درد کلیگوییی روشنفکران ایرانی میتواند باشد یا خیر. تنها دوست دارم پاسخ این سوالها را بدانم (البته آخریاش سوال نیست):
۱-آیا بدین باورید که ما تنها یک نوع روشنفکر داریم و آن روشنفکر هم لازم و واجب است فقط از یک مجموعه ابزار واحد استفاده کند؟ (مثلا درک از تاریخ معاصر، آشنایی با ادبیات، لابد آگاهی به علوم اجتماعی و قدرت کلام و فلان و بیسار – تنها به عنوان نمونه)
۲-دقیقا منظورتان از بحث نظری و فلسفی چیست؟ منظور این است که روشنفکر ایرانی -که خطاب این نوشته بوده است- فلسفهورزی میکند؟ میتوانید چند مثال از فلسفهی باطراوت و باارزش حاصلکار روشنفکر ایرانی بیاورید؟
۳-شاید خوب بود میپرسیدم چه چیزی را فلسفه میدانید؟ من فلسفه را نادقیقتر و کدرتر از مثلا نشانهشناسی نمیدانم. بماند که مقایسهی این دو چندان معنادار نیست و نشانهشناسی یک ابزار یا شاید هم یک روش برای تحلیل است و فلسفه یک حوزه از دانش بشری.
۳-باور شخصیی من این است که روشنفکر ایرانی فلسفهورزی نکرده است. کاری هم که روشنفکر ایرانی میکند نه فلسفهورزی که ادبیات است و گاهی سخنگفتن از فلسفه. با این همه من نقش روشنفکر را معادل نقش فیلسوف نمیدانم. یعنی اگر روشنفکر فلسفهورزی نکرد از وظیفهی نانوشتهاش دور نشده است.
———-
کامنت چالشگرانه ای است سولوژن عزیز. کلمات را با معانی نسبتا قابل قبولی برای عموم به کار می بریم ولی همیشه یک هاله معنایی مبهم گرد آنها هست. می توان در تک تک گزاره های تو تامل کرد و دقت ورزید و کوشید به آنها روشنی بیشتری افکند اما حالیا بگویم که من نشانه شناسی را مفیدتر از همین سبک فلسفه ورزی ایرانی می دانم که بین جماعت منورالفکر رایج است زیرا این دست کم روشی برای شناخت و تحلیل می دهد اما از آن فلسفه ورزی چیزی چندان در نمی آید دست کم نه به همان میزان که ما برایش وقت می گذاریم و اهمیتی که برایش قائل ایم. اما نشانه شناسی بدون اینکه به بحثهای فلسفی ظاهرا عمیق متکی باشد می تواند حدی از شناخت کاربدری در اختیار ما بگذارد.
البته تنها یک روشنفکر نداریم اما گروهی از روشنفکران صاحب نفوذ داریم که جماعت بسیاری تربیت کرده اند که اصلا فلسفه ورز نیستند اما خیال می کنند هستند و اصلا فلسفه ای هم که می ورزند مشکلی از مشکلات ایرانی را چاره گر نیست و جوی به وجود می آورند که گویی این ختم روشنفکری است. و نیست. من بسادگی دعوت به راهی می کنم که آن را برای نیازهای خودمان فوری تر و مفیدتر می بینم. بهتر است دیر یا زود از هپروت بیرون بیاییم. فلسفه را به معدود فلسفه دانان واگذاریم که می دانند چه می گویند خود را با کلی بافی گول نزنیم. اگر چیزی که می گوییم یا می نویسیم گرهی باز نکند هیچ سودی در آن نیست چه فلسفه باشد چه ادبیات یا نشانه شناسی. و کارهای بی سودمان چه بسیار است. – سیبستان
موافقم…تازه شعرش از نظر معنایی و وزن و استفاده از قافیه هم مشکلات اساسی داره
” سربازان وطن خدا نگهدارتان ”
UK
Lord our God, arise,
Scatter our enemies,
And make them fall;
Confound their politics,
Frustrate their knavish tricks;
On thee our hopes we fix:
God save us all.
وطنم نام تو صد نام جهان – جام جم است سرور جام جهان”
German anthem:
Germany, Germany above all
Above everything in the world
انحصار خدا پرستی به خود :” جام جهان دست شما بایدش حامی تان دست خدا باشدش ” در حالی که همه تیم ها خدا پرست هستند.
Ideology:
Mexico anthem:
For your eternal destiny has been written
In heaven by the finger of God.
“God” appears in the majority of European national anthems.
Race and nationalism:
Netherland:
I am of Germanic blood ….
Portugal
Heroes of the sea, noble race
vaght nakardam zeeiad becharkham.
vali mesal zeeiad hast.
————
خیلی خوب. از دقت نظرت ممنون. کاش منبعی که سرودها را از آن نقل کردی هم می آوردی. برای مراجعه مستقل سودمند است. – سیبستان
۱- تصور میکنید فقط این سرود ناسیونالیستی و برترخواه است؟ نگاهی بیندازید به سرود و شعارهای امریکائیها و رفتارشان در قبال دیگر ملتها. اول بودن در هر امر و هر کاری شده بیماری رایج در امریکا. و بالای همه خدا فقط باید حامی آنها باشد. God bless US شده اصل کسی هم نمیپرسد پس بقیه دنیا چه؟
۲- سیبستان خود را خط به خط نقض میکند: میگوید منورالفکرهای ما فلسفه میبافند و ایرانیها کلی گو هستند. همین جا نگاهی بیندازید به نظرات خودتان در مورد منورالفکرها و فلسفه در ایران. کلی گوئی بیشتر از این؟
۳- نشانه شناسی را نباید جایگزین فلسفه کرد. هر کدام کار و هنری دارند. هر دو نیز بسیار پیچیده اند و از قضا سخت به هم وابسته. خواندن کارهای نشانه شناختی چارلز سندر پیرس و اومبرتو اکو به همان اندازه سخت است که فلسفه فوکو، دریدا یا گادامر. تازه اینها در هوا هم حرف نزده اند.
۴- “فلسفه را به معدود فلسفه دان ها واگذاریم”!!! حکم هم صادر میفرمائید. کدام فیلسوف و نویسنده و … را می یابید که پیش از فیلسوف و نویسنده شدن آدم غیرفیلسوف و غیرنویسنده ای نبوده باشد و تمرین فلسفه و نویسندگی نکرده باشد؟ حکم شما اگر جاری شود استعدادها پیش از شکفته شدن و به جرم فیلسوف و نویسنده نبودن باید کار و پژوهش را رها کنند و بروند بدون دانستن اصول و مبانی نشانه شناسی روش نشانه شناسی را به کار گیرند. آخه چقدر تناقض؟
—————-
سعیدجان گفته اند در تناقض هفت (یا هشت) وحدت شرط دان…- سیبستان