اینکه بگوییم «ایجاد فضاى آزاد سیاسى و اظهارنظر تمام گروه ها و عقاید، احترام متقابل ادیان، گروه ها و دستجات سیاسى و اجتماعى به یکدیگر، ایجاد تشکل هاى صنفى و احزاب سیاسى بدون محدودیت، ایجاد رسانه هاى آزاد در جهت شناساندن مطالبات مدنى مردم» شرط دموکراسی است برابر است با هیچ نگفتن! اینها روشن است و هزاران بار گفته شده است. آنچه ناروشن است و ما باید به آن فکر کنیم این است که چرا کوشش های ایرانیان در این «ایجاد» ها مدام زمین می خورد؟ و چرا فرهنگ ضددموکراسی اینقدر در میان ما قوی است؟!
دموکراسی ساختمان نیست که منتظر «ایجاد» باشد. کسی دموکراسی را ایجاد نمی کند. حتی اگر کسی آمد که قصد ایجاد داشت حتمی نیست که موفق خواهد بود. دموکراسی بمب اتمی نیست که ایجاد شود. دموکراسی دانشگاهی است که در آن هم فیزیک فعال است هم سیاست و هم فلسفه و پزشکی و ادبیات. دانشگاهی که فقط فیزیک اش فعال است دموکرات نیست.
در کشورى که اینگونه پراکندگى هاى گوناگون وجود دارد، تنها نقطه مشترک براى ایجاد چنین جامعه اى، رسیدن به پیشبرد روح میهن پرستى است. وقتى این اشتراک نظر پدیدار شود و تمام آرا و اندیشه ها زیر یک چتر و بدون در نظر گرفتن عقاید شخصى و گروهى گردهم آیند که با احترام متقابل به هم و در سایه همزیستى و حقوق برابر نهادینه شوند، بدون شک چرخ زنگ زده این نهضت به حرکت درخواهد آمد.
در جامعه اى دموکراتیک افکار و اندیشه ها باید تحمل یکدیگر را داشته و به نقد درست در چارچوب قانون بپردازند و به رقیبان اجازه دهند به تولید اندیشه ها پرداخته و آن را آزادانه تقدیم مردم نمایند و در نهایت اندیشه اى که به مذاق اکثریت مردم خوش آید، پى ریزى شود. آزادى بیان و اندیشه شرط نخست رسیدن به چنین جامعه اى است. موانعى که رسیدن به این مهم را به تاخیر انداخته، فرهنگ تک اندیشى و اجازه ندادن به بروز خواسته هاى تمام جامعه است.
با نگاهى گذرا نیازهاى موجود را مى توان چنین برشمرد.
۱- ایجاد فضاى آزاد سیاسى و اظهارنظر تمام گروه ها و عقاید که در یک کشور به طور برابر زندگى مى کنند.
۲- احترام متقابل ادیان، گروه ها و دستجات سیاسى و اجتماعى به یکدیگر.
۳- ایجاد تشکل هاى صنفى و احزاب سیاسى بدون محدودیت و امکان بروز افکار آنها در تمام سطح جامعه.
۴- ایجاد رسانه هاى آزاد (رکن چهارم دموکراسى) در جهت شناساندن مطالبات مدنى مردم از سطوح پایین جامعه به سطوح بالاى آن و بالعکس. جلوگیرى و انسداد چنین راه هایى همان موانع رسیدن به جامعه اى دموکراتیک و قانونمدار مى تواند باشد.
مخلصیم!
دموکراسی ایجاد کردنی نیست… درست می گویید شما!انشا نویسی درباره ی مفهومی به نام دموکراسی هم امروزه باب شده… این را هم درست می گوئید شما!
اما… اما وقتی می گوئیم دموکراسی ایجاد کردنی نیست باید اعتراف کنیم که پروسه دموکراسی در مملکتی که حتی فیزیک دانشگاهش هم فقط برای عده ای محدود و مشخص فعال است راهی بسیار دور ودراز را پیش روی دارد برای تحقق.آن وقت است که من می گویم همین انشا نویسی هایی که به دنبال راه نیستند نیز بی اثر نیستند در مسیر… تکرار مفاهیم باعث نهادینه شدن آنها می شود…درست نیست آقای جامی؟…میان بر هم که نداریم به نظر من در مسیرمان… خوب این که راه را بلد نیستیم آیا می تواند عاملی باشد برای اینکه از هدف حرف نزنیم؟
با اجازه وبلاگ خوب شما را لینک کردم آقای جامی.
سلام! علم بهتر بود یا ثروت؟! و حالا این جنجال فمینیستی که از یکی از این اشخاص اگر بپرسید فمنیسم یعنی چی؟! باور کنید نمی دانند! تقلیدی مکرر کورکورانه! بلاهتی که عزیز می شود توی چشمهای همیشه عاقل ما! راستی … چقدر نوشته اید وقتی من نبودم. چقدر خوب بود اگر امتحان نبود …این قرار است یواشکی برود توی جایی که گاهی بعضی چیزها می روند؟! هر جا که بندازیدش، قصدمان عرض سلامی بود و ادبی و … انشای شبی … همیشه لذتم می بخشید. سیب هاتان همواره سرخ … بی چرخ!
*ولی با جنجال یا بی جنجال جواب تجمع چماق نیست. جه در تهران و چه در تبریز. – سیبستان
به من سر بزنید…
مثل ما و دموکراسی مثل آفتابه لگن هفت دست شام ونهار هیچیه. همه استاد شنا هستند اما کسی شنا کردن بلد نیست. مطلبی نوشتم که دوست دارم نظر شما را بدانم.
من هر چه در این صفحه گشتم ایمیلی از شما پیدا نکردم! اگر حال و مجالی داشتید نگاهی به وبلاگم بیندازید. نگاه دقیق تان برایم ارزشمند است.