برای من بسیار قابل تامل است که کدامیک از اندیشه گران و بسیجگران مسلمان در باره بحران کاریکاتورها می نویسند. بسیاری ها ننوشته اند. اما کسانی که نوشته اند کسانی اند که حساسیت اجتماعی بالایی دارند. مثل عماد باقی یا مثل شیرین عبادی. گفته های نغز محمد خاتمی را هم فراموش نکرده ام. دکتر سروش را هم. اما سوال من این است: حساسیت اجتماعی دیگران کجا رفته است و قرار است در کدام زمان برانگیخته شود اگر اکنون نمی شود؟ دید جهانی نیست یا موضوع دیگری است؟ من براستی نمی فهمم این سکوت کشدار و معنادار را. یعنی معنای این سکوت بی-معنا را نمی فهمم.
من به احترام عبادی سخن او را که سخن صلح است و سخن چهره جهانی ایران می آورم تا یادمان باشد ما قربانیان دو-قطبی-سازی فضا هستیم. پس بهتر است صدای خود را بلندتر کنیم:
در هفته ای که گذشت، واکنش های انتشار کاریکاتورهای توهین آمیز به پیامبر اسلام، ابعاد غیر منتظره ای پیدا کرد. تا جایی که می توان گفت که اکنون، ماجرای کاریکاتورها به یک “بحران” جدید در روابط مسلمانان و غرب تبدیل شده است.
در ارتباط با منتشرکنندگان کاریکاتورهای فوق، نکته ای که تذکر آن لازم به نظر می رسد، اشاعه کاریکاتورها بر مبنای یک “تصمیم مدیریتی” و نه یک “خلافیت فردی” است. اگر یک روزنامه نگار کاریکاتورهایی را کشیده و منتشر کرده بود، بسیاری از منتقدان فعلی انتشار کاریکاتورها- که جزو بنیادگرایان به شمار نمی آیند- موضع متفاوتی می داشتند. اما نطفه شروع ماجرا، تصمیم مدیریت یک روزنامه، مبنی بر “به مسابقه گذاشتن” اقدامی است که برای مسلمانان همان قدر توهین آمیز به حساب می آید که – از باب نمونه- افسانه دانستن هولوکاست برای پیروان آیین یهود.
به عبارت دیگر، آنچه از این دید بیش از همه مورد انتقاد قرار دارد، “سیاستگذاری” انجام شده توسط مدیریت نشریه ای است که برای ترغیب تولید کاریکاتورهایی خاص مسابقه ترتیب داده؛ اقدامی که در نگاه طیفی از منتقدان آن، تداعی کننده مجموعه ای از “سیاست”های مشابه است که نادیده گرفتن یک اقلیت دارای دسترسی ناچیز به ابزارهای رسانه ای و سیاسی در اروپا [اقلیت مسلمان] را ترویج می کنند.
در عین حال، این نکته را نیز نباید فراموش کرد که واکنش های خشونت آمیز بنیادگرایان افراطی انتشار کاریکاتورها، از سوی دیگر تداعی کننده بهره برداری های سیاسی رایج گردانندگان جریان های بنیادگرا از این نوع اتفاقات، برای توجیه رفتارهای تهاجمی خود است. بدون تردید، اقداماتی چون “تهدید” نشریات منتشر کننده کاریکاتورها به اعمال خشونت، یا حمله به سفارتخانه های کشورهای اروپایی، از هیچ گونه مشروعیتی برخوردار نیست. هیچ منطق قانونی و اخلاقی، به معترضان اجازه نمی دهد که برای نمایش اعتراض خود به تصاویری توهین آمیز، به تهدید فیزیکی افراد، حتی افرادی که هیچ نقشی نیز در انتشار چنان تصاویری نداشته اند، بزنند.
تنها نتیجه این نحوه برخورد، تضمین این نکته است که چون همیشه صدای منطق به گوش نرسد و انتقاد استدلالی روشنفکران مسلمان، در حاشیه هیاهوی ناشی از کنش ها و واکنش هایی عصبی، هیجان زده و افراطی، در گلو خفه شود.
این تجربه مکرری است که گویی جهان اسلام، بایستی همواره درگیر آن باشد. تجربه تلخی که بر مبنای آن، معمولاً فضای بحث در مورد مسائل مسلمانان، در کنترل دو قطب شناخته شده است: غیر مسلمانانی که با استفاده از رسانه ها به نفرت از مسلمانان دامن می زنند، و مسلمانانی که با نمایش رفتارهای خشونت آمیز، نفرت باز هم بیشتر از جوامع مسلمان را توسعه می دهند.
قربانیان اصلی این فضای دو قطبی نیز، البته چون همیشه، اکثریت مسلمانان میانه روی ساکن در کشورهای غربی هستند؛ شهروندانی که از قرار گرفتن در صدر اخبار- نوعاً منفی- رسانه های کشورهایی که در آن زندگی می کنند، خسته شده اند.
این که می گویم در دفاع از همه ی انها که سکوت کرده اند نیست .یک توضیحی است برای تفکیک آنها که سکوت نکرده اند .
۱) من محکومیت حقوقی کاریکاتورها را نقض غرض می دانم و همه روشنفکرانی را که تلاش کرده اند از نظر حقوقی به چاپ رسانندگان کاریکاتورها را محکوم کنند از دایره ی موضع روشنفکرانه خارج می کنم ( توضیحش را در وبلاگ خودم داده ام و نیازی به تکرارش هم نیست ، یعنی بکار این بحث نمی آید )
۲)برای محکومیت اخلاقی و تصمیم گیری برای در انزوا قرار دادن فرهنگی احتیاج به صلاحیت اخلاققی و فرهنگی هست . روشنفکرانی چنین صلاحیتی را دارند که به استبداد داخلی سرزمین شان تاخته باشند. اگرنه اگر فلان آخوند جیره خوار بیت رهبری در دفاع از آرامش فکری مسلمانان و حق همزیستی مسالمت امیز و گفتگوی میان فرهنگ ها سخنرانی می کند و غرب را متهم می کند که ضد تمدن رفتار کرده باید برود فکری به حال خودش و صلاحیت اخلاقی خودش بکند. بنابراین لازم است یک تفکیکی میان اعتراض ها صورت بگیرد بجای اینکه مدام محکوم کنیم و اصلا نگوییم که چرا باید محکوم کنیم( و من جز در مصاحبه ی محمدرضا نیکفر چنین تفکیکی مشاهده نکردم )
فضا به اندازه موضوع اهمیت دارد. اینکه الان کی ابتکار عمل را به دست گرفته، در سرنوشت موضوع بسیار مؤثر است. کسانی مانند سروش و خانم عبادی، باید اظهار نظر می کردند تا کارنامه روشنفکری و اصلاحگری خالی نماند. به نظر من با حضور پرحجم و گسترده خشونتطلبان و سوءاستفادههای ناجوانمردانه در مسئله کاریکاتورها، بحران تغییر ماهیت داد. همین که نامداران و دلسوزان طیف اصلاحطلب، نوشتند و گفتند برای تبرئه روشنفکری از بیمبالاتی نسبت به مقام احمدی (ص) به نظر کافی میرسد.
به گمان من حالا که بیش از چهل و پنج نفر جان خود را برای کاریکاتورها از دست دادند و این همه آتش سوزی … نشر کاریکاتورها و بحث درباره این حوادث در کشورهای اسلامی یک ضرورت است
چاپ کاریکاتورها و بحث های روشنگرانه درباره آن به تساهل و مدارای مسلمانان کمک می کند(تزریق واکسن). رسیدن مسلمین را به نقطه ای که ممکن است پنجاه سال دیگر طول بکشد و با قربانی شده هزاران نفر همراه باشد، سریع تر و کم هزینه تر می کند!
جناب مولف.هم عبادی و هم بسیجیگران محصول منفعلانه بد اندیشی اند.نوشته های شما شما نیز از آن جنس است.آفتی است که هم به آن دچار شده ایم.حرکت را در انفعال می بینیم.ایدئولوژی را نقد می کنیم اما بر مرکب آن سوار می شویم.مردمان دغدغه شده ایم تا راهکار.سربلند باشید.
جناب کامنت گذار،
هر چه کردم از معنای نوشته شما سر درآورم موفق نشدم. فکر کنم نوعی تعقید معنایی در آن هست یا کمبود لفظی. یعنی کلی حرف را خواسته اید با دو اشاره بزنید و نشده است. در نتیجه هم به فصاحت بیانتان آسیب زده همه پیامتان را بلیغ نرسانده.
ولی ممنون که با این پیام مرا به وبلاگ خود راهنمایی کردید. فعلا در آن گردشی کردم تا بعد که دقیق تر بخوانم.