به محبوب هایم از آنکه معنای نامش شاهان بود تا این یک که خود شهزاده است که نحن لانفرق بین احد منهم؛
و به دیدارشناسان وطنم
از آخر به اول:
آخر چرا تابلوهای عشق ما در لابلای کتابهای خطی مدفون است؟ مثل عشقهامان که باید در پستو پنهان باشد؟ نه راستی چرا اهل همت ما که دسترسی به کتبخانه ها دارند و از گنجینه مدفون عشق در اوراق زرین مینیاتورهای این چندقرنه نزدیکتر به ما آگاه اند کاری نمیکنند؟ تا ما هم تابلوهای عاشقانه مان را به نام نقاش یا صحنه نقاشی بشناسیم. نمایشگاه عشق برگزار کنیم.
چرا نقاشان ما از عشق میترسند؟ چرا در تابلوی هیچکس زنی و مردی دیده نمی شود؟ فقط زنهای تنها و گاه سر به گریبان و مردهایی که در راههای بی فرجام گوزن وار میروند. عشق ما تابلو ندارد. میدانم که هزار مانع اجتماعی و فرهنگی بوده است و هست. از روبنس و ماتیس نمیگویم اما به اندازه تابلوی گلهای پیکاسو هم محل طرح عشق نداشته ایم؟
ادبیات ایران بی تردید یکی از بهترین مجموعه های شناخت حالات عشق است. بجرات میتوان گفت که کمتر حالی از احوال عشق در ادب فارسی و شعر بیهمتای آن ناگفته مانده است. کسی شک داشته باشد میتواند فقط یک دور غزلهای سعدی را دست بگیرد و بخواند. اما میدانم که نمیخوانند.
ادبیات ایران با همه عظمت اش در عشق، ادبیاتی است که با نقاشی چنان که باید پشتیبانی نشده است. عشق ایرانی عشقی ذهنی است. شکل ندارد. مجسمه ندارد. صحنه نقاشی ندارد. روی پرده نرفته است ( به همه معنا). در دنیایی که دنیای تصویر شده است دنیای دیدار است و فرهنگش خوب یا بد دیداری است، نداشتن تصویری از خود برای عشق راه را برای تصویرهایی از عشق باز میکند که هر قدر خوب هم باشد تصویر ما نیست. یا تصویر ما بخشی از آن نیست. تصویر عشق ما منحصر است به پرده های مینیاتوری. آن را هم کمتر کسی میشناسد.
پرده نقاشی عشق در ایران از اندازه های صفحه کتابهای قطع وزیری و سلطانی بیشتر نیست. خمسه نظامی یا شاهنامه فردوسی با مینیاتورهایی هوشربا تزئین شده است. اما همین. «تابلو» در نقاشی ایران گم است. «صفحه» هست. آنهم در لابلای متون و در کنج کتبخانه یا بدتر صندوقخانه و گاوصندوقها پنهان است.
اینکه ما عشق را نقاشی نکرده ایم یا اگر کرده ایم پنهان است یا برای چشم بزرگان است فاشگوی جنبه مهمی از فرهنگ ماست. هیچ یک از استادان بزرگ نقاشی معاصر ما تابلوی مشهوری برای عشق ندارد. حتی بزرگان مدرن ما مثل آیدین آغداشلو یا سهراب سپهری از همه چیز گفته اند جز عشق. عشق زمینی.
من سایت کارگاه را برای نمونه در بخش نقاشی اش به صورت تصادفی مرور کردم تا مگر نشانی از عشق در بین انبوه نقاشیهای آنجا بیابم. همه چیز بود از آب و رنگ و صورتهای خوب و گلهای پرنور و خطوط معنادار و اصیل تا خطوط کج و معوج و تابلوهای تکرنگ و گرفته و مغموم و چه بسا تقلیدی. اما عشق نبود. عشق زمینی.
امشب وقتی دیدم نی لبک برای روز ولنتاین تصویری از نقاشی مشهور گوستاو کلیمت را گذاشته است اول یاد روزی افتادم که نخست بار این تابلو با کارت پستالی در تهران به دستم رسید. من هم از کارهای کلیمت لذت می برم و او را میستایم خاصه یک دوسه کارش را که با آن خاطره دارم. اما بعد به این منتقل شدم که اگر میخواستم برای محبوب خود، کاری ایرانی بفرستم چه داشتم؟ به ذهنم فشار آوردم و هر چه از نقاشی و عکس و فیلم ایرانی و هنرهای دیداری به ذهنم می رسید مرور کردم و دیدم که ما تقریبا هیچ اثر مهمی در نقاشی خود در عکاسی خود در سینما و هنر خود در باره عشق نداریم. برای مردمی که میگویند «عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید/ ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی» عجیب نیست؟
مجموعه کارهای کلیمت را در اینجا می یابید:
Gustav Klimt, 80 Artworks
«… من نه دل نگران سنّتم، نه دل نگران تجدّد، نه دل نگران تمدّن، نه دل نگران فرهنگ و نه دل نگران هیچ امر انتزاعی از این قبیل. من دل نگران انسانهای گوشت و خون داریهستم که می آیند، رنج می برند و می روند. سعی کنیم که اولا : انسانها هرچه بیشتر با حقیقت مواجهه یابند، به حقایق هرچه بیشتری دست یابند؛ ثانیا هرچه کمتر درد بکشند و رنج ببرند و ثالثا هرچه بیشتر به نیکی و نیکوکاری بگرایند و برای تحقّق این سه هدف از هرچه سودمند می تواند بود بهره مند گردند، از دین گرفته تا علم، فلسفه، هنر، ادبیات و همه دستاوردهای بشری دیگر. »
دریست که درتعطیلی چشمهایمان، ما گذاشته ایم گوشهایمان پی بازی بروند و بدوند وبشنوندوبعد بگویند.ندیده ایم اما بسیار شنیده ایم.روی همین حساب نه فقط نقاشی که پیکرتراشی ورقص وتئاترنتواست درمیان ما جلوه کند ودرعوض شعروموسیقی بالنده شد.فرهنگ ما،فرهنگ گپ زنی است واین ازویژگیهای جوامع استبدادی است.ما نیز مردمی هستیم اما مردمی که نتوانسته ببیند.برعکس غربی ها که چشمهایشان بهترازگوشهایشان بودند وبسیار دیدند.مااما این روزها داریم می بینیم وچقدردیر.
من که مینیاتور های قدیمی خیلی زیادی دیدم که صحنه های (حتی خیلی گرافیک) از عشق انسان ها و حیوان ها رو به تصویر کشیده بود. البته اعتراف میکنم که خودم هم با دیدنشون واقعا متعجب شدم چون تا به حال آنها را ندیده بودم.
پیشهناد میکنم کتاب sarvenaz که انگلیسی هم هست رو پیدا کنید و ببینید که پر است از این تصویر ها.
* سرو ناز که می گویی در اواخر دهه ۶۰ میلادی درآمده و تا آنجا که من می دانم در باره خوابیدن است تا عشق! یعنی گرچه سند اروتیسم ایرانی است اما خیلی جاها بهتر از هنر مندرج در الفیه شلفیه نیست. البته چند صحنه زیبای عشق و ناز هم دارد. ولی تو می توانی یکی از آن کارها را برای محبوب خود بفرستی؟! و هیچکدام از آن کارها در حافظه جمعی ایرانیان وجود دارد و شناخته است؟ من در اینجا از هنر به مثابه رسانه عمومی حرف می زنم. هنر برای مردم نه محفل اشراف. – سیبستان
عشق من، آن زمان که بدوردت گفتم
تو خاکستر مرا در رودی، دریایی بریز
اگر هم دوست داشتی سنگقبری از رنگ قرمز، نه به رنگ آبی آسمانی برایم سفارش بده(۱)
و در روز به خاکسیاریم، قول بده، با یک دامن کوتاه به رنگ سرخ حضور رسانی
عشق من، بوسه بدرقه من فراموشت نشه
اگر باران فرو ریخت
تو چتری باز کن بر روی سر خود و قبر من
به سان رسم عاشقان زنده(۲)
اگر برف باریدن گرفت
تو یاک کن دانههای برف را از روی سنگ قبر من
تا حس کنم دستهای سردت را بر روی گونههای گرم خود
اگر آفتاب بر من و تو تابیدن گرفت
تو هیچکاری به جز خیره به چشمهای من نکن
تا منم، آفتاب خود را در چشمهای تو ییدا کنم.
(۱)سنگ قبرها در ژابن یا به رنگ خاکستری و یا سیاهند، اما من دوست دارم رنگ سنگ قبرها به رنگ زندهگی باشد تا نیستی.
(۲) در ژابن، اگر خانمی یا دخترخانمی چتری بالای سر مردی بگیرد نشان از عشق و علاقه و دوست داشتن آن دختر است به آن شخص.
زیادند که! در همان کارگاه هم می شود دید
* قبول پرنیان جان! ولی من ندیدم! کاش یکی چند تا از آنها را با لینک یا نام اینجا ذکر کنی. ولی دوست دارم بدانم اصل بحث من را عوض می کند؟ یعنی بر فرض وجود اینها جریان سازند و نشانه یک جریان یا حاشیه و اتفاقی؟ – سیبستان
بلاگ چرخان را پلکانی کن لطفا” یا جوری که این قدر متراکم نباشدوخارچشم …نشود
نمی دانم چرا یکدفعه شروع کردید این سوالها را از خودتان می پرسید. اصلا نمی فهمم. کلی اگر نگاه کنیم، دلیلش واضح است. دقیق تر نگاه کنیم موضوع چندین و چند تا کتاب کلفت و تز دکتراست. اصلا شما اول بگویید مرز بین عشق مادی و زمینی و آنوقت آسمانی در فرهنگ ما و ادبیات ما کجاست. این شعر عاشق شو ار نه روزی… منظورش کیست و چیست و کجاست. بعدش به من بگویید کجای تاریخ نقاشی ما دنبال چه می گردید. بالاخره مینیاتور را می گویید یا سهراب سپهری را. (شعر سهراب را اگر کسی بخواند حتی حدود زمان و مکان زندگی او را هم حدس نمی زند. آدم باورش می شود سهراب هم عصر شاملو و فروغ و اخوان بوده اصلا؟ نقاشیش هم که نه فیگوراتیو و نه موضوعی ایست و موضوعش هم که آدم نیست که عشق بخواهد باشد)دلیل این که حتی توی تلویزیون جمهوری اسلامی هم صبح تا شب از عشق داد سخن می دهند، مگر همین “خلط مبحث” عظیم و این “تقلیل”(عمدا می گویم تقلیل) دادن عشق به عشق عرفانی و از آن یک چیز خنثی و بی خاصیت و مبهم و یک شیر بی یال و دم اشکم ساختن نیست؟ عشق انسانی در همین صد سال گذشته کی مشروعیت داشته؟ کی سهمش بیشتر از حرفهای در گوشی بوده؟ کی توانسته به راهی سهل و ممتنع تر و بی خطر تر از ازدواج منجر شود؟ (آنهم همیشه با علامت سوال که عشق دلیل خوبی برای ازدواج نیست) من واقعا دلم می خواهد بدانم شما بر چه اساسی کلیمت را با نقاش ایرانی مقایسه می کنید. مگر نقاشی مستقل از بقیه عوامل و فاکتورهای اعتقادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی به وجود می آید.
اتفاقی که افتاده یه نظر من تازه بر عکس است از نظر روال تاریخی. هرچه از زمان حال و عصر مدرن فاصله می گیریم عشق معنی خاکی تر و ملموس تری می گیرد. اینکه راجع به آن حرفی زده نمی شود یا سانسور می شود با اینکه اصلا نبوده فرق دارد. یکوقتی این قضیه عشق زمینی برای من اهمیت خاصی پیدا کرده بود و به دلایل شخصی دلم می خواست بدانم نگاه قدیم تر ها به آن چگونه بوده است. تصادفا در جایی خواندم که ابولفضل بیهقی در اواخر عمر به خاطر “مهر زنی” به زندان افتاده. ارزش این آدم و این شخصیت فرهنگی برایم دو چندان شد. با خودم گفتم : آخ، او هم مثل ما دلی داشته! معلوم است که جزای “مهر” داشتن اگر نه همیشه که قرنهاست در آن وادی سنگین بوده است.
مسئله محدود بودن فرم نقاشی ایرانی در کتاب و قطع کوچک تا قبل از آمدن نقاشانی که در غرب و به سبک غربی آموزش دیده بودند، هم عمدتا به دلیل آن است (به شکل حلاصه و عموما)که نقاشی ایرانی بیشتر “تصویر سازی” است تا نقاشی که هنرمند خودش موضوع آنرا انتخاب کرده باشد. در تصویر سازی نقاشی بر اساس موضوع که عمدتا قصه ایست و به سفارش کسی ساخته می شود. نقاشی عاشقانه هم البته در به تصویر کشیدن قصه ها و اشعار عاشقانه کم نداریم (مثال معروفش همین لیلی و مجنون) اما اگر نقاشی لیلی و مجنون را نمی توانید مثل کار کلیمت به محبوب خود هدیه کنید در مناسبتی چون والنتین، لابد آن قصه دیگری است!!
اتفاقاً زمانی مهمانی داشتیم از امریکا که با هم در بازار اصفهان قد م میزدیم. با دیدن مینیاتورها، قلمزنیها، تابلو فرشها و… گفت: شما ملت متناقضی هستید. کدام یک از اینها شما هستید؟ زنان داخل تصاویر و فرهنگ سنتیتان همراه با می و ساغر و معشوق، یا زنان پوشیده در چادر و جوانانی که اگر لب به الکل بزنند حسابشان با کرامالکاتبین است؟
راستش ماندم که چه جوابی بدهم؟
اول تبریک بابت این روز قرمز و شیرین به شما و محبوب شه زادتان. و یک سوال حضرت سیبستان؟ “دیدارشناسان” یعنی چه؟ ببخشید کم سوادی من را، اما هر چه گشتم و اندیشیدم کمتر یافتمش!
* دیدارشناس در تعبیر من یعنی هر که با هنر دیداری سر و کار دارد و روح دیداری عالم مدرن را درک کرده است و به ضرورت تصویری کردن فرهنگ آگاه است و قادر است فرهنگ خود را از این زاویه بنگرد، معرفی کند یا نقد کند. یعنی هنرمند و هنرشناس مدرن. – سیبستان
اینم به همه عاشقان و آقای جامی خودمون یه کم قدیمیه ولی خب به روزه 🙂
اشتیاق
هر صبحدم
وقتی چشم می گشایی
و به روز می خندی
از پشت پلک هایت حباب ستاره بر می خیزد
ومن با هر ستاره که از پنجره پرواز می کند
گلی در باغچه می کارم.
کنار پنجره می ایستی
موهایت بوی گل های تازه را می دهند.
به باغچه می آیی
خنکیِ نسیم نرمی ساقهایت را نوازش می کند-
و کف پاهایت نم و نرمی علف ها را
به گل های امروزم نگاه می کنی
و باوقار بر اشتیاق کودکانه ام
چون دیروز لبخند می زنی
بر می خیزم تا شاید امروز دستم را به دستت بسپارم
نا باورانه دو دست تو بر گردنم حلقه می شود
چشمانت را شرمناک می بندی
و من یواشکی جای پای ستاره ها را
با لب هایم می بویم!
به سمت پر شکوفه ترین درخت می کشانی مرا
کنار هم می نشینینم
شانه ام به خرمن گیسوان تو پناه می برد
آرام اما با هزار اشتیاق حرف میزنیم…
و همه ی داستان های جهان را برای هم از نو تعریف می کنیم.
وقتی خورشید به افق پناه می برد-
من و تو به آسمان…
و تمامی شب را در میان بهت ستارگان
تا ملکوت پرواز می کنیم:
{ در جستجوی آن دهکده ی کوچک و ساده
که در هر گوشه کنارش حروف
ع ش ق
حک شده است-
با نرمیِ پرِِِ فرشتگان دیروز و امروز!}
فرشته خانم عزیز،
۱ «چرا یکدفعه شروع کردید این سوالها را از خودتان می پرسید. اصلا نمی فهمم.» من گردن شکسته گفتم که چرا: فرهنگ نوین دیداری است و در این فرهنگ عشق ایرانی جا ندارد تصویر ندارد در حالی که حق دارد داشته باشد.
۲ «این شعر عاشق شو ار نه روزی… منظورش کیست و چیست و کجاست.» هر منظوری داشته باشد عشق زمینی هم جزو آن است. این برای من بدیهی است.
۳ «مینیاتور را می گویید یا سهراب سپهری را.» من هر دو را می گویم. به دو اعتبار متفاوت. سپهری را هم مثال زدم تا گفته باشم نقاش مدرن. بحث بیشتر از این دو کلمه می خواهد البته. ولی نه در مدرنیسم ما نه در سنت ما عشق تصویر ندارد. داشته باشد هم برجسته نشده شناخته نیست.
۴ «من واقعا دلم می خواهد بدانم شما بر چه اساسی کلیمت را با نقاش ایرانی مقایسه می کنید.» خیلی ساده است. ما نقاشی مدرن مان عمدتا اگر نه تماما دنباله رو نقاشی غرب است. ردپای دهها نقاش بزرگ و کوچک را در نقاشی ایرانی می بینیم. چرا کلیمت نیست؟
۵ «تصادفا در جایی خواندم که ابولفضل بیهقی در اواخر عمر به خاطر “مهر زنی” به زندان افتاده.» من نشنیده ام و برایم تازگی داشت. منبع چه بود؟
۶ «نقاشی ایرانی بیشتر “تصویر سازی” است تا نقاشی که هنرمند خودش موضوع آنرا انتخاب کرده باشد.» مگر نقاشی های بزرگ کلیساها و دربارها و سالن های اروپا تصویر سازی نیست؟ من فکر می کنم اگر نقاشی هنر صحنه ای ما نشده است و هنر بوم و تابلو نشده است در میان ما دلایل دیگر دارد.
۷ «اگر نقاشی لیلی و مجنون را نمی توانید مثل کار کلیمت به محبوب خود هدیه کنید در مناسبتی چون والنتین، لابد آن قصه دیگری است!» دوست عزیز نکته اصلی من همین بود که نیست که هدیه کنم. اگر بود که بهترین هدیه بود. بود یعنی تولید انبوه در صور مختلف داشت. و ندارد. البته اگر می داشت هزار جور لیلی و مجنون معاصر هم با سبک های مختلف کشیده می شد.
مساله باز هم عمیق تر است. در دوره ما عشق ومفاهیم آن هم از غرب می آید چنانکه تابلوها و کارتهایش. یاد حرف فروغ می افتم که می گفت برای من قصه لیلا و مجنون خسته کننده است. مساله اینجاست که ما منابع فرهنگی مان را به زبان روز ترجمه نکرده ایم. مثل خیلی چیزهای دیگرمان. مثل تصوف مان. برای همین دون خوان و عرفان مکزیکی اسپانیایی بین ما معتبرتر و مشهورتر و شناخته تر است.
زیبا نوشتید. آن چند سطر ابتدایی تان مرا دقیقاَ به یاد مراجعه ی اخیرم به کتابخانه ی ملی انداخت و دقیقا! همین نکته شما که شاهد بودم که مجموعه های نفیس مینیاتورهای ارزشمند ایرانی و هندی در لابلای سایر کتب خطی در مخزن های آن خاک می خورند و ….
راستی پاسخ به سوال من مشمول مرور زمان شد؟
* فکر کردم که خود موضوع مشمول مرور زمان شده اما نشده است پس این شما و این هم ایمیل سیبستان:
mehdijami@hotmail.com
– با احترام
آقای جامی نازنین
ضمن تبریک ولنتاین حضور شما و بانوی محترم
منهم بدنبال تصویر ونوای عشق در نگاه و آثار ایرانی هستم ولی متاسفانه کمتر می یابم اش.
لطافت و ظرافتی که در آثار هنرمندان تمدن غرب هست مرزهای هنر خودی-ناخودی را برای من می شکند چرا که بدنبال همنوایی و همسازی با جهان پیرامونم هستم.میخواهم انعکاسی از خودم را در دیگران و انعکاسی از دیگران را در خودم بیابم.
ولی عدم انعکاس ما به عنوان آحاد ایرانی در همدیگر(و به طور خاص من مخاطب + خالقان آثار گوناگون هنری)،چنان فاصله ای را بین مان ترسیم کرده است که کشفی در این آثار از یکدیگر)مخاطب-هنرمند) صورت نمی گیرد.از سویی ،تنوع احساس و عواطفی که زندگی مدرن در آدمی پدید می آورد دیگر نمی تواند محدود به موسیقی بومی یا تصویرگری بومی و…بماند..
عشق به عنوان یکی از بزرگترین انگیزه ها و عوامل تحول در بینش انسانی و نقطه پیوند انسانها علیرغم تفاوتهاشون در نظر هنرمندان و مردم ما مغفول مانده است .
با توجه به گستره مطالعات و دامنه توجه شما به موضوعات مطمئن هستم که با رقص لیریک Lyricآشنایی دارید.متاسفانه به تبع غیبت جسمانیت در هنر ما رقصی اینچنین زیبا و لطیف نیز از خارج ازحوزه تولیدات هنری مانده است.
احساسات ما نیز همچون اندیشه مان نپرورده و خام است.با این تفاوت که، احساس قابل تقلید نیست و برای همین هم این حوزه بسیار بکرتر و خام تر از حوزه اندیشه مانده است.
جسم و احساس از حوزه های مطالعاتی و هنری بسیار محروم فرهنگ ما هستند.
من دلمبه حال جسم و احساس خودمان خیلی می سوزد…
به پاس این نوشته مهم و به جای شما ، دو اثر متفاوت از عشق را به شما تقدیم میکنم که چقدر گویای عشق و کشش عاشقانه هستند:
http://a1259.g.akamai.net/f/1259/5586/1d/images.art.com/images/-/Rabi-Khan/Moment-Before-the-Kiss-Print-C10224094.jpeg
Moment Before The Kiss
http://a1259.g.akamai.net/f/1259/5586/1d/images.art.com/images/-/T-Wilson/Passion-Print-C10011596.jpeg
Passion
http://a1259.g.akamai.net/f/1259/5586/1d/images.art.com/images/-/Claude-Theberge/Romance-Print-C10289263.jpeg
Romance
http://a1259.g.akamai.net/f/1259/5586/1d/images.art.com/images/-/Claude-Theberge/Une-Nuit-au-Pont-Neuf-Print-C10316261.jpeg
Une Nuit au Pont Neuf
آقای جامی عزیز
انشالله که گردنتان سالم و همیشه سرافراز و بلند باشد! فکر می کنم باید سر فرصت و مفصل بنویسم. چون فکر می کنم جواب سوالاتی که شما مطرح می کنید اساسا بر می گردد به سوال کلی تر و بزرگ تر: چرا عشق زمینی در فرهنگ ما به رسمیت شناخته نمی شود و مشروع نیست. و اینکه چه عواملی باعث می شوند که در دو دوره متفاوت پیش مدرن و مدرن به دلایل کاملا مختلف ابن مسئله ادامه پیدا کند. اگر مشروعیت مطرح شدن پیدا می کرد، حداقل به اندازه بقیه موضوعها و نه حتی بیشتر شاید دیده می شد، به چشم می آمد، رواج پیدا می کرد. من تا حالا ندیده ام پدری برای پسرش آن شعر عاشق شو… رابخواند و بعد دنبالش اضفه کند: بله پسرم…همانطور که حافظ می گوید تا جوانی عشق زمینی را تجربه کن و بقول خود حافظ “ز وصل روی جوانانتمتعی بردار” و یاد بگیر که عشق زمینی زیبا و با ارزش است و یا مثلا حد اقل : سعی کن ازدواجت بر پایه عشق باشد و .. دختر ها که بماند، خدا نیاورد!
من با اینکه قبول دارم نقاشی مدرن ما تکنیک غربی دارد، فکر نمی کنم هویتش هم غربی است. هویتش از هویت بقیه چیزهامان جدا نیست البته و چهل تکه و از هر دری سخنی است و از همین رو بازتاب خودمان است و نمی تواند یکدفعه از توش سرو کله کلیمت پیدا شود. شما که خودتان عکاس هستید به من بگویید چقدر به این مسئله پرداخته اید یا برایتان راحت است که بپردازید. (در مثل مناقشه نیست. منظورم این نیست چرا واقعا نپرداخته اید. شاید هم کرده اید. من که همه کارهای شما را ندیده ام.) ما چقدر در پرداختن به این قضیه راحتیم یا دست و بالمان باز است، حتی اگر در اروپا زندگی کنیم. آنها هم که شهامت دارند، مثل مخملباف باید جواب امثال مرا بدهند که آقا تو اینکاره نیستی و از عشق زمینی سر در نمی آوری و هنوز می ترسی تابو شکنی کنی.
همین طوری هم کلی نوشتم انگار!
اختلاف من با شما سر معلول یابی است نه علت و فکر می کنم وضعیت فعلی قابل فهم است، و نتیجه طبیعی آنهمه چیزهای دیگر است که می دانیم و صحبت شهامت نداشتن نقاش مدرن ایرانی یک کمی ساده کردن یا ندیده گرفتن واقعیت هاست. (یک بحث من اینست که اصلا شاید آن نقاش نوعی چنین علاقه یا رسالت یا قدرت ریسک یا …در خودش نمی بیند)آسان نیست آدم نقاش معاصر مدرن ایرانی باشد!
تشکر میکنم آقای جامی عزیز.
* نمی دانم چه اشکالی بود که کامنت خواندنی شما ظاهر نمی شد. ممنون از تابلوهای زیبایی که لینک داده اید. یکی ش خیلی با پسند کلیمت وار من جور است! – سیبستان
خواهش می کنم.
خوشحالم که خوش تان آمده است.
درود بر سیبستان گرامی که هر بار به وبلاگ پر حجمش سر می زنم و هنوز نمی دانم کیست، کجاست و چند ساله، چند مرده؟ درود که در این هنگامه بلا و مصیبت هنوز- ناوارده از عشق که تقریبن قیافه اش یادم رفته بود سخن گفتی.
فکر می کنم سنت حاکم بر اندیشه و هنر ایرانی کمتر دیداری که بیشتر مفهومی انتزاعی بوده و تصویر یاریگرو به دنبال معنی بوده تا تصویر خام (در ادامه اشاره شما به “تابلوهای” آنها بر فراز و “ورق های” ما در گوشه کتابخانه). در ادبیات مدرن هم کاسه همین است فقط آش شور تر شده، مثلا رمان بوف کور از ابتدا تا انتها پیرامون نقشیست که تازه آن هم تابلو نیست و لی گذشته از این ادبیات کلاسیک ما از عاشقانه کم نیست و از عاشقانه سبک هم نیست.
حالا به جای عقل لافیدن طامات بافتن ترانه ای بخوانید عاشقانه، کهنه و لی همیشه نو که هر جه پیر تر می شوم بهتر می فهمم که آب انگور خوش است.
Many men have loved the bells
you fastened to the rein,
and everyone who wanted you
they found what they will always want again.
Your beauty lost to you yourself
just as it was lost to them.
Oh take this longing from my tongue,
whatever useless things these hands have done.
Let me see your beauty broken down
like you would do for one you love
Your body like a searchlight
my poverty revealed,
I would like to try your charity
until you cry, “Now you must try my greed.”
And everything depends upon
how near you sleep to me
Just take this longing from my tongue
all the lonely things my hands have done.
Let me see your beauty broken down
like you would do for one your love.
* دوست ناشناس مهربان، نکته تو کاملا درست است. نکته من این است که برای پیمودن راه مدرن ها یکی از کارهای اساسی مان باید صرف دیداری کردن بینش و سمت و سوی کارهامان باشد. کمال مطلوب این است که به این تفاوت آگاه باشیم در جایی که لازم است روش مان را تغییر دهیم و در جایی که بیهوده نگران ایم به ویژگی فرهنگی خودمان تکیه کنیم و از فضای رنگارنگ خیال ایرانی بهره ببریم. من به ترک خیال توصیه نمی کنیم بلکه به افزودن بر کفه دیدار توجه می دهم و می گویم دیدارشناسان باید در این مسیر پیشگام ما باشند. ضمنا من در همین بهمن کفه ۴۵ سال را پر می کنم و ده سالی است مقیم لندن هستم. حالیا روزنامه نگارم ولی از دیر زمان به پژوهش در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران دلبسته ام. می خوانم و می نویسم گاهی هم عکاسی می کنم. فیلم هم ساخته ام. و البته چندبار هم عاشق شده ام. آخرینش در ۴۰ سالگی بود! – سیبستان
سلام. امید که خوش باشید که ارزوی دوستان است.
عشق در نقاشی های ایرانی فراوان دیده می شود. نقاشی اصیل ایرانی همان مینیاتور است. مینیاتورها برخی به شدت اروتیک هستند، ولی چشم تیزبین حتی در انها هم عشق می بیند و نه صرفا بیان احساسات جنسی. اگر کمتر شناخته شده اند گناه انها نیست، گناه ما است که کمتر دیده ایمشان. مثلا بیشتر خریدار کارهای نقاشان غربی بوده ایم و مینیاتورها به دلیل عریان بودن سینه ی زن در انها( بعضا) یا گاهی مفاهیم روشن سکسی کمتر در خانه هایمان اشکار شده اند ولی هر ساندویچ فروشی اینروزها در ایران نقاشی های ون گوگ را به دیوارش اویخته است. دوستانی که اظهار فرموده اند عشق را ما از غربی ها اموخته ایم یا هیچ نمی دانند یا خودشان را به ان راه می زنند!
در مورد اروتیک بودن مینیاتور هم عرض شود که تازگیها محققان غربی در اخرین تحقیقاتشان فهمیده اند ریشه ی عشق در سکس است و عمدتا این دو از هم جدای ناپذیرند. شعرهای عاشقانه ی ما هم کم اروتیک نیستند، چرا؟ چون ماهیت عشق اینگونه ایجاب می کند.نمی شود بی تحقیق و تفحص گفت که مثلا ما نقاشی در باب عشق نداریم. شاید برای این فکر می کنیم نداریم که نقاشان داخل کشور را مورد کم لطفی قرار داده ایم و بیشتر به شناخت کارهای انسوی مرزها پرداخته ایم. البته تاثیر سانسور جمهوری اسلامی راهم در این امر ناشناخته بودن و ماندن اثار اخیر نقاشی نادیده نباید گرفت. متاسفم از اینکه عده ای منتظرند تا شخصی انتقاد کوچکی کند و بعد هم بدون اینکه لب مطلب را متوجه بشوند به نکوهش فرهنگ خود بپردازند و بعد هم منکر معرفت عشق در اثار ایرانیان بشوند. زبانم لال و جفت چشمم کور اگر منظورم شما باشید، بعضی نویسنده های کامنتها را می گویم. روز عشق بر شما و شهزاد خوشبخت مبارک!
باعرض سلام
معجون«جمهوری اسلامی ، مردم سالاری دینی ، وروشنفکری دینی » ،
از منظر جامعه شناسی سیاسی (بخش چهارم )
Kazem.randjbar@wanadoo.fr
در بخش سوم ، به این نکته رسیده بودیم ، که چگونه ، بخشی از قشر تحصیل کرده ایرانی ،بنام «روشنفکران دینی » چه در کسوت روحانیت ،و چه دانشگاهی ، بنام دین و باورهای مذهبی خودشان ، از نظامی دفاع میکنند ، که بزرگترین ظلم و بیعدالتی ، نسبت به زنان و د ختران ، بعبارت دیگر ، نصف جامعه ایران روا میدارد ، که هیچ وجدان بیدار انسانی ، نمیتواند ، در مقابل این جنایتها و ظلم ها، بی تفاوت باشد ، تا چه برسد ، آقایان و خانمهای ایرانی ،که خود را «روشنفکر و روشنفکر دینی » میدانند .
از آنجائیکه ، در روش تحلیلی و تفسیری ، هرگز به خود اجازه نمیدهم بدون استناد به نمونه و واقعیت ، های ناشی از بطن جامعه ، عقیده و نظریه خود را بیان بکنم ،، در اینجا ، یک نمونه ، از هزاران نمونه احکام ظالمانه در ایران امروز را میآوریم . بعد در قست دوم ، به حقوق زن در ایران اسلامی ،و ریشه های بعدالتی این ظلم ، نسبت به زنان را نه تنها در ایران ، بلکه در تمام جوامع بشری ، از ابتدائی ترین جوامع شناخته شده ؛ بطور مختصر ، بیان خواهیم کرد. این بیعدالتی ها نسبت به زنان چرا در ادیان توحیدی ، یهود ، مسحیت ،و اسلام ، شکل احکام دینی گرفته اند ، به آن خواهیم پرداخت .
نگاهی کوتاه به زنگی غم انگیز ، حانم اعظم فریاد قره شیران .
آیت الله خمینی در توضیح المسائل ، چنین می نویسد :تنها اگر قانون قصاص ، دیات ، حدود اسلام ، یکسال عمل شود، تخم بیداگری ، دزدی ها ، بی عفتی ها ی خانمانسوز از کشور برچیده میشود .(ماًخذ مقاله ای با عنوان :موعظه ی روشنفکر مذهبی و رمان به قلم مهدی استعدادی شاد. سه شنبه ۲۸ تیر ماه ۱۳۸۴ .سایت ایران امروز )
«روشنفکران دینی » که تا دیروز ، و بعضی از آنان حتی امروز هم ،آقای خمینی را با القاب« آفتاب دیروز و کیمای امروز» برزبا ن و قلم میآوردند ،و میآورند ، با دیدن واقعیت های جامعه امروز ایران ، خصوصأ شرایط زنان ایران در جمهوری اسلامی ،وجدان خود را به قضاوت میکشند ؟ آیا آنچه که از نظام اسلامی انتظار داشتند، این واقعیت های تلخ بودند ، یا راه های دیگری هم هست ، که در آن ادارهً جامعه برمبنای عقل ، منطق و علم ، برگرفته از تجربیات با ارزش سایر ملتها ،و احترام به حقوق و برابری تمام شهروندان،در مقابل قانون ، برای سلامتی جامعه امکان پذیرو ضروری است ؟ اما وقتیکه می بینیم ،که بعضی از این «روشنفکران دینی » به تعدد زوجات ، خصوصأ دختران خردسال ،و حتی جوانتر از فرزندانشان روی میآورند ، خصو صأ آنها ئیکه در داخل و خارج بسیار مشهور هستند، من به صداقت و روشنفکری آنان شک میکنم .
زنان ایران –آسیه امینی
حکم اعدام اعظم فریاد قره شیران ، به اجرای احکام فرستاده شد .
حکم اعدام اعظم فریاد قره شیران که با درخواست اعاده دادرسی وکلای وی، متوقف شده بود، با رد شدن این درخواست از سوی ریاست قوه قضائیه( دفتر قضایی شیرج) به اجرای احکام فرستاده شد.
یکی از وکلای اعظم قره شیران با اعلام این مطلب به سایت زنان ایران گفت: جرم خانم قره شیران مباشرت در اقدام به قتل عمد همسرش آقای عبدالله رنجبر بوده که طبق اقرار ایشان در سال ۷۶ رخ داده است.
الهام فهیمی می افزاید: خبر فرستاده شدن پرونده برای اجرای احکام از طرف خود اعظم به ما داده شد. مساله این است که از نظر ما جرم اعظم معاونت در قتل بوده نه مباشرت و در دفاعمان هم بر این نکته تاکید کردیم. ما نیز اعظم را مجرم می دانیم و معتقد به مجازات او هستیم ولی نه مجازات اعدام. بنا بر اعترافات خانم قره شیران ایشان در قتل همسرش، تنها به قاتل کمک کرده است نه اینکه با او مشارکت کرده باشد.
در حال حاضر مرد قاتل توانسته از اولیاء دم ( پدر و مادر مقتول) رضایت بگیرد ولی آنها اعظم را که عروسشان بوده نبخشیده اند.
درخواست اعاده دادرس
اعظم فریاد قره شیران ( حدوود ۳۵ ساله) در سال ۷۶ جهت ارائه درخواست طلاق به دادگاه می رود. در تحقیقات مشخص می شود که همسر اعظم مدتی است ناپدید شده.
نتیجه پی گیریها منجر به دستگیری اعظم و مردی می شود که در خانه آنها رفت و آمد داشته و در ابتدا خود را برادر اعظم معرفی کرده ولی در واقع با او خویشی نداشته است.اعظم وعباس در اعترافهایشان اقرار به همکاری با هم در اقدام به قتل می کنند و در پی آن هر دو به جرم مباشرت در قتل عبدالله رنجبر قره شیران محکوم می شوند.
تجدید نظرخواهی این دو مجرم نیز راه به جایی نمی برد و دستور صدور حکم اعدام صادر می شود. اما آنچه باعث توقف حکم اعدام می شود، درخواست اعاده رسیدگی و توقف اجرای حکم قصاص از جانب وکلای پرونده بوده است.
به استناد این در خواست که به امضای شادی صدر وکیل دیگر پرونده دلایلی وجود دارد که مشارکت دو فرد در قتل این مرد را کمرنگ می کند از جمله که عبدالله رنجبر فردی به شدت معتاد بوده و نیز به خاطر خوراندن دیازپام در خواب او را به قتل رسانده اند. بنابراین برای مردی با اندام ورزشی عباس خفه کردن او کار سختی نبوده که نیاز به فشار دست اعظم داشته باشد! از سویی خفه کردن به وسیله انگشتان دست صورت می کرد و در این مورد، وارد کردن فشار کف دست بی معنی به نظر می رسد. و از انجا که جسد مقتول هرگز کشف نشد، پزشک قانونی نیز نتوانست تشخیص دهد میزان مشارکت فرد دوم یعنی اعظم در فشار وارد کردن به دست عباس تا چه حد در خفگی تاثیر داشته و نیز میزان تاثیر خوراندن دیازپام در این ماجرا تا چه میزان بوده است.
در بخش دیگری از این درخواست به القائات افسر پرونده در پذیرش جرم از سوی اعظم اشاره شده است: « که اگر قتل را بر عهده نگیری، آن جوان یعنی عباس آ. قصاص می شود و با پذیرش جرم شما ، از جرم او کاسته می شود…» و بر این اساس وکلای اعظم اقرار دروغ اعظم علیه خودش را مطرح می کنند که برای این کار انگیزه مهمی چون هراس دور نگه داشتن دختر ۹ ساله اش از متهم شدن در این پرونده را داشته است.
درخواست اعاده دارسی وکلای اعظم در دیوان عالی کشور پذیرفته نمی شود و دادگاه حکم به اجرای قصاص نفس برای هر دو متهم را صادر می کند. اما در این فاصله عباس توانسته است رضایت اولیاء بزرگ دم ( پدر و مادر) را به دست آورد درحالی که اعظم که به گفته وکلایش در این قتل مشارکت برابر نداشته است، منتظر اجرای حکم اعدام است.
اعظم چه می گوید
در نامه ای که ضمیمه درخواست اعاده دادرسی وکلای پرونده به دفتر ریاست قوه قضائیه فرستاده شده، نامه ای از اعظم نیزوجود دارد که شاید بی اطلاع از آنها نتوان به شناخت درستی از پرونده دست یافت.
اعظم در بخشی از نامه خود از ازدواج اجباری اش با عباس در سن ۱۵ سالگی و تول سه فرزندش گفته است. و این که هرگز با عباس تفاهم نداشته زیرا عباس به شدت معتاد بوده و زندگی آنها سراسر جنگ و دعوای خانگی بوده است. عباس به دلیل اعتیاد و بی کاری قادر به تامین هزینه های زندگی اشان و نیز هزینه اعتیاد خودش نبوده و بعد از چندی تصمیم به سوء استفاده جنسی از همسر خود می کند.
به نوشته اعظم فریاد قره شیران، او دوبار درخواست جدایی از همسرش را به دادسرای شهید محلاتی تهران برده است که از هر دو درخواست به نتیجه ای نرسیده است.
پهن کردن بساط عیش و نوش برای مردان بیگانه پای افراد زیادی را به خانه اعظم باز می کند. اما وقتی نوبت به دختر ۹ ساله اعظم می رسد، اعظم با مقاومت شدید بلای فحاشی و کتک کاری را در خانه به جان می خرد.
و این ایامی است که مرد بیگانه دیگری نیز به خانه آنها راه یافته است؛ عباس، مردی که توسط عبدالله به خانه برده شده، به زندگی اعظم توجهی بیش از سایر مردان نشان می دهد. و او هموست که بعدها و با خواست و همکاری اعظم، همسر او را خفه کرده و به قعر رودخانه می اندازند.
اعظم در این نامه اعتراف پیشین خود یعنی فشار دادن دست عباس در هنگام خفه کردن عبداله را پس گرفته است.
حکم اعدام اعظم فریاد قره شیران پس از طی این مراحل به اجرای احکام فرستاده شده و منتظر اجراست. شادی صدر و الهام فهیمی با اعلام طی شدن تمام راه های قانونی، تنها راه مانده را گرفتن رضایت اولیاء دم می دانند .(ماخذ از سایت عصر نو .)
قصاص ، دیات و حدود در اسلام ، ونتایج عینی آن در جامعه
وقت یکه انسان این درد نامه و ظلم و بیعدالتی را میخواند ، حق دارد ، که از خود بپرسد ، چرا این ظلمهائی به بنام دین ،به زنان و دختران ایرانی در هزاره سوم میشود ؟ چرا مسئولین مملکتی نمیخواهند ، چشم و گوش خود را بازکنند؟ . آنجا که آیت الله خمینی میگفت : تنها اگر قانون قصاص ، دیات ، حدود اسلام ، یکسال عمل شود ، تخم بیدادگری ، دزدی ها ، بی عفتی ها ی خانمانسوز آز کشور بر چیده میشود ، آیا میدانست چه میگفت ؟ آیا آیت الله خمینی ،چیزی از روانشناسی اجتماعی ، جامعه شناسی ، جرم شناسی ، اقتصاد ،مسائل اجتماعی جامعه امروز ایران را میدانست ؟ یا اینکه همین طور ، بی پایه و یا بی مایه حرف میزد ؟اگر میدانست ، هرگز ، این چنین گز نکرده نمیبرید . تجربه تلخ جامعه امروز ایران خود بهترین دلیلی است که بگوئیم ، آری آقای خمینی ، به مسائل اجتماعی ، اقتصادی اصلأ وابدأ آگاهی نداشت .زندگی رقت بار و درد آور خانم اعظم فریاد قره شیران ، دست آورد ،و ساخته و پرداخته ً دستورات و احکام و فرمایشات آقای خمینی هستند.
اگر از اولین برگ این پرونده ، تا پایان زندگی خانم اعظم فریاد قره شیران نگاه بکنیم ، خواهیم دید ، که خانم اعظم فریاد قره شیران ،و ملیونها زن ایرانی ، قربانی جهالتی است ، که در ایران امروزی ، حاکم است .، ما بترتیب نکته به ناکته بطور مختصر با تکیه بر زندگی خانم اعظم فریاد قره شیران ،این واقعیت ها را بیان می کنیم
۱- خانم اعظم فریاد قره شیران را در ۱۵ سالگی به ازدواج مردمعتاد میآورند. این عمل اولین جنایت و ظلم ، ا یکه بنام اسلام ،در ایران قانونی است . ازدواج دختران در ایران ، ۱۳ ساله تمام ، قانونی و شرعی است . ( حتی گویا میتوان با اجازه پدر این سن را به ۹ سالگی پائین آورد ). اگر این جنایت نیست ، پس چیست ؟ کدام کودک نه ساله میتواند ، یک کانون خانوادگی را از لحاظ عقل معاش و تجربه زندگی ، اداره بکند،و همدم وشریک واقعی ، از لحاظ بلوغ فکری ، برای مرد باشد ؟ مگر اینکه علنأ اعتراف بکنیم ، که مردان مسلمان ، این دخترکان را برای ارضای تمایلات شهوانیوحیوانی خود ، به عقد و صیغه در میآورند .روحانیون حکومتی ، گرفتار این مسئله هستند، که در دوران حضرت محمد ( ص) در جامعه عشیره ای ً عربستان سن ازدواج دختران ، ۹ سال ، قمری بود . یکی از ۱۳ همسر ، پیامبر اسلام ، عایشه دختر ابوبکر ، در ۹ سالگی ، به عقد پیامر اسلام در آمد. اگر روحانیون ، سن ازدواج را بمانند کشور های پیشرفته ( حتی مسلمان )، حد اقل سن ۱۸ سالگی تعین بکنند، ، در آن موقع چه جوابی میتوانند، به مئو منان سنتی جواب بدهند ، که اگر ازداواج دختر در ۹ سالگی ،خلاف شرع و منطق است ، چرا در عربستان ، در زمان پیامبر اکرم ، چنین ازدواج در چنین سن مرسوم و رایج بود ؟ چون جوابی ندارند ،و یا نمی خواهند این مسئله را موشکافی بکنند، که این سنت ، وآداب و رسوم ، تنها در بین اعراب رایج نبود ، بلکه در اغلب ، تمدنهای بشری آن عصر مرسوم بود. پادشاهان فرانسه در قرن شانزدهم ، یعنی هزار سال بعد از پیامبر اسلام ، اغلبشان ، همسران نوجوان ۱۳ ، ۱۴ ساله داشتند. این دلیل نمیشود ، که امروز در فرانسه دختران ۱۴ سا له را ، که نه از لخاظ جسمی ، نه از لحاظ روحی و روانی ، آماده مادر شدن را دارند ، اجازه ازدواج داشته باشند. حتی اگر پدر و مادرانشان هم به آن ازدواج موافق بوده باشند ، قوانین مدنی جامعه ، چنین اجازه به پدر و مادر نمیدهد . کودکان ، تا سن بلوغقانونی ، یعنی ۱۸ سالگی ، تحت مراقبت و مواظبت مشترک پدر ومادر ،و دولت ، یعنی مجری قوانین حاکم در جامعه هستند.اگر پدر و مادر نتوانند ،و یا شایستگی آنرا نداشته باشند ، که فرزندان خود را تربیت بکنند، دولت کودکان را از پدرو مادر گرفته ،و در سازمانهای مربوط به چنین کودکان، تعلیم و تربیت آنها را بر عهده میگیرد . در همین فرانسه ایکه آقای جنتی ، سا کنان آنرا حیوان مینآمد ، اگر فردی با کودک کمتر از ۱۵ سال رابطه جنسی داشته باشد ،ولو اینکه ،پدر مادر کودک موافق و رضایت نیز داشته باشد ، آن عمل ، جنایت محسوب میشود،در صورت اثبات جرم ، آن فرد به بیست سال زندان محکوم میشود . حتی پدر مادر کودک نمتواند ، شخص مجرم را ببخشند ،و یا به ازاء دریافت مبلغی از آن جنایتکار ، از اعمال او ، نسبت به فرزندانشان چشم بپوشند . در قوانین مدنی فرانسه کودکان کالا نیستند،و به پدر و مادر تعلق ندارند، بلکه انسانهائی هستند، با حقوق مدنی و انسانی ، و محترم ، ، که احدی حق ندارد به حقوق این انسانها تجاوز بکند ،و ولو اینکه کودک و خرد سال هستند .اما ببینیم در ایران حمهوری اسلامی ، زیر قوانین اسلام ناب محمدی چه میگذرد .
۲- خانم اعظم فریاد قره شیران ، در ۱۵ سالگی ، توسط پدر و مادرش ، یا ولی وقیم اش به ازدواج عبد ا لله رنجبر در میآید . اولأ در کشور هائیکه ، میخواهند ، سطخ آگاهی ، درک و شعور جامعه را بالا ببرند ، تحصیل ،و آموختن یک حرفه ، تا سن ۱۸ سالگی، برای همه کودکان ، چه دختر ،و چه پسر ، اجباری است . تازه این کشور های اغلب کشور های مسیحی هستند، که برای روحانیون ایرانی ، مثْل آیت الله جنتی ، غیر مسلمانان حیوان هستند .( اشاره به سخنرانی چند ماه پیش ایشان در باره غیر مسلم ). خوب آقای جنتی ، غیر مسلمان ، «حیوان » است ، آیا فرستادن کودکان ده دوازده ساله ، در رختخواب مردان شهوت پرست در هزاره بیست و یکم ، نشانه ای از انسانیت است ؟کاری که در حق این انسان مظلوم ،اعظم فریاد قره شیران شده است .
۳- در اسلام آقایان زنان ، در ۹ سالگی ، برای ازدواج بالغ هستند ، ولی در زندگی اجتماعی ، تا آخرین روز حیات شان صغیر ، تحت قیومیت والدین ، پدر ، پدر بزرگ ،ویا شوهر هستند . خانم اعظم فریاد قره شیران را ، پدرش ، به ازدواج یک مرد معتاد در میآورد ، این انسان ، با قوانین جاری در اسلام ناب محمدی آقای خمینی ، خق ندارد شریک زندگی خود را خود انتخاب بکند ، وشوهرش ولو اینکه معتاد است ، این زن مظلوم ، باید با او زندگی بکند !!!
۴- حانم اعظم فریاد قره شیران ، با دیدن وضع اسفناک و معتاد بودن شوهرش ، که مسلمأ آینده خود او ،و کوکانش را به تباهی کشیده است ،دوبار تقاضای طلاق میکند ، امٌا داد گاه «عدل علی» ، حاکم در جمهوری اسلامی ولایت فقیه ، با تکیه بر احکام اسلامی و برداشت حضرات ، این تقاضا را رد میکنند.
۵- شوهر خانم اعظم فریاد قره شیران ، برای تامین هزینه اعتیاد خود ، از همسرش ، سوءاستفادهً جنسی میکند،و کانون خانوادگی را که میبایستی در آن عفت ، پاک دامنی ،عشق ،محبت ، احترام به شخصیت اعضای خانواده ، همچنین ، کودکان رعایت شود ، تبدیل ، به کانون فساد میشود ، باز هم آقا یان قضات ، به استناد به قوانین جاری در جمهوری اسلامی ، تقلاضای طلاق خانم اعظم فریاد قره شیران را ردمیکند. (بنازم به این وجدان انسانی و دینی .! وقتیکه آقای مصباح یزدی ، تحمل دگر اندیشان را ندارند ،و بنام غیرت اسلامی حکم و فتوی قتل آنها را میدهند ، همین حضرت آیت الله ، بادیدن اینکه دختران معصوم مسلمان ، در ۱۱ سالگی ، بخاطر بی لیاقتی وفساد حاکمان ،و مسئولین حکومتی ، به فحشا کشیده میشوند ، غیرت اسلامی شان ، به جوش و خروش نمیاید ، آیا عجیب نیست ؟)
۶- در آن جٌو خانوادگی ، سقوط اخلاقی ، اینبار تا آن حد نزول میکند ، که بنا به گفته خانم اعظم فریاد قره شیران ، این بار شوهرش میخواهد ، کوک نه ساله را ، برای تامین مواد مخدر ، ، به فساد و فحشا بکشد ، و این امر باعٍث اختلاف شدید ،و دخالت آقای عباس ، دوست خانم اعظم فریاد قره شیران میشود ، که در نهایت ، تصمیم به از بین برد ، عبدالله گرفته میشود. مسئله ایکه اینجا قابل ذکر و تحلیل است ، همان حکم قصاص ، در حق مجرمین این قتل است ، که آقای خمینی ، میگفتند، اگر دیات و قصاص،و حدود اسلام ، یکسال اجراء شود ، …..تخم بیعدالتی ، بی عفتی برچیده میشود ! ۲۷ سا ل است این احکام در جمهوری اسلامی اجرا میشوند ، نه تنها ، امنیت ، عدالت ، عفت و پاکدامنی ، در جامعه حاکم نیست ، درست برعکس ، نا امنی جنایت ، بی عفتی ، اعتیاد و بمراتب بیشتر هم شده است .
۷- عدل اسلامی : دادگاه آقای عباس ،و خانم اعظم فریاد قره شیران را محکوم به اعدام میکند. تا امروز معلوم نیست ، که خانم اعظم فریاد قره شیران ، در قتل شرکت مستقیم داشته است یانه . در قوانین جزائی ، بین مشارکت و معاونت در قتل ، فرق است . بعلاوه اگر به پرونده دقیق بشویم ، با وجود اینکه با جزئیات آن آشنا نیستیم ، ولی یک امر محرز و مسلم است ، یک نفر کشته شده است ، و دونفر مجرم شناخته شده اند . اما دادگاه اسلامی ، که مجری احکام اسلامی است در مقابل قتل ، یک نفر ، دو نفر را محکوم به قصاص میکند . این تصمیم ، بی علت نیست ،چون در بین متهمان یک نفر زن وجود دارد ، که از حقوق مساوی با مرد بر خوردار نیست ،، بعلاوه به باور ادیان توحیدی ، زن «یعنی ، مایه فتنه و فساد !»و باید قصاص شود ! آیا بعد از مرگ خانم اعظم فریاد قره شیران ، چه کسی ، یا چه کسانی ، مسئول سرپرستی کودکان ایشان خواهد بود ، برای داد گاه مسئله نیست ، قصاص باید اجرا شود! این نوع انتقام گیری و قصاص کور کورانه ، در فرانسه، به قانون تالیون(La loi du Talion ) معروف است ،که ریشه اش از دین یهودمیباشد ،که از آنجا وارد دین اسلام شده است . که بطور خلاصه چنین معروف است ، که به دوران گذشته و توحش تعلق دارد . اگر کسی مثلأ دندان کسی را شکست ، باید یا دندان مجرم را شکست ،و یا جریمه نقدی به مصدوم پرداخت . اگر کسی چشم کسی را در آورد داگاه به شخص آسیب دیده این اجازه را میدهد ، که چشم مجرم را بنام قصاص ،و اجرای عدالت ، از حدقه بیرون آورد ، یا اینکه با پرداخت مبلغی ،رضایت مصدوم را بخرد . این نوع قصاص و عدالت ، برای بالابردن آگاهی و شعور اجتماعی نیست ، درست بر عکس ، نشانه های از بربریت و سبعیت است، و جامعه را بیش از پیش به خشونت ، قتل میکشد . آمار در کشورهای مهم دنیا ، که در آنجا ، حکم اعدام لغو شده است ، نشان میدهد ، با لغو اعدام ، ، بر تعداد قتل در این کشور اضافه نشده است . بعلاوه منظور از اجرای عدالت ، از طرف دادگاه های شایسته این نام، در کشور های پیشرفته ، تنها جبران خسارت مادی و معنوی برای شخص مصدوم ، یا بازمانگان او نیست ، بلکه هدف نهائی ، تربیت جامعه است ، که در آن، هدف ضمن اجرای عدالت ، علل ، قتل و ناهنجاری های موجود در جامعه ، از طریق روانشناسان ، جامعه شناسان ، ، مددکاران اجتماعی ،و روانکاوان ،حقوق دانان ،و اقتصا د دانان مورد تحقیق ،و پژوهش قرار میگیرند. در ایران متاسفانه عقل و منطق حکومت نمیکند ، بلکه احکام و آداب رسوم وسنت جامعه قبیله ۱۴۰۰ سال پیش حاکم است . نتیجه اسف با ر آنرا نیز ما در جامعه شاهد هستیم .
۸- دیات و نتیجه بسیار منفی آن در جامعه.
خوانندگان آگر بخاطر داشته باشند، میدانند ، که رهبر جمهوری اسلام ، آقای خامنه ای در دفاع ار نظام ولایت مطلقه فقیه ، که حود در راًس آن قراردارد ، به یک مشت نظریه هائی اشاره میکرد، که بتوانند ، به نظام موجود مشروع بدهد ،و در این نظریه پردازی ها ، به حق الله و حق الناس ، اشاره میکرد.در پرونده ً خانم ، اعظم فریاد قره شیران ، آقی عباس ، متهم ردیف اول ، که در دادگاه(عدل علی !) به مرگ محکوم شده بود ، با پرداخت دیه به پدر مادر مقتول ، عبدالله رنجبر ، از حکم قصاص ، بخشیده میشود . به عبارت دیگر ، در جمهوری اسلامی ، یک فرد ثروتمند ، به شرطی که ثروت هنگفتی داشته باشد ، میتواند کسی را بکشد ،و و با پرداخت دیه ، از مجازات ، رها شود ، وراست و ریست در کوچه وخیابان ، این جنایتکار ، راه برود و به کسی هم حسا ب پس ندهد . آنجا که آقای خامنه ای ، از حق الناس صحبت میکند ، معلوم میشود ، که شامل حقوق جامعه نیست ، بلکه ، منظور را بطه فرد با فرد است . هیچ انسانی ، در جمهوری اسلامی ، نسبت به جامعه مسئولیتی ندارد . مهم این است ، که مسئولین حکومتی را راضی نگاه دارد ، از تمام مجازاتها مبرا میشود ، ولو اینکه قا تل هم بوده باشد .به عنوان نمونه از اولین روز جمهوری اسلامی تا کنون ، چقدر قتلهای مشکوک انجام شده اند ،و کسی از امران و ، مجریان آنها تا کنون آگاه نیست،و چه بسا هم هرگز آگاه نخواهد شد. (به بخش اول این رساله توجه بکنید )
امروز زن مظلومی ، که خود ساخته و پرداخته جامعه امروز ایران ، حصوصأ نظام حاکم است ، در سلول زندان خود ، در انتظار روز مرگ اش، نشسته است . بزرگترین « جرم این زن » این است ، که زن ، و در ایران اسلام ناب محمدی به دنیا آمده است .(ادمه دارد )
جایگاه زن ، در داستانهای اسطوره ای ادیان توحیدی ، یهود ، مسحیت ، اسلام .
از شکم زنان پیامبران به دنیا میآیند ،امآ ، هیچ پیامبری زن نبود ، و در هیچ کدام ، از ادیان توحیدی ، زن برابر ومساوی با مرد نیست، ایا تا کنون این سئوال را از خود کرده اید چرا این چنین است ؟
به قلم : کاظم رنجبر . دکتر در جامعه شناسی سیاسی .
– Kazem.randjbar@wanadoo.fr
– اقتباس با ذکرنام نویسنده ، وسایت عصر نو بلا مانع است .
—————————————————————————————————————————————–معجون«جمهوری اسلامی ، روشنفکر دینی ، ورددم سالاری دینی »
(بخش پنجم )
جایگاه زن در داستانهای اسطوره ای ادیان توحیدی : یهود، مسحیت ، و اسلام . (ادامه دارد)
.