۱ اول از همه باید بگویم خبر واکنش وزارت خارجه آمریکا برای من خیلی جالب بود. به قول زبانشناسها میزان خبرش بالا بود – تحلیل سیاسی اش بماند (ولی هیچ رابطه ای با این خبر دارد؟):
آمریکا از روزنامه های اروپایی که دست به انتشار مجدد کاریکاتورهای حضرت محمد زده اند انتقاد کرده است. وزارت خارجه آمریکا این کاریکاتورها را “اهانت آمیز” خوانده و گفته است که تحریک کردن احساسات مذهبی و قومی غیر قابل قبول است.
۲ در میان نوشته های دوستان دیده و نادیده هم نوشته فرنگوپولیس میزان آشناییزدایی اش بالاتر از همه بود؛ من به بیان خودم می گویم: روش کار مهم است گول این را نخور که به چه نام و بهانه ای انجام می شود. حیفم می آید حرفهاش را کوتاه کنم. بخوانید:
شعاری که بالای سایت محبوب من، ایرانین نقش بسته، این است: “هیچ چیز مقدس نیست”. خب من هم می گویم موافقم. نیست. اما تا وقتی که معنای “تقدس” را به مذاهب محدود نکنیم. من فکر می کنم که مقوله هایی مثل “آزادی” و “دموکراسی” و “سکولاریسم” در دنیای امروزی ما شکل تقدس به خود گرفته اند. یعنی سکولاریسم در خود به مذهب تبدیل شده و بعضی از حامیان آن تا حد بنیادگرایی هم می روند. جالبی مسئله، تعدد مفاهیم “آزادی” و تقدس آن است. همین “تقدس” آزادی است که باعث می شود جنگی مثل جنگ عراق مشروعیت بگیرد. هزاران آدم در راه منافع اقتصادی و ژئوپولیتیکی کشته می شوند…. به چه نامی؟ به نام “آزادی”.
چطور است که من به “آزادی” نه می گویم؟ چون این آزادی را در زمینه اش می سنجم و نه به عنوان بک مقوله فراتاریخی و ابسترکت… و این کارتون ها هم در مقطعی از تاریخ و در مکانی چاپ شده اند که جو ضد اسلام و مسلمانان باعث شده که مهاجران مسلمان مورد تبعیض و تنفر جوامعی که در آن زندگی می کنند قرار بگیرند. با برخورد سران کشورهای عربی کاری ندارم، چون آن هم احمقانه است و مسئله را به دعواهای ناسیونالیستی تبدیل می کند. آنچه که برای من مهم است این است که در آخر چنین کارتون هایی، مثل فیلم اوریانتالیستی “تسلیم” تئو ون گوگ باعث خشونت های کمیونی شود.
برای من تقدس محمد و مسیح نیست که مطرح است. همین چندی پیش بود که کلی به این ویدیو خندیدم… چرا به ویدیوی تمسخرآمیز در مورد مسیح می خندم و در مورد کارتون های محمد حس خوبی ندارم؟ به این دلیل که جنگی که در حال حاضر به اسم “جنگ علیه ترور” در جریان است جدا از بنیادگرایی مسیحی که خود را زیر شعارهای سکولار آزادی و دموکراسی پنهان کرده نیست. چرا که گفتمان موجود در جنگ حاضر بی شباهت به جنگهای مذهبی نیست… اگر این کارتون ها در مکانی دیگر چاپ می شد شاید معنایی متفاوت داشت، اما نمی شود تکثیر این کارتون ها و عواقب آنها را از زمینه ملی و فراملی آنها جدا کرد.
همانطور که نمی شود گفتمان های نئولیبرالی همچون “آزادی” و “دموکراسی” را از استعمار نو که شاهدش هستیم جداکرد. نمی شود تحت نام “آزادی بیان” خشونتی که این کارتون ها در سطح ملی و فراملی به همراه دارند را نادیده گرفت. همین الان دوستی تلفنی می گفت که همکارش با چه عصبانیتی در مورد مسلمانها حرف می زده و همه مسلمانها را به عقب افتادگی متهم کرده است…. حالا آدم هر چقدر هم مذهبی نباشد چون می داند که خاورمیانه در گفتمانهای اورینتالیستی به مذهب (اسلام) تقلیل داده می شود، حس می کند که این اتهامات و خشونت کلامی متوجه او هم هست. دست آخر بنیادگرایی مذهبی، تصویر آیینه ای بنیادگرایی سکولار است. حالا خشونتش چه به اسم آزادی بیان باشد چه به اسم محمد ، چه به اسم مسیح، چه به اسم شیوا، چه به اسم موسی.
۳ بحثهای نیکان هم که بسیار خوب و روان ادا می شود از این جهت که به قلم یک کاریکاتوریست مسلمان است ارزش خاصی دارد. از بین همه حرفهاش این یکی حاوی مضمون مهمی است؛ نقد کن بیزار نکن:
امروز عصر در برنامهای از بخش خبر تلویزیون سیبیسی مهمان بودم. طرف مقابلم از شهر هلیفکس، مایکل دیادر رئیس انجمن کاریکاتوریستهای مطبوعاتی کانادا بود. نکته جالب اشتراک شدید گفتههای هر دو ما بود! اینکه یک کاریکاتور به جای نقد، ایجاد تنفر کرده، و باعث جدایی شدید در
اروپا شده…
همان موقع نکتهای به یادم آمد که حیفم آمد از کنارش به راحتی بگذرم؛ خطری که از این به بعد متوجه کاریکاتوریستهای کشورهای اسلامی است. ایجاد حساسیت بسیار زیاد تندروها نسبت به کاریکاتور پدیده مثبتی نیست. امیدوارم همه چیز به خیر و خوشی تمام شود.
۴ در میان نوشته های خارجی، دیدن و مرور مقاله بسیار جذاب و خواندنی و جامع ویکی پدیا تحسین مرا برانگیخت. کاش ویکی دانا و دموکرات (که مظهر دانشنامهنویسی برای عموم است) نام نویسندگانش را هم پای هر مطلب می گذاشت تا حق معنوی آنها بیشتر ادا می شد. این جمله اش در مقدمه برای من نمودار انصاف است:
Although Jyllands-Posten maintains that the drawings were an exercise in free speech, many people (Muslim and otherwise) in
۵ واکنش خاخام اعظم کلیمیان فرانسه هم جالب بود:
France’s Chief Rabbi Joseph Sitruk, central Jewish Consistoire join Muslim, Christian counterparts in denouncing press drawings portraying Islamic prophet Muhammad
“I share the anger of Muslims following this publication,” said Sitruk after a scheduled meeting with French Prime minister Dominique de Villepin on anti-Semitism.
“I understand the hostility in the Arab world. One does not achieve anything by humiliating religion. It’s a dishonest lack of respect,” Sitruk stressed.
He added that he was a long-time opponent of those who mock Christianity and Islam. “You don’t get anywhere by insulting religion,” he said.
۶ خبرگزاری فرانسه AFP معتقد است که غرب بر سر ماجرای کاریکاتورها دچار شکاف و اختلاف نظر شده است (این شکاف را در خبر نیویورک تایمز هم که اول آوردم دنبال کنید). این حرف را ناظر به مواضع سیاسی -خاصه آمریکا و بریتانیا که انتشار مجدد کاریکاتورها را تقبیح کرده اند- گفته است. اما من فکر میکنم در سطح فرهنگی هم درست است. از این زاویه نگاه کنیم: چه کسی گفته است که کاریکاتوریستهای روزنامه دانمارکی نماینده غرب اند؟ بهتر است مسلمانها هم آنها را نماینده غرب ندانند. می گویید نه این نظرات متنوع را ببینید: آیا کاریکاتورهای آنتی اسلامی باید منتشر می شد؟
پس نوشت:
دو مطلب خوب و خواندنی دیگر؛ اولی از مخلوق که تازگیها کشف اش کرده ام و حسابی نگاه و زبان اش تازگی دارد (من به روش بحث او نظر دارم و ضرورتا با هر چه نتیجه گرفته موافق نیستم):
نقد اسلام می تواند راه به تخریب آن ببرد ( و اساسا در ورای هر نقدی انگیزه ی تخریب خودنمائی می کند)، اما تخریبی که پشتوانه و زیرساخت های معرفتی اش هنوز إستحکام نیافته و زمینه های اجتماعی لازم برای آن فراهم نگشته، جز به دوام و استقرار بیشتر این دین در ذهن و ضمیر پیروانش و افزودن بر توهماتشان کمکی نخواهد کرد.
و دوم از خواهر مجاهد سبیل طلا که با وجود همه اختلاف نگاه و زبانی که با هم داریم بعضی وقتها اشتراک مفاهیم پیدا می کنیم؛ مثلا در همین بحث استاندارد دوگانه در آزادی بیان:
دلم برای یک جو آزادی بیان لک زده….کاش امروز نیک آهنگ در تلویزیون می گفت به خاطر یک کاریکا
تور شارون که کشیده بود در دانشگاه چه مسخره بازی در آورند که آخر سر نیکان مجبور شد کاریکاتور شارون را بردارد و من هم بعد از آن هروقت خواستم گالری کتاب خانه را رزرو کنم هزار قول و وعده دادم که ما به خدا ضد سامی نیستیم.
یکی از نکات جالب برای من دورویی نشریهی فرانس سوار فرانسه بود که این کاریکاتورها را چاپ کرد. همین نشریه آیا جرآت دارد هولکاستِ مقدس را مسخره کند و توسطِ دولتِ حامی آزادی بیانِ فرانسه محاکمه شود؟
به گمان من بحث اینجا قاطی پاطی شد! نه صحبت از تقدس است نه “آزادی” و “دموکراسی” استعمار نو یا کهنه! هر چقدر هم دولت ها محکوم کنند… مسلمانان هم گلویشان را پاره کننند… با حتی تصویب قوانین سخت هم نمی توان جلوی این جور چیز ها را گرفت. چرا که هیچکس قادر به ترسیم یک خط قرمز و مشحص که کاربرد عملی داشته باشد، نخواهد بود! هنرمندان قادرند با هزار جور ظرافت حرف خودشان را بزنند. آدم های مریض هم که حاضرند کرمشان را بریزند حتی اگر به زندان بروند! مسلمانان هم با اگاهی بیشتر و رشد بیشتر به این جور چیزها بیشتر عادت خواهند کرد. مسلمانان اگر می خواهند با کشور مردم میزبان در صلح و صفا زندگی کنند، رهبرانشان باید هشیارانه و قبل از تحریک مردم به اعمال خشونت آمیز خیابانی، سعی کنند پشت پرده با سردبیران و نویسندگان آن نشربه مذاکره و قضیه را فیصله دهند! اگر هم خواستند اعتراضی کنند بطور آرام با سر و وضع مناسب وهر کس با یک شاخه گل .. برای ابلاغ پیام صلح و دوستی با لبحند به سمت دفتر آن مجله یا یک کلیسا یا سرباز گمنام… راه پیمایی کنند. ما که در کشور خودمان در صد سال اخیر شاهد بوده ایم که یک مشت لات و لومپن و مذهبی های تحریک شده قلم و زبان و سر اندیشمندان را بریده اند، نباید توقع بیجا از کشور میزبان داشته باشیم… چرا که این ها هم اگر می خواستند راه ما را بروند الان مثل کشور ما هنوز اسیر ارتجاع و خرافه بودند!
تا جایی که می دانم کاریکاتور برای بسیاری از مردم کره زمین تداعی کننده آدمی با چهره دگرگون شده است. این آدم یا یک شخصیت حقیقی مثل بوش و احمدی نژاد است یا یک قشر یا تیپ مثل صاحبخانه یا محتکر (البته نمادهایی مانند عموسام هم داریم). این دگرگونی چهره هم هیچگاه در جهت زیبا کردن نیست بلکه برعکس در اغلب موارد در جهت زشت کردن است.
با توجه به مطالب ذکرشده آیا کاریکاتور در اغلب موارد توهین آمیز نیست؟
آیا همیشه فرد یا قشری، لااقل به عقیده خودشان، مورد ستم واقع نمی شوند؟
اساسن آیا مرجعی هست که مورد قبول همه باشد و در مورد درست یا نادرست بودن آن نظر بدهد؟
آیا کاریکاتور همیشه حقوق بشر (حداقل قشری از بشر) را نقض نمی کند؟
آیا می توان بنیانی فلسفی برای کاریکاتور پیدا کرد؟
فراموش نکنیم که پاسخ هایی که همه قبول نکنند (یا حداقل اکثریت قبول نکنند) فاقد ارزش هستند.
تا زمانی که این سوال ها پاسخ داده نشوند، سخن گفتن درباره مواردی مانند مورد اخیر غیر از وقت تلف کردن نیست. فراموش نکنیم که در کشوری مثل ایران هفته ای نیست که چیز موهنی کشف نشود!
سال ۱۹۸۸، وقتی فیلم “آخرین وسوسه ی مسیح” به کارگردانی ِ مارکوس سکورسس روی پرده ی سینما رفت، ولوله ای در اروپا به راه افتاد. ایده ی فیلم خیلی جالب است. بر اساس انجیل ِ مارکوس، باب ۱۵، آیه ی ۳۴، آخرین کلمات مسیح بر روی صلیب چنین بود: “خدایا، چرا ترکم کردی”. کارگردان مسیح را از روی صلیب پایین می آورد، او را به دنیا باز می گرداند و بالاخره به مریم مجدلیه می رساند و … پس از به نمایش در آمدن فیلم در فرانسه، یکی از سینماهائی که فیلم را نشان می داد، تا آجر آخر سوخت. در سوییس ۳۴۰۰۰ امضا برای ممنوع کردن فیلم گرفته شد. در آلمان مدتهای مدیدی، حتی بعد از آنکه فیلم در تلویزیون پخش شد، گروههای مسیحی در خیایان بر ضد فیلم اعلامیه پخش می کردند و شهروندان را از دیدن فیلم منع می کردند. تنها ۱۷ سال پیش!!! متأسفانه من خیلی از ایرانیان را می شناسم که توهم زده نسبت به غربیان، فکر می کنند آزادی ِ حاضر در این جوامع ذاتی ِ این جوامع است. فکر می کنم به خاطر شناخت اندکی باشد که این دوستان از جامعه ی مهمان دارند. در آلمان تا ۶۰ ۷۰ سال پیش دختران باکره به خانه ی شوهر می رفتند. تنها از دهه ی ۶۰ و ۷۰ زندگی ِ مشترک بدون ازدواج مد شد. اوایل دهه ی ۶۰ بعضی کافه ها دختران مینی ژوپ پوش را راه نمی دادند. اینها همه دســــــــــــــــــتاورد هستند، ذاتی نیستند. برای به دست آوردنش کار شده و زحمت کشیده شده است. مسلمانان در حال گذشتن از این دوران هستند، گذشته از اینکه بخش راست گرای اروپا برای شوروی سابق دنبال جانشین است. در این کاریکاتورها هر کس را که مسلمان است، تروریست خوانده اند. برای من خیلی عجیب است که مسئله ی به این واضحی را می خواهند با بحث آزادی ِ بیان قاتی کنند. این انحراف از موضوع است. مسئله مشخصن سیاسی ست و ربطی به آزادی ِ کلام و مطبوعات ندارد.
آیا غرب یک هویت یکپارچه است که چپ و راست از آن یاد می کنیم؟ که یکی می گوید غرب چنین است و مثالی می زند و دیگری می گوید اشتباه می کنی و مثالی دیگر می آورید!مثلا اگر بخواهیم به همانکونه راجع به خودمان صحبت کنیم باید از کدام ویژگی مشترک یاد کنیم؟؟
و از طرف دیگر این طور تقسیم بندی بی رحمانه و انعطاف ناپذیر غربی شرقی و صفت سنگین “مسلمان” که از هر دو طرف به فراوانی استفاده می شود از کجا آمده؟اگر ما نخواهیم از یکی از این قبیله شناسنامه بگیریم در کجای جغرافیای جهانی جای می گیریم؟
چه کسی گفته آزادی محدودهای ندارد؟ این جمله معروف را از مونتسکیو (یا شاید نظریه پردازی دیگر) خواندهایم که: آزادی هر فرد با آزادی دیگران محدود میشود. اگر آزادی محدودیت نداشت انسانها به راحتی باید بر مال و جان یکدیگر تعرض میکردند و کسی هم حق برخورد نداشت. این کاریکاتورها ورای توهینی که پیامبر اسلام داشتهاند به عقاید و احساسات ۲ میلیارد مسلمان دهن کجی کردهاند و این مصداق نقض حقوق دیگران محسوب میشود. گذشته از این باید پیامدهای خشونت آمیزی که چنین عملی میتواند در سطح دنیا داشته باشد و در شرایطی ممکن است به قیمت جان انسانی تمام شود را هم در نظر داشت. استناد به حق آزادی در چنین وضعیتی بسیار مضحک و احمقانه است است.
مهدی عزیز
ممنون از لینک. به قول علیرضا یک استاندارد دوگانه در کار است. اسلام ستیزی و تفکر هانتینگتونی به خشونت های برخاسته از این ماجرا دامن می زنند.
سلام آقای جامی!
نوشته های شما نیز از حیث منظر و زبان، برای من دلپسند است و گرچه من از وادی دیگری می نگرم جدای از شما، اما بنظرم بحثهایتان به نحوی خردمندانه و در اتمسفری از عقلانیت پیش می رود.
از التفاتتان به “مخلوق” سپاسگزارم!
ارادتمند شما
موسوی