حالا دیگر فقط فاجعه نیست که نشانه آخرالزمان ما و آشفتگی ما ست. حالا فقط تصمیم های محیرالعقول مدیران نیست که آشوب ذهنی ما را عریان می کند و سوء مدیریت مزمن ما را بر ملا می سازد. دامنه نشانه ها شادی هامان را هم در بر گرفته است. ما می ترسیم از شادی محروم بمانیم. پس شادی هامان را جلو می اندازیم. آنقدر جلو که نامزدی بچه هامان را در ۶ سالگی و ۴ سالگی شان برگزار می کنیم. ۶۰۰ مهمان دعوت می کنیم. ما جدی ترین حماقت ها را با اعتماد به نفس کامل و بدون هیچ شرمندگی انجام می دهیم. دلم می خواست فمینیست هامان این خبرها را (حتی اگر دروغ یا شوخی باشد) تحلیل کنند. یا جامعه شناسان مان. یا کسانی که به مطالعات فرهنگی مشغول اند. یا روانشناسان اجتماعی ما رفتارشناسان ما. اصحاب تحلیل و ایراندوستان ما. کاش این دست خبرها فقط در محدوده وبلاگ و وبسایت نمی ماند. کاش همه مردم با خبر می شدند که دارند با خود چه می کنند. ما به شفای دسته جمعی نیازمندیم.
پس نوشت۱:
مردم افسرده حال و شادی کاذب، بیژن صف سری؛ نمونه ای از تحلیل این خبر با توجه به افسردگی بزرگسالان
پرش از بچگی به دنیای بزرگترها: بچه-زوج های از پیش تعیین شده، ناصر خالدیان؛ یادداشتی طنز با توجه به تخریب دنیای بچگی
پس نوشت ۲:
قرآن آخرالزمان، نشانه ای برای اینکه بدانیم غیر از آشوبهایی که خود به آن گرفتاریم کسانی هم هستند که قصد کرده اند به آشوبهای ما دامن بزنند. سوال من این است که این کسان چه زمینه هایی در میان ما دیده اند که فکر کرده اند می توان قرآن تازه ای نوشت و آن را به خلق الله قبولاند؟
سلام
مگر همین سال گذشته یک پسر ۱۳ ساله با دختر ۱۶ ساله ازدواج نکرد؟ همه نشستند و خندیدند حالا هم کمی پایین تر. مهدی جان این یک خبر درز کرده و همه فهمیدند از این اتفاقات زیاد می افتد ولی صدایش در نمی آید.
یک کار احمقانه ای را که نشریه ای زرد تیتر کرده که گرایش اجتماعی یک پدیده را نشان نمی دهد داداش! اینجاست که میگم درس جامعه شناختی رو خوب یاد نگرفتی. در ضمن مثل اینکه از این پس اگر مگس ها هم در فصل بهار سوار هم بشن، سبیل طلای بیچاره باید جواب بده؟!
سیبستان عزیز، ما در استثناها زندهگی نمیکنیم. تو فکر میکنی چند نقر از این نوع آدمها با این تفکر، به ظاهر، متمدن و مدرن شدن که تا جشن نامزدی در سنین کودکی یا نوجوانی برای بچههایشان بگیرنند. مگر نه این که سنت ازدواج گذشته از شهرهای بزرگ، در ایران در شکل کلی، به صورت خواستگاری صورت میگیرد و نه انتخاب مستقیم زوجین. نهایتش این است که یسر، دختر را در راه مدرسه یا خرید خانه میبیند و مادرش را برای خواستگاری میفرستد. خوب این سنت است دیگه! مگر شما نمیدانید برای مثال در خوزستان عشایر عرب رسم بر این دارنند که باید یسرعموها، دخترعموها را به زنی انتخاب کنند و دو طرف میدانند که در سن بلوغ باید زن و شوهر یکدیگر شوند. این رسم و سنت در تمامی عشایر فارس، کرد، لر، عرب و غیره وجود دارد، شما نمیدانستی؟ شما نمیدانی که ناف را با هم بریدن یعنی چه! تعارف که با هم نداریم. این مسله چه ربطی به جنبش فمنیستی داره که شما دوست دارید اونها تحلیل بدند. اصلن مگر بیکارنند که با یک داد و قال کردن شما کارشان را ول کنند که آره، این سیبستان دیشب خوابش نمیبرده و وبگردی کرده و به این خبر هم رسیده و حالا تقاضا کرده و دلش میخواد که روانشناسان ، رفتارشناسان و خلاصه هر که را هرچه میشناسه به این خبر نگاه کنند و تحلیل بدند.
سیاوش عزیز،
شما اگر چیز مهمی در خبر نمی بینید فقط به این نکته توجه کنید که تمام مهمانان “تعجب” کرده بوده اند. به زبان دیگر چیزی غیرعادی در این ماجرا هست. کار روانشناس و آسیب شناس و هر کسی که با مسائل اجتماعی سر و کار دارد یافتن دلایل امرهای غیرعادی است و توضیح مسائلی که دیگران حس می کنند اما نمی توانند تشریح کنند. این خبر از زوایای مختلف جای تحلیل دارد حتی اگر استثنا باشد یا گفتم شوخی باشد زیرا اگر خواننده آن را بپذیرد و قبول و تایید کند و رفتارهایی چنین را متعارف بپندارد ما با جامعه ای بیمار روبرو خواهیم بود. چاپ آن در یک مجله خانوادگی به نظر این فرض را تقویت می کند. ربط آن به فمینیسم هم به نظرم روشن است ولی بهتر است آن را به دوستان فمینیست واگذار کنید. نهایت اینکه توجه کنید که علم با کوچک شماری واقعیت ها سر و کار ندارد بلکه از واقعیت های به-نظر-کوچک و به چشم عادی پیش-پا-افتاده پروژه های خود را شروع می کند.
بنده می خواستم اظهار نظر کوچکی کنم و از حضور عزیزتان مرخص شوم. تازگیها متوجه شده ام برای ادعای روشنفکری دوستان عادت کرده اند که به هر چه سیبستان می گوید بتازند تا اثبات کنند که از منورالفکرانند. هشدار بدهم که از دو جهت این مشکل بر دوستان ممکن است حادث شود: ۱- پیروی از مد و به قول رفقا فشن. ۲- چرا متفاوتی با ما چای بنوش یا هم پیاله ی ما شو!
توضیح قسمت دو: مردم از تفاوت بیزارند. در واقع می گویند که به قلم ما بنویس و همانند ما بنویس و همانند ما بیاندیش وگرنه اعتراض می کنیم و حتی با موافقانمان هم مخالفت خواهیم کرد.
ببینید اگر کسی زبان فرانسه یا انگلیسی المانی… خوب بنویسد این دوستان در علم کتل می کنند که فلانی به زبان ایکس خیلی روان سخن می گوید و می نویسد و افتخاری برای او خواهد بود. حالا چه شده است که قوت در زبان فارسی شده
است شرم؟
اینکه جناب سیبستان زبان فارسیش خوب است باید موجب متلک شنیدنش بشود؟ عجب!
در ضمن این وبلاگ نویسی یک بدی بزرگ دارد و ان هم این است که شبیه سیب زمینی پوست گرفتن دم در خانه است. حالا سیب زمینی که پوست می گیرید و با هر کس و ناکسی می نشینید و مثلا بحث های مغزدار هم بکنید خوب واضح است که عده ای صحبت های شما را متوجه نمی شوند و گاه هم برمی اشوبند که این چه زبانیست و چرا به کلام ما سخن نمی گویی؟
ای بابا زبان فارسیتان را قوی کنید. از ایرانی بودن جز غرغر کردن و اعتراض کردن به هرچیز و هر نوشته چیز دیگری نیاموخته اند!
رفقا اول متنی را بخوانید و بعد نظر بدهید. یک وبلاگ را باز نکنید که فقط بتازید. تاختن هم مد شده است؟
در ضمن جناب جامی، استدعا می کنم که ماجرای این فمینیست نما ها را پایان دهید. یا ابتدا تعریف مشخصی باید ارایه بدهیم که چه کسی را می توان فمینیست نامید و بعد از این ایسم ها به خیک مبارکشان ببندیم!
عمرتان شاد و دراز باد!
رقیه خانم عزیز،
از لطف سرکار ممنون. من البته هر جا اسم فمینیست بیاورم به دوستان خاصی نظر ندارم که! منتها چون بحث از این موضوع اخیرا زیاد شد ممکن است به نظر برسد به افراد خاصی نظر دارم که در بحث ها شرکت کردند. بحث را من عمومی می بینم. به هر حال بهتر است کسی را فمینیست نما نخوانیم. من هر کسی را با ادعای خودش می سنجم و اگر کسی گفت فمینیست است یا نیست همان را از او می پذیرم. ضمنا من تنها از فمینیست های وبلاگستان که در کانادا مستقر باشند هم درخواست نکرده ام. دوستانی با این گرایش همه جا هستند و منحصر به کانادا نیست حضورشان. در ثانی من از دوستانی که به دامنه های دیگر دانش هم می پردازند خواستم به این دست مسائل توجه کنند. جالب است که فقط همان بخش فمینیسم اش مورد اعتراض واقع شده. چرا؟ نمی دانم! – به هر روی، نظر من این است که بحث اصلی را قربانی دعواهای فرقه ای نکنیم. هر کس از هر راه و مسیر و گرایشی می تواند در باره مسائل اجتماعی ما حرفی بزند من شخصا خواننده جدی اش خواهم بود.
متوجه منظورتان هستم ولی اینجا نکته ای وجود دارد که عقیده ی شخصی من است: فکر نمی کنم فردی را بتوان فمینیست نامید، بلکه عملکردها یا رفتارهای اجتماعی یا نوشته یی یا گفتاری می تواند فمینیستی باشد. استدلال این ادعا هم این است که سردمدارانی چون سیمون دوبوار هم در بعضی از قسمتهای زندگیشان رفتاری متضاد با انچه فمینیسم به ان اعتقاد دارد انجام داده اند. خوب تصور کنید که وبلاگ نویسی را فمینیست بنامیم و او هم امر برش مشتبه شود که فمینیست است. پس احتمالا تمام محصولات فکری و زبانی شان هم در سایه ی ایسم شان قرار خواهد گرفت وبعد عده ای از اینان که رفتارها و گفتارهایی متناقض با ایده های اصلی فمینیسم دارند، جز بدنام کردن این مکتب با ارزش و حتی گاهی گمراه کردن بقیه کار خیر دیگری نمی کنند. اینکه عده ای را ذوب شده در ولایت فمینیسم بدانیم که اطلاعات کج و کوله ای از ان بیش ندارند خدای نکرده باعث گمراهی خود ان افراد می شویم و بعد تحلیل هایی می بینیم که ادمی دهانش می چاد که بخواند!
بهرترتیب متوجه منظورتان شدم و فکر می کنم که تحت تاثیر دیگر کامنت ها، افراد خاصی به نظرم رسید. ولی شدیدا به این معتقدم که فردی را فمینیست ننامیم بلکه مثلا بگوییم فلان مقاله یا حرکت یا گفتمان فمینیستی است یا هر ایسم دیگر. من روی فمینیست انگشت گذاشتم چون بحث داغ اینروزهاست.
افراد ایسم ها را به خطر می اندازند اگر که بخواهیم انها را با این مکاتب مارک بزنیم.
http://azadkooh.blogspot.com/
و بیاد محمود مشرف آزاد تهرانی [م.آزاد] شاعر نجیب روزگار
مادربزرگ همیشه ُمی گفت: کسی ماندنی نیست !خوب این درست! اما چه عجله ای دارند این جماعت برای رفتن. اصلا چه شور رفتنی است در این ولایت! جا خالی کردن. رفتن. بهانه ها ساده است. یکی به کوچ و یکی به مرگ!
سلام…
بهت لینک دادم…
یه سر بزن…
WWW.BATOFUT.BLOGSPOT.COM
در لینکدونی به یکی از نوشته های عبدالله شهبازی لینک داده بودید. این مطلب او را هم بخوانید:
http://www.shahbazi.org/pages/chomsky.htm
یه جورایی چامسکی را هم در خط احمدی نژاد گذاشته که هولوکاست رو افسانه و دروغ می خواند. در ضمن هر چه بد و بیراه و ناسزا بوده نثار کارل پوپر کرده. چرا؟ برای اینکه اجداد پوپر در قرن ۱۷ پولدار بودند!! از اینکه پوپر خودش اول شاگرد نجار بوده و با درآمد خودش تحصیل کرده هیچ خبری نیست. نظر پوپر درباره جنگ بالکان را هم به مسئله ی جنگ بطور کلی تعمیم داده و هر کس نداند خیال می کند پوپر از اون جنگ طلب های طرفدار هیتلر و استالین بوده. این آقای عبدالله شهبازی حالا همکار روح الله حسینیان (دوست سعید امامی) در جعل تاریخ و انقلاب اسلامی است. تعجبم که از میان عشایر فارس همچین آدمی سر بیرون بیاورد؟
نمی دونم چرا شما گیر دادین به فمینیستا باور کنین تموم زنا فمینیست نیستن و تموم فکر و نظر وعقیده زنان مربوط به اونا نیست اونم این جور فمینیست ایرانی که خیلی مراکزشون مورد گمانه اونا به مردان توهین میکنن و تفرقه میندازن که زنا و مردا رو از هم جدا کنن ولی خدا نخواد یکی یه حرفی به خودشون بزنه با کثیف ترین روشها مردم رو به تهمت و لیچار میبندن یعنی در خدمت همون سیستم گشت ثار الله و جدا کردن و متفرق کردن آدما از همدیگرن و تا حالام کسی نیومده اینا رو درست و اصولی نقد کنه که چه خدمتی با این کاراشون به سیستم کردن. نه آقای سیبستان چرا باید خطاب شما فقط به فمینیستا باشه؟ این همه زن متفکر و عالم و هنرمند و باسواد هستن که ادعای فمینیستی هم ندارن و خیلی بهتر از اونام میتونن از حق و حقوقشون دفاع کنن و مردا هم کلی براشون احترام قائلن.
در ضمن از مطلبتون هم متشکر.
* پردیس خانم عزیز مساله این است که در عرصه عمومی هر آنچه جلب توجه کند باید به همان پرداخت. نکته شما درست است از این بابت که یادمان نرود زنان موثر کجاها هستند اما از آن میان تنها زنانی معین هستند که در عرصه مطرح می شوند. اینها را هم نباید نادیده گرفت. جنجال یک مساله اجتماعی است. می خواهد زن ببرنما باشد می خواهد سگ گریان در حرم رضا باشد یا شب های برره ای یا ماهواره کروبی و یا نوشته ای از یک فمینیست حزب اللهی! – سیبستان
Very few people know how to write “maa-hasal” (I am one of them!). The number of annoying spelling mistakes in weblogestan is mind-boggling. (Someone had written “josse” a while ago with the letter “syn”, etc.) It seems that bloggers neither know how to spell nor really care.
*یا امیر نمی دانم مطلب را خواندی یا نه ولی به هر روی غلط وبلاگی نبود غلط گزارشگر مجله بود. وبلاگ نویس می تواند خطا کند در املا اما گزارشگر مجله نمی تواند. فرق اش همین است. – سیبستان
وقتی خبر رو تو خانواده سبز خوندم از حرص به خودم میپیچیدم. نمیدونم حماقت های ما تا کی میخواد ادامه داشته باشه. اون قرآن قرن بیست و یک هم از اون حرفاست و یک کم خبرش مشکوکه. موفق باشید
در مورد عجیب بودن این نظریه که کاملا موافقم.
فقط اجازه دهید در مورد خواهران فمنیست کمی با خواهر علیّه بهار مست، موافقت کنم.
خوش باشید و پیروز…!
جل الخالق!
من هم خر را در خانواده سبز خوندم . البته نه اینکه علاقه ای به این مجله ها داشته باشم . بلکه به صورت اتفاقی خوندم
به نظر من هم فاجعه ای بیش نیست که دو کودک نابالغ را به هم ژیوند دهیم