اسطوره هایی در باره عامه و رابطه اش با وبلاگ
یادداشت پارسا صائبی در پارسانوشت نمونه تازه ای از نوعی مغالطه قدیمی است در باره وبلاگستان. من در یادداشت پیشین هم کوشیدم این نکته را کمی تا قسمتی روشن کنم که نباید تصور کرد مردم یک کل واحدند. تمام گزاره هایی که بر این تصور شکل می گیرد قابل تصدیق نیست. در اینجا سعی می کنم توضیح دهم که چرا آنچه در وبلاگستان می گذرد مهم و بر خلاف نظر این دوستان قابل اعتناست.
پارسا که بتازگی ایران رفته است می نویسد: “وبلاگشهر کاملاً دغدغه هاى دیگرى دارد و به کل از جامعه دور افتاده و روز به روز فاصله آن با واقعیات جامعه ایران بیشتر مى شود.”
به نظرم این نوع عمومیت بخشیدن ها اصلا دارای معنا نیست. وبلاگ شهر/وبلاگستان هم یک کل واحد نیست که بتوان در باره “همه” آن قضاوت واحدی کرد.
به نظر او، “وبلاگها درگیر مسائلى هستند که به هیچ وجه بازتابى از مسائلى که در بطن جامعه مى گذرند، نیست. مضافاً بر اینکه حجم عظیم وقت و انرژى وبلاگ شهر صرف چالش ها و جدال هاى خود ساخته، درونى و مجازى مى گردد. منکر این نیستم که خیلى از بحث ها مفید و سازنده هستند. اما مساله این است که وبلاگ شهر به یک محیط بسته و ایزوله تبدیل شده است که خودش به خودش خوراک فکرى مىدهد و خودش معما میسازد و با بحث و تکاپوى فراوان آن را حل مى کند یا سعى مى کند آن را حل کند و بعد هورا مىکشد.”
به نظر من، مسائل وبلاگ ها نیز “بخشی” از “مسائل بطن جامعه” است. ما هنوز از آغاز گسترش وبلاگستان زیاد دور نشده ایم. در آن موقع بسیاری بحث می کردند که ورود وبلاگ نویسان به عرصه عمومی باعث می شود مسائل اجتماعی ما شناخته تر شود و از زبان کسانی که درگیر آن مشکلات هستند شنیده شود. در این فاصله کوتاه چه اتفاقی افتاده که پارسا به این نتیجه رسیده این جماعت انبوه دیگر مساله ای از مسائل جامعه را بیان نمی کنند؟ یا آنچه بیان می کنند ارزش اجتماعی ندارد؟
پارسا می نویسد: “وبلاگستان از مدتها پیش با بحران مخاطب دست به گریبان بود، چند ماهى است که (خصوصاً بعد از شوک انتخابات) این مساله به شدت تشدید و حاد شده است. البته بعضى از دوستان وبلاگنویس واقعیات را نمى خواهند قبول کنند و هنوز به دنبال تغییر لحن نوشتارى و یافتن راههاى دیگرى براى جذب مخاطب هستند. خیلى ها هنوز براى خود رسالتى قائل هستند. اما واقعیت این است که وبلاگشهر چندان مخاطبى خارج از خود ندارد و به یک مجموعه تقریباً به طور کامل ایزوله و بسته تبدیل شده است.”
من خیلی ساده و سرراست بگویم که بحران مخاطب یک مساله دایمی رسانه است و به هیچ وجه به وبلاگ محدود نمی شود. تمام رسانه ها از روزنامه شرق گرفته تا فیلمهای هالیوود، از گاردین گرفته تا آساهی، از وبلاگ گرفته تا منبر، از تلویزیون جمهوری گرفته تا کانال دیسکاوری به طور دایمی درگیر این بحران اند. همه انواع رسانه ها در واقع تاریخ شان یعنی تاریخ بحرانهایی که در برابر مخاطب از سر گذرانده اند و تغییراتی که این مخاطب در آنها ایجاد کرده است.
تمام رسانه ها به دنبال شناخت مخاطب و جلب او هستند. نادیده گرفتن این مساله طبیعی رسانه است که پارسا را وامی دارد بگوید: “نمی خواهند قبول کنند و به دنبال تغییر … هستند”. درک مخاطب یعنی تغییر دایم. یا بگو تغییر دوره ای. نگاهی به تحولات رسانه ای همین ده سال اخیر هم در ایران و هم در غرب این نکته را واضح می کند. وبلاگستان هم دوره های مختلف داشته و دوره دیگری را دارد از سر می گذراند. دوره ای که مثلا کمتر سیاسی است. می توان مشخصه های دوره را شناخت و بازگفت اما نمی توان ضرورت این روند طبیعی را نفی و نهی کرد.
پارسا بر اساس همین مدل ناکارآمد استدلال می کند که “عامه مردم جامعه ایران گوش خود را به طور کلى بستهاند. نه مىخوانند، نه گوش مىدهند و نه چیزى را جدى مىگیرند. هر کار که دوست داشته باشند به طور فردى در لحظه و آن تصمیم مى گیرند و عملى مى کند و البته روز بعد به مزاج دیگرى از خواب برمىخیزند.” اما این هم خطای محاسبه دیگری است که خطای نتیجه گیری را به دنبال دارد: ” واقعاً اولویتى براى طرح مسائل اجتماعى نمىبینم چون اساساً کل سیستم طرح مسائل و یافتن راهکار و راه حل را ابتر و ایزوله شده و از نظر تاثیر اجتماعى بسیار کمفایده مىبینم و در موثر بودن کل این فعالیتهاى «اندیشهسوز» به کل در شک هستم.”
خطای اصلی پارسا در اینجا کل گرایی عجیبی است که ظاهرا در میان ایرانیان طرفدار زیادی دارد. من خلاصه اگر بگویم باید اشاره کنم که شناخت جامعه همواره محصول شناخت “گروههای آن جامعه” است. تنها کار قابل اعتمادی که می توان کرد گفتگو از گروهها ست. گفتگو از کل یک جامعه بسیار بسیار مخاطره آمیز و پرلغزش و نامطمئن است. و اگر گفتگو بر سر گروه باشد و جامعه را همچون شبکه ای از گروهها بشناسیم و بجا آوریم وبلاگستان خود یکی از گروههای پرتکاپوی اجتماعی/ارتباطی است. بنابرین قوانین گروه بر آن صادق است.
هیچ گروهی برای تداوم حیات خود و کارکرد داشتن نیازمند این نیست که “مردم” از آنچه درون آن می گذرد با خبر باشند. معمولا هم نیستند. هر گروهی به طور نسبی مستقل و ایزوله عمل می کند همانطور که از راههای مختلف با گروههای دیگر در ارتباط است. کافی است مروری بکنیم بر گروه سینماگران و مسائل و بحث های داخلی آنها، گروه روحانیون، گروه طلاب مدارس علمیه قم، گروه دانشجویان، گروه دانش آموزان نخبه، گروه ورزشکاران، گروه معلمان، گروه زنان جراح تهران، گروه نوازندگان کرد، گروه رانندگان تاکسی، گروه زرتشتی های یزد، گروه ارمنیان جلفا و همینطور بشمار صدها و هزاران گروه که همواره در داخل خود دارای گروه بندی های کوچک تر نیز هستند و به نوبه خود به گروههای بزرگتری وابسته اند. در واقع آنچه در جامعه هست گروه است. چیزی بنام “عامه” وجود ندارد. این غلط بینشی حاصل غلط سیاستمداران ماست که هنوز جامعه را “توده وار” می بینند. این بینشی است که باید با آن فاصله گذاری کرد.
وبلاگستان به عنوان یک گروه بزرگ با زیرگروههای بسیار خود نیز نه خلاصه کردنی است نه کنارگذاشتنی. وبلاگستان تازه راه افتاده است و در هر دوره ای که می گذراند هویت خود را چونان گروهی موثر از گروههای اجتماعی بازمی شناسد و نویسندگان خود را به عنوان آحادی از این گروه آنلاین – که همزمان از گروههای آفلاین اجتماعی نمایندگی می کنند- با تجربه تر می کند. به نظر من این نوع تردیدها تنها ناشی از آن است که وبلاگستان چونان یک گروه هنوز به رسمیت شناخته نشده است. اما اگر شناخته شد “شکایت روشنفکرانه” از وبلاگستان تمام خواهد شد و جای آن را تحلیل رفتارشناسی وبلاگستان به عنوان یک گروه خواهد گرفت که هم قاعده مندتر است و هم قابل اعتمادتر.
پس نوشت:
یادداشت تکمیلی پارسا صائبی، پارسانوشت
This is just for test and infroming you that the comment system has problem and I couldn’t leave a messgae in persian language. I have tried it for several times.cheers/Arman
you said Madam Mim refered us to two adam hesabi:) I laghed a lot and I just was curious about the meaning. Were you serious about those two guys? you really think those guys are aadam hesabi? oh jesus! please let me know because i really count on your thoughts and I take them serious and BTW sometimes even I feel I love, You you are great super great:)
نمی دانستم شری ترکل و دانا بوید آدمهای خنده داری هستند اما از نظر من کار حسابی کرده اند. اگر به من بگویید کدام کارهای یاد شده از آنها را خوانده اید و خنده دار یافته اید دست کم می فهمم که هرزخند نیستید!
سیبستان عزیز فکر می کنم یکی از مسائلی که وبلاگ نویسی و ایمیل خوانی ایجاد می کند عدم دقت کافی, سریع خوانی و آنچه که زمانی اگراشتباه نکنم خوابگرد به عنوان سرسری خوانی از ان یاد می کرد.
از طرف دیگر من به فراگیر شدن پدیده ای به نام مد (در هر مقوله ای) در ایران عقیده دارم. قسمتی از وبلاگستان که شاید متشکل از قدیمی ترین وبلاگ نویسان باشند به علت بازتاب رسانه ای قابل توجه و نیز به علت حضور روزنامه نگاران , نویسندگان و سیاستمداران و روشنفکران به عنوان بدنه اصلی وبلاگستان برای خیلی ها مطرح شده است. برای بسیاری وبلاگستان به هین خیابان بزرگ و پر سروصداو پرنور و نئون ختم می شود . رهگذر با عجله و یا کم حوصله کمتر به سراغ کوچه پس کوچه ها و نقاط دورافتاده وبلاگستان می رود تا ببیند که وبلاگستان همانطور که می گویی خلاصه شدنی در یک مقوله عام نیست. به جز آنکه به نظر من جدی ترین عرصه عمومی است که در ایران وجود داشته است.
You misunderstood me. I meant Haleh and Noushi. BTW I like Noushi but I think those guys are nice ordinery not special and adam hesabi:) That’s it
از شما دوست عزیز بابت نقد سالم و روشنگرانه سپاسگزارم. آمدم خبر دهم که توضیحى نوشتهام که دیدم مطلب بنده را دیدهاید. پاینده و سلامت باشید.
در ضمن، خیلی از ما هم به خاطر دل خود مینویسیم.
من فقط می خواستم در مورد مطلب سیبستانکتان توضیح کوچکی بدهم.
اسم این برنامهه “شب های برره” است.
خیلی خوشحالم که می تونید ببینید.
تو بعضی قسمتهاش دقیقا به اون چیزی اشاره می کنه که شما در مورد رابطه ی روشنفکرا و مردم عادی می گفتید.
به طرز بسیار جالبی. امیدوارم ببینید و لذت ببیرید.
ضمنا الان که می تونید برنامه های سیما رو ببینید. خیلی خوبه که سری به برنامه ی “دانایی و دینداری” شبکه ی چهار بزنید.
توی برنامه های پنج شنبه.
به نظرم براتون خیلی جالب باشه که حرفایی که اینجا زده می شه چقدر با حرفای اونجا همسان و هماهنگ اند. خصوصا یکی دو برنامه ی اخیرش که زیباکلام درشون هست.
دوستار محسن
چند نکته را برای اشاره ضروری می بینم
۱- صحبت از “عامه” وقتی بی مفهوم است که مراد از آن اشاره ای توده وار باشد اما وقتیکه با مجموعه ای از گروهها که در یکی ویژگی مثل وطن،ایدئولوژی،نگرش و فضای کارکرد و… روبرو هستیم به نظر می آید می توان از مفهوم “عامه” به عنوان یک کل استفاده کرد.
۲- درست است گه گروهها هر کدام کارکرد و ویژگی و فضای خاص خود را دارند اما فراموش نکنیم که وقتی این گروهها در یک بستر زیستی مشترک قرار می گیرند حداقل از طریق تعامل زیستی در یک فضای مشترک بر هم تاثیر می گذارند و یک فضای عمومی(یا به تعبیری عام) را ایجاد می کنند که در عین دارا بودن ویژگی های گروهها،ویژگی های خاص خود را نیز دارا می باشد
۳- یکی از علل بوجود آمدن چنین بحث هایی در مورد فضای عمومی ایران که وبلاگستان را هم بخش کوچکی از آن می دانم،معضلی است که آن، را “واقعیت مجازی ایرانی” نامیده ام.البته بحث بیشتر را در وبلاگ شخصی ام کرده ام که امیدوارم فتح بابی برای پرداختن به آن باشد.
spi:آقای سیبستان – چیزی که شما می گویید درست است . که می بایست از گروه های مردمی صحبت کرد. اما موردی را که آقای پارسا می گویند و می بایست به آن بیشتر توجه کرد اینکه مردم ایران خسته شده اند از همه ی چیزهایی تکراری که می شنوند و انگار هیچ چیز در این مملکت تغییر نمی کند . همه حرف می زنند و در واقع نوعی غر زدن است از همه ی قشرها رانندگان تاکسی – زنان خانه دار کارمندان روشنفکران معلمان همه خسته شده اند و نمی دانند چه کار کنند ۲۷ سال است این مملکت دائم یا تهدید می کند یا تهدید می شود و در نهایت می بینیم که همه ی سرمایه هاچه مادی و چه معنوی از کشور خارج می شوند . دلم برای کشورم می سوزد هر روز که از خواب بیدار می شوم و تلویزیون را نگاه می کنم و در وبلاگ ها می گردم همین احساس را دارم کشورم را از دست داده ام بدون اینکه در این کار سهمی داشته باشم .آدمهای زیادی کشته شدند . سالهاست که این مملکت فراموش شده است و این حرفا انگار دیگر کمکی نمی کند . بچه هایم بزرگتر می شوند و من هر روز بیشتر نگرانم که سرنوشت آنان چه خواهد بود و هر روز که همسایه هایم و مردم را نگاه می کنم که بی هیچ انگیزه ای فقط بدنبال رفع نیازهای اولیه شان هستند دیگر جایی برای عشق دوست داشتن وطن پرستی و کلا” معنویات نمی ماند . این کشور از درون پوسیده شده است.
آقایspi شما هم که دارید غرمیزنید مثل همان خانم خانه داروراننده تاکسی ودیگران.
سلام به آقای جامی
فکر می کنم وبلاگ نویسی قبل از هرچیز بیان دیدگاه های شخصی فرد است. و پرباری آن با میزان حساسیت تک تک ما در حوزه عمومی مرتبط است.
………………………
در رابطه با تمایز میان « بت شکنی ، واسازی » نکاتی را در وبلاگ تحلیل روزانه بیان کرده ام که اظهار نظر شما باعث خوشحالی است.
http://tahlilrozane.blogfa.com/post-80.aspx
سلام. خسته نباشید. اتفاقی با وبلاگ شما آشنا شدم.وبلاگ خوبی دارید واقعا خسته نباشید. ببینم شما مایل هستید که با یه مجله که در ایران چاپ می شه و برای نوجوانان ۱۴ تا ۲۰ سال مطلب می نویسه همکاری کنید؟موضوعش هم می تونه نقد فرهنگ و جامعه ایران باشه. البته مطالبتون رو می تونید از طریق اینترنت برای ما ارسال کنید. در عین حال پرداخت مالی هم برای هر مطلب خواهیم داشت. منتظر پیغام های بیشتر از جانب شما هستم.
spiآقای امیدان ، اولا” من آقا نیستم – خانم هستم و دوما” قصدم غر زدن نبود هرچند که اینگونه به نظر رسید. فقط خواستم به تایید حرفهای آقای پارسا بگویم چرا این وضعیت نشنیدن و ندیدن و نخواستن به دانستن اتفاق افتاده است . همین !
ترکیه در اتحادیه اروپا و ایران در راستای بنگلادش
۱۳۸۴.۰۷.۲۲
کیهان لندن
شاهین فاطمی
سرانجام پس از ۴۶ سال تلاش مداوم، دولت و ملت ترکیه به آرزوی دیرینه خود رسیدند و اتحادیه اروپا اولین قدم غیر قابل برگشت را در مسیر پذیرش این کشور بهعنوان یک عضو برخوردار از همه مواهب پیمود. …. ….
یک مقاله طولانی که حذف شد
آقای نیما،
چون بعد از حذف کامنت/مقاله تان باز آن را اینجا گذاشته اید توضیح می دهم که کامنت سیبستان برای چاپ مقالات مورد علاقه دوستان نیست! اگر مایلید کامنت بگذارید بگذارید ولی متاسفانه کامنت تابلوی اعلانات و یا محل بازچاپ مقالات روزنامه ها نیست. اگر فکر می کنید بین مطالب سیبستان و مقاله مورد نظر شما پیوندی هست همان پیوند و نکته را برجسته کنید و به قلم خود بنویسید. مانعی نخواهد بود. در غیر این صورت اگر بر روش ناپسندیده خود اصرار کنید ناگزیرم آی پی شما را به لیست سیاه اضافه کنم! – سیبستان
aghayeh Jami: faghat mikhastam roushangari konam, akhe sellol laye maghze Ferdosi khanan az barakate hekayat haye pochesh monjamed ve be sang tabdil shode, mikhastam takoni beheshon bedam ke momkene bazi ha ra az khab bidar konam. heyfe adam mesle Shahrokh Maskob ve Zerrin kob bisavad , nadan, gomrah donya ra tark konad. mikhastam begam ke har Ferdosi khani ager delash gereft ve khast khodash ra nabood konad, faghat kafist ye negahi be pishrafte Turkha beyandazad ve omiddvar shaved. Turk ha setareyeh derakhshane khavar nazdikand.
دوست عزیز سلام .. بنده از سه یا چهار سال پیش که هنوز تب وبلاگ نویسی بالا نگرفته بود شروع کردم البته نمیدانستم این وبلاگ اصولا چه چیز را میخواهد منتقل کند ؟ آیا دفتر خاطراتی است که به شکلی چند جانبه در آمده است ؟ یا ستون یه روزنامه است که میشود در حاشیه اش نظر نوشت ؟ یا نامه ای است که بخواهی از سر شوق یا از سر درد برای خواننده ای که او را می شناسی بنویسی و امید همراهی داری ؟ …. هنوز هم احساس میکنم این موضوع شفاف و صریح نشده است . چگونه میتوان بسیاری از مسائل مهم را که نیاز به استناد و بحثهای مفصل دارد را در چند سطر نقد کرد و بدون هیچ استنادی و تحقیقی و یا ارجاعی به این سرعت روشن کرد و از آن گذر کرد ؟ نمیخواهم به این شکل تازه از رسانه که اگر همه ی محدودیتهای آن را هم اگر منفی بدانیم خرده بگیرم که شاید بهترین حسن آن که بر همه ی ضعفهای ناشناخته اش می چربد همانا ترغیب خواننده ( و البته اگر بی پرده بخواهم بگویم خود نویسنده ) به اندیشیدن است ولو در قالب چند سطر ! و این برکت بزرگی است در عصر ما که ما نمونه ی عینی عقل چمعی را داریم بکار میبریم ( البته اگر ظرفیت اش را داشته باشیم ) یادم هست پیشتر در باب موضوعی بر آقای فرهاد مراد پور خرده گرفته بودید که تمایز بین نوشتار وبلاگ ( که خواننده ای حاضر و آماده دارد و میتواند سریع نظر بدهد ولو با الفاظی ناخوشایند…) را با نوشتاری در یک روزنامه یا مجله که خواننده ی آن اصولا ناشناخته است به وی گوش زد کرده بودید که به اعتقاد من حرف درستی است و درک درستی است و امروز نیز که واقعا بخاطر خیلی از محدودیتها و نوعا وحشتها که باعث نوعی خود سانسوری در بین نویسندگان داخل ایران شده است نباید شتابزده و سریع قضاوت کرد و میدان را خالی کرد . بله واقعا مخاطبینی که عمدتا دوم خردادی بودند و شوری برای بحث و اصطلاح معروف آن دوران یعنی گفتمان و چالش و …. غیره داشتند امروزه افسرده و دچار عدم اعتماد به نفس شده اند و این خطر بزرگی است . کاش همه ی آنانکه نوشتن را نه از روی عادت و تکلیف که بخاطر روشنگری آن پاس میدارند میتوانستند درک کنند که عبور دادن نسلهای تازه از این بحران و روشنگری آنان چقدر حیاتی است ! متاسفانه آفت هوس های جمعی ما ایرانیان شامل نوشتن وبلاگ هم شده است و اکنون باید پرسید آیا نوشتن ما سمت و سوی مشخصی دارد تا از فواید آن خواننده بهره مند شود ؟ یا نوشتن ما تابع مخاطب است ؟