ترور رفیق حریری اوضاع در منطقه ما را عوض کرده است. من قصد تحلیل سیاسی ندارم که هدفم از این یادداشت چیز دیگری است اما فشار عظیم سیاسی ناشی از مرگ او بر سوریه ادامه خواهد یافت و گرچه به نظر می رسد فشار از روی ایران را مدتی کم خواهد کرد اما از آنجا که سرنوشت ایران و سوریه به هم بسته است هر نوع فشار و انزوای سوریه یا تغییر نقشش در لبنان بر ایران تاثیر قاطع خواهد داشت. ترور او که به هر شکلی به آن نگاه کنیم کاملا ناجوانمردانه است آغاز یک رشته تحولات عمیق در منطقه است که ایران نیز از آن بی نصیب نخواهد ماند. پیامدهای مرگ او بی گمان به ایران نیز خواهد رسید.
اما برای این تحولات-در-راه مردی قربانی شده است که یکی از فعال ترین و خوشنام ترین چهره های سیاسی خاورمیانه بود. خاکسپاری او در لبنان و انبوه مردمی که به سوگواری او جمع آمدند این را بخوبی نشان می دهد. حریری مردی بود خوشبخت. در اوج برخورداری مالی و روابط گسترده سیاسی و نفوذ و محبوبیت اجتماعی. اما پایان او که مثل از ریشه در آوردن یک درخت تنومند و سرشار از حیات و باعث آراستگی باغ بود سوال انسانی بزرگی را پیش روی ما می گذارد. آیا او شکست خورد؟
حریری بازرگان و سیاستمداری موفق و بسیار باهوش بود. چه هوش او کار دستش داده باشد و رقبایش او را از میان برده باشند و چه دوستان خائن او از پشت به او خنجر زده باشند تا اهداف سیاسی دیگری را که جز با ترور او بدست نمی آمد تحقق بخشند او شکست خورده است. رقبایی که باقی مانده اند یا دوستانی که طناب دار او را در ذهن می بافته اند اکنون بر آن هوش پوزخند می زنند. او رفته است و قربانی هوش خود یا اعتماد ساده دلانه خود شده است و آنها مانده اند. من نمی توانم تاسف خود را پنهان کنم که مردان بزرگی چون او چنین آسان ریشه کن می شوند. کافی است ببینیم که در منطقه ما چگونه هر جا پول هست هوش نیست و بر ضد مردم کار می کند و هر جا قدرت هست از شفقت بر خلق و وطن دوستی تهی است. حریری زندگی و ثروت خود را برای لبنان گذاشته بود دست آخر جانش را نیز داد.
شب در راه خانه و در خانه پرینت های مجموعه گزارش بسیار خواندنی سیروس علی نژاد را از زندگی ناشر بزرگ ایران عبدالرحیم جعفری می خواندم. خیلی زود میان او و حریری این سوال را مشترک دیدم. آیا جعفری هم شکست خورد؟
جعفری در برهوت نشر در ایران کاری کرده است کارستان. او یک تنه کارهای بزرگی را سامان داده است که بعضی هایش برای عمر یک نفر کاری کافی و اسباب افتخار است. هیچ کس نمی تواند منکر نقش بزرگ این ناشر پر شور شود که گرچه تا همین سالها که خاطراتش را نوشت کتابی ننوشته بود اما کتابهای بسیاری از بزرگان را منتشر کرده بود و اصلا بسیاری از آنها را خود نویسنده و مترجم کرده بود. کارگر فقیر چاپخانه ای که به ناشری مسئول و عاشق کتاب تبدیل شد که فقط برای چاپ شاهنامه ای نفیس هفده سال رنج برده بود و مدیریت و سماجت کرده بود تا کار به نتیجه برسد. سهم او چه بود؟ جز مصادره زنجیره کتابفروشی هایش و انتشارات اش پس از انقلاب و زندان و بدنامی و شکستگی. و چه کسی و کسانی به غصب جای او نشستند و حال که نشسته بودند چه مقدار توانستند “کار” کنند؟ آیا این ها شکست نبود؟
تاریخ ما مردم پر است از این شکست ها. از این شکست خوردگان بزرگ. از امیر کبیر وسید جمال تا مصدق. از انبیای مقتول تا علی بن ابیطالب و حسین بن علی. از سهراب و ابومسلم تا حسنک وزیر.
تاریخ نشانهای بسیار دارد از مردانی که به “عظمت” کوشیدند ولی با تقدیر یا تصادف یا خیانت یا ذلت پس از عزت روبرو گشتند و در حرمان یا میدان یا کمینگاه دشمنان سوختند. چه بسا آنها از هم آغاز می دانستند که تقدیری جز شکست ندارند. اما کوشیدند تقدیر را برانند و در عین شکستگی استوار بمانند.
تنها افراد نیستند که به شکست دچار می شوند. خودآگاهی تاریخی حس شکست را عمومی می کند و دیده ایم که در تاریخ معاصر ما چند نسل به شکست دچار آمده اند. ادبیات شکست و سوگخوانی بر شکست در ادب معاصر ما از هدایت تا اخوان ثالث و گلشیری و معروفی نمونه های بسیار دارد. کاشفان فروتن شوکران.
شاید شکست است که ما را به پیش می راند. این جور دیگر دیدن است. موفقیت تنها رانه تاریخ نیست. یاس و دلسردی تنها زبان شکست نیست. ذهن و زبان شکست می تواند ذهن و زبانی حماسی باشد. عظمت و گرما داشته باشد. می تواند دست بیندازد و مسخره کند و دشمن کینه توز را جان به لب کند. زبان شکست اما زبانی تلخ و گزنده و هشدار دهنده است. زبانی است ستیهنده. زبان شکست می تواند طنز باشد. طنزی که خندیدن نیست زهرخند است. پوشش تلخی ابتذالی همه گیر و بلاهتی همه جانبه و رسواگر فرودستی آدمهایی کوچک بس بسیار کوچک که در تاریکی می ایستند و تیر می اندازند. آدمهایی که مهارتشان در نقشه قتل کشیدن است. رگ زدن است. خفه کردن است. آدمهایی که از دیدن نور تو کور می شوند و قصد خاموش کردن چراغ جان تو می کنند یا چراغ دستت را می شکنند و تو را به تاریکی خانه و زندان می نشانند.
هیچ چاره نیست. شکست را باید بی محابا شناخت. تا مهارش کرد. تاریخ شکست را پنهان کردن از خردمندی نیست. بازخوانی این تاریخ است که خردهای نهفته بزرگان ما را آشکار می کند. آنها که می دانستند احتمال موفقیت شان زیاد نیست اما به ناامیدی راه ندادند. از “شکست” های آنها ست هر چه “درست” کرده ایم.
با اجازه فرازی از این مقاله را درحدیث دیگران آوردم.
Dear Editor Salam, I get headache of CNN for
being un-impartial just like Bush!!agency when it
comes to interest of USA/Israel and Arabs,look at
news when CNN repeatedly say hundred thousands
it means million!!!where were millions!? even with
Camera magicians!they have it showed less than
hundered thousand not more,but why!??because
Syria had been damned by Lebanis!!and all are good
Isarel? if you don,t believe me look at BBC head-line in internet and check slogan ” Hey syria who is
next!?? ”
بچه های شوکران هم با شما هم عقیده اند و موافقیم .
موفق باشید.
ما هم دیدگاهمان نسبت به آقای حریری مشابه شماست.
شاد باشید.
من با احسا ساتم خود را زنده حس می کنم ، احساساتی عمیق آمیخته از «رنج» و «امید» برخاسته از عمق «شکست» و نیز «پیروزی» ، این هر دو با هم. و همیشه در رویای آن روز بزرگم : که روزی موفق خواهیم شد ، و «ما» به دست خواهیم آورد آن خواست دیرینه را « آزادی, استقلال و دمکراسی». … به رغم همهء رگهای زده شده، سزهای بریده و یا بر دار بلند شده ، به رغم سیاه چال های دیروز و امروز و شاید دیگر روزی هرگز… و «مزهء شیرین» این رویا میآمیزد و گره میخورد به طعم «تلخ و گس واقعیت» و این به من قدرت و توانایی حل و تحمل شکست را میدهد ، در می یابم که طعم شکست هیچوقت خالص نیست ، همانطور که پیروزی. در بیان داستان تاریخ مهم آن نیست که به سوگواری شکست نشسته ایم ویا به شادی در پیروزی . این هر دو به هم راه دارند و از هم زاده شده اند ! آنچه که به چشم من مهم می آید نوع رابطه ای است که در این یادآوری با خود و تاریخ خود بر قرار میکنیم و سمت و سویی که به آن می دهیم. ما قربانی خفقان آریامهری و سرکوب مذهبی دو نظامیم که داستان «ما» را یا تحریف کردند یا تأ لیفی ایده ئو لوژیک ! در بیان بیطرانه و مسئولانه داستان تاریخ باید هم خود باور داشته باشیم و هم بباورایم که رنج و دردمان بی خود نبود و نیست ، که هنوز و همیشه امکان «پیروزی» ست. این است آنچه که من از تاریخ شناس و روشنفکر و … «شما» ،که اعتماد دارم آنهم در این عصر سرد تردید ، انتظار دارم. من نیازمند شناخت «شکستم» برای زدن پلی به پیروزی ، من به امید به اعتماد به «ما» نیازمندم.
به میزان توان مادی و معنویی که هنوز از آن برخورداریم ، به یمن قدرت اجرایی و منصبی که داریم ، به میزان گستره و حیطه ارتباطی مان ، به میزان وجدان اجتماعی و اخلاقی مان و فهم و درک و عرفان انسانی مان ، هر جا ، در نقل این داستان و دادن امیدمسئولیم. علی رغم شکست به دستاوردها بزرگی نیز رسیدیم ! باز گشت به گذشته اگر هنر مندانه باشد و خرمندانه باید این اجازه را به ما بدهد تا بر ویرانه های شکست، باز سازی اش کنیم با امید برای زدن پلی به پیروزی.
مارسل پروست در جمله ای بسیار زیبا می گوید :«وقتی که از یک گذشته دور ، بعد از مرگ انسانها ، نابودی اشیاء ، … ، از قالب مادی انها چیزی بر جای نمی ماند، تنها ، نحیف اما زنده تراز همیشه ، متعا لی تر، ابدی و وفادار تر از هر چیزی «بو و طعمی» است که انها در زمان حیات خود در وجود ما به ودیعه گذاشتند . و این عطر و طعم در ذرات نا پیدا و غیر ملموس خود بنای عظیم تمامی خاطراتمان را در ضمیر ما مخفی دارند تا ما با هر نسیمی از این بو و هر ذره ای از ان طعم با به یاد اوردنشان به انها ، ارمانشان ، حیاتی دیگر زنده تر ازپیش در خود ببخشیم و امیدو ار باشیم و منتظر !».
تازه وقت پیدا کردم که پای کامپوتر بنشینم و فقت یک سطر بنویسم و فقت برای تو:
تولدت مبارک عزیزم، تولدت مبارک!
سلام.
به نظر می رسه که تهدیدات آمریکایی ها داره جدی میشه. من بلاگر گذار به دموکراسی هستم، در این باره فراخوانی داده ام تا همگی برای جلوگیری از حمله به ایران تلاش کنیم. وقت تنگ است و کار دشوار.
به نظر شما اصلا حمله به ایران عملیست؟ چه تاثیراتی داره و آیا روشنفکران، وبلاگ نویسان و مردم عادی می توانند جلوی آن را بگیرند؟
توصیه می کنم شما هم بخونید و اگه فرصت داشتید برای همراهی با اون یادداشتی بنویسید.
My friend, One big reason why USA will not attack
Iran…
For invasion USA need at least 500,000 solders
only way is Draft or in farsi Ejbari !!and it means
Vietnam era which republican seviourly afraid to
even think about that,John-Kerry made some
comment that Irak may be in future become
vietnam(Kenedy hinted) and need draft !!!but
Bush and all republican attacked him as hypocrit
and anti-American…USA publics not ready for
Drafting at all.
من منظور شما را از «شکست» درک نکردم. شاید یک معنای عرفانی دارد. ولی من زیاد از عرفان سررشه ندارم. تنها می دانم که تاریخ ما پر از پیروزی است. پیروزی مصدق است بر سیستم پوسیده سلطنتی که بعد از پنجاه سال رئیس جمهور سابق آمریکا با آنهمه فیس و افاده اذعان می کند که آمریکا باعث عقب انداختن جریان دموکراسی در ایران شده. مصدق در زمان خود شکست خورد ولی موضوع اساسی آنست که تاریخ در مورد یک شخصیت چگونه قضاوت می کند. چنگیز و اسکندر و هیتلر و غیره به بسیاری «پیروزی» ها دست پیدا کردند، ولی آخر عاقبت آنها چه شد؟ آیا می توان گفت که کاری که فردوسی کرد شکست بوده چون در زمان خود آنطوری که می خواست از وی قدردانی نشد : “نمیرم از این پس که من زنده ام، که تخم سخن را پراکنده ام” آیا می توان کاری که حسین بن علی در صحرای کربلا کرد را شکست دانست که با معدود یاران خود حماسه ای را بوجود آورد که هنوز بعد از هزار و سیصد سال مردم از جوانمردی وی یاد می کنند؟