به تمام کسانی که به جنگ امید بسته اند، به تمام کسانی که در چهره بوش چهره یک منجی را دیده اند، به تمام کسانی که می خواهند بوش کشور را فتح کند به این امید که به دست آنها بسپارد، به تمام جوانانی که می گویند بگذار جنگ شود ما که چیزی برای از دست دادن نداریم و خلاصه به همه آنها که در انتظار موعود جنگ اند تا تغییری ببینند و یا از این جنگ فرسایشی اعصاب و روان در جامعه ایرانی خسته و بیزارند می گویم از جنگ ناامید باشید. تا به جنگ امید بسته اید خسته اید. از انتظار دست بردارید. جنگ نمی آید. جنگی اتفاق نخواهد افتاد. اگر هم جنگی در کار باشد پاسخی به انتظار شما نیست گرچه کار را بر فرماندهان جنگ آسان می کند که اذهان را از پیش فتح کرده اند. اما اگر براستی تغییری می خواهید به جنگ امید نبندید. این جنگ ما نیست. اگر می خواهید باید خود بجنگید. برای آنچه می خواهید. هر چه هست. وگرنه مغول جنگ شما را از میان به دو نیم خواهد کرد وقتی می آید.
زندگی زن است تنها جنگندگان را دوست دارد. ما بر ضد جنگی که نمی خواهیم می جنگیم. فریاد می زنید که چه می کنید بیهوده؟! اما شما نیز برای صلح و نشاط و آزادی یی که می خواهید نمی توانید از جنگیدن کناره گیرید. مشکل این است که می خواهید دیگران جنگی را که شما باید بجنگید بجنگند. از این جنگ ناامید باشید. مشکل در ناامیدی شما از خود است. باور کنید که این ناامیدی این رخوت عظیم را ارزانتر و آسانتر از حمله نظامی دشمن می توان درمان کرد. اگر هنوز گوشی برای شنیدن هست.
ناامیدی از جنگ
نوشته شده در 1 فوریه 2005
دستهبندیها: ما و آمريکا
بسیار تلخ است که عدهای بوش را در نقش یک منجی میبینند و برای آمدناش دعا میکنند، متوجه این همه وادادگی نمیشوم مهدی خان
کار به حنک نمیکشد.
مهدی عزیز
این نوشته ات مرا یاد یکی از آوازهای قدیمی باب دیلان انداخت (خصوصا اینکه با این انتخابات آمریکا، بوش احساس منجی بودن را کرده است و حتما بالطبع تصورش آن است که خدا با اوست؟؟)
آخر این آواز که اسم آن:WITH GOD ON OUR SIDE است دیلان می پرسد:
So now as I’m leavin’
I’m weary as Hell
The confusion I’m feelin’
Ain’t no tongue can tell
The words fill my head
And fall to the floor
If God’s on our side
He’ll stop the next war.
(معذرت از اینکه علی رغم خواسته ات به انگلیسی این را نوشتم)
باقی بقایت
البته نوشته های با معنا به هر زبانی خواندنی اند دوست من. یک ترجمه فقط لازم دارند!
دوست گرامی،
ترجمه کردن برای من خیلی سخت تر از آن است که فکرش را بکنی. چون برای ترجمه به هر دو زبان باید تسلط داشت. فی الحال که من فارسی را هم به سختی درست می نویسم چه برسد به آنکه ادعای ترجمه هم داشته باشم.
بازهم باقی بقایت