از صبح که خبرهای نجف را شنیده ام دارم فکر می کنم که آنچه آیت الله سیستانی کرد تنها از یک مرد خردمند متکی به حکمت شرقی برآمدنی است. او هم از نجف حمایت کرد هم قوای اشغالگر را تحقیر کرد هم پوچی الدرم بلدرم های دولت دست نشانده را وانمود و هم مبارزانی را که جان بر کف با اشغالگر جنگیدند نجات داد و هم مقتدی صدر را ساکت کرد.
آنچه در گره گشایی بحران نجف اتفاق افتاد اگر به سرانگشت تدبیر آمریکایی ها شده بود تا حال رسانه های غربی دنیا را روی سرشان گذاشته بودند. اما آنها ساکت اند. ساکت اند چون رسانه آیت الله نیستند. رسانه سوپر ابرقدرت هایی اند که فقط بمباران بلدند و وسیله نقلیه شان تانک است.
آنچه در نجف اتفاق افتاد ضربه ای به قدرت نمایی آمریکایی ها و الدرم بلدرم های دولت متکی به اشغالگر بود. آیت الله سیستانی ممکن است نتواند خرابی های نجف را آباد کند اما نجف را و رهبری سنتی اش را و اعتبار آن را به عنوان مرکزی دینی برای شیعیان احیا کرد. آیت الله نشان داد که قدرت خارجی در برابر قدرت حقیقی داخلی هیچ نیست حتی اگر مسلح به انواع تسلیحات و پشتیبانی انواع تبلیغات باشد.
درخشان ترین کارآیت الله فراخوان عمومی مردم به نجف بود. او به این ترتیب هم بر تانک ها و زورمداران غلبه کرد و هم هزاران مرد ستیهنده با اشغالگر را نجات داد: آنها اسلحه را زمین گذاشتند و بسادگی در میان جمعیت انبوه زایران گم شدند. تا کسی آنها را به جرم دفاع از خانه و کاشانه و وطن و دین به دار مجازات نکشد. عراق به این مردان نیاز دارد. همه که نباید واداده باشند. برخی هم باید آماده باشند. اشغالگر هیچ توجیهی برای ماندن و حکم راندن ندارد. من به نیات سیاسی مقتدی صدر کاری ندارم. اما نفس مقاومت در برابر اشغال را تحسین می کنم. و امروز حکمت سیاسی آیت الله سیستانی را و پختگی اقدام او را نیز تحسین کردم.
و آخر اینکه نجف ارض مقدسی است. حتی اگر تقدس آن را در نظر نگیریم به اندازه اصفهان و سمرقند که ارزش تاریخی و جهانی دارد. تصور کنید که روزی آمریکایی ها اطراف میدان نقش جهان را بمباران کنند و فقط به خود نقش جهان و مسجد شاه و شیخ لطف الله کاری نداشته باشند. آیا تحمل پذیر است؟ رسانه ها چشم ما را کور کرده اند. وگرنه باید تا حال جهان در برابر بمباران نجف چیزی گفته بود. بمباران نجف کمتر از انفجار بوداهای بامیان نبود. بود؟ پس چرا هیچ کس هیچ نگفت؟
ما جهان را هنوز از چشم خود نمی بینیم. از چشم بیگانه می بینیم. تصویری از جهان جز آنچه او به ما می دهد نداریم. بیگانه است که به ما می آموزد چه چیزی اهمیت دارد و چه چیزی ندارد. راستی تخریب نجف و کوچه ها و خانه ها و بازارها و مسجدهایش کمتر از تخریب پل موستار بود؟
خدایی که انسان را ویران می کند خدای ما نیست
اتین ژیلسون (۱۹۷۸–۱۸۸۴)، فیلسوف توماسی و مورخ برجستۀ فلسفه قرون وسطی، کتابی دارد به نام تحقیقی در نقش تفکر قرون وسطی در شکلگیری نظام دکارتی (۱۹۳۰) که ترجمۀ فارسی آن با عنوان نقد تفکر فلسفی غرب (ترجمۀ احمد احمدی، تهران: حکمت، ۱۳۶۰) منتشر شده است و به چاپهای متعدد نیز رسیده است. این کتاب تحلیل درخشانی است از الهیات و فلسفۀ قرون وسطی که فلسفۀ دکارت از آن بیرون آمد. این کتاب را در هنگام دانشجویی بسیار دوست داشتم و چندبار خواندم، تا جایی که تأثیری بسیار ماندگار در ذهنم گذاشت.
تا جایی که به خاطر دارم (اکنون کتاب را در پیش رو ندارم) یکی از نکتههای آموزندهای که ژیلسون در آنجا مطرح میکند این است که تحقیر عقل و دستاوردهای انسانی (از جمله فلسفه و دیگر علوم عقلی و انسانی در قرون وسطی) به نام «الهیات» و «علوم دینی» و برتری دادن آنچه به اصطلاح «الهی» است بر آنچه «انسانی» است تا بدانجا پیش رفت که دست آخر نه تنها خود «انسان» بلکه تمامی آفرینش خدا، یعنی طبیعت، هم خوار و ذلیل شد.
بدین ترتیب، به گفتۀ ژیلسون، جهان به ویرانهای تبدیل شد که «خدا» یگانه موجود آن بود و البته موجودی ناشناختنی و بسیار پرهیبت. اما پرسشی که بعد پیش آمد این بود، این خدای ویرانهها و موجودات حقیر و زبون دیگر چه جای پرستیدن داشت؟ مگر نه اینکه خدا را باید برای آفرینش زیباییها و دانشها و تواناییها ستود و نه زشتیها و جهالتها و ناتوانیها؟ کدام انسان است که بتواند چنین جهانی را تحمل کند؟ و کدام بشری است که بتواند خدایی را بپرستد که چنین آفریدههای بیارزشی دارد؟
اینجاست که ژیلسون هم مانند مارکس و نیچه مدعی میشود که میباید بذر بسیاری از شورشها علیه اندیشۀ دینی را در میان برخی «اصحاب کلیسا» جست که با نگرشهای احمقانهشان به جای بالا بردن خدا او را پایین آوردند (و البته او مدعی است که برخی از آنان زیر تأثیر محمد غزالی مسلمان بودند)، چون بر این گمان بودند که برای «بالا بردن» او باید «مخلوقاتش» را پایین آورد.
اما چگونه میتوان خدا را با پایین آوردن آفریدههایش «بالا» برد، اگر خدایی خداست باید آفریدههایش هم همانقدر ارزشمند باشند، چه چیزی جز عظمت جهان و مخلوقاتی که گویای قدرت خدا در آفرینش است میتواند ما را به پرستش و ستایش او وادارد؟ پس باید به خاطر خداهم که شده به مخلوقاتش احترام بگذاریم. بنابراین، همانطور که مایستر اکهارت یا آکوئیناس گفت: «هر آنچه انسانی است خدایی است و هر آنچه خدایی است انسانی است»، یا به تعبیر شیخ محمود شبستری خودمان در گلشن راز: «جهان انسان شد و انسان جهانی/ از این پاکیزهتر نبود بیانی».
برگرفته از: فل سفه؛ برای خواندن متن کامل کلیک کنید
لذت بردم. بدبختی اینجاست که عملکرد جمهوری اسلامی در این ۲۵ سال گذشته، مردم ایران را در برابر هر حمله منصفانه به سیاستهای ضد انسانی امریکا هم واکسینه کرده است.
عالی بود از بس تلویزیون ما از صبح تا شب درباره مردم مظلوم نجف و حمایت تلویحی از مقتدی صدری که ایرانی را به هیچ هم نی گیرد داد سخن داده ،شنیدن و یا خواندن یک نوشتار محکم ، انسانی و مبتنی بر ارزش های شرقی که تقدس اماکن هم جزیی از ان است حس خوبی ایجادمی کند کاش روحانیون ما هم نصف ایت الله سیستانی درایت داشتند .رسانه یعنی ایجاد حساسیت کردن ، برانگیختن ولی رسانه ملی ما دست بر هر موضوع که می گذارد مردم را نسبت به آن بی تفاوت می کند و این جای تاسف است