من هم از شاگردان اندیشه شریعتی بوده ام. هم می دانم که دینی بودن دیگر مد نیست. ولی هنوز فکر می کنم شریعتی بهترین الگوی متفکر بومی در میان ما بود. دعوا اصلا بر سر دین یا اعتقاد دینی نیست. مساله آگاهی است. که همیشه معتبر است. و هر ایمان یا کفری ذیل آن قرار می گیرد.
از زبان شریعتی می گویم: من از ایمان یا کفر و عدم ایمان صحبت نمیکنم، آن را کار ندارم. مسئله تحلیل علمی قضیه است، نه تبلیغ و تلقین. امروز ما به شناختن نیازمندیم، نه به اعتقاد و عدم اعتقاد — چه، غالباً معتقدیم — برای آنکه دین بدون شناخت هیچ ارزشی ندارد. ما امروز به شناختن مذهب نیازمندیم، به شناختن علم، به شناختن جامعه و تاریخ، و شناختن شخصیتهایمان، نه به اعتقاد داشتن. این همه اعتقاد، وقتی که با آگاهی توأم نباشد نه تنها هیچ فایدهای ندارد بلکه مضر است، برای اینکه همهی انرژیهای انسانی را میگیرد.
ایمان، به خودی خود، بیارزش است؛ آگاهی است که به ایمان ارزش میدهد. علیپرستی، محمدپرستی، قرآنپرستی و خداپرستی هیچ ارزشی ندارد و گاه عامل منفی و منحط و عامل بدبختی یک قوم است. علیای را که نمیشناسیم، مثل رستم است که نمیشناسیم، مثل هرکس دیگری است که نمیشناسیم. در شناخت است که اینها با هم فرق میکنند، والا، در خود دوست داشتن و گریستن و ابراز احساسات کردن برای این شخصیتهای مذهبی یا مذهب، چه فرقی میکنند؟
اسلام مجهول مساوی است با جادوگری. کتابی مثل «مثنوی» یا کتاب «حسین کرد»، اگر ما هردو را نشناسیم، چه فرقی میکند که به کدام یک معتقد باشیم. وقتی که آنها را باز کردیم و خواندیم، مسئلهی ارزشها، در دو سطح قرار میگیرند و دوجور روی ما اثر میگذارند. مسئله این است که ما وقتی مؤمن میشویم، میبینیم هیچ فایدهای ندارد؛ روشنفکر میشویم، میبینیم باز هم به هیچ جا نرسیدیم. اینکه ما یک مفهوم واحدی را به نام مذهب یا به نام تصور مذهبی یا جهانبینی مذهبی در ذهن داریم و با این مفهوم ثابت مشترک از مذاهب، در زندگی بشری، مخالفیم یا موافقیم، هردو غلط است.
نقل کردم از یادداشت سعید در باره شریعتی و مساله دین در فل سفه
آگاهی، نه ایمان و بی ایمانی؛ مساله این است
نوشته شده در 29 مارس 2004
دستهبندیها: از خامه ديگران، مفهومها
اصلا مهم نیست دوست عزیز که شریعتی به ایمان دینی وقعی نمی نهاد و آگاهی را برتر از ایمان و اعتقاد می نشاند. شریعتی در عمل از همان زبان مشترکی استفاده نمود که دکان داران اعتقاد و ایمان با آن سخن می گفتند و در نهایت آب به آسیاب این قوم ریخت. نتیجه آگاهی بخشی دینی شریعتی جهت پیشبرد هدفی سیاسی، رادیکالیزم دینی بود که میوه های آن نصیب علما شد و دموکراسی سکولار را در ایران به تعویق انداخت.
پیروز باشید
اسپید عزیز،
البته شریعتی نگفت که به ایمان وقعی نمی نهد. گفت که آگاهی مهم است. ایمان داشته باش یا نداشته باش. آنچه داری از معبر نقد و آگاهی فعال کسب کرده باش. آگاهی مساله بشری است و ایمان مساله الهی. آگاهی ظاهر است و ایمان امر قلبی. و خداوند بهتر می داند در قلب ها چه می گذرد. بر سر زبان شریعتی که مفهوم سازترین زبان روشنفکرایرانی است هم فعلا بحثی نمی کنم ولی مدعی باید حجت بیاورد که چگونه اشتراکی بین زبان او با روحانیون وجود داشت و چگونه این زبان توانست دموکراسی را در ایران به عقب بیندازد. و اینکه اساسا دموکراسی مطلوب است و در جامعه ما ممکن و مثلا شرایط آن حتی همْین امروز هم فراهم است؟ اینها را همه نمی شود یکسره به تاثیر یک فرد برگرداند.
سیبستان
…اصلا دوست ندارم – مومن باشم – بعد روشنفکر – بعد به هیچ جائی نرسم …
بی شناخت درک زیبایى ناممکن است
وقتی این نوشته رو می خوندم به یاد یکی از نوشته های دکتر شریعتی افتادم که راجع به مذهب وحی می گفت وعلی:
چهره علی در روشنایی زیبا و خدایی است
به تو و من _ بی مذهب و مذهبی_ هر دو
علی را در تاریکی نشان داده اند
…
سلام… شاید بحث دین حول این موضوع باشد که دین کارکردی حکومتی دارد یا در حوزه شخصی می توان از آن استفاده کرد ….
با سلام به آقای مهدی سیبستانی
دوست گرامی چه به جا این سخن را ادا کردید. سالهاست که به سیاسی های دگم و متعصبمان می گویم برای رسیدن به یک جامعه دموکرات. آگاهی و…هیچ چاره ای نداریم جز شناخت و جستجوی حقیقت از طریق آگاهی خود. متاسفانه هنوز در بین روشنفکرهای ما هستند کسانی به این درجه از شعور و آگاهی نرسیده اند و هر کدام به شکلی معتقد به سانسور هستند.
پایدار باشید