یکی از معصومانه ترین جنبه های مراسم عاشورا اطعام ظهر عاشورا ست. اینکه حتی این موضوع هم محل اختلاف های وسیع شده باشد در نظر اول باورپذیر نیست. اما مثل خیلی چیزهای دیگر در فرهنگ زیر فشار ما باورکردنی نیست اما واقعیت دارد.
درست معلوم نیست از چه زمانی قیمه دادن به عزاداران حسینی رسم شد. اما دست کم در ۷۰ سال گذشته وجود داشته است. من خود از ۵-۶ سالگی قیمه امام حسین را به یاد دارم و در واقع یک دو بار از این قیمه ها برای من خاطره انگیز است و بخشی از تجربه عاشورای من شده است. یکبارش با مرحوم پدرم در یکی از شبستان های بزرگ حرم امام رضا بعد از عزاداری، مهمان قیمه امام حسین بودیم. صدها نفر به رسم ایرانی روی زمین نشسته بودند و پذیرایی می شدند. قیمه آن روز یکی از لذیذترین قیمه هایی است که خورده ام. با پدر یک بار دیگر هم مهمان امام رضا بودیم که آنجا هم قیمه می دادند. این بار خانوادگی به مهمانسرای امام رضا دعوت داشتیم و البته ربطی به عاشورا نداشت اما خیلی حرمت داشت. من باید دیگر ۷-۸ ساله بوده باشم. آخرین قیمه خاطره شده من قیمه ای است که در سال ۵۸ خوردم. این بار در تهران. و دانشجوی سال اول بودم. ساعتهای نزدیک دو و سه بعدازظهر خسته و کوفته راهی خوابگاه بودم به همراه یکی از دوستان شاید. در خیابان دانشگاه تربیت معلم بالاتر از ورزشگاه امجدیه به سمت خوابگاه می رفتم که دیدم قیمه عاشورا می دهند. این اولین بار بود که می دیدم مردم هجوم آورده اند. و شیوه غذا دادن هم به نظرم محترمانه نیامد. مردم پشت میله ها جمع بودند و دیگ ها در یک زمین بایر آن طرف میله ها بود. و جماعتی قیمه را در ظرف پلاستیکی یک بار مصرف از بالای میله ها پرت می کردند و یکی اینطرف می گرفت! چرایش را نفهمیدم. ولی قیمه اینجوری را به حساب تهرانی بودن جماعت گذاشتم! راهم را به سمت خوابگاه در ایرانشهر ادامه دادم و تصمیم گرفتم در رستوران کوچک و خانوادگی سر راه که از اتفاق باز بود غذا بخورم و بعد به خوابگاه بروم. وارد شدم و قیمه سفارش دادم. موقع رفتن وقتی آمدم حساب کنم رستوران دار که خانمی ظاهرا غیرمذهبی بود پول نگرفت. چون روز عاشورا بود غذا را برای مشتریان اش رایگان کرده بود.
امروز به مادرم زنگ زدم تا بپرسم که قیمه از کی باب شد. می گفت از زمان بچگی او در دهه بیست شمسی رایج بوده است. می گفت قیمه پلو دادن به عزاداران حسین به معنای عزت گذاشتن بر سر عزادار بوده است. چون قوت اصلی مردم در آن زمان ها که قیمه داده می شد برنج نبود. پلو و خورش ماهی سالی خورده می شد وقتی مهمان عزیزی می آمد. یکی از این روزها عاشورا بود که میزبان های مجلس امام حسین می خواستند احترام خود را به عزاداران نشان دهند و بهترین پذیرایی را می کردند. قیمه می دادند.
علی الحساب این می شود هفتاد سال سابقه برای قیمه. یک نگاهی کردم به سابقه موضوع و از جمله در وقفنامه ها که معمولا اطعام بخش مهمی از انها ست تا ببینم چیزی در باب قیمه عاشورا هست یا نه. از اتفاق دیدم که چندین مورد از موقوفات زنان به اطعام روز عاشورا اشاره دارد. تا اینجا قدیمی ترین وقفی که برای اطعام عاشورا دیده ام مربوط به قرن سیزدهم است. جالب است که در وقف دیگری از عمه بزرگ شاه عباس در قرن دوازدهم یعنی در سال ۱۱۳۱ ق ذکر اطعام ماه رمضان هست و روضه خوانی ایام محرم ولی از اطعام عزاداران یاد نشده است. شاید هنوز مرسوم نبوده است. تحقیق ام البته کامل نیست و بیشتر دنبال سرنخ می گشتم. از اوایل قرن سیزده بحث اطعام عزاداران در وقفنامه ها دیده می شود. مثلا در وقفنامه ای به تاریخ ۱۲۲۱ بانویی چند پارچه زمین و آب بهر وقف کرده است تا به صرف طبخ غذا در ایام عاشورا تا اربعین برسد.
در این وقفنامه ها مشخصا صحبت از آش و شوربا و حلوا و حلیم هست (مثلا در وقفنامه ای به تاریخ ۱۲۵۷) اما از قیمه یادی نشده است (برای همه موارد وقف مقاله موقوفات زنان در «میراث جاویدان» شماره ۶۹ را ببینید). مادر حدس می زند که موضوع اصلا به دوره بعد از رضاشاه مربوط باشد زیرا در دوره او هیات های سینه زنی محدود و ممنوع بوده و وقتی سایه سنگین او رفع شد مذهبیون خواسته اند جبران کنند و به عزاداری امام حسین جلوه و رونق بیشتری بدهند. این هم البته باید مستند شود. ولی می توان فرض کرد که اطعام با شوربا و غذاهای رایج عمومی به غذاهای مهمان پسند و کمیاب تر و گرانتر تبدیل شده باشد. البته تا قبل از قیمه صحبت از عدس پلو هم داریم که به حوالی مشروطه بر می گردد. محمد علی فروغی در خاطرات اش می گوید (۲۷ مارس ۱۹۰۴) نذر خانواده آنها در تاسوعا و عاشورا عدس پلو بوده است. در هر حال، ورود قیمه باید بین این دوتاریخ صورت گرفته باشد. قیمه بهترین گزینه خورشتی برای مهمانی های بزرگ است زیرا مواد کمتر و روش پخت ساده تری دارد و البته به اندازه های غذاهای پردردسرتر مثل قورمه سبزی جذاب است. مادر می گوید آن زمان ها مرغ کمتر استفاده می شد ولی امروزه تنوع غذاهای اطعام عاشورا بیشتر است و همه نوع غذایی را در بر می گیرد از جمله غذاهایی که با مرغ درست می شود.
پس قیمه دست کم هفت دهه است در ایام محرم و خاصه در روز عاشورا نذر می شود و به عزاداران و غیر ایشان داده می شود. چرا در این سالها بحث قیمه امام حسین محل اختلاف شده است؟ این روزها بحث ها روی شبکه های اجتماعی در این زمینه بسیار داغ بود. داغی ماجرا را می توان از جمله در یادداشت
محمد قائد دید که برخلاف نوشته های دیگرش تندی و تیزی نامعمولی دارد:
نشردادن مطالبی کلیشهای در مدح قیام عاشورا یا ستایش اعتقاد صمیمانهٔ مردممان به برکات قیمهپلو نذری فقط نشانهٔ پفیوزی است.
در میان مباحث شبکه ها و کامنتها نیز نکات تند و تیز کم نیست. عمدتا بحث بر سر این است که چرا مردم در صف می ایستند و این شیوه هم احترام به امام حسین نیست و هم بی احترامی به مردم است. بعد بحث می کشد به اینجا که اصلا سینه زنی چیست و این کارها و علم کشی ها برای تفاخر و خودنمایی است و آنی هم قیمه می دهد ریاکار است و اصلا همه این بساط را اراذل و اوباش می گردانند.
خوب است این را هم روشن کنم که ماجرای اراذل محل یا لوطی ها و مشدی های قدیم و انواع جدید آنها در مراسم عزا چیز تازه ای نیست. فروغی در خاطرات اش (عاشورای ۱۹۰۴) چند صحنه از نقش این افراد می نویسد. از اینکه هم عرق شان را می خورند و هم سینه شان را می زنند. در عین حال به ناموس مردم هم احترام ندارند و می افزاید: «مقصود اینکه این اشخاص که این آشوب ها را می کنند (نخل بلند کردن و سینه زنی)
محض خودنمایی و همچشمی و تفنن و تفریح می کنند.»
ایراد اختلاف کنندگان این است که این چه عاشورایی است که به قیمه تقلیل داده شده است؟ یا چرا باید عاشورا به توی سر هم زدن برای قیمه تبدیل شده باشد؟ از آرمان حسین چه می ماند؟ بعضی می گویند که اصلا عده ای کارشان این شده که ماشین سوار شوند از مجلسی به مجلس دیگر بروند و غذای نذری جمع کنند. می گویند این کار شکم بارگی است و فضیلتی ندارد. یک عده هم مانند فروغی فکر می کنند و منتهی با تعبیرات تازه تر و می نویسند که مراسم عاشورا کارناوال ایرانی است و لابد به این خاطر که جایی برای کارناوال های دیگر نداریم کارناوال عزا راه می اندازیم. کسان دیگری هم هستند که معتقدند اصولا از عاشورا مهمتر هم داریم که برایش سوگواری کنیم مثلا شهدای عاشورای ۸۸. چرا برای حسین باید سوگواری کرد اما این شهدا را فراموش کرد؟ عده ای از اهل سنت هم هستند که خاطره خوبی از مراسم عاشورا ندارند چون هر چه دیده اند در این سالها عزاداری نیروهای وابسته به حاکمیت در شهر آنها بوده و یا سربازهای شهر که به اجبار به عزاداری آورده شده اند. این مورد اخیر هم نمونه تاریخی دارد. ولی از آن می گذرم.
خلاصه در بین معترضین دو گروه اصلی هست. یکی کسانی که فکر می کنند عاشورا به قیمه تبدیل شده و باید عاشورا را به محل اصلی آن برگرداند و محترم داشت. یک گروه هم غیرمذهبی هایی که رفتار عزاداران را موشکافی می کنند و از آن نتیجه می گیرند که عاشورا و دستگاه مراسمات مذهبی جمع باید گردد! چه اصراری است که همه را واله و شیدای حسین نشان دهید؟ اصلا اگر مردم با همین اصراری که دنبال قیمه می روند دنبال حق شان بروند بهتر نیست؟ از نظر این گروه عاشورا اصلا داستانی تخیلی است که اسباب سورچرانی شده است. این کارها از دسته و سینه و نخل و طبل همه لمپن بازی است که زیر لوای امام حسین انجام می شود و کسی هم جرات ندارد حرفی بزند مبادا به امام توهین شود.
در این میان انواع و اقسام توجیهات و مدافعات هم البته وجود دارد. جالب ترین اش این است که خب اگر مراسم عاشورا مزاحمت برای مردم دارد مراسم چهارشنبه سوری چه گلی بر سر مردم زده است که باید تحمل شود؟
ماجرا چیست؟ تا این یادداشت طولانی تر نشود تلاش می کنم در یادداشت بعدی مساله را اندکی بشکافم. تا آن موقع اگر مقاله چرا ایرانی ها در مهمانی به غذا حمله می کنند را پیدا کردید بخوانید. من منظر سیاسی بحث حمله به قیمه پزان عاشورا را می فهمم و فکر می کنم نیازی به بحث چندانی ندارد. ولی از زاویه هویت و غذا بحث می کنم و جایگاه اجتماعی نقد قیمه امام حسین به معنای کاری روشنفکرانه. می خواهم بفهمم چرا عاشورا در نزد گروه بزرگی از ناظران منتقد به قیمه تقلیل داده می شود.
نظرات
نظر
ممنون از دقت تان به این موضوع. من منتظر مطلب بعدی تان هستم چون تمام این طرح مساله شما برایم دغدغه است. مثال بسیاری موارد دیگر ما همچنان در دو لبه پشت بام مانده ایم. یا از این طرف یا از آن طرف در حال افتادن ایم.
سلام
فکر می کنم مسئله نحوه نگاه کردن به مراسم گروهی مردم است. مراسم عاشورا در حال تغییر شکل است . همیشه بوده. مراسم ها را ما آدم ها به وجود می اوریم .هیچ مراسمی ازلی نیست . در طول تاریخ به وجود می آیند و بنا به نیاز ما تغییر شکل پیدا می کنند. کارنال هم از اول مراسم جشن و سرور و پایکوبی نبوده. اگر با انچه که در گذشته بوده – دوره تسلط مسیحیت بر اروپا – مقایسه اش کنیم انوقت باید بگوییم شکل فعلی صورت مسخ شده و وارونه شده صورت قرون وسطا است. جایی که کارناوال مراسم جدی مذهبی بود. اما این طور نیست .
نکته این جاست که صورت حقیقیی وجود ندارد. چون ماییم که صورت را می سازیم
شاید چند نسل بعد مراسم عاشورا هم به همان بلا دچار شود. کسی چه می داند
چرا چیزی که سخت نیست را سخت کنیم برهان خلف می تواند در این زمینه کمک کند . بیاییم بررسی کنیم اگر قیمه را از عاشورا بگیریم چی باقی می ماند. برای خیل عظیمی از عزاداران هیچ چیز. پس این بحث خطرناک که قیمه و قورمه باعث حیف و میل می شود و بی احترامی به امام حسین بحث خطرناکی است چون بدون این کاسه اصلا امام حسینی نمی ماند که بخواهد به بی احترامی شود
همیشه آرزو داشتم جهانوطن باشم. از آغاز جوانی سفر کردهام. در بیش از ده شهر جهان زندگی کردهام. دلتنگی من برای مکانها و آدمها دلتنگی غریبیست. گاه خودم نمیدانم دلتنگ چهام. سفر قلبم را پراکندهاست. و من همیشه فکر کرده بودم، جهانوطن باید باشم. که اصولاً جهانوطن باید بود. اما من این نشدم. هنوز برگی در سرزمین مادریام جابه جا بشود، به سینه اشک میریزم. قلبم تکهتکه شده است اما بزرگترین تکهاش را در ایران جا گذاشتهام.
اما از داستانهای بیشمار است که رنج میبرم. دیدن «احساساتی» بودن مردم ایران اصلیترین منبع رنجم است. این که همین را بزرگترین دلیل وارد آمدن بلا در این سرزمین میدانم به اشاره میگذرم. احساسات بسیار، انسان را روی سطح نگه میدارد. روی سطح شعلهور میشوی و همین چه بسا سبب سوختن نسلها بشود. مثالی میآورم: چرا تبلیغات خیابانی یک کاندیدا، حتی کاندیدای دلسوز و مردمدوست این اندازه و در ابعاد یک بمباران تا آخرین دقایق قانونی تبلیغات ادامه دارد؟ مگر جز این است که تا آخرین لحظه احساس را شعلهور باید نگه داشت که مباد به سوی دیگر منحرف شوند؟ این انتخاب از احساس و بلکه نه از دانش، شاید معدود دفعاتی راهگشا بوده و با چشمپوشی از همین ناچیز دفعات، در کل شاید نتیجهای جز فاجعه نداشته است. احساساتی بودن به گمان من بزرگترین نقطه ضعف انسان است و سوءاستفادهکنندگان از آن، نابخشودنیترین خطاکاران.
این چند خط در بارهی احساساتی بودن را گفتم که این را بگویم که تسلط بر هیجانات و احساسات، فرهیختگی و فرزانگیست، مسبب احاطه بر خود و جهان اطراف و پدیدآورندهی جهانبینی مبتنی بر دانایی و نه غرایز است؛ جهانبینیای که خوب و بد و حقیقت و دروغ را از هم تمیز میدهد و سازنده است و نه منفعلانه و نه حتی واپسگرایانه.
«ما» چه کار میکنیم؟ میآییم و رفتارهای هیجانی و چه بسا غیرمتمدنانه (به معنای اصیل کلمه) را حتی نقدیس میکنیم. گل مالیدن و خاک بر صورت و سر پاشیدن را عکاسی میکنیم و رنگ و لعاب میبخشیم و حتی مینویسم «این مراسم اگر جای دیگر جهان بود، میپسندیدیمش و جالب میخواندیمش»، بر سر کوفتنهای هولناک را نشانهی علاقهی قومای بر پدیدهای میدانیم، دریدن یکدیگر در هنگام توزیع همین غذاهای نذری را نشانهی مهر به نامای میدانیم و چه و چه. «ما» گناهکاریم. ما نشستهایم و مردممان را در ویترینای گذاشتهایم و تماشا میکنیم. بربریتی در ما هست از جنس همان بربریت قدمای نهچندان دور، در به جنگ انداختن خروسها و تهییج و سپس تفریح از ریختن خون بر سر و صورت حیوان بیپناه. ما خاک بر سر ریختن مردممان را در ویترین میگذاریم و میبینیم و لذت میبریم و میگوییم جالب است. باید گویندهی البته صادق این جمله را برداشت و به سیرک برد تا آن جا روح خود را ارضا کند و نه به این چنین قیمت لذتجویی کند.
من قیمهخوری و اصولاً غذاخوری به بهانهی هیچ رسمی را نقد نمیکنم. آه من از تقدیس هیجانگراییست. ناآگاهانی که آن را تقدیس میکنند و بعد جنایتپیشهگانی که وسط میآیند و از آن جامه به اندام خودشان میدوزند: امامزادگان دروغین، آیین و مناسک غیرحقیقی، اعتقادات بیهیچ پایهی مذهبی و تاریخی، پدیدههای «دلبخواهی» و هزاران بلا را آرامارام به این داستانها تزریق میکنند. کمکم شتر بستن کنار مقرهای عزاداری وارد داستان میشود. چه پیشینهای داشته است؟ سالیانی اندک پس از امروز، می شود جزء جداناپذیری از مناسک. آوردن حیوانات این چنین به شهر، کلانشهر و ابرشهری مانند تهران، مصداق بارز واپس رفتن در مسالهی مدنیت است. ما را عامدانه به بدویت و خرافه سوق میهند، ما را آامآرام از همهی آنچه که دستاورد سالیان ما بوده است دور میکنند. امپراطوران جهل تنها بر جاهلان حکومت میتوانند.
نمیتوان بینندهی این ماجراها بود و هیچ نگفت. چشمم را نمیبندم؛ حتی اگر عدهای بر این گفت، سخت بتازند و تلخ زخم بزنند. چه باک از این زخمها. فایدهی عمر همین بس که یک ذرهی حتی کممقدار وضعیت رو به بهبود شود. ما برای این که ایران خانهی خوبان شود، رنج دورانها به جان خریدهایم.
اون جایی که به مطلب محمد قاید اشاره کردید بهتر بود جمله رو کامل مینوشتید: قاید گفته که تمجید از قیمه دوستی مردم در چنین روزهایی “در برابر سؤالی چنین مبرم،” نشانی از پفیوزی است، که به نظرم حرف به جایی است.
در نقل جملهی قائد چیزی را از قلم انداختهاید که با حداکثر حسن نیت و حسن تعبیر بیدقتی و سهلانگاری نامیده می شود. در اصل جمله چنین است: “در برابر سؤالی چنین مبرم، نشردادن مطالبی کلیشهای در مدح قیام عاشورا یا ستایش اعتقاد صمیمانهٔ مردممان به برکات قیمهپلو نذری فقط نشانهٔ پفیوزی است.”
خوشبینانه آن است که گمان کنیم آن پرسش از نشر شما مبرم نبوده که حتی اشاره به آن رااز قلم انداختهاید (خود پرسش که بماند). یک کم بدبینانهتر این می شود که مرجع پفیوزان را درنیافتهاید. بدبینانهترش این است که تجاهل العارف کردهاید. دیگر از این بدبینتر نمیشوم
————
نیازی به بدبینی نیست. آن جمله می گوید در این شرایط چنین حرفی پفیوزی است. به نظر من در هیچ شرایطی آن حرف توصیف واقعبینانه ای نیست. ولی اگر می گویید باید تاکید می کرده ام که از نظر نویسنده شرایط خاصی برای آن حکم معتبر است کوتاهی خود را می پذیرم گرچه لینک مستقیم هم داده ام و مخاطب می تواند متن کامل را خود ببیند. – م.ج
سلام،
مشکل اینجاست که به “صورت” بند کرده ایم و “سیرت ها” را نمی بینیم. صد ها هزار نفر در این مراسم شرکت می کنند. آقایان و خانمهای صاحب نظر، از هر جناح، ایدئولوژی، خط، مکتب، دین و منش، یک تئوری برای ماهیت صورت مشاهده شده می دهند و با آن برای تمامی مردمان سیرت یکتا نتیجه می گیرند به غلط. اگر “آن” مذهبی ساده دل نوعی هستی، همه گان به عشق امام حسین آمده اند. اگر “آن” حکومتی هستی، همه گان به عشق “آقا” آمده اند. اگر “آن” مذهبی مدرن هستی، همه گان به عشق قیمه آمده اند و عزاداری برای امام حسین اصلا غلط است. اگر “آن” بی دین هستی، همه گان ناآگاهانند که تو با تحلیل هوشمندانه و آگاهی بخش از این منجلاب نجات خواهی داد، یا حداقل انتقام سالهایی که دیندار بودی را با نشان دادن تحول عمیق وشجاعانه ات از آنان خواهی گرفت. و اگر “آن” دین ستیز هستی، همه گان گرفتار خرافاتند و تو با تیغ افراشته توهین به جنگ خرافات می روی.
(و من نسبت به مفهوم گفته خود، خود متنبه ام که نمی نویسم همه بی دینان و همه مذهبیون چنین تحلیل می کنند. “آن” ها را برای همین افزودم.)
خسته ام از اینهمه تحلیل سطحی. امیدی هست که در این سیل سطحیّات کمی هم از چشمه دانش و حکمت نصیب ما شود؟ یا باید همچنان به شطحیّات دل خوش کنیم تا عقل از کف ندهیم؟
کاش بزرگان ما از غزالی یاد بگیرند.
قطعا می دانید احیای علوم دین ۴۰ جلد کتاب است؟ و بعضی از آنها چه کتابهایی. قطعا خوانده اید راجع به موسیقی و سماع چه ها می گوید. درست یا غلط، “این” حجت الاسلام سطحی فکر نمی کرد.
گمان می کنم نظر من خیلی به تریج قبای مبارک برخورده است. احتمالاً آنجاها که شما درس خواندهاید فراگیری و بهکاربستن آداب نقل قول اهمیتی نداشته، بعد هم خودتان رییس شدید و مدرس. به قول مقتدایتان آداب تعیین میکنید و توی دهن آداب میزنید.
————
همه کامنت ها را همزمان دیدم و منتشر کردم . اگر تاخیر شد دلیلی جز سر نزدن به کامنتهای وبلاگ نداشت. نیازی به نیت خوانی و مقتداشناسی نیست. – م.ج
سلام. مطلب تان خیلی خواندنی بود، ولی من همچنان بر این باورم که قیمه و سینهزنی و روضهخوانی و مداحی کمترین نسبت را با حماسه امام حسین ابن علی (صلواه الله علیهم) دارد. در ضمن، حرکت امام (ع) را بهتر است حماسه بخوانیم، نه قیام. امام با یزید ملعون بیعت نکردند و از حکومت جور او نیز خارج شدند، اما قصد قیام نداشتند و قیام هم نکردند، فقط از خود دفاع کردند و بر سر عقیده خود تا پای جان ایستادند. اللهم ارزقنا شفاعه الحسین علیه السلام یوم الورود ….
————–
نگاه من مذهبی نیست به این ماجرا یعنی دنبال نسبت های به زعم شما واقعی نیستم. کار من مطالعه فرهنگ و عرف جامعه ایران است که این نسبت برایش کاملا جدی و واقعی است. – م.ج