قم شهری از شهرهای ایران است. واتیکان نیست. مونت کارلو هم نیست. محل زندگی هزاران هموطن ایرانی است که در کنار مجموعه ای از نهادهای مذهبی و دینی-حکومتی زندگی می کنند. سبک زندگی شان هم چنان که از اخبار و تصاویر می توان دانست امروز تفاوت عمده ای با سبک زندگی در اصفهان و مشهد و تبریز و شهرهای دیگر ندارد. از بعضی جهات قم برتری هایی هم دارد. مثلا بیش از دیگر شهرها و پیش از همه آنها به استقبال از علوم کامپیوتری رفته است و اکنون مجموعه های بزرگی از اسناد و کتابخانه ها و داده پردازی ها در قم با رونق تمام کار می کنند. برای فقط یک نمونه می توان به کارهای عظیم موسسه نور نگاهی انداخت که تنها یک قلم آن دیجیتال کردن مجموعه بزرگی از
مجلات فارسی از آغاز تا امروز است.
قم امروز مرا از جهتی به یاد بیرجند و گناباد زمان اسدالله علم می اندازد. علم می کوشید امکانات مختلفی برای بیرجند فراهم کند. نتیجه اش از نظر اجتماعی رشد آن منطقه از لحاظ توسعه زیربناها و دانشگاه و کشاورزی و شهرسازی بود تا امروز بیرجند بتواند مرکز یک استان قرار گیرد. شهرها تاریخ دارند و در تاریخ خود افت و خیز دارند. زمانی هرات مرکز بزرگی برای دین و ادبیات و هنر بود. امروز هم هر چه دارد هنوز از آن دوران دارد. سمرقند هم چنین است. شیراز زمان پهلوی هم بنیه و مایه ای پیدا کرد که بعد از انقلاب ادامه پیدا نکرد. مورد توجه شاه بود. چنین است حکم آبادان و چنین تر است حکم خرمشهر درهم شکسته و آبادنشده مان.
خواندن مقاله ای با عنوان
قم شهر گناه از مجید محمدی که با جامعه شناسی هم آشنا ست مرا در حیرت فرو برد. متاسف شدم که کسی که اهل دانش است چنان با بغض به این شهر کویری نگریسته است که همه چیزش را به چند نهاد حکومتی و برخی سیاست های طالبانی فروکاسته است. در صفحه فیسبوک و در صفحه خاص روزنامه نگاران ایرانی مقاله را همخوان کردم و نوشتم که این اعتباری برای نویسنده و ناشرش فراهم نمی کند. بلکه از نگاه من ترور یک شهر و مردمان آن است با کلمات بغض آلود و کینه توز. نوشتم که نویسنده و رسانه می توانند بیطرف نباشند و باکی نیست اما باید و باید منصف باشند و نگاه جامع نگر داشته باشند. جامعه ما به اندازه کافی شقه شقه شده است. هیچ نیازی به دمیدن در آتش کینه ها نیست. روزنامه نگار اگر چنین کند سقوط کرده است. دوستانی چند پرسیدند که چرا چنین فکر می کنم. اینجا می خواهم نشان دهم چرا و به کوتاهی هم بگذرم چون قصه سر دراز دارد:
وارد این بحث نمی شوم که مقایسه قم و لاس و گاس درست است یا نیست اما این مقایسه و قم را شهر لذت جویی و گناه خواندن از آن دست که لاس و گاس است از همان آغاز خشت کج بنای مقاله است. محمدی سعی می کند تصویری از گناه را در کنار شهر قم بنشاند تا تصویر رسمی از قم را ویران کند. اما نادانسته به دام بزرگتری می افتد زیرا در جای مرجعی تازه می نشیند که گناه کردن را تحقیر می کند و شهر گناه را مثل شهر لوط می خواهد با خاک یکسان کند و از صفحه جغرافیا پاک کند. گناه اگر نقطه عزیمت روحانیون باشد نقطه عزیمت منتقدان یک دین دولتی نمی تواند باشد. این خطایی آشکار است.
به زبان دیگر، محمدی در داخل گفتمان روحانیون و واعظان گرفتار شده است و همه جامعه را نمونه ای شیطانی تصویر می کند که لابد برای رحمانی کردن اش باید به تعقیب و تعذیب آن پرداخت یعنی همان کار که امروز پلیس نظام مقدس در حال انجام آن است. دیدن جامعه ایران و تفسیر آن از منظر گناه تایید منظر روحانیون است نه طرح نگاه مدنی و حقوق محور که قاعدتا کار روشنفکران است.
گزاره های محمدی هم بسیار دور از واقعیت و نوعی برچسب زدن است و مرا یاد نویسندگان ایدئولوژیک چپ حزبی می اندازد که به جای شناخت واقعیت و توصیف آن ذهنیت و تصورات خود را به واقعیت قالب می کردند. مثلا می گوید: «قم قبل از انقلاب شهری مذهبی بود که مرده و طلبه وارد می کرد و آخوند و سوهان صادر می کرد.»
و این تازه توصیف او ست از این شهر مذهبی پیش از انقلاب که هنوز مورد عنایت حکومت اسلامی نبود. باقی را می توان از همین توصیف خواند. اما واقعیت این است؟ قم چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب مثل مشهد یک شهر زیارتی بوده است. برای همین هم سوهان اش به همه کشور رسیده است. چون مردمی از همه جای کشور به قم می رفته اند و باز می گشته اند و سوهان هم با خود تحفه می برده اند.
تعبیر مرده و طلبه به اندازه کافی تحقیر آمیز هست اما نگاه یکدست و تخت به همه طلبه ها چیزی کم از یک نگاه کنفورمیستی ندارد. بسیاری از طلبه هایی که وارد قم شده اند یا مشهد بعدا مردان بزرگی در علم و فرهنگ شده اند. وانگهی در همین سه دهه نیز طلبه های خوشفکر بسیاری در قم رشد کرده اند که در دانشگاه مفید و مجله نویسی های سطح عالی خود را نشان داده اند. از آن گذشته صدها از همین طلبه ها در دادگاه ویژه روحانیت محاکمه شده اند. همه اینها را به یک چوب راندن و در کنار مردگان نشاندن نه انصاف است و نه شناخت واقعیت.
نویسنده مدعی است که قم از پول نفت و از جیب همه شهروندان ایرانی ثروتمند شده است. این هم نوعی کج اندیشی دیگر است. اگر این قصه اختصاص به قم داشته باشد درست اما کدام شهر دیگر ایران هست که از پول نفت بهره مند نمی شود؟ کدام قسمت از اقتصاد ایران هست که به نفت وابسته نیست و از نفت تغذیه نمی کند؟ نمی توان حکم عام را به یک شهر خاص اختصاص داد مگر اینکه بخواهیم تصویری کژنما ارائه کنیم.
محمدی می گوید شهر قم برخلاف تصویری که از آن ارائه می شود شهر مواد مخدر و مشروبات الکلی و جعل و تبهکاری است. اما این هم خاص کردن حکم عام است که بن مایه اش همان شهر بی گناه است که محمدی غیرمستقیم دارد آن را تبلیغ می کند. بعلاوه این درست خلاف آن تصویری است که او خود دارد از قم ارائه می کند که شهری بی نیاز و آسوده است و همه در آن از نعمات حکومتی برخوردارند. او حتی آب شیرین برای قم را هم بخشی از حمایت دولتی می بیند. گویی مردم قم محکوم اند برای همیشه آب شور بخورند.
محمدی هر خبری را در باره قم در جهت تحقیر این شهر بازخوانی کرده است. او حتی وقتی به بحث زائران هم می رسد اهمیت آن را کم می کند زیرا زائران بین ۳ تا ۷ ساعت بیشتر در قم نمی مانند. او زائر را کسی تعریف می کند که یک چند شبی در هتل بماند. اما این تعریفی من عندی است. قم شهری میان راهی است و بسیاری که در حال عبور از آن هستند ساعاتی هم برای زیارت و خرید در آن توقف می کنند. این حجم از مسافران ورودی به شهر که توقفی نیم روزی دارند به اندازه مسافرانی که در شهر بیتوته می کنند ارزش اقتصادی و فرهنگی دارد. صدها شهر در جهان وجود دارد که از چنین رفت و آمدهایی تغذیه می کنند و نمی توان سفر به یک شهری را به یکی از صورتهای آن فروکاست.
محمدی هیچ شناخت دست اولی از قم ندارد. هیچ تلاشی هم نکرده است که چنین شناختی را به دست آورد. او با نگاهی مدعیانه و کینه توزانه به شهر قم نگاه می کند که چه این دولت باشد و چه وقتی نباشد شهری است که از مراکز مذهبی ایران خواهد بود و خواهد ماند. او حتی درک درستی از مساله گناه در قم هم ندارد. مقاله او ۱۶ پاراگراف است که قاعدتا باید مضمون مقاله در آنها گسترش داده شده باشد. اما چنین نیست. اما من فرض می کنم هست. نتیجه چنین می شود:
بند ۱ – لاس و گاس شهر طلاق است و لذت
بند ۲ – قم شهر طلاق است
بند ۳- شهر گناه شهری برای گذراندن اوقات فراغت است و اقتصاد مستقل ندارد
بند ۴ – آب قم شیرین شده است
بند ۵- قم پر است از روحانیونی که در هتل های دایمی یا مدرسه های علمیه جاخوش کرده اند
بند ۶- هزاران میلیارد پول دولتی به قم سرازیر می شود بدون اینکه ریالی سود برای کشور داشته باشد
بند ۷- قم مرکز اصلی فساد مالی مبتنی بر تبعیض است
بند ۸ – روحانیون قم زمین خوار و مصادره چی اند
بند ۹- قم مرکز خشونت دولتی است
بند ۱۰ – در قم جاعل و سارق و تبهکار و مشروب خوار هست و ریخت و پاش دولتی زیاد است
بند ۱۱ – قم شهروندان درجه دوم هم دارد که از پولهای دولتی برخوردار نمی شوند
بند ۱۲- قم خیلی خرج کرده ولی قطب گردشگری نشده است
بند ۱۳ – زائران قم گذری هستند
بند ۱۴ – لاس و گاس بدون کمک دولتی سرپا مانده است
بند ۱۵- اقتصاد قم زائده ای از اقتصاد دولتی سرمایه داری است
بند ۱۶- نهادهای مذهبی قم نظاره گر سرکوبها هستند
آیا نویسنده می داند از چه می گوید؟ و آیا آنچه می گوید اصلا به گناه ربطی دارد؟ و مثلا طلاق گناه است؟ این نوشته ای در باره اقتصاد قم شاید باشد اما گناه؟ و داشته باشد معیار خوبی برای ارزیابی جامعه شناسانه شهر قم است؟ و باشد هم او معیارهای جامعه شناختی برای این ارزیابی به کار گرفته است؟ من نوشته او را عقده گشایی آشفته ای می دانم که قادر نیست چیزی به دانش ما بیفزاید یا نمونه ای از مطالعه توصیفی یک شهر مذهبی و مشکلات و پیچیدگی هایش باشد. بر اساس نوشته مجید محمدی تنها گناهی که می شود در قم دید آب انگور و آب شیرین است. دروغ و جعل هم هست. و اینها گناه کجا نیست؟
نظرات
نظر
شاید مهمتر از متن ، جایی باشد که متن در آن درج شده. اگر این مطلب در یک وبلاگ یا چیزی شبیه این درج می شد ، می شد گفت نویسنده نظر شخصی اش را بیان کرده و چون وبلاگ است هرجی هم بر آن نیست.
درد آن جاست که سایت مردمک این مطلب را منتشر کرده. البته مدتهاست که مردمک از آن وجه ای که در ابتدا واجد آن بود فروکاسته شده و تبدیل به حلقه ای شده برای ارتزاق جمعی کم سواد از بودجه شبه دولتی که به هم نان قرض می دهند. از وبسایتی که ویراستارش نمی تواند یک پاراگراف بدون غلط دستوری بنویسد نمی توان بیش از این انتظار داشت. مردمک انگار پا جای پای زمانه می گذارد ، با همان رفتارهای سکتی ، جهت دار و پر از تفرعن …
خوب بود اسم این مطلبتان را “قم ، شهر بی دفاع” می گذاشتید
نقدی بسیار عالمانه بود.
مجید محمدی هم از همان بسیار باهوش ها بود، از آن نابغه های ریاضی و مهندسی که با محسن کدیور رفتند قم طلبه بشوند، حالا محسن کدیور یک روحانی بزرگ و سرشناس مبارز است و مجید محمدی یک نویسنده که تا می تواند علیه روحانیت و قم و طلاب می نویسد، لابد در قم به این شناخت رسیده است.
http://news.gooya.com/nabavi/archives/029036.php
بله! قم شهر گناه و فساد است و زندگی در آن سخت و دشوار است. باید قمی باشی تا بفهمی قم چه سرزمین جهنمی است.
جناب جامی سلام.
از استدلال لذت بردم اما موافق نیستم. قرار هم به توافق نیست. اما اگر می گفتید تجربه افراد متافوت است شاید به نتیجه دیگری می رسیدید. توسعه پیش از انقلاب قم آهنگ کمتری نسبت به شهرهای دیگر نداشت. ضمن آن که قم به لحاظ دریافت درآمد سرانه به عنوان مختلف از جمله شهریه و سهم امامی ردیف بودجه دولتی دارد حتز ار شهرهای بلازده خوزستان هم بیشتر دریافت می کنند. از منظری دیگر قرار بود شهری دور فساد باشد اما اکنون چنین نیست. حتی روحانیون سرشناس برای تفریح اخر هفته به قم می روند.
به عنوان یک خواننده نظرات شما از شما انتظار نقد منصفانه تری داشتم. البته من بعضا با نظرات شما موافقم، لکن باید متوجه بود که با سوء برداشت نظرات نویسنده نقد منصفانه امکان پذیر نیست. به عنوان آقای محمدی نه زیارتی بودن شهر قم را و نه وابستگی شهرهای دیگر ایران به منابع نفتی را انکار کرده اند، بلکه معتقدند منابع درآمد قم به عنوان یک واحد مستقل اقتصادی، متعادل نیستند (علی رغم معمول شهرهای زیارتی) و حفظ این تعادل از منابع خارجی هم توجیه عقلی ندارد. در کنار استدلالات کم و بیش نواندیشانه، احساساتی بودن مقاله ایشان هم از تیتر آن واضح بود و نیازی به اثبات نداشت. آنچه شاید سبب نگرانی باشد، تلاش بی وقفه ی شما در این نوشتار است تا به بهانه ی حفظ وحدت ملی، گفتار ایشان را به کل نفی کنید. این برخوردی است که شاید مردم قم هم با شرایط فعلی این شهر از آن به خوبی استقبال نکنند.
متاسفانه وقتی باصطلاح روشنفکران این مرز و بوم درگیر بازی غرضورزانه شوند نقدهایشان بهتر از این نمیشود!
آقای محمدی گویا غرضها و نفرت عقیدتی خود را در این مقاله بیرون ریختهاست.
این نوشتهها پروندهای میشود برای ایشان، برای آینده. آیندهای که اولین ارکان حضور مدنی در آن اول احترام به دیگران است و بعد معرفی خود!
متاسفانه افراط و تفریط یکی از کسالتهای روشنفکری ماست که باید درمان شود.
با سلام. ممنون از نقد راهگشای شما. متاسفانه نگارنده ی مقاله ی مذکور علاوه بر رویه ای کینه توزانه که در مقالات پیشین ایشان نیز به وضوح مشاهده می شود عمیقا از زندگی جاری در قم ، حوزه علمیه و روابط جاری بین مردم قم اعم از طلبه و غیره بی اطلاع است و یا شاید می خواهد بی اطلاع باشد. اتهاماتی که در این نوشتار مطرح شده اکثرا بی پایه و اساس و بدون ذکر منبعی خاص مطرح می گردد. او آنچنان از فساد در قم صحبت می کند گویا تمامی کشور معصومانه زندگی می کنند و یا دروازه هایی برای کنترل ورود و خروج کسانی که می آیند و می روند و قصد سکونت دارند در قم وجود دارد. کسی برای آمدن به قم نیازمند روادید نیست همه به قم می آیند و می روند: زائر، تاجر، تبهکاران و ….
سلام،
مقاله آقای محمدی نمونه ای از اثر گذاری کینه ها و خشم انباشته شده در بخشی از جامعه، بخصوص بخش روشنفکری که مدتها از جامعه دور بوده و جامعه را تنها از راه رسانه میشناسد، بر نوع نگاه آنها به جامعه است که که هیچ کمکی به واقع بینی برای حل مشکلات نخواهد کرد. اگر مقایسه ای بین آرای اینان و اساتید جامعه شناسی که بصورت آکادمیک به بررسی مسایل جامعه ایران میپردازن، چه داخل و چه خارج کشور، این تفاوت نگاه فاحش را عیان خواهد کرد.
این، یکی از آسیب های مهم جنبش منقد حکومت هست. نگاه صفر و یکی و کاریکاتور گونه ای که در حال گسترش است، شاید بدرد مبارزه بخورد اما آشکارا کمکی به برون رفت از وضع کنونی نخواهد کرد.
در مقاله ای که توسط آقای جامی نقد شده است،به راحتی می توان چیزی را به نظاره نشست که خلقیات ما ایرانیها می گویندش .ایرانی جماعت نقادی نمی کند فحاشی می کند.در این فقره فرقی نیست میان مخالف و موافق!همگی از یک قماش اند
————
و الان شما فحاشی کرده اید؟ اگر نکرده اید نگویید همگی از یک قماش هستیم. جا برای نقد باز کنید. آقای محمدی هم مطالب خوب کم ننوشته است. – م.ج
معلومه که شهر قم شهر گناه نیست . اما لاس وگاس حتما هست و شک نداشته باش که مثل عمورا و سدوم بزودی نابود خواهد شد . آرزوی موفقیت برایت نمی کنم چون از کسانی که در چنبره گفتمان مدرن گرفتارند و چیزی را می پرستند که نمی دانند چیست خوشم نمی آید.
انسانها در عرصه عملی حیات خود در اکثر اوقات نه با عقل و نه با احساسات(به معنای انسانی عمیق خود) بلکه با مجموعه ای از عقده های متراکم روزگار می گذرانند، و این موضوع شامل تفکیک های طبقاتی اعم از اجتماعی و علمی نمی شود، تجربه ثابت کرده است که در سطح عملی حیات انسانها تابع جمله ای از سرکوب ها و حقارت های درونی ست،خودشیفتگی و خود برتر بینی در مقاله این به ظاهر جامعه شناس آکادمیک موج میزد، همین بس که رویکرد این انسان به ظاهر جامعه شناس به جوامع ، شهرها و انسانها، محصول جمله ای از عقده های روانی شدید است، که راه تحلیل و خوانش منطقی و اخلاقی را از او گرفته است.