به نظر من آنچه روز ۲۵ بهمن اتفاق افتاد یک نقطه عطف است و هم معادلات بسیاری را تغییر می دهد و هم مسائلی را برای اهالی جنبش اعتراضی روشن می کند. سعی می کنم مهمترین نتایج و تغییرات را برشمارم و عمدتا از منظر سیاست عملی.
رهبری
۱ به نظرم مهمترین مساله ای که در ۲۵ بهمن روشن شد اهمیت رهبری در جنبش به طور عام و رهبری موسوی و کروبی به طور خاص بود. اگر به زبان عینی تری ترجمه اش کنم می شود قدرت بسیج این دو رهبر. آنها نشان دادند که هنوز سخن شان در دل هواداران جنبش نفوذ قاطع دارد و توانایی دارند دهها هزار نفر را با یک دعوت به خیابان بیاورند. اینکه آنها از این قدرت چگونه استفاده کنند سرنوشت جنبش را تعیین خواهد کرد. اما در اینکه قدرت مردمی دارند تردیدی باقی نمانده است.
روحیه
۲ تغییر مهم دیگری که ایجاد شد تغییر در دید و روحیه عمومی اهالی جنبش بود. به این معنا که بی عملی یکساله جنبش تصورات بسیاری دامن زده بود که روز ۲۵ بهمن همگی باطل شد. از یک نگاه این تیری بود که دو هدف را با هم زد: هم روحیه گرم و تحول خواه جنبش را به آن بازگرداند و آینه ای شد تا خود را در آن ببیند و بازیابد و به خود اطمینان پیدا کند و اعتماد به نفس یابد و هم تبلیغات یکساله دولت کودتا و اذناب بیت ولایت را اوراق کرد. از فردا کسانی که به آقا اطمینان داده بودند که فتنه از بین رفته و مهار شده باید بروند دست بوسی و توضیح بدهند که چرا حرف بی پایه زده بودند. احتمال زیاد تغییراتی در ساختار امنیتی و البته روشهای تبلیغاتی ولایتمداران در راه خواهد بود. اما نکته اساسی این است که برای آنها دنبال کردن سیاست دروغ پراکنی و جنگ روانی ضرورت دارد تا هم ابعاد ماجرا را برای کسانی که کانال اطلاعاتی شان حکومت است کوچک جلوه دهند و از هم از یک منظر استراتژیک راه به بروز حقیقت ندهند. هر نوع شکاف در سپری که از دروغ ساخته اند همه دروغهاشان را دومینو وار اوراق می کند. حقیقت بزرگترین دشمن رژیم دروغ و ظاهرسازی است. برای همین نماینده آقا در کیهان نوشته ۳۰۰ نهایت ۴۰۰ نفر امدند به خیابان! کسی باید از این نماینده بیت بپرسد پس چرا ده هزار نیروی پلیس و سپاه و لباس شخصی ریخته بودید توی خیابان؟ یعنی برای هر یک نفر معترض ۲۵ نفر پلیس لازم بود؟
مشارکت جویی
۳ تغییر مهم دیگر البته مساله خود مردم است که بازیگر اصلی اند. مردم نشان دادند مصمم اند و این خیلی مهم است. آنها نشان دادند که تقلب و فریب و خیانت در رای مشمول مرور زمان نمی شود. این میل به تغییر و این گرایش سرکوب ناشدنی به مشارکت موثر در سیاست کشور و مهار سیاستمداران متکی به زور و تزویر درخشان ترین دستاورد ۲۵ بهمن است. مردم شادمانه به خیابان آمدند و اشک آور و باتوم و لباس شخصی هم برایشان به نوعی بازی و اکشن مهیج تبدیل شده است. این سرخوشی ارعاب را از نفس می اندازد. آنها شادمان اند چون ابراز وجود می کنند ابراز رای می کنند. این در جامعه ای که در همه طرفها با دیوار عبوسان روبرو هستی و با تصمیم هایی که بدون مشارکت و رضایت تو گرفته اند البته شادی بخش است. خیابان امروز محل رهایی و رسانه رهایی بخش است.
مردمی که در ۲۵ بهمن به خیابان آمدند مردمی هستند که به نادیده گرفته شدن خود معترض اند. آنها شکاف بزرگی بین خود و حکومت خودکامه می بینند. شکافی که ۲۵ بهمن نشان داد نه رفو شدنی است و نه پرشدنی. این میل سرکش به اینکه ما هم مردمی هستیم در همین کشور که باید ما را به حساب بیاورید زنده است و زنده تر از همیشه. این شعله خاموش شدنی نیست. این وضع را عوض خواهد کرد. راه چاره چماق نیست. هر نوع تغییری با کنار رفتن سیاست چماق و کنار گذاشته شدن گروههای چماقداران در رسانه و مدیران نظام همراه خواهد بود. این به دست اوردنی است.
رسانه
۴ همان میل به دیده شدن و همان درک عمیق از اینکه سانسور می شویم حساسیت بزرگی را نسبت به رفتار رسانه ها ایجاد کرد. عمده این حساسیت البته بر سر بی بی سی آوار شد. و بخشی از آن هم در شکل درخواست از الجزیره برای پوشش به اخبار ۲۵ بهمن بروز پیدا کرد. مردم رسانه فراگیر می خواهند و چون ندارند توجه رسانه های فراگیر را می طلبند. آنها می خواهند دیده شوند. گزارشهای رنگارنگ و شخصی و صمیمانه و پرذوق و شوق بسیاری از شرکت کنندگان در تظاهرات در رسانه های خودمانی مثل گودر نیز ناشی از همین حس است که ما هستیم ما را نمی توانید نادیده بگیرید. سیاست های رسانه ای ناچار این تمایل پرکشش مخاطبان ایرانی را از امروز به نحوی دیگر باید مورد توجه قرار دهد. این بخش مهمی از کمک به حقوق اولیه بشر در ایران است.
سیاست غرب
۵ یک بعد مهم از نتایج ۲۵ بهمن نیز ابعاد خارجی مساله است. به کوتاهی، قدرت نمایی جنبش اعتراضی به بازگشت مساله روی میز سیاست خارجی اروپا و آمریکا خواهد انجامید. هر سیاستمدار غربی اگر تا امروز متوجه نشده باشد از امروز به این نکته واقف خواهد بود که هر نوع احتمال تغییر سیاسی در ایران در جهت تامین خواست مشارکت عمومی در سیاست ملی است و ایرانیان بسیار جدی تر از هر مردم دیگری در خاورمیانه به درک دموکراتیک رسیده اند. این موضوعی نیست که غرب بتواند نادیده بگیرد. هر نوع مدل آینده سیاسی و تحول یافته در ایران در جهت دوری از اسلامگرایی است. امری که به نوبه خود روی کار امدن حکومتهای عرفی را در منطقه ما تسهیل خواهد کرد. تذکر رئیس جمهوری ترکیه به مقامات ایرانی در همین روز ۲۵ بهمن به نوعی محور استراتژیک در استقبال از تحولات سیاسی مشارکت جویانه میان ایران و ترکیه و مصر خواهد بود. سه کشوری که می توانند سرنوشت منطقه را دگرگون کنند.
جمهوری ولایی در روز ۲۵ بهمن و درست در روزهای پس از تب و تاب های بزرگ در تونس و مصر چهره ای خشن و ستیزه جو با مردم خود از خویش به جا گذاشت که قابل رفو نخواهد بود. این خود به فشار سیاسی برای تغییرات کمک خواهد کرد. زیرا نشان می دهد که تغییرات در تهران از ضرورت کمتری نسبت به تغییرات در تونس و مصر و یمن برخوردار نیست. و اگر محور سه گانه ای را که یاد کردم بگیریم اولویت هم دارد.
آینده
۶ نکته اخری که باید گفت این است که ۲۵ بهمن یک روزه بازی را عوض کرد. تاثیر و فضاسازی همه بازیگریها و ترفندها و معلق زدن ها و وارونه سازی ها و دستگیری ها و تهدیدها نقش بر آب شد. اکنون آینده در دستان موسوی و کروبی است. این فی نفسه، ارکان بناشده بر دروغ و فریب حاکمیت را به لرزه در خواهد آورد. قدرتی که از مردم ناشی شود قدرت حقیقی و پایدار است.
بنده به عنوان یک شهروند این مملکت که نظاره گر این جریانات بودم زیاد با نظر شما موافق نیستم. فکر کنم مردم دیگر از موسوی و کروبی گذشته اند و همین فشار ها از پائین بود که این آقایان را مجبور کرد بالاخره تکانی بخورند و درخواست اجازه از دولت کودتا بکنند. همین فشارها باعث شد که این بار دیگر نتوانند دستور لغو تظاهرات را بدهند چون می دانستند واکنش عمومی چه می تواند باشد. این جوان هائی که من در ویدئو ها دیدم دیگر نه “یا حسین میر حسین” می گفتند و نه از کروبی می خواستند که “رایشان را پس بگیرد.” این ها دارند کم کم به اعتماد نفسی دست می یابند که دیگر به رهبرانی این چنینی نیاز ندارند. رهبری این جنبش را جوانان در دست گرفته اند و برای همین است که هم آقایان باصطلاح رهبران جنبش و هم حاکمیت را به هراس انداخته. هر دو طرف می خواهند ترمز ها را بکشند. همانطوریکه امروز سایت کلمه سعی کرد ترمز را بکشد.
تا دموکراسی راه بسیار طولانی باقی است. گذر از این حکومت تنها پلهی اول است. هنوز معترضین رفتار سخیف، به دور از عقل و احساسی پیش رو دارند. همین شما! هر چه از ناحیهی دولت صادر می شود بر آن می تازید و هر چه از ناحیهی جنبش سبز می ستایید.وقتی با یورش نیروها لباس شخصی به صف تظاهرکنندگان، شعار مرگ بر نشنیدیم، آن وقت حساب است. وقتی بسیجی به دست مردم افتاد و زیر مشت و لگد له نشد، آن وقت خوشحال و خندان حرف از پیروزی بزنید.
آیا فکر نمی کنید بهتر بود برای امروز و روزهای دیگر هم برنامه ای اعلام می شد؟ من گمان نمی کنم سالی یک بار به خیابان آمدن مردم در نهایت سودی در بر داشته باشد. مصری ها هم پانزده روزی در خیابانها به سر بردند تا مبارک ساقط شد. نگرانی ام از این است که اگر این گونه اعتراض های خیابانی ادامه پیدا نکند، آقایان موسوی و کروبی را دستگیر کنند. شما چه فکر می کنید؟
سیبستان دوباره داره میشه همون سیبستان دوست داشتنی قدیم.
کاملن به قول معروف شسته رفته لب مطلب ادا شده. حقیقت پاک شدنی نیست حتی با زور و زندان و کهریزک
آنکه خاری مینهد بر دستِ کـَس/خوار گرداند خودش را پیش و پس/بین خوار و خار٬ یک واو است و بس/تا سـرای دیگـر ما: یک نـَفـَس
بنظر من:
۱ و ۲ و ۳- رهبری ، روحیه و مشارکت:
مردمی که در رنج و سختی بسر میبرند ناگزیر روزی به فراخوان راهبران دلخواه خود پاسخ آری میدهند لیکن آنچه در تونس و مصر پیش آمد مردم را آماده ساخت تا ۲۵ بهمن دوباره خطر کنند.
سال پیش، راهبران در روزهائی که تودهی به هیجان آمده آمادهی ازخودگذشتگی بود، در پیگیریی خواسته و ارادهی جمعی کوتاهی کردند.
بیهوده هشدارهای نصیحتآمیز دادن به سران حکومت، اگر مردم را از پیشروی به سمت و سوئی که در پیش رو دارند باز ندارد، آهنگ گامهایشان را کند میکند تا که باز ایستند همانگونه که سال پیش چنین شد.
مردمی که دیروز و همچنین سال پیش به اعتراض برخواستند، بخودی خود بجز آنچه که کردند کار دیگری نتوانند کرد. دلآزار آن است که مردم که در پایان روز خیابانها را خالی کردند تا روز و روزهای بعد بجز تشکر و تمجید، هیچ رهنمود و راهنمائی از راهبران نمیشود.
۴- رسانه:
دیدیم که ابزار رسانهای که سال پیش مردم به خوبی بکار بردند امسال از دستشان گرفته شد. حکومت مصر هم تجربه کرد و اگر نخواهد که بخواستههای مردم تن دهد، دیگر بار که مردمش باعتراض در بیایند از دستشان خواهد گرفت. سال ۱۳۵۷ تلفنهای خانگی هیچگاه از کار نیفتادند. در نبود موبایل و اینترنت آنها ابزار کارائی هستند.
۵- سیاست غرب:
اینکه بیگانگان چه سیاستی در پیش خواهند گرفت بیتردید یک سیاستمدار باید که در نظر گیرد اما آنچه منِ یکی از میلیونها ایرانی نگرانش هستم اینست که از کجا بدانم که سرانجام این اعتراضها، توافق پشت پردهی غرب با دولتیان نباشد. بیگانه منافعش که برآورده شد دیگر چه غم دارد که چه بر سر من و توی ایرانی بیاید. دموکراتترین دولتها، از ملتها نمیگویم، بدنبال منافعشان هستند. پس من ایرانی هم باید که در پیگیری اعتراضهایم از سیاستهای غرب بگونهی ابزار استفاده کنم و نه تکیهگاه.
۶- آینده:
۲۵ بهمن سقلمهای بود موسوی و کروبی زدند که همه را از رخوت و بیعملی یکسال گذشته بدر آورد. دور باشد که ایشان تا آنجا که خود را نشان دادهاند کار تازهای بتوانند بکنند. کار بیشتر را همه ایرانیان چه داخل و چه بیرون از کشور باید بکنند. یکی از کارهائی که ایرانیان بیرون از کشور میتوانند بکنند آنست که همه روزه و ۲۴ ساعته جلوی در ورودی همهی سفارتخانههای ایران در همهی کشورها خیمه زد و بسته به قوانین کشور میزبان رفتارهای اعتراضی کنند. چگونگی آنرا ایرانیان ساکن که بقوانین کشور میزبان آشنائی دارند باید بگویند. نمونه اینکه آیا میشود از رفت و آمدها فیلمبرداری کرد و روی یوتیوب گذاشت.
در داخل هم باید یارگیری کرد. به اینگونه که بسیار هستند کسانی که بسبب نداری، گرسنگی، گرفتاریهای بسیار که گریباگیرشان را گرفته، چنان نومیدند که نمیتوانند یا میسر نیست که از چه بودها آگاه شوند. بیتفاوت هستند. مرگ و زندگی برایشان یکیست. جوانانی که وقت آزاد خود را، که بسیار هم دارند، به گونههائی میگذرانند، بروند و صمیمانه با آنها باید دوست شوند. اگر میشد کمکشان کنند. کمکم آگاهشان کنند. این روشی بود که از بسیار سالها پیش در نظام آخوندی رواج داشته است و شرعیات و آداب تشیع از این راه در دورافتادهترین دهات زنده مانده و بالا گرفته. همه سالها تابستانها که حوزههای علمیه تعطیل میشدند آخوندهای تازهکار به همه جا گسیل میشدند. در کوبا هم جوانان به درون جنگلها رفتند و در هر گوشه و کنار کلاسهای سوادآموزی برپا کردند اگرچه پایان کار در هر کشور به سود مردم نبود لیکن در جائی که رسانههای همهگانی راه یا کارآئی ندارند کارساز باید باشند.
دیگر اینکه آمدیم و فردا روزی زمین دهان باز کرد و موسوی و کروبی دیگر نبودند و مردم بی راهبر شدند.چه خواهد شد؟ مردم خشمگین بی مهابا به خیابانها بریزند بزنند و بخورند و بشکنند و شکسته شوند از چه رو که کس دیگری را نمیشناسند. اینکه مردم خودشان میدانند که چه کنند و انقلاب بیراهبر، اینها تعارف و غیر واقعنگریست. آیا بهتر آن نیست که همین آقایان موسوی و کروبی سازماندهی کنند و کسان دیگری را هم به مردم بشناسانند؟ من بر سازماندهی پافشاری میکنم. راهبر خودش از پی خواهد آمد. اینها را من گفتم، باشد که راهکارهای بسیار بهتری را دیگران بدانند لیکن تا نگویند، بهرهای ندارد.
بهروز از تورنتو – ۲۷ بهمن ۱۳۸۹
I landed per coinsidence by your editorial. I have to admitt, I’m in a state of delirium, perpelexity and speechlessness, and that is the bottom line
You are constantly preaching to drink water, but at your home, you drink wine, that is the rough translation of a German proverb
The most magnificent phenomena, which could or would have happened to the Persian Folk, was the resurrection of Great Ayatollah Khomeini, and his version of Islamic Republic. You might consider my comment as sarcastic, but that is the fact of the matter. The majority segment of folk of 1979 were just “a bunch of IMBECILE”, nothing more nor less. But the aspect of it could be defined as “We deserved it” because we are center of World Gyration
One and only Paranoia state of primitive Persian heritage, in regard to Religion and Creed, social dimension of whole society, and sacrosanct status of Clergy, which should have been deported to the “Gas Chamber” of Third Reich.
با سلام به نظر من این دو موسوی و کروبی وقتی خودشان از قوطی رای بیرون آمدند رای گیری را قبول دارند ولی وقتی مردم به انان رای ندادند باور نکردند., وقتی خاتمی رای آورد روش شمارش درست بود وقتی کروبی رای اورد روش شمارش درست بود وقتی میر حسین بدون سابقه ای پست گرفت حق به حق دار رسید ولی وقتی رای نیاوردندبا بی بی سی مصاحبه میکنند
اگر اهل خدمت بودند در هر مقامی موثر بودند نه مثل آلان مخرب
قطار قراضه کشور چه راننده اش موسوی چه احمدی نژاد چه کروبی با یک سرعت روی ریل راه میرفت هیچ کدام نمی توانستند تغییرات قابل ملاحظه ای ایجاد کنند کما اینکه در زمان حکومت این دو آقایان هیچ جهش خاصی انجام نگرفت. الان هم من نمی گم احمدی نزاد بهتر از این دو است ولی ان اصلاحاتیکه حضرات به دنبال اش بودند آلان مجلس راستی های کنونی بهتر از زمان کروبی انجام داد وجلو جناب ریس جمهور احمدی نژاد در خیلی مواقع می ایستد
این سبزی ها یا دوم خردادی ها تنها کاری که کردند این بود که این قطار را از ریل خارج کردند.اموزش تخریب می دهند
یک عمر آقایان پشت رل بودند کسی دست تو فرمون اشان نکرد این بی ظرفیت ها و خود خواهان به محض اینکه یکی دیگر از سرنشینان قطار پشت رل نشست دست تو فرمون اش کردند و قطار پر از سزنشین را چپ کردند به خدا قسم
اگر حق گو بودند چرا این حرف ها را موقع قدرت اشان نزدند این نشان می دهد همه این حرف ها برای شخصیت خوشان است نه برای مردم
هرچه دست وپا بزنند بدتر است وضع اشان بدتر می شود فقط باید استغفار کنند
یادداشت “آرش فهیم” را دستاویز این نوشته کردم:
آنچه در اعتراضهای خیابانی ۲۵ بهمن در ایران یا در چند هفتهی پیش در تونس و مصر پیش آمد از جنس گفتگوی دو دوست نبوده و نیستند. آنها از جنس دعواهستند و “در دعوا هم نان و حلوا خیر نمیکنند”. یکی میزند و دیگری میخورد. کسانی هم جان خود را از دست میدهند. ترس از همین خوردنهاست که کسانی و بویژه آنهائی که رنج گرسنگی، چه شکمی و چه گرسنگیهای دیگر را نکشیده و یا کمتر کشیدهاند را از چنین زدوخوردها دور نگاه میدارد. میگویم کسانی از ما که در همین تورونتو به گردهمآئیهای اعتراضی میرویم، اگر ایران بودیم نمیرفتیم. ویدیوئی از آقائی بنام “کورش عرفانی” دیدم. دیدگاه وی را از منِ ایرانی درست میدانم لیکن دلم را خوش میکنم که ناایرانیها هم از منِ ایرانی چندان دیگر نیست. همین امروز تلویزیون سیبیسی نمائی را که پنهانی در یک زندان مصر گرفته شده بود نمایش داد که چگونه مأموری یک زندانی را به چک و سیلی بسته بود. شاید بشود یک جنبش همگانی اعتراضی اوج یافتهی پاک و بدور از رفتارهای خشن را در افسانهها یافت لیکن من که هنوز چنین داستانی نشنیده و نخواندهام.
آیا شمائی که این یادداشت را میخوانید باور دارید که هر بسیجی (افسوس از این واژهی خوش آوا و زیبا که نمایندهی پلیدی شده است) از روزی که دست چپ و راستش را شناخته هر روز به ارادهی خود آتش ددخوئی را در درونش شعلهورتر ساخته است تا که بشود آنی که امروز است؟ من که چنین باوری ندارم. لیکن در آن آنی که دو نفر، یکی بسیجی و یکی اعتراض کننده، در یک جنبش خیابانی با هم روبرو میشوند آیا باید با خود اندیشه کنند که: “آه به او بد نگویم، او را نزنم، او هم همچون منست و کسانی چشمبراه بازگشتش هستند” یا اینکه: “هان که او دیویست ددخو، هراینه او را نزنم شاید او مرا بزند و بشکند”؟ به گمان من زیادهخواهیست که از آنان بخواهید در آن هنگام چنین سنجشهائی را به یاد داشته باشند. هر دو میدانند و باید بدانند که اینک که میروند، شاید بزنند، شاید بخورند. لیکن دست بسیجی برای زدن بلندتر است.
هرچه میخواهید به آنها بگوئید تا پیش از اینکه در خیابان با هم روبرو شوند به خودشان بگوئید. گفتن به خبر رسان چندان کارساز نیست.
بهروز از تورونتو – ۲۷ بهمن ۱۳۸۹
سلام جناب جامی
مطلبی در خصوص شکاف بین دو قشر در ایران و معضلِ ارتباط بین این دو گروه متضاد در «هزاردستان» منتشر شده است. خوشحال می شوم نظرتان را راجع به آن بدانم:
http://www.1000dastaan.com/web/common/blog/-/blogs/%D8%B4%D9%87%D8%B1-%D8%A7%D9%81%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D9%8A%D9%84%D9%81%D9%84%D8%AF?_33_
———————-
مطلب خوبی است. تلاش برای اینکه صحنه را سیاه و سفید نکنید ستودنی است. من هم معتقدم در هواداران حاکمیت اهل عقل و مرام پیدا می شوند و در مخالفان هم آدم بی کله یافت می شود. هر تلاشی برای رفع این ضدیت دوگانه گامی در جهت راه حل است اما باید مراقب بود که میانداران همیشه از هر دو سو متهم می شوند. – م.ج
باید به چند نکته اشاره کنم. اول فضای روز ۲شنبه ۲۵ بهمن در تهران کاملا بدور از خشونت بود. کاملا حس میکردی نیروی انتظامی و ضد شورش بدون استرس هستند چون به آنها دستور برخورد با مردم داده نشده بود، فقط کنترل مدنظر آنها بود. و همین باعث شد مردم بتوانند جمع شوند. من بعنوان یکی از کسانی که در تمام این مدت در راهپیمایی ها حضور داشتم می توانم بگویم که اگه قرار بود مثل روز ۱۳آبان یا تاسوعا عاشورا به مردم حمله کنند هیچوقت این همه جمعیت جمع نمی شدند. و دوم روز ۲۵ بهمن مصادف با روز والنتاین بود شاید بنظر شما این مناسبت مهم نباشد ولی از نظر من و خیلی از جوانانی که از این پوشش برای رفتن به خیابان استفاده کردند مهم بود. سوم در روزی این راهپیمایی برگزار شد که همزمان با حضور رئیس جمهوری کشور ترکیه در ایران بود. و همه اینها باعث شد که نیروی انتظامی بیشتر نقش کنترل کننده داشته باشد تا برخورد کننده! می خواهم بدانم اگر -در روز یکشنبه که قرار است به مناسبت هفتم دو شهید روز ۲۵بهمن تظاهرات برگزار شود- موج خشونت شدید از طرف دولت دوباره اعمال شود تکلیف چیست؟ آیا دوباره یک دوره سرخوردگی و نامیدی جوانانی را که در ۲۵بهمن کورسوی امیدی دیده اند فرا نمی گیرد؟ آیا دوباره پتانسیل تغییری که در جنبش وجود دارد به صورت نهفته در نمی آید به جای اینکه بلفعل شود؟آیا وقت آن نرسیده که اهداف جنبش بصورت عینی تری ابراز شود ؟ آیا وقت آن نیست که دیگر به خانه ها باز نگردیم تا این وضعیت درست شود؟ تا کی می خواهیم به مناسبت های انقلاب گذشته ایران بچسبیم یا به افتخار انقلاب های دیگر کشورهای مختلف، مردم را به رفتن به خیابان ها دعوت کنیم؟ بنظر من اگر قرار بود که مشخص شود این مردم خواهان تغییر هستند و به بلوغ سیاسی برسند،مشخص شده است و ما به این اهداف رسیده ایم. اگر قرار بود به حاکمیت فرصت برگشت و احترام به قانون داده شود، فرصت داده شده و حاکمیت ثابت کرده اطلاح پذیر نیست. بیش از این با کش دادن این مسئله به شکل حاضر موجب سرد شدن مردم و مایوس شدن آنها از رهبران جنبش می شویم. و مسئله حالت فرساینده ای به خود خواهد گرفت. و مردم حاضر به چند دسته تبدیل خواهند شد یا مایوس از تغییر(در کل)، یا مایوس از رهبران(به توانایی آنها برای رهبری شک خواهند کرد) خواهند شد و یا به سوی خشونت گرایش پیدا می کنند. بنظر من بجای اینکه سرخوش از آمدن مردم در ۲۵ بهمن باشیم، نگران از نیامدن مردم در یکشنبه باشیم (بدلایلی که در بالا ذکر شد). بنظر من باید واقع بین بود. به احتمال زیاد حکومت در روز یکشنبه دوباره به اوج خشونت علیه مردم تظاهرات کننده برخواهد گشت. شما نمی توانید این دولت ایران را با دولت مبارک و بن علی مقایسه کنید چون اصلا قابل مقایسه نیستند. دولت و رهبری ایران در صورت سقوط جایی برای فرار ندارند(هیچ امیدی) بنابراین تا آخر راه خواهند ماند و از طرفی این دولت به هیچ وجه قابل اصلاح نیست، واقعیتی که نیاز به اثبات ندارد. متاسفانه دولت ایران مثل دولت مصر و تونس نیازی به حمایت خارجی برای بقایش ندارد( دوست داشتم بگویم خوشبختانه چون انقلاب ما در سال ۵۷ برای همین استقلالی بود که الان داریم ولی نه در جهت اهداف مردم در جهت اهداف عده ای که به فکر انباشتن جیب های خود و پیشبرد اهداف ایدئولوژیک خود هستند). دولت های تونس مصر و… پشت شان به پول نفت گرم نبود. همانطور که میدانید نا آرامی های اخیر ایران و کشور های منطقه نه تنها به ضرر دولت ایران نبوده بلکه قیمت نفت افزایش هم پیدا کرده است.
این تنها نتیجه مشاهدات من در طی چند هفته اخیر بوده است و امیدوارم که تصمیم درستی از طرف رهبری جنبش اتخاذ شود. شاید که این آخرین فرصت ما برای تغییر باشد. دوستان عزیز این نوشته بیان نگرانی های یکی از همراهان شماست.