شاید دقیق تر نگاه کنیم در واقع این درک دینی بر وحشت عمومی ما مردم از تغییر عادتهای فرهنگی سوار شده است. دین طالبانی جنبه های مختلفی دارد که هم الان قصد بحث در آنها را ندارم. سویه هایی از آن هم واقعا بحث شده است مثل نگاه امنیتی اش به همه چیز. من در همان یادداشت جمهوری اسلامی اسرائیل اشاره کرده ام که این نظام بر پایه اصالت بقا رفتار می کند. اما مساله ابعاد دیگری هم دارد که صرفا سیاسی نیست.
در این روزهای اخیر دو سه مساله باعث شد که از اسرائیلی بودن نظام فکری ایران به طالبانی بودن اش منتقل شوم. اولی بحث زلزله و زنا بود که بعد رفت تا جاهای عجیب و غریب و کل رفتار زنان را زیر سوال برد. بعد مرگ حمیده خیرآبادی پیش امد. این خانم از بهترین هنرپیشگان تلویزیون بود. اما منهای فضای امنیتی که دور مرگ و خاکسپاری او ایجاد شد رفتار ناشیانه و بلکه عامدانه تلویزیون در بی اعتنا گذشتن از ماجرا کمتر مورد توجه قرار گرفت. تا اینکه امروز دیدم هنرمند خوب و برجسته سینما و تلویوزیون محمدعلی کشاورز معترض شده که این بی اعتنایی یعنی هنر در این نظام ارزشی ندارد(+). این بی اعتنایی را من انعکاس طالبانیگری در صدا و سیما می بینم.
نمونه سوم که هم امروز دست به دست چرخید ماجرای شرط و شروط گذاشتن برای کافی نت ها در مشهد است. این نمونه بخوبی یک نمونه طالبانی است. نه کم نه زیاد. حتی فردا هم عوض اش کنند روی تعارف و پنهانکاری است. اما واقعیت را عریان گفته است. منهای بخش امنیتی ماجرا که الان به آن کاری ندارم بخش زن-هراسی اش اظهر من الشمس است. این همان وجه مشترک این شرطنامه با مساله بی اعتنایی به مرگ حمیده خانم خیرآبادی است. وجهی که در لابلای حدیت خوانی های زلزله و زنا هم پنهان است.
طالبان فکری و طالبان دینی و طالبان اسلامی یک نشانه آشکار و عمده دارد. و آن هراس از زن است.
زن در نمونه فردی اش مثل حمیده خیرآبادی آنها را می ترساند. زن در نمونه اجتماعی اش پایه شرطنامه می شود تا کافی نت حتی نزدیک مدرسه دخترانه هم تاسیس نشود مبادا چهار نفرشان در بازگشت از مدرسه کافی نت را پاتوق خود کنند. پاتوقی که در آن دو محرم هم نباید کنار هم بنشینند یعنی هیچ زنی نباید مردی را همراهی کند.
طالبان فکری یک نظام مردسالار و سرکوبگر زن و زیبایی و نشاط است. صدای خنده هر زنی در گوش او صدای زلزله است. طالبان ایرانی در شرایط بدتری از طالبان افغانی است. چون دور و برش زن بسیار است. زنی که مهارش نمی تواند کرد. این است که دایم در هراس است که آسمان بر زمین بیفتد یا زمین مردمانش را به خود بکشد. زن و اهریمن در چشم او یکی ست. زنی که جهان مرد-محور او را به لرزه می اندازد و تخریب می کند. خدای طالبان مرد است. مردی ضد-زن.
پس نوشت:
حذف فروغ را از کتاب شاعران دولت پسند (+) از قلم انداخته ام. البته قصد فهرست کردن هم نداشتم چون موارد زن-هراسی خیلی زیاد است. اما این یکی را باید می گفتم چون همین روزها اتفاق افتاد در کنار اتفاقات ضد-زن دیگر که یاد شد. توجیه این حذف با دیپلماسی فرهنگی و دیپلماسی دولتی و این حرفها هم عذر بدتر از گناه و دست و پا زدن است و فاشگوی طالبانیگری دولت حاکم که گاه خود را پنهان می کند در ظاهری طرفدار زن. یادداشت فاطمه شمس را در باره حذف فروغ از دست ندهید.
و می توان پرسش را هنوز ادامه داد و گفت زن هراسی نیز خود محصول ترس از زیستن-در-آزادی است. ترس از شادی نیز دقیقا به خاطر این است که شادی قرین آزادی است. شاید به همین معنا باشد که می توان باور کرد روزی ما ایرانیان می توانیم آزادی را تجربه کنیم که زنان ایرانی آزاد شوند؛ آزادی زن آزادی جامعه است
دوست عزیز، همان تعبیر جمهوری اسلامی اسراییل درست است. اسراییلی ها هم در فضایی طالبانی زندگی می کنند. ما هم به سمت اسراییلی شدن می رویم. هدف نهایی این قوم اشغالگر حاکم هم انتقال اسراییل به ایران است که نفت هم دارد. شباهتهای ایران و اسراییل بیش از ایران و طالبان است. اصلا مبانی زن ستیزی اسلام و طالبان از دین یهود می آید که حتی در قرون وسطا در اروپا هم نفوذ کرد (سوزاندن زنان به جرم جادو گری و …). جمهوری اسراییل جنوبی شاید حتی تعبیر مناسبتری باشد!
نویسنده توضیح نمی دهد که آیا به موضوع طالبانی بودن (از دید نویسنده) فکر و عملکرد دولت ایران به تازگی پی برده است یا اینکه مقتضیات زمانه باعث شده که دست به نوشتن جمهوری اسلامی اسراییل برده است. جمهوری اسلامی از روز اول با رویای حکومت اسلامی گلاویز بوده است. از پایان دوره اول خاتمی یا به عبارت دقیق تر از تیر ۷۸ بر همه آشکار بود که مسیر این رژیم به کدام سو است. نامه سرداران سپاه در زمانی که خاتمی رسما هیچ کاره شده بود نشان می داد که سر حفظ ظاهر تا رسیدن انتخابات هم ندارند. این همه نشانه و علامت کافی نبود اما، که خاتمی چی ها ، که نویسنده هم به شهادت نوشته های همین وبلاگ در میان شان بود متوجه طالبانی شدن اوضاع بشوند. برای فهم طالبانی شدن اوضاع نیازمند ریخته شدن ۵هزار نفر از فعالین سیاسی و غیر سیاسی به زندان و اخراج با اردنگی خاتمی چی ها از سیاست بود؟ خواننده گناهی ندارد اگر تصور کند پیامی از داخل مخابره شده که فرمان آتش را به سوی جمهوری اسلامی مجاز شمرده است.
با توجه به نبود امکان نظردهی در تهران ریویو ، از اشکالات متعدد استدلالی مقاله جمهوری اسلامی اسراییل، خصوصا ویرایش اول آن در اینجا می گذرم
با احترام
———————
برادر! شما که یک پاراگراف نوشته اید تا بگویید نویسنده دیر فهمیده و لابد از تهران دستور شلیک به جمهوری اسلامی آمده خب یک پاراگراف هم در باره نقد متن می نوشتید و حالا که مدتهاست به طالبانی بودن نظام پی برده اید از خرد پیشگام خود سهمی به ما ارزانی می کردید و بر ما منت می گذاشتید. این چه ملامتی ست که بگوییم کسی تازه فهمیده است؟ کل عمر آدمیزاد همین ۶۰ و ۷۰ است و طبعا آنچه برای کسی که رسیده کهنه است برای کسی دیگر که در راه است تازه است. معنای نوشتن انتقال یافته ها ست به آنها که نیاز دارند و با جهان فکری نویسنده همسایه اند. نوشتن برای دانایان و کاملان و رسیدگان نیست. – سیب
حالا با همه این زن ستیزی ها به نظر من زن ایرانی راه خودش را به خوبی پیدا کرده است و می تازد. این بار که ایران رفتم دیدم در دو حوزه – لااقل به دید من- زنها بیشتر از قبل حضور دارند. اول رانندگی کردن در اتوبانهای بین شهری که معمولا در ایران سخت است و پر تصادف و کاری مردانه تلقی می شد. اما این بار بارها دیدم خانمی پشت فرمان بود و این در حالی که مردی در کنارش به عنوان سرنشین نشسته بود. این به نظر من نماد خوبی است از این که زن ایرانی آرام آرام سکان را از دست مرد می گیرد و به جلو می رود. دیگری هم حضور زنان در شغلهایی که قبلا مختص مردان بود. مثلا اداره پست شهر کوچک من یا قسمت کنترل بلیت قطار برای سوار شدن. من تابه حال در چنین جاهایی زن ندیده بودم. حالا شاید پستهای مهمی نباشند اما همین که زن خرق عادت کرده و وارد قسمتهایی شده که تابحال منحصر به مردان بود جالب است. این سیر صعودی ادامه پیدا خواهد کرد هر چقدر هم سیاست ها علیه آن شکل بگیرند.
قبلی من بودم!