امروز به نظرم همان مزیت عهد انقلاب هم دیگر نیست. جامعه ایران دیگر نیرویی که به صحنه نیامده باشد ندارد. شاید برای همین هم دیگر کسی خیال انقلاب ندارد. حالا نوبت تقسیم کار مجدد در جامعه و پیدا شدن دولت ملی فراگیر است تا هم انقلاب کرده ها را در بگیرد و هم انقلاب زده ها را.
حالا که فکرش را می کنم می بینم شاه می توانست رهبر خوبی باشد. می توانست پل خوبی برای یک دوره گذار به جامعه ای آزادتر و انسانی تر باشد. می توانست راه به مذهبی ها بدهد و آنها را که ۲۵ سال رانده بود در ساختار سیاسی مشارکت دهد. شاه می توانست حتی از حسینیه ارشاد هم خوب استفاده کند. روایت نو و مدرن مذهب را حمایت کند و بگذارد روایت خشن و نواب صفوی وار مذهب در یک دو نسل آب شود. هم شاه و هم ما فرصتهای بسیاری را از دست دادیم. در عوض جنگ آمد و ادعاهای رفع فتنه در جهان و زندانی کردن روشنفکر و کتابخوان و ناشر و نویسنده و منتقد و معترض. زندانها آباد شد. نخبگان منزوی شدند و شد آنچه شد.
امروز باید محتاط باشیم و از آنچه نسل ما کرد و نکرد بیاموزیم. من وقتی خط آخر نامه مهدی خلجی به خامنه ای را می خواندم متوجه شدم که از نظر او خامنه ای هنوز می تواند بماند. مهدی نوشته بود: دین شما برای شما. اما اگر به دنیاتان می اندیشید آزادی زندانیان سیاسی و پایان دادن به نقض حقوق بشر در ایران تنها راه ممکن برای طولانی تر کردن عمر زمامداری شما و دوام جمهوری اسلامی است.
عصر مطلب ابوالفضل فاتح را می خواندم در باب نخبه کشی سیاسی در ایران معاصر. دیدم خامنه ای اگر توانایی تاریخی اش را داشته باشد می تواند کاری کارستان کند. او درست است که درسهای انقلاب فرانسه را خوب خوانده است که هر جناحی که آمد جناح قبلی را تار و مار کرد*. اما در عمل کار را سخت تر از این یافته است. ایران امروز فرانسه قرن نوزدهم نیست. او درسهای سیاست اموی را هم خوب خوانده است. در این زمینه اصلا کتاب دارد. خیلی هم کوشید و دستگاه کیهانی اش هم کوشیدند تا بین امروز و عصر علی شبیه سازی کنند. این اواخر یک مردک دیگری از نمایندگان جنگ جنگ تا رفع فتنه اش گفته بود که می شود تا ۷۵ هزار نفر را هم برای ماندن حکومت و حاکم قربانی کرد. اما این تملق ها و صفین سازی ها و مدلهای عاشورایی جواب نمی دهد. ایران نه در عهد علی است و نه اینجا افغانستان است. و البته حضرت رهبر و یاران و حواریون او هم هیچ شباهتی به امامان ما و مالک اشترها ندارند که عدالت مساله اصلی شان بود و امانت.
من از دایره مذهب بیرون حرف می زنم. به قول مهدی دین شما ارزانی خودتان. بیایید بر سر دنیا حرف بزنیم. دنیایی که دیگر پس از سی سال حکومت کردن باید زیر و بم سیاست اش را دانسته باشید. خامنه ای می تواند همان راه هفت ماهه را برود وخود را و فرقه احمدی نژادی را و جمهوری اسلامی را نابود کند با گذاشتن هزینه های گراف بر گرده مردمی که در این سی سال خون دل خورده اند و روی آرامش ندیده اند. راه خامنه ای در هفت ماه گذشته بی برو برگرد راه به ترکستان است و نابودی حتمی. اما این راه ایران را هم مخروبه می کند. ما نباید به عقب برگردیم. نباید آینده ما امروز و دیروز عراق و افغانستان شود.
ما نمی خواهیم انقلاب کنیم. نمی خواهیم دوباره تاریخ را تکرار کنیم. اما اگر خامنه ای بگذارد! او می تواند دست از خاکمال کردن کسانی که زمانی او را تحقیر کرده اند بردارد. جلد چهارم خاطرات رفسنجانی را همین دیشب تمام کردم و با همه دقت های او در باز نکردن این مسائل می توان دید چگونه خامنه ای در دوره نخست وزیری موسوی تحقیر شده است. باهنر و بادامچیان و جامعه مدرسین و همه اینها که امروز تیغ برکشیده اند هم. همین ها که امروز نمی خواهند کسی در مقابل رهبر جیک بزند خودشان با آقای خمینی مخالفت کردند در مجلس و مدتها تحت فشار قرار گرفتند. اینها را رفسنجانی بخوبی ثبت کرده است. حالا رفته اند پشت آقا تا حقد و حسادتها و کینه های عهد بوق شان را خالی کنند و هی در وسوسه های سرکوب می دمند و به خیالشان خدا و امام زمان هم راضی است!
خامنه ای در موقعیتی است که می تواند ما را از دور باطل تکرار تاریخ و بازگشت جاودانه الگوهای نخبه کشی و سپس خودکشی و خودکشونی نجات دهد. اگر خامنه ای به سر عقل بیاید و بگذارد مردم نفس بکشند ما پیش خواهیم رفت. همه آن خواسته های موسوی در بیانیه هفدهم طبیعی ترین و ساده ترین خواسته های مردمی است که صد سال است دارند برای آزادی می کوشند. خامنه ای می تواند ناصرالدینشاه دومی بشود یا رضاشاه دومی بشود. اما بهتر از همه این است که اولین رهبری بشود که ما را از هر سی سال یکبار شورش و انقلاب و فروپاشی و آدمکشی و مردمخواری نجات دهد. او نباید خطای هفت ماه پیش خود را ادامه دهد. یکجا باید بایستد. و گرنه هفت ماه بعد ممکن است ۲۶ دی برای او تکرار شده باشد. او بهتر است هیچکس دومی نشود. نشان دهد که سیاست ایرانی از کلنگی بودن و نیز از رفتار انتحاری و همه یا هیچ در آمده است و توان مدیریت و راه حل یابی پیدا کرده است. من مایل ام این فرصت را به او بدهم. و محتاطانه امیدوار بمانم.
———————-
*این حرف خامنه ای است در باره فرانسه که آگاهی او را از توان تخریب انقلاب و بهانه هایش نشان می دهد:
در طول این بیست سال در فرانسه تا قبل از اینکه ناپلئون روی کار بیاید سه گروه هر سه با عنوان انقلاب روی کار آمدند. گروه اول انقلابیونی بودند که آن برخوردهای خشن و ترورهای کور و آن ویرانیها را کردند. بعد از حدود پنحسال گروه دوم سر کار امدند و گروه اول را قلع و قمع کردند. یک انقلاب کردند. تا حدودی قابل تحمل بود. شخصیت های برجسته انقلابی تقریبا بدون استثنا اعدام شدند! این گروه دوم افراطیون بودند که انقلابیون اولیه را متهم به سازشکاری متهم می کردند. بعد گروه سوم امد و گروه دوم را متهم به تندروی کرد و بعضی از انها را اعدام کرد و بسیاری را تبعید کرد (مشروح این حرفها را در سایت خامنه ای دات آی آر بخوانید).
این لینک را هم در چارچوب سیاست تازه مدیریت بازی در وقت اضافی باقی مانده ببینید:
ضرغامی مدیر دستگاه تبلیغات رهبری: نظام اندرونی و بیرونی ندارد و همه مسئولان باید نقد شوند و به مردم پاسخگو باشند (در واحد مرکزی خبر).
این لینک حاشیه ای هم مفید است از این بابت که بدنه هواداران نظام ولایی هم مثل این طلبه جوان متوجه شده اند که بهتر است احمدی نژاد را بی خیال شوند: معضلی به نام احمدی نژاد در منبر دات نت. البته نویسنده در مطلب تازه خود سعی کرده طرف مقابل را هم به محکمه بکشاند (در اینجا).
یعنی شما فکر می کنید اگر خامنه ای بگذارد اوضاع درست می شود؟ یعنی به نظر شما خامنه ای همه کاره است در ایران؟ من که فکر نمی کنم. در ایران هر گروهی برای خودش یک پا رهبر است و به موقعش تره برای حرف رهبر خرد نمی کنند. به قول داریوش مساله همان تعدد کانون های تصمیم گیری است.
ریشهری پس از رفتن از وزارت اطلاعات نه آدم مهمی بوده و نه چندان به حساب میآمده. وارد سیاست هم روزمرهی ایران هم نشده جز همان انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶. در این سالها بیشتر مشغول مالاندوزی بیحساب بوده است.
———-
خب در این زمینه اختلاف در دید و داده ها ست. – سیب
کمی با دقت به این دو قسمت نوشته خود نگاه کنید، ایا شباهتی در ان نمی بینید
نوشته اید
حالا که فکرش را می کنم می بینم شاه می توانست رهبر خوبی باشد. می توانست پل خوبی برای یک دوره گذار به جامعه ای آزادتر و انسانی تر باشد. می توانست راه به مذهبی ها بدهد و آنها را که ۲۵ سال رانده بود در ساختار سیاسی مشارکت دهد. شاه می توانست حتی از حسینیه ارشاد هم خوب استفاده کند…
در جایی دیگر
خامنه ای در موقعیتی است که می تواند ما را از دور باطل تکرار تاریخ و بازگشت جاودانه الگوهای نخبه کشی و سپس خودکشی و خودکشونی نجات دهد. اگر خامنه ای به سر عقل بیاید و بگذارد مردم نفس بکشند ما پیش خواهیم رفت.
ایا به نظر شما جهت تحولات اجتماعی را افراد تعیین میکنند و کم و کیف نیروهای اجتماعی در ان نقشی اساسی ندارند؟ ایا صرفا با تغییر برخورد شاه می شد به نتیجه مطلوب رسید و اساسا در حامعه ما انچنان نیروهای اجتماعی در صحنه وجود داشتند که بتوانند با ارامش به سمت یک جامعه بازتر حرکت کنند و انقلاب صورت نگیرد؟
اقای خامنه ای نماینده یک نوع تفکر در جامعه ماست تا زمانی که این تفکر بر قشر نسبتا فعال جریانات سیاسی حاکم بود و جناح مقابل نه در کمیت و نه در کیفیت قابل رویایی نبود، بدون هیچ مشکلی حکومت میکرد. اینک با رشد یک جریان اجتماعی با نفکر متفاوت است که حکومت یک جانبه خامنه ای و نیروهای حامی ان به چالش کشیده شده است. درگیری بین اقای خامنه ای و مردم نیست درگیری بین دو نوع تفکر است. پیروزی تنها زمانی میسر است که جریان فکر جدید از جنبه کمی و کیفی بر نیروی حاکم برتری یابد نه با چرخش احتمالی اقای خامنه ای. باید امیدوار بود جریان فکر جدید به ان رشد فکری رسیده باشد که به دنبال تخریب نگردد و یا انکه با مهارت اقای خامنه ای را به چرخش موضعی وادارد.
دراخر انکه فکر میکنم بهتر است امیدمان به زیرکی و فهم نیروهای اجتماعی جدید باشد تا به چرخش اقای خامنه ای. تعین کننده فهم و قدرت نیروی اجتماعی جدی است که حتی میتواند اقای خامنه ای و نیروهای حامیش را به پذیرش وادار سازد.
این پست شمارا مطلقاً نوستالوژیک و دوراز امرواقع یافتم ودوستش نداشتم. این نظر کامنت گزار سوم را دقیق می دانم که آیت الله خامنه ای یک فکر است ویک نگرش پیشاتاریخ به جهان. او نه می خواهد ونه اگر بخواهد می تواند چرخشی چنین بنیادین درجهان بینی اش بدهد. وحتی اگر برفرض محال چنین اتفاقی ممکن باشد هم دین رسمی وفقه مبتنی برفقاهت علامه مجلسی وچه می گویم حتی دین به ماهو دین ظرفیت چنین چرخشی را ندارد چرا که درچنین حالتی دیگر آن پدیده دین نخواهد بود. چقدر خام خیالیم ما که گمان کنیم چرخش خامنه ای بسوی پذیرش مدرنیته ممکن است وبدتر از آن خیال کنیم که این چرخش محال بتواند ایران را از یک وضعیت سیال انقلابی سی سالۀ پیشاتاریخ به یک حکومت به ماهو حکومت مدرن گذار دهد. با توجه به اینکه من خودم دموکراسی خواه نیستم حداقل خواسته ام را که یک حکومت بجای انقلاب مدام درایران است والبته حکومت با مناسبات وپذیرش مدرنیته؛ لذاقطعی می دانم که نه خامنه ای ونه هیچ شخص حقیقی وحقوقی در ایران امروز قدرت این چرخش وعبور را ندارد. چون دین یک امر”قدیم”است ودرصورت وفق خود با “امرحادث یا جدید” فرومی پاشد. ما امیدواریم که مهندس موسوی وجنبش سبز بتوانند اولاً حداقل آزادی های اجتماعی مورد نیاز زیست قابل تحملتر ایرانیان را تأمین کنند وبا تحمیل کمی آزادی تثبیت نشده(اکل میته) به حاکمان بالفعل- گفتم که امکان تثبیت وجود ندارد- به بخش مدرن ومعترض جامعه این فرصت را بدهند که با قوت سلاح دانش وسازماندهی خودوضع را برگشت ناپذیر کنند تا روحانیت کمتر سیاسی بخروج از حوزۀ سیاست شتاب دهند وروحانیت سیاسی نتوانند وضع امروزی خود را مجدداً بازتولید کنند. اینقدر درد است که هرجوری شروع می کنی بازهم مثل این است که هیچ نگفتی. وهمیشه جویده جویده وباعجله. پوزش. یا…هو
اقای مهدی جامی: چندین سال است که از طریق انترنت با شما اشنا شده ام و قبلا گاهگاها نوشته هایت را می خواندم اما صادقانه باید بگویم که تا بحال هیج نوشته ات را تا به آخر نتوانسته ام بخوانم و این یکی را هم تا بخش محمدی ریشهری خواندم. هر وقت به سایت شما می آمدم دو نوع احساس بهم دست می داد. احساس لطیف رفاقت و احساس زمخت خشم. احساس رفاقت و دوستی از این بابت که با همه اختلافات عقیدتی و فلسفی و مشی و برداشت مان از مسائل و دید سیاسی و اجتماعی مان شما را آدم ذهن باز که ظرفیت گوش دادن به حرف مخالفانش را دارد و در کل فردی دموکرات و ازاد اندیشی که خواهان سرفرازی ایران و ملت اش می باشد یافتم و به این خصلت و شخصیت شما احترام قائل شده و بهترین ها را برایتان ارزو کرده ام و چندی پیش که خبر ناگوار مهناز خانم را خواندم خیلی دلگیر شدم و خواستم که پیامی برایتان بفرستم که نخواستم زخم های قبلی سر باز کنندو فکر کردم که بهترین راه همان فراموشی است. امیدوارم که حال ایشان بهبود یافته و با سلامتی به زندگی برگشته اند.
احساس خشم از این بایت که با همه تسلط تان به زبان فارسی و قلم شیوایتان نوشته هایتان خیلی خیلی سطحی است که حتی نمی توان روزنامه نگاری شان خواند. با خواندن اخبار و با تکیه به حرف های دیگران– مخصوصا آنهائیکه در قدرت اند— نمی توان تحلیل های سیاسی و اجتماعی داد. جامعه ایران و دولت ایران در بحرانی عظیم گرفتار شده است که به اصطلاح هر دو طرف– موافقان و مخالفان دولت– طوری به هم قفل شده اند که با معجزه و دعا و نیت خوب یکی دو نفر این قفل باز شندنی نیست. هر جامعه ای مانند هر فردی در هر دوره ای نوعی سرنوشت دارد که باید طی اش کند. این سرنوشت در جوامع عقب مانده و استبدادی مانند ایران سرنوشتی بدون خون ریزی را نمی تواند طی کند. این ر÷یم ددمنش سی سال است که با دروغ و فساد همه گیر و خارج از حد وسط و کشت و کشتار های وسیع و بی سابقه بر سر پا ایستاده است که اگر خداهم بخواهد نمی تواند با اصلاح خودش سر پایش به ایستد و ماندنی نیست. اینهمه ظلم و ستم و دروغ های هزار بار گنده تر دروغ های گوبلز هر گونه اعتماد و احترام مردم به این قاتلان را از بین برده و راهی بدون سرنگونی قهر آمیز این حکومت قرون وسطایی باقی نمانده است.تجربه فروپاشی بدون خونریزی شوروی و اقمارش غیر ممکن است که در ایران تکرار شود. اینکه ایت الله ریشهری بالاخره از خواب خرگوشی بیدار شده و عمق معضلات را کمی درک کرده و فکر می کنند که با نصیحت هایی این چنینی از فروپاشی کامل ساختار این لانه خفاشان شب ممانعت کند سخت در اشتباهند. این قطار بدون ترمز با حد اکثر سرعت در سراشیبی افتاده و تا انهدام اش از رفتن باز نخواهد ایستاد.
مردم ایران باید خودشان را برای بدترین شرایط آماده کنند که این قاتلان لمپن بی شرف و بی عرضه و بی لیاقت حاضرند که با مسلسل های سنگین مردم را در خیابانها درو کنند. افرادی مانند شما از ذات این درنده ها آگاهی ندارید.
من با اقایی مهدی خلجی احساس همدردی می کنم. زندانی شدن هر فردی برای دیگران مخصوصا برای اهل خانواده و فامیل های نزدیک سخت و درد آور است اما من با نصیحت ایشان به خامنه ای نمی توانم موافق باشم برای اینکه اگر هم حسن نیتی در این نصیحت وجود داشته باشد مردم ایران خواستار بقای این ماشین مخوف کشتار و شکنجه و دروغ نیستند. این دستگاه بدون اعمال قهر از بین رفتنی و اصلاح شدنی نیست. شماها نمی خواهید قبول کنید که سپاه خیلی وقت است که کودتا کرده و بر همه عرصه های چامعه ایران تسلط پیدا کرده است و احمدی ن÷اد و خامنه ای هم اگر بخواهند اصلاحاتی انجام دهند– که غیر ممکن است دست به این کار بزنند— از طرف سپاه بیرون انداخته خواهند شد. شما ها از کاراکتر نظامیان لمپنی که عمری را با حقارت و توهین و تحقیر بسر کرده اند و الان بر روی ذخایر عظیم کشوری به پهناوری ایران نشسته اند اطلاعات عمیق ندارید. این دیکتاتورهای کوتوله به این زودی ها قدرت زا از دست نخواهند داد. نمونه اش خمر های سرخ کامبوچ.
ادعای شما مبنی بر اینکه ایران دیگر نیرویی برای به صحنه آوردن ندارد هم اشتباه است برای اینکه اکثریت مردم ایران یعنی اذربایجانی ها و کرد ها و اعراب ایرانی و بلوچ ها و ترکمن ها و خیلی از شهر های حاشیه ای ایران فعلا بخاطر دلایلی فعالانه در راه سرنگونی این ماشین استبداد به پا نخواسته اندو ایران فقط تهران و اصفهان و شیراز نیست و این جنبش سبز بدون رخنه کردن به قلوب این حاشیه ای ها هر گز نخواهد توانست اصلاحات– هر چند کوچک— در این سیستم ایجاد کند. این غده سرطانی آنقدر مهلک شده است که بدون چاقوی تیز جراح ماهر مریض سلامتی اش را باز نخواهد یافت.
منتظر عمل جراحی باشیدو
این تحلیل ها رو شما از کجا در میارین که “کسی دیگه خیال انقلاب نداره”؟ اینو شما چه جوری فهمیدین که مردم نمی خوان انقلاب کنند. مگر روز عاشورا رو ندیدید؟ اونهمه خشم و اشتها برای سرنگونی رژیم پس چی بود. اگر اون روز صد تا اسلحه دست مردم افتاده بود انقلاب می شد دیگه.انقلاب مگر خیال می کنید چیه؟ همینه که الان توی خیابوناست انقلابه. همینی که مردم دارن هفت ماه اعتراض می کنن انقلابه. وقتش نیست یک کم به خودمون بیایم و از تکرار حرفهایی که پایه نداره دست برداریم؟.
ازکی ریشهری رجل باعزت وابرو شده اوهمان جوانکیست که به ایت الله شریعتمداری سیلی زد
آخ که بعضی وقتها آرزوهای دور و درازی مثل اینکه یکدفعه همه جا را صلح فرا بگیرد ما را به گفتن چه حرفهایی وا می دارد که هرچقدر هم قشنگ و زیبا بیانشان کنیم ولی در آخر خودمان هم می دانیم چرند گفته ایم.
از تمام نوشته بالایتان فقط ان احساسی که شما را وادار کرده چنین فرض محالی را دستاویز نوشتن قرار دهید ستایش می کنم. وگرنه همان اول که تیتر نوشته تان را خواندم ” این صدای خرد خامنه ایست” پیش خودم گفتم کاش این دوست عزیزمان درباره چیزی حرف میزد که اصولا وجود داشت. خرد چیزی نیست که در وجود ادم در رفت و آمد باشد. لااقل غیبتش نمی تواند انقدر در زندگی یک نفر طولانی شود که بزند و همه چیز یک مملکت را ویران کند و بعد که کار از کار گذشت سر و کله اش پیدا شود.
دیگر نمی خواهم وارد بحثهای بی پایان همیشگی شود بسکه فرسوده ام از این همه گفتن و گفتن و گفتن .
قاطی مطالبتان سایتی معرفی کردید مال یک طلبه جوان به نان منبر دات نت که حتی اسمش هم آدم را آزار می دهد ولی برایم تجربه جالبی بود چون لااقل یکی از برادران آن طرفیمان پیدا شده که دموکرات وار کامنتهای مخالفش را هم منتشر می کند و چقدر خواندن این کامنتها برایم جالب بود.
امیدوارم وقتتان را و چرخش زیبای قلمتان را صرف نوشتن آرزوهای باطل نکنید. راه سخت و درازی در پیش است و به قول دوستمان راهی نداریم جز اینکه مردمانی که تا حالا ساکت بوده اند را همراهمان کنیم.
خامنه ای این ظرفیت را دارد که بشود رضاشاه؟؟؟ باورم نشد وقتی خواندم. این چه تحلیلی است از آدم ها و مسائل؟ رضاشاه ایران را از عصر حجر کشاند به دوران نو، با کشف حجاب کاری کرد که زن ایرانی هنوز پس از سی سال سرکوب به دنبال بازیابی شخصیت و جایگاه اجتماعی سی سال پیش خود است، رضاشاه شناسنامه و هویت و آدمیت هدیه داد به ملت ایران، این مرد تحصیل نکرده به قوۀ غریزه و عرق ملی ملا و آخوند را نشاند جای واقعی خودش؛ در حوزه و مسجد و گورستان. حالا خامنه ای پس از این همه جنایت و خونریزی ظرفیت دارد که بشود او؟ اصلاً قیاس مع الفارق است. مگر می شود هوا را با دمپایی مقایسه کرد. در تعجبم واقعاً از این تحلیل. و ری شهری انسانی صاحب عزت و عتبار؟ در حیرتم. برقرار باشید.
سلام، یکبار برایتان نوشتم آرزو بر جوانان عیب نیست. این بار می نویسم خامنه ای ممکن است ناصرالدین شاه شود با کشتن امیرکبیرش و به همراه میرزاعلی اصغرخان اتابک سر از مسکو در آورد و از لندن که در آورده است. خامنه ای رضا شاه نمی شود مگر خوی قلدری و بزن بهادری اش.اما خامنه ای خامنه ای است؛ آخوند است و می تواند در صورت لزوم با دادن حداقل امتیازات و گرفتن حد اکثر، کمی اوضاع را آرام کند و حداقل اصلاح طلبان را ساکت کند نه که امتیاز بدهد. این حداکثری است که پیش خواهد آمد.
سلام،
اراده شما به درست کردن کارها به راسترین راه فهمیدنی است و ارزشمند ولی من با آن دوستی که نخستین نظر را داده اند به تمام هم فکرم:
“خامنه ای این ظرفیت را دارد که بشود رضاشاه؟؟؟ باورم نشد وقتی خواندم. این چه تحلیلی است از آدم ها و مسائل؟ رضاشاه ایران را از عصر حجر کشاند به دوران نو، با کشف حجاب کاری کرد که زن ایرانی هنوز پس از سی سال سرکوب به دنبال بازیابی شخصیت و جایگاه اجتماعی سی سال پیش خود است، رضاشاه شناسنامه و هویت و آدمیت هدیه داد به ملت ایران، این مرد تحصیل نکرده به قوۀ غریزه و عرق ملی ملا و آخوند را نشاند جای واقعی خودش؛ در حوزه و مسجد و گورستان. حالا خامنه ای پس از این همه جنایت و خونریزی ظرفیت دارد که بشود او؟ اصلاً قیاس مع الفارق است. مگر می شود هوا را با دمپایی مقایسه کرد. در تعجبم واقعاً از این تحلیل. و ری شهری انسانی صاحب عزت و عتبار؟ در حیرتم. برقرار باشید.”
با احترام
سپهر
یارب مبادآنکه گدامعتبرشود
گر معتبرشودزخدابیخبرشود
ومیبینیم که خدانصیحت سعدی راگوش نکردو حالاروضه خوان پنج تومنی جای خودخدامیدونه.
روی خرد خامنهای بدبختانه نمیشود زیاد حساب باز کرد ضمن این که شدیدا تحت فشار نظامیان و تندروهاست و آنها هر کاری می کنند تا این انحصار و قدرت افسانهای را که به دست آورده اند حفظ کنند اما در عوض میتوان روی عقلانیت امثال ریشهری (به طور کلی راست میانه یا راست سنتی: مهدوی کنی، ناطق نوری، علی لاریجانی، عسکراولادی…) حساب باز کرد. آنها تنها کسانی هستند که شاید بتوانند از انقلاب و ویرانی جلوگیری کنند. خامنهای فقط در صورتی که “مجبور” بشود تن به اصلاحات خواهد داد. بنابراین من فکر میکنم جنبش سبز باید از شکاف بین اصولگرایان برای فشار وارد کردن بر خامنهای استفاده کند.
http://nasiriphotos.com/blog/2009/09/04/15,28,27/
من فکر می کنم مسئله خامنهای نیست. یک طرز تفکر است. مسئله ظاهر الصلاح هایی مثل لاریجانی و رضاییاند که هنوز این را توی بوق می کنند که باید پشت رهبری ایستاد. جواب این که لاریجانی می گوید “رهبر پشتیبان نظامات و قانون است” اینست که این حرفی است بر سر زبان او، و الا خود خامنهای قانون شکن اول بوده است (همان طور که شاه بود). حالا هم تا زمانی که به این اعتراف نکند و دست از حمایت پشت پرده از جانیان و دیوانگانی مثل حسینیان بر ندارد (که بعید می دانم)، آسیاب بر همان مدار خواهد چرخید.
من نمیدانم کدام مرد (یعنی انسان) از رهبران و متنفذین بالاخره این خلط مبحث را در انظار عموم به رخ خامنهای و اعوان و انصار خواهد کشید که قانون و نظام مساوی شخص نیست. شاید همین الان وقت اینکار باشه که خود او هم خواستار ‘شفافیت” است. تا این مسئله باز نشود مردم هم به جای نابود کردن آفت اصلی به دنبال نابود کردن آن شخص خواهند بود.
در جواب آن دوستمان هم که عقیده دارد به جبر زمانه به سمت خشونت و نابودی پیش می رویم باید گفت که هر چند آرزوی آقای جامی را برآوردنی نمی دانم و هر چند نگرانم، ولی با این طرز تفکر مخالفم. شما می گویید چون سدی نساختیم سیلی خواهد آمد. پس در تنور نا امیدی بدمیم و دیگر نه سدی بسازیم و منتظر آمدن سیلی بشویم که تر و خشک را با هم خواهد سوزاند. پس تجربه ها چه؟پس اراده انسانی چه؟ بله، عوامل اجتماعی موثرند و جامعه تحت بد ترین نوع خشونت ها بوده است. ولی آیا واقعا خشونت روانی زندگی تحت جمهوری اسلامی (که خشونت زندگی در بی قانونی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است)با خشونت خمر های سرخ قابل مقایسه است؟ باور کنید که اگر کمی با حکومتهای کمونیستی اروپای شرقی آشنا بودید به این راحتی جمهوری اسلامی این سی ساله را از آنها فرسنگها بدتر نمی دانستید. تفاوت اصلی در اینست: متود آقایان قدرت طلب در جمهوری اسلامی خشونت وقیحانه تر در مقیاس کمتر بوده است.
والا حکومتهای کمونیستی هم (مثل لهستان) گزینش، کنترل همه جزئیات زندگی دگر اندیشان، نبود آزادیهای اجتماعی، سانسور، خشونت و شکنجه زندانیان، قتل و کشتار مخالفان را در دوسیه خود دارند. تفاوت بین لهستان ۱۹۷۰ (که کشتار خونین کارگران اتفاق افتاد) با لهستان ۱۹۸۰ (که جنبش همبستگی به رهبری لخ والسا پشت حکومت را شکست) در این بود که والسا با تجربه تلخ ۱۹۷۰ می دانست که خشونت متقابل به نابودی منجر میشود. حال اگر والسا هم مثل شما می گفت که با آن همه خشونت دیگر به کجایی نمیرسیم و جبر تاریخ اینست که به سمت یک جنگ اتمی می رویم الان کجا بودیم؟
البته اگر جلوی این آقایان گفته نشود و آهمدی نژادی ها سر کار بیایند به سمت یک سسیسم فاشیستی به تمام عیار خواهیم رفت که بسیار خطرناک ترا ست.
شما هم که میگویی دغدغه علی و مالک اشتر عدالت بوده؟ البته مقاله خیلی خوبی بود ولی اگر ذات ایدئولوژی و از آن مهمتر مذهب بال زیر شاخه اسلام شیعی را بشناسی میفهمیدی خامنه ای یک دومی دیگر است …یک دومی کوچک در تاریخ….بعد هم جان عزیزت تمام کنید داستان این مذهب پر از کثافت و درد را…
http://rahbarekherad.blogspot.com