۲ منتظری مثال عالی ایده مردمی بودن بود. مردمی بودن در او پیکرینه شده بود. سادگی و افتادگی او تصمیم روشنفکرانه نبود. بود او بود. او مثال عالی تربیت سنت مذهبی ما بود که با انقلابیگری ترکیبی همساز ایجاد کرده بود. او یک طلبه بود. این ادای او نبود. واقعا طلبه بود. از این زی طلبگی حرف زیاد زده می شد اما دل ما در سی سال پیش هنوز با اشرافیت شاهنشاهی بود. همان را هم بازتولید کردیم. هم در سطح مردمی هم در سطح مقامات. منتظری مرد اشرافیت نبود. طعنه ای که او می زد در باب دستگاه عریض و طویل و فی الواقع بارگاه ولی فقیه بسیار معنادار بود. می گفت ولایت فقیه که این خرجهای میلیاردی نمی خواهد. او از این منظر بر همان ایده صدر انقلاب باقی ماند و از مردمخویی فاصله نگرفت.
۳ منتظری درویش خاکسار نبود اما به تمام معنا اهل تقوای دینی بود. زهد او زهدفروشی نبود. او حافظ دین خدا بود. زندگی اش ساده بود و از آلاف و اولوف دنیا مستغنی. سیاست برای او آنقدر ارزش داشت که به وظیفه حفظ دین و حدود الله گمارده شود. بیش از آن برای سیاست و مقام سیاسی ارزشی قائل نبود. کسی نبود که حفظ دماء مسلمین را سبک بگیرد به این بهانه که باید نظام حفظ شود. این دغدغه همیشگی او در باب زندانیان و محکومان به اعدام دغدغه ای دینی بود. مراعات سیاسی هیچ کس را هم نکرد. شخصیت او بی ملاحظه بود. بی تعارف بود. بدون اینکه سنگدل و بیرحم و عنود باشد.
۶ منتظری که رئیس مجلس خبرگان قانون اساسی بود نظامی پی افکند که قرار بود آسایش و امنیت و رفاه عمومی تحت لوای دین برقرار کند. استعدادها را بشکفد و زنان را محترم دارد و آزادی را پاسداری کند و دست ستم را کوتاه کند. نظامی که قبرستان ها را آباد نکند و میلیونها نفر را به مهاجرت و تبعید نفرستد. مساله اول برای او آبروی دین بود و عزت اسلام چنانکه یک فقیه مجاهد می فهمد. او به این معنا هرگز سیاسی نبود. تصمیم او همیشه تصمیمی دینی بود و از اینکه خوب و بد کارها را به نفع سیاسی بسنجد پرهیزی درستکارانه داشت. او وظیفه جمهوری اسلامی را خدمت به مردم اش تعریف می کرد نه نگهداری نظام ستمگری که نام اسلام دارد به هر قیمتی.
۷ منتظری نماینده عالی اعراض از قدرت سیاسی در کشوری بود که همه مقامات اش تا دم مرگ به قدرت چسبیده اند. در کشوری که هیچ مقام عالی بازنشسته نمی شود او عالی ترین مقام را به آسانی رها کرد و تبعات اش را تحمل کرد. او به پیمانی که با مردم و با خدای خود داشت وفادار ماند و به نظامی که به هیچ قانون و پیمانی متعهد نماند و قانون را مسخره اهوای سیاسی کرد و به هیچ قراری که حتی خود نهاده بود وفا نکرد و گروهها گروه زندانی اسیر را بی کمترین عدل و انصافی به جوخه دار و اعدام سپرد، پشت کرد.
۸ منتظری به تنهایی شاخص و میزانی شد برای نمایاندن ریاکاری حاکمیتی که دم از دین و حفظ حرمت مراجع می زد. او با زندگی خود آستانه تحمل این نظام مقدس را به آزمون گذاشت و درونه امنیتی-پلیسی آن را سالها پیش از آنکه همگان از ان سخن بگویند آشکار کرد. او نشان داد که نظام مقدس به هیچ امر مقدسی اعتقاد و پایبندی ندارد و هیچ امر عرفی را هم پاس نمی دارد و تنها امر مقدس برایش قدرت است و حفظ ایدئولوژی قدرت به هر قیمت که باشد. منتظری تنها درد دین داشت و در بند هیچ ایدئولوژی نبود. فقه او در خدمت خدا و خلق خدا بود نه در خدمت توجیه قدرت و تمکین به این و آن ابرقدرت.
۹ منتظری ساده بود و دانشمند. نه عجب و تکبر علمایی داشت و نه خود را مرکز جهان می انگاشت و نه حاجب داشت و دور از دسترس نشسته بود. زمانی دوستی که هر دو نظام شاهی و انقلابی را دیده بود می گفت که دیدن واعظ طبسی از دیدن شاه سخت تر است. از این می توان قیاس گرفت دیدار باقی را. یادداشت معصومه ناصری از دیدارش با منتظری این را گواهی می کند که او چقدر عادی و خاکی بود. فیلمی هم که عماد باقی با او ضبط کرده همین را بروشنی نشان می دهد. مرجع عالیقدری که بزرگترین دشمن اش هم ناچار بزرگی او را تایید می کند آنقدر بی پیرایه است که فرقی با یک پدربزرگ عامی ندارد. می توانی با او از شوخی هایی که در باره اش کرده اند هم حرف بزنی. عکس های با ابهت نمی اندازد. عکسهاش بسادگی با عکسهای یک روستایی آن سرزمین مطابقت دارد. لباس و ادا و اطوارش همان است. او روی زمین کار کرده است و گیاهان خوشبو رویانده است و به خلق خدمت کرده این نیز روی زمین و زمینه دیگری کار کرده است و گلهای معطر پرورده است. به این خاطر که فقیه دین خدا ست هیچ حقی برتر از دیگران طلب نمی کند. هیچ ادعایی در باره خود ندارد. به قول قرآن روی زمین سبک قدم بر می دارد. این مرد بزرگوار دانشمند – که مرا در افتادگی به یاد علامه طباطبایی می اندازد- با سادگی اش نقیض حاکمیتی مدعی است که در عین کم سوادی و بی سوادی ادعاهاش گوش فلک را پر کرده است.
besiar matlabe jalebi bood, makhsoosan band e avvaletoon baram taze bood, kasi ghablan be in did ishoon ro baram tozih nadade bood
منتظری مظهر اندیشه ای بود که قدرت را برای دین میخواست و نه برعکس. مردم نیز در کل چنین میخواستند و میخواهند، اما حیرانم که مردم چگونه قدرت را در آغاز انقلاب به خمینی یا بعد خامنه ای تفویض کردند و در مقابل منتظری را، آن زمان که از قدرت برکنار شد، به دلیل همین دهاتی بودن جدی نگرفتند و تنها گذاشتند. نهادهای دینی همیشه قوی عمل کرده انند و هنوز هم قویتر از مردم و خواست مردم عمل میکنند، اما چگونه است که کسی مانند منتظری در هیچ حالت مجال نزدیک شدن به قدرت را پیدا نمیکند. آیا دلیل آن فقط همین جاذبه شخصیت (کاریزما) است یا چیز دیگری هم در کار است؟
مهدی جامی عزیز، این دقیقترین متنی است که درباره منتظری خوانده ام، ممنون. پاینده باشید.
http://iranfacts.blogspot.com/2009/12/age-of-postcharisma.html
… Thank you for your inspiring post
—————
سپاس دوست نادیده عزیز. یادداشت شما را دوست داشتم که خیلی خوب مساله برخورد آقای منتظری را با شوخی ها شرح و تحلیل کرده است. – سیب
منتظری نماد آزادی و آزادگی، روحش شاد
راهش ادامه دارد “سبز باشید”
man nemifahmam..dar heyratam az omghe hemaghate bashar…akhe pesare khoob bebin 1400 sale ke ma ha migim islam gole bolbole..kheili khoobe..ghadima zamane Mohammad khoob boode..zamane khelafate ali khoob boode …baradar ghabool kon age Hokomat eslami ba har tarifi khoob bood ba har kasi khoob ta hala ettefagh oftade bood…khahesh mikonam ye kam fitle mazhab ro payin bekeshim