این روزها مطالب خوب بیشتر و بیشتر شده است. فضایی که من می بینم و دنبال می کنم از خبر صرف به سوی تحلیل رفته است. انبوه خبر کم شده و بازار ضدخبر که همزاد بحرانهای خبری است از رونق افتاده است و در عوض می توان یادداشتهای خوبی از جوانان نواندیش و اندیشوران تحول خواه خواند. بیانیه های موسوی نیز وزن تحلیلی و راهبردی درخشانی پیدا کرده است. هنوز تحلیل و پیگیری اندیشه های او در بیانیه هایش فراگیر نشده اما نشانه های خوبی در راه است. امشب مثلا این نوشته که تحلیلی از بیانیه یازدهم موسوی است مرا سر ذوق آورد و آن را برای چندین نفر از دوستان و هم-اندیشان فرستادم: مقاومت شبکه ای شادمانه و پرامید.
برای من که اهل رسانه ام نوشته ای الهام بخش بود. نوشته ای که به من و مای رسانه پرداز می گوید در رسانه چه باید بکنیم بی آنکه مستقیم گفته باشد. اما خب برای من که جنبش همان رسانه است این حرفها یعنی رسانه جنبش چه باید بکند:
«آنچه جامعه ما در مسیر دموکراتیزاسیون به آن نیاز دارد، بیش از آنکه تغییر در متولیان نهادهای سیاسی (و یا حتی مهمتر از آن ساختار قدرت سیاسی) باشد، تغییر و تحول اساسی در نگاه سوژه ها به سیاست و – حتی زیرساختیتر از آن – سبک زندگی آنان باشد.»
«قاطبهی فعالان مدنی، اجتماعی و سیاسی در ایران، بیش از آنکه توسط حکومت تحت فشار قرار گیرند، از سوی خانواده و دوستان خود سرکوب میشوند؛ و مهمترین مانع فعالیت مدنی در ایران عملاً نه حاکمیت، که خود ما هستیم.»
«نفی و به رسمیت نشناختن دیگری، بهرغم ژستهای روشنفکرانه، منش غالب ماست. دیگران، به سبب همسانیهای فراوانشان با ما تأیید نمیشوند، بلکه با کوچکترین تفاوتی نفی میشوند. ما عادت کردهایم از بالای برج خیالیمان بر حماقت دیگران بخندیم و آنان را سرزنش کنیم.»
نمی خواهم همه مقاله را در اینجا نقل کنم اما اینها نشان می دهد که رسانه جنبش باید نماد اندیشه جنبش باشد. اندیشه ای که نقد خود را به اندازه نقد نظام مقدس جدی می گیرد. در نقد نظام مقدس هم که روز به روز کارهای خواندنی و تحسین کردنی بیشتر می شود. نقد خامنه ای اینک دارد تبدیل به یک ژانر نوشتاری می شود اما هنوز ژانر رسانه ای نشده است. اوراق سازی خطبه ها و خطابه های او اکنون از مهمترین فعالیتهای فکری نزد اندیشوران گمنام و سرشناس جنبش است. سرعت این اوراق سازی اکنون به ساعتی چند پس از هر خطبه و سخنرانی رسیده است. مثل این نوشته بسیار خواندنی که روز جمعه پس از خطبه های جمعه منتشر شد که یکی از مغلوط ترین و آشفته ترین خطبه های خامنه ای در بیست سال گذشته است و بر خلاف تحلیل اش که با سلطان باید آزاد و بی ترس حرف زد، جبارانه ترین آنها: ترجمه خطبه خامنه ای.
به همین ترتیب کارهای بسیار خوبی از کلیپ و پوستر و شعر و ترانه دیده ام. این ها را به عنوان هنر و ادبیات جنبش ارزیابی می کنم. این هم بخش دیگری از هر کار رسانه ای سبز است. اما هیچ دقت کرده اید که هنوز هیچ رسانه ای برای اندیشه و هنر جنبش صفحه ای باز نکرده است؟ زمانه هم که این روزها سه ساله می شود و بالقوه می توانست صفحه های سبز داشته باشد در سکوت طی مسیر می کند و انفعال. زمانه بزرگترین بازنده رسانه ای در میدان جنبش است. حال آنکه امید می رفت که پیشگام و جسور باشد و میدان ها را باز کند. بی بی سی کمابیش فعال است و گاه تحسین برانگیز می شود. اما طبعا نمی تواند نماد جنبش شناخته شود و نباید. موج آزادی ها و جرسی ها و روز آنلاینی ها می توانند صفحات سبز باز کنند. صفحاتی برای اندیشه و هنر جنبش باز کنند. مساله کاملا جدی است! من کاملا با نویسنده مقاله مقاومت شبکه ای موافق ام که فرهنگ نخبگان و عموم باید پیش از تصاحب قدرت تغییر کرده باشد. این تغییر در مسیر شبکه سازی ممکن است و رسانه بهترین شبکه است. رسانه هم به ما کار کردن با دیگری را می اموزد و هم میدان هنرنمایی های بدیع و کارسازی ها و افسون سوزی ها ست.
گروههایی دارند شکل می گیرند که بزودی به صحنه خواهند آمد. سانلی و همفکران اش دارند گروه سبز اندیشان را پایه ریزی می کنند تا در باب آینده حقوقی و ساختاری و محتوایی نظام آتی کار کنند. پارسا و علی آلیوس و و اسد بلاگ نیوز و دوستان دارند سایتی راه می اندازند که تمام به مباحث رسانه ای اختصاص خواهد داشت و هم اندیشی در باب رسانه های مطلوب و کار تمرینی در آن باب. خود بلاگ نیوز هم در آستانه تحولاتی است تا لینکهای خوب در وبستان فارسی لابلای دهها لینک زرد گم نشود. گروه دیگری از دوستان که تازه از ایران امده اند دارند سایتی برای پیگیری مسائل روزنامه نگاران ایرانی راه می اندازند که در مرحله قبل از رونمایی است. دست کم سه گروه نیز در کار ایجاد رسانه های رادیویی و تلویزیونی هستند که هر سه ایده های تازه را دنبال می کنند.
اینها همه اگر خوب طراحی شود – و این طراحی بسیار بسیار مهم است – ما به توانمندسازی جنبش کمک بزرگی کرده ایم و ایده «جنبش همان رسانه است» را با قدرت معماری کرده ایم. من فکر می کنم رسانه های جاافتاده تر و مسئول تر و صاحب امکانات باید کمک کنند نشست هایی در باب آینده رسانه گذاشته شود. این هم به نفع آنها ست که بازار آینده را خواهند شناخت و به بهینه سازی ذهن و زبان کاری شان کمک می کند و بر جذابیت های ایشان می افزاید و هم به سود جنبش است که مادر ایده ها و آفرینش ها ست. ایده ها اکنون و هنوز پراکنده است. اما بزودی این ایده ها و برکه ها به هم می رسند و رودخانه بزرگ و زاینده ای راه می اندازند که در مسیر خود پالایش می بخشد و احیا می کند و آبادی می آورد و شادی. جنبش خلق کردن و بدعت و نوآوری است و آفرینش و کار بدیع شادی آور است. چه می گویم اصل شادمانی است.
در همین زمینه:
تحریری از گفتگوی من با دویچه وله در باره خرده رسانه ای که موسوی از آن سخن می گوید: ظرفیت و آرمان خرده رسانه. این مطلب چون فشرده نیم ساعت گفتگو ست طبعا مسائل در آن به اشاره اختصار یافته و باید در فرصتی آن را گسترش دهم.
بیانیه ی قبلی موسوی و نامه ی جدید کروبی که در آن هر اتفاق ناگوار و ناشایستی را در جمهوری اسلامی ممکن دانست رسمن جنبش اعتراضی را وارد مرحله ی تازه ای کرد. دیگر پذیرفته شد که مشکل این حکومت موضعی نیست و برای حل این مشکل باید با همفکری طولانی مدت به راه های عملی دست یافت. در شرایطی که مجلس ختم گرفتن هم غیرقانونی است همفکری کم هزینه ترین و در عین حال پرثمرترین فعالیت ممکن است!
اما چگونه به این همفکری می توان دست یافت؟ ابتدا باید پذیرفت که بخشی از جامعه ی ما هنوز نمی دانند در جریان انتخابات دقیقن چه رخ داده! حتا از هزاران اتفاق کوچک و بزرگی که در طول حیات جمهوری اسلامی رخ داده هم بی خبرند! یعنی برای مثال نمی دانند که سیاستمداران اخلاقی ما چند هزار نفر زندانی را در دهه ی شصت بدون دلیل کشته اند! فراموش نکنیم که موثرترین رسانه های ایران یعنی رادیو و تلویزیون و روزنامه های پرسابقه و حتا شبه رسانه هایی مانند امامان جماعت شهرها و روستاهای توسعه نیافته در دست حاکمان است!
این همفکری کلن در جهت دست یافتن به دمکراسی است اما قاعدتن در سطوح مختلفی انجام می شود. یکی از این سطوح می تواند شناساندن مشی سی ساله ی جمهوری اسلامی بر اساس مستندات و خاطرات باشد. این می تواند کمک کند که همگی درک بهتری از به قول خامنه ای سیاست اخلاقی داشته باشیم! سطح دیگر می تواند معرفی و بررسی قوانین اساسی و ساختار حکومتی کشورهای صاحب دمکراسی باشد. سطح دیگر می تواند نحوه ی عملکرد صاحب منصبان در این دمکراسی ها باشد. اینکه در یک دمکراسی چه راه هایی برای حفظ حقوق شهروندی در نظر گرفته شده و چه راه هایی برای برون رفت از بی قانونی و خودکامگی های احتمالی تعبیه شده! بطور خلاصه لازم است که اشکالات نظام فعلی که قانونی و اجرایی و ساختاری است مورد بررسی قرار بگیرد.
سختترین بخش این قضیه برقراری ارتباط با مردم شهرهای کوچک و روستاهای دورافتاده و اقناع آنان است. آنان هماره از سوی شهرنشینان – یا بطور دقیقتر گروههای سیاسی-اجتماعی مطرح – نادیده گرفته شده اند. پایین بودن میزان دسترسی آنان به رسانه هایی مانند اینترنت و ۳۰ سال منطق گریزی و دروغ بافی رسانه های حکومتی برای آنان ذهنیتی بوجود آورده که آلوده به توهمات و موهومات است! شاید استفاده از واسطه ای مانند جوانانی که برای کار یا تحصیل از این مناطق به شهرهای بزرگتر می آیند یک راهکار مناسب برای همفکری با آنان باشد.
اما چند نکته را نباید ندیده گرفت. یکی اینکه هدف از طرح این مسائل – و در نتیجه شیوه ی طرح آنها – رسیدن به تفاهم با کسانی است که با آنها موافق نیستند – یا حتا کسانی که با آنها مخالفند. یعنی برای مثال برای تبیین نقش منفی حکومت دینی نیازی نیست به دین یا دینداران توهین شود.
زمانی که از همفکری سخن می گوییم یعنی کنار گذاشتن شعر و شعار و خطابه و روضه! همفکری یعنی استدلال و استناد! همفکری یعنی خشونت گریزی و انتقادپذیری بینهایت ما – نه مخاطب ما! همفکری یاد دادن صرف نیست یاد گرفتن هم هست!
اینکه بعضی می گویند گذشته را فراموش کنید به فکر آینده باشید ندانسته می گویند به جای درس گرفتن از تجربیات سی ساله به تکرار اشتباهات بپردازید!
نکته ی دیگر این که حکومتی که در سال ۵۷ بر سر کار آمد نتیجه ی ذهنیت حاکم بر جامعه ی آن زمان است. یعنی نه تنها حامیان جمهوری اسلامی که همه گروه ها و افراد سیاسی آن زمان ایران در برپایی آن به نوعی موثر و مسئولند. نقد گذشته منحصر به نقد آنانی که با ما اختلاف نظر دارند نیست! از یاد نباید برد که هیچکدام از گروه های آن زمان دغدغه ی دمکراسی و حقوق بشر نداشتند و هر کدام آنها که به قدرت می رسیدند به احتمال قریب به یقین همین گونه رفتار می کردند که اینها کردند! درد اینجاست که هنوز هم این ذهنیت بطور کامل پاک نشده و هیچ دلیلی وجود ندارد که ما که امروز می خواهیم طرحی نو دراندازیم در آینده همانند آنان در مقابل تاریخ احساس سرافکندگی نکنیم! و برای اینکه اینگونه نشود باید از رسانه هایی مانند اینترنت که تقریبن به همه فرصت برابری برای گفتگو می دهد استفاده کنیم و از طریق همفکری به منطقی ترین و واقع بینانه ترین راه حل دست یابیم!
دو یادداشت درباره عملکرد رسانه میلی:
http://iranianmedia.blogspot.com/2009/08/blog-post_31.html
http://iranianmedia.blogspot.com/2009/09/blog-post_11.html
این آقای جامعهشناس که شما نوشتهشان برایتان الهامبخش است، نمیدانند که این شبکهی اجتماعی راهی به آن دسته از مردم که برای ارضای میل تخریب به ا.ن. رای دادهاند، نخواهد یافت. روستاییان سرخورده و شهریان فقیر و گرسنه که عاشقانه به پای صندوقهای رای رفتند و با ا.ن. رای دادند تا رای من و توی به قول آنها بچه سوسول درس خوانده رئیس دولت را انتخاب نکند. هنوز هم این دسته سرمست از پیروزی به من و تو متلک بار میکنند. آنها در طول تبلیغات انتخاباتی، گوش خود را به روی استدلالات ما بستند تا مبادا مانع ارضای حس ساختارشکنیشان شویم. هر چه از ما به گوش آنها رسد عکسش را عمل کنند. به نظر من فاتحهی این مملکت خوانده شده است و تمام. باقی تنفس مصنوعی و شوک الکتریکی به مرده است که او را زنده نخواهد کرد.
———————–
این داستان دهاتی و شهری را باید بزودی حلاجی کنم. شاید هم کسی دیگر زودتر پیدا شد و کرد. اما من با این نحوه نگاه به مسائل ایران کاملا مخالف ام. – سیب
مقاله موج سبز خیلی خوب بود . می توانم بگویم با تحلیلی که داشت تا اندازه زیادی موافق بودم . فقط یک نکته می ماند .. فعالان حقوق زنان و برابری خواهان را فراموش نکنید !..
: ) ..
شاید این نظر من بیشتر مربوط به نوشته های پیشین شما باشد اما احساس می کنم در مورد حوادث آخرالزمان که در روایات آمده چندان مطالعه نداشته باشید و تنها به بعضی از شنیده ها استناد می کنید اما باید بدانید که آنجه از آن روایات استنباط می شود کاملا بر علیه حاکمیت فعلی است. برای مثال می توانید به کتاب معروف آقای کورانی در این زمینه مراجعه کنید.(برای اصل روایات که جمع آوری کرده و نه توضیحات ایشان)تعجب میکنم از بعضی حضرات که سید خراسانی و فرمانده نظامی او را با ر ه ب ر فعلی و الف نون مقایسه می کنند در حالیکه اگر به منابع روایی مراجعه کنید خصوصیات ظاهری آنها که وصف شده بسیار متفاوت با این شخصیت ها می باشد.
—————–
من نظر کسانی را که چنین اندیشه هایی دارند بیان کرده ام. طبعا نظر من نیست. نقل کفر هم کفر نیست. – سیب
خواشمنداست نسبت به چاپ مطالب زیر درسایت تان اقدامات لازم را مبذول نمایید با تشکر
نهضت خدائی باید برای خدا آغاز یابد و برای خدا ادامه یابد
و هیچ خاطره و اندیشه غیر خدائی در آن راه نیابد تا عنایت و نصرت الهی
شاملش گردد ، و اگر نه ، باد غیرت خدائی به صد خار پریشان دلش مینماید
. آنکه نهضت خدائی آغاز میکند باید جز به خدا نیندیشد ، توکلش بر ذات
مقدس او باشد و دائما حضور ذهنی داشته باشد که در حال بازگشتن به او
است . قرآن از زبان شعیب پیغمبر نقل میکند : « ان ارید الا الاصلاح ما
استطعت و ما توفیقی الا بالله علیه توکلت و الیه انیب »(هود / . ۸۸) . هنگامی
که گروهی از مجاهدین اسلام نبردی را پشت سر گذاشته و به مدینه برمیگشتند
، رسول خدا به آنها فرمود : « مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم
الجهاد الاکبر » آفرین بر گروهی که جهاد کوچکتر را انجام داده و جهاد
بزرگترشان هنوز باقی است . گفتند : « یا رسولالله و ما الجهاد الاکبر ؟ »
جهاد بزرگتر چیست ؟ فرمود جهاد با هوای نفس .
پاک نگهداشتن اندیشه و نیت در مراحل نفی و انکار که همه سرگرمیها و
درگیری با دشمن بیرونی است آسانتر است . همینکه نهضت به ثمر رسد و
نوبت سازندگی و اثبات که ضمنا پای تقسیم
غنائم هم در میان است برسد ، حفظ اخلاص بسی مشکلتر است .
قرآن کریم در سوره مائده – که آخرین سوره یا از آخرین سورههای قرآن
است و بالاخره در دو سه ماه آخر عمر رسول اکرم نازل شده است ، و زمان ،
زمانی است که مشرکین یکسره به زانو در آمدهاند و خطری از ناحیه آنها
اسلام را تهدید نمیکند و در همین وقت در غدیر خم تکلیف امامت روشن ، و
امامت و خلافت علی علیه السلام به امر خداوند اعلام میشود – یک اعلام خطر
از ناحیه خدا به همه مسلمانان مینماید ، و آن اینکه تاکنون از دشمن
میترسیدید که ریشه شما را برکند . اکنون نگرانی از آن ناحیه منتفی است .
اکنون نگرانی از ناحیه من است . از این پس از کافران و دشمنان خارجی
نترسید ، از من بترسید که در کمین شما هستم . « الیوم یئس الذین کفروا
من دینکم فلا تخشوهم و اخشون »( مائده / . ۳
) .
یعنی چه ؟ یعنی جامعه اسلامی از این پس از درون خود تهدید میشود که راه
انحراف از مسیر خدائی اخلاص پیش گیرد و خدا را فراموش کند . سنت لا
یتغیر خداست که هر ملتی که از درون و از جنبه اخلاقی تغییر کند و عوض
شود ، خداوند متعال سرنوشت آنها را تغییر دهد : « ان الله لا یغیر ما
بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم » ( رعد / ۱۶ ) . خداوند وضع و سرنوشت مردمی را
عوض نمیکند ، مادامی که آنها خود را و آنچه به اندیشهها و رفتارهای
خودشان مربوط است تغییر ندهند
نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر
استاد مطهری
ـــــــــــــــــــــــــــ
هر نهضت مادام که مراحل دشوار اولیه را طی میکند سنگینیش بر دوش
افراد مؤمن مخلص فداکار است ، اما همینکه به بار نشست و یا لااقل
نشانههای بار دادن آشکار گشت و شکوفههای درخت هویدا شد ، سر و کله
افراد فرصت طلب پیدا
میشود . روز بروز که از دشواریها کاسته میشود و موعد چیدن ثمر نزدیکتر
میگردد ، فرصت طلبان محکمتر و پر شورتر پای علم نهضت سینه میزنند تا
آنجا که تدریجا انقلابیون مؤمن و فداکاران اولیه را از میدان بدر میکنند .
این جریان تا آنجا کلیت پیدا کرده که میگویند : ” انقلاب فرزند خور
است ” گوئی خاصیت انقلاب اینست که همینکه به نتیجه رسید فرزندان خود
را یک یک نابود سازد . ولی انقلاب فرزند خور نیست ، غفلت از نفوذ و
رخنه فرصت طلبان است که فاجعه به بار میآورد .
جای دوری نمیرویم . انقلاب مشروطیت ایران را چه کسانی به ثمر رساندند
؟ و پس از به ثمر رسانیدن چه چهرههائی پستها و مقامات را اشغال کردند ؟
و نتیجه نهائی چه شد ؟
سردار ملیها و سالار ملیها و سایر قهرمانان آزادیخواه ، همه به گوشهای
پرتاب شدند و به فراموشی سپرده شدند و عاقبت با گرسنگی و در گمنامی
مردند ، اما فلان الدولهها که تا دیروز زیر پرچم استبداد با انقلابیون
میجنگیدند و طناب به گردن مشروطه چیان میانداختند ، به مقام صدارت عظمی
رسیدند ، و نتیجه نهائی ، استبدادی شد به صورت مشروطیت .
فرصت طلبی تأثیر شوم خود را در تاریخ صدر اسلام نشان داد در دوره عثمان
، فرصت طلبان جای شخصیتهای مؤمن به اسلام و اهداف اسلامی را گرفتند ،
طریدها وزیر شدند و کعب الاحبارها مشاور ، و اما ابوذرها و عمارها به
تبعیدگاه فرستاده شدند و یا در زیر لگد مچاله شدند .
چرا قرآن کریم میان انفاق و جهاد قبل از فتح مکه و انفاق
و جهاد بعد از فتح مکه ، و در حقیقت میان مؤمن منفق مجاهد قبل از فتح و
مؤمن منفق مجاهد بعد از فتح فرق میگذارد : « لا یستوی منکم من انفق من قبل
الفتح و قاتل ، اولئک اعظم درجه من الذین انفقوا من بعد و قاتلوا و کلا
وعد الله الحسنی والله بما تعملون خبیر »( سوره حدید / . ۱۰
) آنانکه پیش از فتح انفاق
و جهاد کردند ( با دیگران ) همانند نیستند . آنان از نظر درجه بزرگترند
از کسانی که بعد از فتح انفاق و جهاد کردند . و خداوند به همه وعده نیکی
داده و خداوند به آنچه میکنید آگاه است .
سر مطلب واضح است . پیش از فتح مکه هر چه بود دشواری و تحمل مشقت
بود ، ایمانها خالص تر و انفاقها و جهادها بیشائبه تر و از روحیه فرصت
طلبی دورتر بود ، بر خلاف انفاق و جهاد بعد از فتح که در آن حد از
بیشائبگی نبود .
همچنین قرآن در باره مجاهدین اولین میفرماید : بیست نفر شما برابر با
دویست نفر از کافران است . ولی همینکه عناصر دیگر که هنوز روح اسلامی
کاملا در آنها دمیده نشده بود و دقیقا مؤمن به اهداف انقلاب اسلامی نبودند
وارد شدند – و در آن هنگام میشد اسلام را یک فرصت تلقی کرد – میگوید صد
نفر شما با دویست نفر دشمن برابری میکند .
نهضت را اصلاح طلب آغاز میکند نه فرصت طلب ، و همچنین آنرا اصلاح
طلب مؤمن به اهداف نهضت میتواند ادامه دهد نه فرصت طلب که در پی
منافع خویش است .
به هر حال مبارزه با رخنه و نفوذ فرصت طلبان علی رغم تظاهرات
فریبندهشان یکی از شرائط اصلی ادامه یک نهضت در مسیر اصلی است .
نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر
استاد مطهری
ـــــــــــــــــــــــــ
کواکبی مانند سید جمال ، آگاهی سیاسی را برای
مسلمانان واجب و لازم میشمرد و معتقد بود ” رژیم سیاسی ” که مثلا مشروطه
باشد یا چیز دیگر به تنهائی قادر نیست که جلو استبداد را بگیرد ، هر
رژیمی ممکن است شکل استبداد پیدا کند . در نهایت امر آنچه میتواند جلو
استبداد را بگیرد ، شعور و آگاهی سیاسی و اجتماعی مردم و نظارت آنها بر
کار حاکم است . وقتی که چنین شعور و چنین احساس و چنین آگاهی در توده
مردم پیدا شد ، آنوقت است که اژدهای سیاه استبداد در بند کشیده میشود .
و البته این بدان معنی نیست که نباید به رژیم کار داشت و رژیم هر گونه
بود ، بود . بلکه به معنی اینست که رژیم خوب آنگاه مفید است که سطح
شعور سیاسی مردم بالا رود . و لهذا کواکبی مانند سید جمال ( و بر خلاف
عبده ) برای فعالیتهای سیاسی و بالا بردن سطح شعور سیاسی توده مسلمان
نسبت به سایر شئون اصلاحی زندگی آنها حق تقدم قائل بود و هم معتقد بود که
شعور سیاسی را با استمداد از شعور دینی آنها باید بیدار کرد . کواکبی به
همبستگی دین و سیاست سخت پایبند بود و مخصوصا دین اسلام را یک دین
سیاسی میدانست و معتقد بود که توحید اسلام اگر درست فهمیده شود و مردم
مفهوم حقیقی کلمه توحید یعنی لا اله الا الله را درک کنند به استوارترین
سنگرهای ضد استبدادی دست مییابند
کواکبی مانند دو سلف ارجمندش سید جمال و عبده ، تکیه فراوانی بر روی
اصل توحید از جنبه عملی و سیاسی میکرد . او میگوید : معنی کلمه لا اله الا
الله که افضل ذکرها در اسلام شمرده شده و بنای اسلام بر آن نهاده شده ،
اینست که معبود به حقی جز خدای بزرگ نیست و معنی عبادت ، فروتنی و
خضوع است . پس
معنی لا اله الا الله اینستکه جز خدای یگانه هیچ موجودی شایسته فروتنی و
کرنش نیست . هر خضوع و فروتنی که در نهایت امر ، اطاعت امر خدای
بزرگ نباشد ، شرک و بت پرستی است . کواکبی توحید اسلامی را تنها توحید
فکری و نظری و اعتقادی که در مرحله اندیشه پایان مییابد نمیداند ، آن را
تا مرحله عمل و عینیت خارجی توسعه و گسترش میدهد ، یعنی باید نظام
توحیدی برقرار کرد .
انصاف اینست که تفسیر دقیق از توحید عملی ، اجتماعی ، و سیاسی اسلام
را هیچکس به خوبی علامه بزرگ و مجتهد سترگ مرحوم میرزا محمد حسین
نائینی قدس سره ، توأم با استدلالها و استشهادهای متقن از قرآن و
نهجالبلاغه ، در کتاب ذیقیمت ” تنبیه الامه و تنزیه المله ” بیان نکرده
است . آنچه امثال کواکبی میخواهند ، مرحوم نائینی به خوبی در آن کتاب
از نظر مدارک اسلامی به اثبات رسانیده است . ولی افسوس که جو عوامزده
محیط ما کاری کرد که آن مرحوم پس از نشر آن کتاب یکباره مهر سکوت بر
لب زد و دم فرو بست .
کواکبی مدعی است که هر مستبدی کوشش دارد برای تحکیم و تثبیت پایه
های استبداد خود ، به خودش جنبه قدسی بدهد و از مفاهیم دینی برای این
منظور بهره جوید ، تنها آگاهی و بالا بودن سطح شعور دینی و سیاسی مردم
است که جلو این سوء استفادهها را میگیرد .
کواکبی برخی علمای پیشین اسلامی ( از اهل تسنن ) را مورد انتقاد قرار
میدهد که آنها به نظم و امنیت ، بیش از حد بها
دادهاند تا آنجا که عدل و آزادی را فدای نظم و امنیت کردهاند یعنی به
بهانه نظم و امنیت مانع رشد آزادی شدهاند و این همان چیزی است که
مستبدان و ستمگران میخواهند . ستمگران و مستبدان همواره به بهانه برقراری
نظم و حفظ امنیت ، آزادی را که عالیترین موهبت الهی است و جوهر
انسانیت است کشتهاند و عدل را زیر پا قرار دادهاند .
کواکبی در رابطه نظم و آزادی ، برای آزادی حق تقدم قائل است و در
رابطه دین و سیاست و یا دین و آزادی ، دین را عامل با ارزش تحصیل آزادی
واقعی و بیدار کننده احساس سیاسی میشمارد و در رابطه علم و آزادی یا علم
و سیاست معتقد است همه علوم الهام بخش آزادی نیستند و از نظر آگاهی
اجتماعی دادن ، در یک درجه نمیباشند . لهذا مستبد از برخی علوم نمیترسد
بلکه خود مروج و مشوق آن علوم است ، اما از برخی علوم دیگر سخت وحشت
دارد زیرا به مردم آگاهی و شعور سیاسی و اجتماعی میدهد و احساس
آزادیخواهی و مبارزه با اختناق و فشار استبداد را در افراد بر میانگیزد .
کواکبی میگوید :
” مستبد را ترس از علوم لغت نباشد ، و از زبان آوری بیم ننماید
مادامی که در پس زبان آوری حکمت شجاعت انگیزی نباشد که رایتها
برافرازد یا سحر بیانی که لشکرها بگشاید ( ۱ ) . چه او خود آگاه است که
روزگار از امثال کمیت و حسان شاعر ( ۲ ) زادن بخل ورزد که با اشعار
خویش جنگها بر
انگیزند و لشکرها حرکت دهند و همچنین منتسکیو و شیلا را . همچنین مستبد
از علوم دینی که تنها متوجه معاد باشد ( و میان معاد و معاش ، زندگی و
معنویت جدائی قائل باشد ) بیم ندارد . . . علومی که مستبد از آنها بیم
دارد علوم زندگانی هستند مانند حکمت نظری و فلسفه عقلی و حقوق امم و
سیاست مدنی و تاریخ مفصل و خطابه ادبیه و غیر اینها از علومی که ابرهای
جهل را بردرد و آفتاب درخشان را طالع نماید تا سرها از حرارت بسوزد ”
نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر
استاد مطهری