نوشته محمدرضا نیکفر
مهدی جامی، که از کاردانان پهنهی رسانه است، بحثی گشوده است دربارهی "رسانهی ملی" و در آن تأکیدها دارد بر اینکه بایستی کمر به تأسیس چنین رسانهای بست. این وجیزه را من به دعوت او مینویسم. خلاصهی حرفم این است که بایستی کار رسانهای را سخت جدی گرفت و به فکر رسانه یا رسانههایی توانمند بود، ولی با "رسانهی ملی" مخالفم. هم با عنوان آن مخالفم، هم با فکری که در پس آن است.
کار رسانه، پرورش و پخش انفرماسیون است، و انفرماسیون یعنی به فرم درآوردن. رسانه به آن چیزی که خود فرم دهنده است، یعنی به انفرماسیون، فرم میدهد. طبق طرح رسانهی فرمدهنده به حزب و حزبِ فرمدهنده به جنبش، فرمدهی روندی ادامهدار است. انفرماسیون به ادراکهای خام فرم میدهد، رسانه به انفرماسیون فرم میدهد، این انفرماسیونِ فرمیافته به کانون یک جنبش فرم میدهد و آن کانون به کل جنبش و آن جنبش سر انجام به ملت. بر این قرار رسانهی ملی، رسانهای است که سرانجام بتواند به ملت فرم بدهد.
فرم دادن، منظم کردن است. ویلم فلوسر، فیلسوف رسانه، در انفرماسیون کاهشِ بینظمی را میبیند. شاخص بینظمی در ترمودینامیک، که فیزیک گرمایش است، انتروپی خوانده میشود. رسانه از انتروپی میکاهد، چون فرم میدهد و با فرم دادن نظم میدهد. برای کاستن از انتروپی بایستی انرژی مصرف کرد. رسانهی ملی رسانهای است که از انتروپی ملت بکاهد و اصولاً با کاستن از انتروپیِ توده، یعنی با به فرم درآوردنِ تودهی بیفرم ،آن را به ملت تبدیل کند.
آن انرژی چیست که میتواند این گونه از بینظمی بکاهد و به تودهی وسیعی از آدمیان فرم دهد، یعنی آنان را به خط کند و جهت دهد؟ آن انرژی از کجا میآید؟
شبیه این منطق را در رسانههای ایرانی میبینیم، به شکل بارزی در رسانههای عصر مشروطیت و پس از آن در دیگر رسانههایی که میگفتند رسالتشان بیدار کردن و بسیج کردن است. سنخنما برای همهی این رسانهها، هدفی است که نشریهی مکتبساز "کاوه" آن را چنین تبیین میکند: «تعلیم عمومی ملّت» (سرمقاله "کاوه"، ژانویه ۱۹۲۱).
رسانه و ایدئولوژی پیوند تاریخی ژرفی با هم دارند. تئوری رسانه و تئوری ایدئولوژی در نزد لوئی آلتوسر، همپوشی کامل دارند. این تئوری در زمانهای مطرح شد که هنوز منظور از رسانه را رسانهی کلان میدانستند، چیزی همچون رادیو و تلویزیون دولتی/ملی. شاید به این جهت است که ایدئولوژی مورد نظر آلتوسر هم یک ایدئولوژی کلان فراگیر است. او زبان را فراگیر و یکدست و بدون دیالکت (گویش و لهجه) میدید و از این رو از ایدئولکتها، یعنی گویشهای فردی، و سوسیولکتها، یعنی گویشهای گروههای اجتماعی غافل بود. به این نکته نیز توجه نداشت که ایدئولوژی فقط نظم ایجاد نمیکند، سامانی را نیز به هم میزند. در مورد رسانه نیز میتوان همین را گفت. رسانه به یک اعتبار انتروپی اطلاعاتی را کاهش میدهد، و از طرف دیگر با نشستن در یک محیط رسانهای و خرابکاری ناگزیر در کار رسانههای دیگر بر بینظمی اطلاعاتی میافزاید. اختلال میتواند رهاییبخش باشد. درگیری ایدئولوژیها شاید باعث شود گوشههایی از جهان بار ایدئولوژیک نسبتا خنثایی داشته باشند.
تئوری رسانه تا کنون عمدتا تئوری رسانهی کلان بوده است. نقد امپریالیسم رسانهای مبتنی بر این باور بوده که رسانه اساسا رسانهی کلان است، رسانهی امپریال است. کسی فکر نمیکرد که روزی خردهرسانهها، رسانههای کوچک و فردی، کلانرسانهها را چونان امروز به چالش بکشند و یا کلانرسانههایی چون فیسبوک و توئیتر و یوتیوب شکل گیرند که فراهم آمده از خردهرسانهها هستند.
به سادگی نگوییم که زمانه عوض شده است و اینک میتوان تئوری دیگری را در مورد رسانه، به جای تئوریهای کلانبین گذشته نهاد. لازم است به گذشته که مینگریم، از آن انتقاد کنیم. در گذشته گویشهای فردی و گروهی را نمیدیدند و زبان را یکدست تصور میکردند. ایدئولوژی را یکپارچه و فراگیر میپنداشتند و نمیدیدند هر کس هم که اسیر آن است، از آن چیزی خاص خودش را میسازد. میگفتند که ایدئولوژی سوژه را میسازد و از آن طرف نمیدیدند که سوژه هم ایدئولوژی را میسازد.
حتّا در وضعیتی که بتوان بر صفت "ملی" در "رسانهی ملی" کنترل قانونی برقرار کرد – طبعا در یک نظام دموکراتیک – من ترجیح میدهم از چنین صفتی چشم بپوشیم و به شیوهی آلمانیها شبکهی عمومی رادیو و تلویزیون را "عمومی-حقوقی" بنامیم، متعلق به عموم، برپایهی مالیات ویژهی گرفتهشده از عموم مردم، دارای پایهای حقوقی و زیر کنترل دموکراتیک مردم.
وجه تمایز بنیادی "عمومی-حقوقی" از "ملی"، شفافیت و کنترلپذیری محتوای آن است. صفت "عمومی-حقوقی" ادعایی با خود دارد که میتوان آن را بندبند کرد، هر بندش را بازبینی و بازرسی و در صورت طرح شکایتی در بارهی آن به صورتی حقمدارانه آن را موضوع دادرسی قرار داد. "ملی" این شفافیت را ندارد.
تکلیف رژیم مستقر تا حدی روشن است. این به این معنا نیست که تکلیف آینده و وظایف ما نیز روشن است. ما از یک دورهی ابهام به دورهی دیگری از ابهام گام میگذاریم. نیکوست که رسانههایی شکل گیرند که وظیفهی خود را ابهامزدایی قرار دهند، ابهامزدایی از رابطهها، برنامهها، شعارها و هدفها.
خردهرسانهها به جنگ کلانرسانههای دولتی رفتهاند و فضا را تا حدی روشن کردهاند؛ همهنگام سردرگمی ایجاد کردهاند. رسانهی فردی بنا بر طبیعت خود نمیتواند جای رسانهی عمومی را بگیرد. ما به رسانههای عمومی نیاز داریم، به رسانههای توانا و حرفهای، حرفهای به این معنا که به کار باکیفیت رسانهای خود متعهد بوده و ادعاهایی کنند که از توان حداقلی برای برآوردن آنها برخوردار باشند.
این رسانهها بایستی ساختاری شفاف داشته باشند. پیش از هر چیز لازم است منابع مالیشان علنی باشد. تنها با اتکای هزینههایشان بر کمک مالی مردم، "ملی" نمیشوند. هر قدر هم توانا و پرنفوذ باشند، هیچ یک رسانهی تمام ملت نخواهد بود.
انفرماسیون همراستای آنتروپی است نه خلاف آن .
مثلا اگر در رسانه بنویسند فردا خورشید طلوع می کند، انفرماسیون آن صفر است چون دقیقا طبق نظم موجود است و اگر بنویسند فردا آفتابی است، مقداری انفرماسیون دارد- برابر لگاریتم عکس احتمال آفتابی بودن – و اگر بنویسند فردا خورشید منفجر خواهد شد، بی نهایت انفورماسیون دارد. چون دقیقا خلاف نظم و قاعده است.
آقای نیکفر
درود بر شما. یادداشتتان مثل همیشه نکته های تازه و آموزنده داشت ولی به گمانم و این را از گذراندن دروس ترمودینامیک می گویم مفهوم انتروپی را دقیق به کار نبرده اید. شبیه سازی ای که با این مفهوم کرده اید اگرچه در متن جا افتاده و کار خود را کرده ولی مستقل از آن با تعریف انتروپی نمی خواند؛ مطابق تعریف هر کنشی که نیاز به صرف انرژی داشته باشد به انتروپی اضافه می کند. انتروپی در آن کنشی اضافه نمی شودکه “خود به خود” صورت بگیرد. “خود به خود” یعنی برگشت پذیر بودن. یعنی اگر بتوان از نقطه الف بدون صرف انرژی به نقطه ب رسید می توان همین مسیر را هم به راحتی برگشت.افزایش انتروپی چنین کنشی صفر است چون در وضعیت طبیعی دخالتی صورت نگرفته : هر چه از وضع طبیعی دورتر شویم انتروپی افزایش می یابد؛ برای دوری از وضع طبیعی باید انرژی صرف کرد.
اما در بخش پایانی مقاله تان در قسمت “نقد ایدئولوژی” اشاره ای به انتروپی است که با اندکی تغییری می توان آن را نزدیکتر به تعریف کلاسیک انتروپی دانست [از جهت شبیه سازی] : ایدئولوژی از جهت ارائه طرحی برای تغییر امر واقع و فرم دادن به آن ناگزیر به انتروپی سیستم اضافه می کند؛ هر چه ادعای ایدئولوژی بزرگتر، انتروپی افزوده شده در پایان ماجرا بیشتر.
باز هم ممنون
نقد دکتر نیکفر بر “رسانه ملی” جالب و خواندنی است. نخواهیم که هیچ رسانهای خود را نماینده همه ملت معرفی نماید. ما به رسانه تصویری نیاز داریم. رسانه تصویری میتواند نسخه تلویزیونی زمانه، روزآنلاین یا گویانیوز باشد. مهم این است که مالکیت، منابع درامدی، گردانندگان و اصول حرفهای آن مشخص و در اختیار عموم باشد.
آقای جامی، به این تکه متن که از سایت رجانیوز نقل شده توجه کنید:
بهنظر میرسد، جمهوری اسلامی پس از Repairی که در پیش دارد، باید یکبار برای همیشه، اقدام به راه اندازی Active directory نماید، تا دیگر، هیچ آقازاده ای امکان استفاده خودسرانه از پهنای باند نظام را نداشته باشد، هیچ شخص شخیصی امکان دانلود ظالمانه از بیت المال و پستهای قدرت را نداشته باشد، برای تمام مدیران میانی وارشد Access مشخص و Ruleهای خاص تعریف شود تا حد و مرز خود را بدانند. رؤسای ۳ قوه امکان Search , Routing و ویروس کشی کامل را در قوه زیر مسئولیتاشان داشته باشند. هر چه Media در کشور است، از صداوسیما گرفته تا رسانه های کاغذی و مجازی همه در خدمت ملت و اهداف بلند ایران و اسلام باشند. قوانین در جلسات غیرعلنی مجلس شورای اسلامی کاملاً encrypt شده تصویب شوند و encrypt شده هم به شورای نگهبا ن بروند و اگر آن شورای محترم Install آن قوانین را به صلاح OS قانون اساسی و اسلام ندید، معدودی نماینده احساس نکنند مانند بازی پلی استیشن، امتیاز از دست داده اند و باید دوباره حمله کنند. ضمن اینکه هیچ ویروس جزایری دیگری نتواند در دسکتاپ مجلس رخنه کرده و ننجون هیچ بزرگواری نتواند نوه اش را به دانلودهای ۳۰۰ مگاتومانی از Server هیچ شهرامی متقاعد سازد.
و در نهایت کلام: کسانی که زیر لطف و محبت این ملت و نظام و امکانات ملی، مفتخر به Certificateهای خاص می شوند، مراقب باشند تا شاخی را که بر آن نشسته اند Cut نکنند.
به نظر میرسد عدهای منتظرند پروژه تسویه خبرگان کلید بخورد و پس از دیکتاتوری و تمامیتخواهی را جدی کنند. اگر ممکن است تحلیل و مقایسهای تاریخی از این جریان با جریانهای مشابه در شوروی، اروپای شرقی با مشابه آن بدست دهید.
لینک چند مطلب مرتبط:
http://www.rajanews.com/detail.asp?id=33422
http://rajanews.com/detail.asp?id=33577
این مطلب ویژگی منحصر به فردی داشت و آن تطابق با واقعیت بود. دقیقا نمیدانم از کدام مناظر میتوان به این نوشته نقد وارد کرد، خبره این کار نیستم اما شهود درونی من گواهی بر صحت ادعای این نوشته می دهد. (شاهد کوچک اینکه نوشته های سایت قلم نیوز اغلبا برایم تلخ و ناچسب است “ما” ی قلمی ها خیلی متورم است و خودم عاشق این خبرگزاریهای کوچک و وبلاگها و صبحه های شخصی هستم ولو یک کلمه دربازه وضع موجود نوشته باشند)
سی سال روزگاره از این ملوسک بازی های روشنفکری چیزی در نیامده است. مردمی که روح و روانشان دائم در خراش از یک رسانه ضد ملی است، در این مقطع تاریخی دوست دارند یک رسانه ملی (غیر دولتی) داشته باشند. این که در ایران میسر نیست. از لس آنجلس هم که چیزی در نیامده است؟ از این نمی توان ایدئولوژیک بودن ، غیر حرفه ای بودن، و نگرانی های دیگر نویسنده این مقاله را نتیجه گرفت.
ملتی که نخبگانش حتی در فضای آزاد غرب، جز شعار و مرثیه سرایی و تو سرهم زدن در این سی سال کاری ازشان ساخته نبوده، اتفاقا لازم است نخبگانش در پروژه های کوچکتر ملی تمرین دمکراسی کنند تا به موقع دفاع از منافع ملی زه نزنند. چیزی بیافرینند که مخاطب داشته باشد.
اشکال کار کسانی که دوست دارند حرف های ملوس بزنند، اتفاقا این است که دوست دارند فقط حرف بزنند. با پر رنگ کردن یک بعد یک مساله بقیه ابعاد و زمان و مکان یادشان می رود.