۱. احمدی نژاد دیوانه ای است که فرجام یک نظام خردگریز به او منتهی شده است. اگر همه بزرگان این نظام از روی ریا و تظاهر هم دم از عقل و خرد سیاسی می زدند و مثل خود آقا از حکمت و عزت و مصلحت می گفتند، او یکسره و آشکارا بی خیال این حرفها می شود و خلاف عقل می رود. احمدی نژاد باطن این نظام را آشکار می کند. باطنی کوته فکرانه و خرافی و بندبازانه و گستاخ تا حد وقاحت. بی طرح و برنامه ای. بی نقشه ای برای عبور از دریاهای هول. او مظهر فکر استبدادی ایرانی است که همیشه از دین هم تغذیه کرده است.
۲. احمدی نژاد از یک نگاه دیگر تنها کسی است که این نظام را باور کرده است! او واقعا فکر کرده همه حرفها و ادعاهای این رجال و اشباه الرجال از سر حقیقت است. او زودتر از همه آنها زده است زیر میز هرچه نشان از خرد دموکراتیک دارد. بی اعتقادی مفرط او به پارلمان و کشمکش دایمی او در صحن مجلس در دفاع از این یا آن آدم و عقیده و طرح اش که معمولا هم به ایستادگی مجلس در مقابل او انجامیده نشان روشن این بی اعتقادی است که او فکر می کند عین اعتقاد و التزام به نوعی حکومت اسلامی است که در آن گروه بسته ای باید برای همه تصمیم بگیرند و کسی را نمی رسد که با ایشان امر و نهی کند. داستان کودتا برای براندازی انتخابات هم که خود اظهر من الشمس و اشهر من الشیطان است.
۳. احمدی نژاد رفتاری دارد که همه عزیزکردگان بی دلیل دارند. این عزیزکردگی با نظرکردگی هم همراه است. او باور دارد که مهره مار دارد. شلتاق می کند و به کسی سر فرود نمی آورد. همه ایران و جهان به او می خندد و او فیلسوفانه به ایشان با نظر تحقیر می نگرد. از نظر او هر که با او نیست از خس و خاشاک بالاتر نیست. لحن آقا را وقتی به او نامه نوشت ببینید. مثل خطاب به کودکی می نویسد که باید برای خرابکاری اش معذرت بخواهد و از این پس پسر خوبی باشد. اما لحن نامه احمدی نژاد را ببینید که چقدر لجبازانه است. انتهای لجبازی و اصرار و ابرام یک هفته ای البته عقب نشینی اجباری و لجبازانه است.
۴. فقط لحن نامه هم نیست. عزل و اخراج وزیران یک هفته پیش از فرارسیدن موعد قانونی اتمام دولت نهم چیزی جز لجبازی نیست. زدن و فروکوفتن وزیرانی که چشم و چراغ آقا هستند به معنای مقابله با زدن معاون اولی است که احمدی نژاد به او صمیمانه مهر می ورزد و ارادت دارد و چشم و چراغ او ست. این رفتار پیامی آشکار دارد. یا آشکار کردن پیامی است که تا کنون زیرجلکی رد و بدل می شده است. هیچ منطق دیگری این بی صبری یک هفته ای را تعلیل و تحلیل نمی کند.
۵. آقا با این بچه ننر چه خواهد کرد؟ این به هر حال برکشیده او ست. فرزند معنوی او ست. مظهر عقل و جهل او ست. نماد نظام مطلوب او ست. احتمالا آنچه فردا و فرداهای بعدی -اگر باشد- اتفاق می افتد بدتر از امروز خواهد بود. احمدی نژاد در آستانه تحلیف و رای اعتماد که چنین کند ببین پس از آن چه خواهد کرد. این موجود زمانی برای جهانی خطرناک قلمداد می شد. امروز برای آقا و نظام و پارلمان و مجمع تشخیص و حوزه علمیه اش خطرناک شده است. این آدمی است که آقا درست کرده. به عبارت دقیق تر مصباح پرورده و به آقا تحویل داده و ایشان هم بر زانوی مبارک نشانده است. این را نه می شود قورت داد نه می شود تف کرد. این گلوگیر خواهد شد. این که آینده می نویسد احمدی نژاد ماموریت دارد نظام را از بین ببرد (+) اصلا شوخی نیست. خطر را همه حس کرده اند. مساله این است که برای مقابله چه خواهند کرد. و البته اینکه این موجود که با دست و پا و چارچنگولی به قدرت و صندلی اش چسبیده چگونه مقاومت خواهد کرد.
۶. جریان مشایی نشان داد که بین گروههای حامی احمدی نژاد شکاف بزرگی وجود دارد. کسانی خواستند به او نشان دهند که اعتبار او تا آنجا ست که ولی فقیه به او اعتبار می دهد. او نشان داد که برای خودش اعتباری جداگانه قائل است. این برای آنچه در آینده بسیار نزدیک پیش می آید بسیار معنادار است. و البته بسیار بی ثبات کننده. تاریخ غلامان بسیار به یاد دارد که به مقام های سپهسالاری برکشیده شدند و به فرجام بر امیران خود شوریدند. و این عاقبت نظامی است که کار خود را از خردمندان می ستاند و به بیخردان می سپارد. با این تصور که بیخردان بهتر اطاعت می کنند و خردمندان فقط دردسر اند.
پس نوشت:
دیدم روز دوشنبه ۵ مرداد سالگرد مرگ شاه بوده است. فکر کردم این تکه از خاطرات دوست او زاهدی (+) را برایتان بگذارم. به موضوع ربط روشن دارد:
پدرم (سپهبد زاهدی) میگفت شاه عمد دارد که افراد فاقد ابتکار و ذلیل و زبون را اطراف خود جمع کند تا این افراد قدرت کودتا و براندازی شاه را نداشته باشند. مثلاً ارتشبد غلامرضا ازهاری که رئیس ستاد ارتش بود شاید باورتان نشود اگر بگویم یک ترس عجیبی از گربه داشت و چون در کودکی گربه او را پنجه کشیده بود همیشه از گربه میترسید! آن وقت سکان اداره مملکت در خطرناکترین و بحرانیترین شرایط را به دست این آدم که از گربه میترسید – داده بودند!
البته خاطرات او نکته های بسیار عبرت آموز دارد و مقایسه شاه و اطرافیان اش و تملق تهوع آوری که نثار شاه می کردند با وضع فعلی و طرفداران ولایت پذیری محض بسیار نکته ها از فرهنگ سیاسی سالوسانه در ایران آشکار می کند.
چند روز پیش حین سرچ کردن تصویری، کاریکاتوری دیدم ـ احیاناً شما هم دیدهاید ـ که آقا نشستهاند و آقای هاشمی و احمدینژاد دو هلال آرم جمهوری را برداشتهاند و با هم شمشیر بازی میکنند. خیلی تأثیر گذار بود ولی همان موقع فکر میکردم، میشود جای کاراکترها را عوض کرد. شاید حقیقت در پس همین جابجایی باشد.
سلام!
روز رأی گیری در حوزه حسینیه ارشاد در میان صدها نفری که قصد داشتند به موسوی رای دهند (و با شادمانی با هم در این مورد صحبت می کردند) مهندسی بود از نفتی ها که می گفت به احمدی نژاد رای می دهد. به او گفتم از شما بعید است و…! پاسخی داد که آن روز متوجه آن نشدم و آن این بود که فقط احمدی نژاد است که طومار این حکومت را برخواهد چید !!
نه خیلی وقت پیش نبود به گمانم،که دوستم می گفت همین احمدی نژاد حالا می بینی چطور جلوی چه کسانی خواهد ایستاد و من مسخره اش می کردم و او بازمی گفت حالا می بینی.و من حالا دارم می بینم.
بیاییم دنیا را به لجن بکشیم تا منجی بیاید
به نظر من این ها هم نخواهند نشست تا این کوتوله رشته ۳۰ ساله شان را پنبه کند.
پرچم
این مساله پرچم هم در گردهمایی های خارج کشور شده قوز بالا قوز و موجب درگیری و پرخاشگری.
خوشبختانه پرچم ما هم رنگ سرخ دارد- نماد جنگ..، هم رنگ سفید- نماد صلح…، و هم رنگ سبز -نماد رویش…؛ و مفاهیمی مشابه.
انتخاب رنگ سبز به عنوان نماد جنبش، معنایش این نیست که رنگ پرچم تغییر کرده.
به گمان من رنگ سبز نمادی بسیار عالی است و بسیار هوشمندانه برای جنبش انتخاب شده. به عنوان مثال الان چند ساله در یادداشت های اینترنتی شاهدیم افراد به همدیگه میگن سبز باشی. از طرف دیگه یک توسعه پایدار بدون توجه و مراقبت از مادر زمین عملی نخواهد شد. “سبز زندگی” کردن در فرهنگ مدرن شامل خیلی چیزهاست که واقعا عمل به آن به نفع مردم (حتی سلامتی آن ها) و کشور و محیط زیست و مادر زمین خواهد بود.
به گمان من ما به اندازه کافی جنگ و جهاد و خونریزی در کشورمان داشته ایم. ما به صلح و دوستی و آرامش نیاز داریم تا بتوانیم بروییم و رشد کنیم و کشورمان هم سبز و سبز تر باشه.
می ماند نشان شیرو خورشید. من خود به این نشان شیرو خورشید باور دارم. اما اگر می بینم به هر دلیل این نشان در این مرحله از مبارزه کمکی نمی کند روی آن تعصبی نشان نمیدهم. پرچم نمی برم. این به این معنا نیست که پرچم پر افتخار سه رنگ شیروخورشید نشان پرچم من نیست. اگر زیر پارچه سبز به عنوان نماد جنبش- روییدن و رشد و مراقبت از مادرزمین می ایستم؛ دلیلی آن نیست که این پرچم من است.
بیاییم رشد و بلوغ سیاسی از خود نشان بدهیم. فراموش نکینم که دشمن جنایتکارترین رژیم در این کره خاکی است. احساسات وطن پرستانه آبکی و تعصب بیجا- در جایی که ضروری نیست- باعث نشود سی سال دیگر در این حقارت و فلاکت بسر ببریم.
این ها این قدر پدرسوخته و بی مرام هستند که برای بقای خودشون و به جان هم انداختن ماها از هر چیزی استفاده می کنند. الان عواملشان در سایت های اینترنتی دارن از قول آذری ها به فارس ها بد و بیراه میگن و از قول فارس ها به آذری ها فحش میدن. باید خیلی هشیار بود.
از خون جوانان وطن لاله دمیده!
روزی نیست که بگذارد و از کشته شدن جوانی دیگر با خبر نشویم. انگار که هر روز باید چشممان را باز میکنیم باز خبر دیگری بشنویم از مرگ یک جوان دیگر در سرزمین ایران. تاسف بار تر آنکه پدران و مادران این کشتگان، حتا حق ندارند در سوگ عزیزانشان ناله سر دهند و فریاد بر کشند بر سر جلادانی که جگر گوشگانشان کشته اند. چه مصیبتی از این بزرگتر، که مادران و خواهران و برادران بسیاری که داغدار عزیزان خود هستند بی آنکه بتوانند شیون کنند، باید در سکوت به سوگ آنها بنشینند. درد بزرگیست و دل آدم را سخت بدرد میاورد و جگر هارا خون میکند. مگر آنان به کدامین گناه کشته شدند؟ مگر جز آن بود که در گرفتن حقوق پایمال شدهٔ خود، با اعتراضی مسالمت جویانه، به خیابان آمده بودند؟ شرمتان باد ای شوربختان بی دل، که چنان جوانان این مرز و بوم را به خاک و خون میکشانید و در بوق و کرنای خود دم از مسلمانی و خدا پرستی میزنید! به چنین خدایی باید کافر بود و به ریش چنین ایمانی باید خندید! خدا و ایمانی که شما پاسدار آن هستید، بی خدایی و بی ایمانیست! این لالههای سرخ، پایههای قدرتتان را سست خواهد کرد و همچون شاه، که با خون جوانان وطن و با خروش مردم خشمگین در بهمن ۵۷ ریشه کن شد، شما نیز با خفت خواهید رفت. الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.
دیروز واسه پست قبلیت کامنت گذاشتم منتشر نشد
———————
کامنت شما در باره حرف نوری بود و همان روز منتشر شده است. – سیب
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=22814
اینو الان توی اخبار روز دیدم یاد پست شما افتادم؛
—————–
ممنون در فیسبوک گذاشتم. – سیب
مثل این که باید اینجا نظر می گذاشتم اما در پست قبلی نظرم…نظر که نه!…پیشنهاد و نظر خواهیم را گذاشتم…امیدوارم ببینینش
اینها همش بازیه که هی بیانیه بدن بگن اطاعت مطلق و بی چون و چرا از ولی فقیه و چه و چه. نه که روز ۳۰ خرداد معلوم شد که مردم این ولایت فقیه بالای قانون اساسی و منتصب خدا رو قبول ندارن، حالا می خوان بگن دیدید چقدر این مهمه که معضل احمدی نژاد با تدبیر داهیانه و حکم حکومتی حل شد. بابا اصل معضل همین دخالت فراقانونی(بخوانید غیر قانونی) رهبر در همه امور و سکوت و چه بسا همدستی او در برابر جنایت هاست.
سلام به همه ما تابع رهبریم و رئیس جمهوری خدمتگذار و مردم دوست دکتر محمود
—————
کاش رای هم می داشت. – سیب
مطمئنید که با فروپاشی این نظام ایران تجزیه نخواهد شد؟ من بسیار نگرانم با ظلمی که در این ۳۰ سال به ویژه چهار سال گذشته بر اقلیت های قومی رفته بشود ایران را حفظ کرد
—————–
این بحث ۳۰ سال پیش هم بود. خطرش هست. اما خرد جمعی هم هست. – سیب
با سلام
نوشته جالبی بود
از وبلاگ دولت خدمتگزار نیز دیدن کنید.
تا وقتی تحلیل های شما از این دست باشه خیال ما راحته.
خوش باش دمی که زندگانی این است