در این چند روزه مرگ آیت الله بهجت و نامه سروش به دولت آبادی مساله اخلاق را بار دیگر مطرح ساخته است. آنچه من می خواهم بگویم ساده است: با همه احترامی که برای بزرگانی مانند آیت الله بهجت دارم و اصولا هر نفس زکیه ای را در هر دین و مرامی بزرگ می دارم معتقدم تاثیر کسانی چون او بر جامعه ما قابل توجه نیست سهل است چه بسا تاثیرات منفی هم دارد از این باب که می تواند در نقش مروج خرافه عمل کند. چرایش قابل بحث است اما کوتاه اش اینکه جامعه امروز به استوانه هایی مانند آیت الله بهجت به عنوان الگوهای اخلاق روزمره نمی نگرد. آنها مردان پاکیزه نفس بلندمرتبه ای هستند که دیگر نقش شان را در جمعیت و جامعه دین زدایی شده و عرفی و گرفتار دروغ های درشت حکومت از دست داده اند. نقش آنها حداکثر در حلقه های کوچک زهد و ورع و تصوف شرعی محدود می شود با شاگردان و پیروانی اندک. اما جامعه نمی تواند به دلایلی که جای تفصیل دارد با آنها رابطه برقرار کند.
چشم جامعه امروز به کسانی است که رنگ امروز هم داشته باشند و با مردمان در نشست و خاست باشند و با ابزارهای نوین ارتباط آشنا و درگیر باشند. چهره های آشنای این نسل باشند. بنابرین به طور طبیعی کسانی الگوی اخلاقی جامعه می شوند که بیشتر دیده می شوند. حساب اهل حکومت با همه ادعاهای اخلاقی شان جدا ست. متخلق هاشان مانند لاریجانی طرفدار قصاب های آدمخوار می شوند و بی اخلاق هاشان مثل مرتضوی بدرسمی را چنان از حد می گذرانند که مدیران ارشدشان سعی می کنند آنها را مدتی از انظار دور نگه دارند تا بلکه فراموش شوند. اما باز هم چون تاب مستوری ندارند و رسمی جز خوشخدمتی نمی دانند شاخ و شانه می کشند و خود می نمایند و زحمت خلق می دارند.
می ماند آدمهایی مثل سروش و دولت آبادی. دولت آبادی با وجود نثر عالی و داستانگویی مثال زدنی مرد اخلاق نیست. اخلاق اش – و اینجا نظرم به اخلاق اجتماعی است و نه فردی- حداکثر ادامه همان رسم و بی رسمی های روشنفکران ادبیات پرداز ما ست که کمتر از تنازع بیهوده خالی است. اما کسانی مانند سروش بحق مورد توجه هزاران هزار جوان و میانسال سابقا جوان اند چون به نظرشان می رسد که کسی چون او که مدعی علوم دینی و عقلی است و مردی جهاندیده است و دم از اخلاق کاشانی و غزالی و ادب حافظ و مولوی می زند لاجرم می تواند به ما نشان دهد که چگونه می توان در جهان نو زیست و اخلاقی و مدرن زیست. اما سروش کارنامه اش اگر در حرف و کلام و ادعا رنگین باشد در عمل سخت ساده و ابتدایی و فقیرانه و سیاه و سفید است. سروش در دو نامه اخیرش یکی به مراد فرهادپور و این یکی به محمود دولت آبادی به همان چاهی سقوط کرده است که دیگران را بدان متهم می دارد. من تفصیل نمی دهم. اما چند سالی پیش این را در سروش دیده بودم که به سوی فرعونیت و استخفاف و ولایت-رعیتی و سلطان-رمگی می رود. همانجا شب که به خانه آمدم یادداشتی نوشتم و با او وداع گفتم.
سقوط سروش از مرگ بهجت دردناک تر و خطرآمیزتر است. چه اگر گروه کوچکی به بهجت چشم می داشتند و توقع خود را از او بر آورده می دیدند گروه بسیار بزرگی چشم امید و احترام و اسوه گونگی به سروش می داشتند و از او ناامید شده اند.
اینهمه گفتم تا یک نکته بگویم. آیا بعد از سروش باید از اخلاق ناامید بود؟ باید ناامید بود از اینکه کسی پیدا شود که قواعد زندگی در جهان امروز را بشناسد و در زندگی و رفتار خود نشان مان دهد تا بدانیم زیستن مدرن و اخلاقی ممکن است؟ سقوط سروش به نظرم نشان دهنده بن بست نوع اخلاق واعظانه ای است که او آن را نمایندگی می کرد. اخلاقی که با همه نکاتی که از سنت آموخته اما در مواجهه با اخلاق زیستن در شهرهای امروز و با رسانه های امروز یک نکته را ندانسته و همان او را بر باد می دهد مثل صد نکته که نحوی دانست و شنا ندانست.
ناامیدی نسل ما و جوانترها از سروش و دور از دسترس بودن و کهنه بودن اخلاق بهجتی به نظرم راه های تازه ای پیش پای ما می گذارد. و چشم ما را باز می کند تا نمونه های عالی اخلاقی را در سروش فاضل و ادیب و فیلسوف و یا بهجت عارف و زاهد و صاحب کرامات نجوییم. اخلاق مورد نیاز ما را خوب که نگاه کنیم شاید کسانی نمایندگی می کنند که نام بزرگی در ادب و عرفان پژوهی و صاحب سلوکی نیستند اما شجاعت سیاسی و زیستن مدنی دارند و صراحت بیان رای خود و حفظ حرمت دیگران را توامان دارا هستند. نمونه هایی مانند احمد زیدآبادی و عماد باقی و عباس عبدی و شادی صدر و شهلا لاهیجی و مانند ایشان – که کم نیستند اما از این منظر به آنها و تاثیرات شان کمتر توجه شده است- به آنچه ما به عنوان نمونه اخلاقی شهروند امروز نیاز داریم نزدیک ترند. کرسی اخلاق داشتن و مقامات عرفانی طی کردن لزوما به معنای صلاحیت اخلاقی برای الگو شدن در زیست شهروندی نیست. ادعا هم که تکلیف اش پیشاپیش معلوم است چه احمدی نژاد باشد یا شریعتمداری چه حداد عادل باشد یا لاریجانی. فراتر بروم و بگویم در میان مردم عادی و جوانان تحصیلکرده امروز آنقدر نمونه های خوب و ساده و فروتن و خوشفکر و خردورز و بی اعوجاج و تفرعن و میل به استخفاف می توان یافت که به ما می گوید زمان غولها به سر رسیده است. همه آنها هم که در دوره ما نعره های غول اسا سر می دهند و ادعاهای شگفت می کنند در آخر آدمهایی بس بسیار عادی اند که به دلیل همین ادعاها باید آنان را مبتذل دانست حتی. دوره ادعاهای بزرگ و آدمهای غول آسا به سر رسیده است. اهل ادعا یا سقوط های پر سر و صدا می کنند یا کاریکاتورهای بدریختی از غول چراغ جادو می شوند. من کلاه ام را به احترام اخلاق شهروندان آداب دان که ادعای برگزیدگی هم ندارند بر می دارم و در تشییع جنازه ادعاهای گوش-کر-کن مدعیان برگزیدگی و نظرکردگی شرکت می جویم.
پس نوشت:
برای دوستانی که از سابقه خبر ندارند و گمان می کنند که حرف من امروزی است و می توانستم به جای گفتگو از سقوط سروش از خطای مدنی او چشم بپوشم این داوری خود را در مطلبی که سال ۲۰۰۵ در نقد او نوشته ام باز می آورم و یادآور می شوم که در مرام جهان نو هیچکس از نقد مبرا نیست چه سلطان باشد و ولی فقیه چه دانشور یکتا یا مرد خدا و آیت الله. از نقد مبرا شدن خدایی کردن است و فرعونیت:
در این سالها (که در غرب زندگی می کنم) اصلا به سخنرانی برنخوردم که مثل دکتر سروش در مقابل نقد حالت تدافعی بگیرد و با بیحوصلگی جواب سربالا بدهد و بکوشد که منتقد را براند یا برنجاند یا تحقیر کند. این رسم استادان ما در همان دانشکده های ایران هم نبود. اینجا هم که سخنران همیشه با روی باز به ساده ترین و پیش پا افتاده ترین سوالها پاسخ می گوید و خود را کارگر علم می بیند. نه خداوند و قهرمان علم. افتادگی اینجا نه یک فضیلت که یک عادت و عرف دانشگاهی است که در گفتگو در عرصه عمومی هم بعینه پیروی می شود. اما دکتر سروش با همه ذهن درخشانی که دارد و درسی که در این حوالی خوانده است از این عرف و عادت کمتر نشان دارد. او طوری رفتار می کند که گویی بالاتر از نقد است و صاحب گنجینه ای از علم است که باید با چهره ای عبوس مانند حاجبی از آن پاسداری کند. – از: وداع با دکتر سروش
یادداشت سروش در باره دولت آبادی در سایت خود او منتشر شده است تا کسی تردید نکند که مطلب از خامه خود او ست: از دولت احمدی تا دولت محمودی
پس نوشت ۲
دوستان متعددی کامنت گذاشته اند که به من نشان می دهد چقدر مساله اخلاق مدنی ناشناخته است. شاید همه آنها را در یادداشت جداگانه ای منتشر کنم و یک یک بررسی کنم تا این بحث روشنی بیشتری بگیرد. اما فعلا به دو نمونه که هم امروز مثل شاهد از غیب رسیده گزارش شده است توجه کنید که فرق اخلاق مدنی و اخلاق دینی را نشان می دهد. اول این خبر کوتاه که امور حج و زیارت گزارش کرده است:
«بنابر گزارش خبرنگار اعزامی پایگاه اطلاع رسانی لبیک به مکه مکرمه، این زائر ایرانی ساعت 2:30 بامداد دیروز درحال بریدن گوشه ای از پرده خانه کعبه بدست ماموران حرم مسجد الحرام بازداشت شد. لازم به ذکر است هرگونه آسیب رساندن به خانه کعبه جرم محسوب می شود.»
اینکه فردی برای «تبرک» به تشخیص فردی خود و احتمالا از روی اخلاص عقیده به کاری دست بزند که «جرم» مدنی است به ما می گوید در این موارد قانون مدنی و عرف مدنی و اخلاق مدنی بر قصد تبرک و علاقه دینی مقدم است. این شخص دیندار است اما فاقد اخلاق مدنی است و بین دین و مدینه رابطه ای نمی بیند و گرنه می فهمید که اگر هر دینداری قطعه ای از پرده کعبه را ببرد چیزی از پرده نمی ماند! پس بریدن آن از نظر مدنی کاملا خلاف است. مساله این است که چرا فرد دیندار این مساله مدنی را درک نکرده است؟
دوم به این اظهارنظر دادستان کل کشور توجه کنید (به نقل از آینده) که به یک مساله قدیمی جواب-نگرفته هم اشاره دارد: چرا رونق می تواند در میان اهل کفر به وجود آید؟
دری نجف آبادی «با تاکید بر اینکه با سردادن شعار و کارهایی هیجانی نمیتوان به قلهها رسید، خاطر نشان کرد: در سفر اخیری که به کره جنوبی داشتم توفیقی دست داد که از کارخانه کشتیسازی و خودروسازی این کشور بازدید کنم. واقعاَ جای تاسف است آنها با ما این دو صنعت را شروع کردند اما سال گذشته ۳۷۳ میلیارد دلار صادرات داشتهاند. وی ادامه داد: در این کشور نه دزدی نه مواد مخدر و نه بیکاری و بیمسکنی وجود دارد، در حالی که ۵۰ درصد مردمش حتی دین ندارند، در حالی که کشور ما امام و رهبری و شخصیت ارزشمندی همانند آیتالله بهجت را داشته اما چرا باید نرخ بهرهوری این میزان در کشور ما پائین باشد؟»
لازم است من نکته ای اضافه کنم؟ آیا وجود افرادی مثل آیت الله بهجت می تواند ضامن مدیریت عالی مدنی در کشور اسلامی بشود؟ اگر نه آیا بهتر نیست جستجو کنیم ببینیم ماجرا چیست؟ آیا بهتر نیست محک های خود را مجددا اعتبارسنجی کنیم؟
من اصلا قصد ندارم جامعه ایرانی را از سرمایه های فکری و معنوی و دانشی اش بی بهره کنم. قصد من این است که اندازه انتظار خود و نقش ایشان را روشن کنم تا آن سرمایه ها نیز انتظارات فراتر از نقش خود از خود نداشته باشند و به توهم و خودبینی و خودمرکزبینی تن ندهند و یا هوادارانشان با آنها چنین جفایی نکنند. مساله به همین سادگی است.
چه نوشته ی آشفته ای بهجت و سروش و زید آبادی و شادی صدر را ریخته اید داخل یک دیگ و پخته اید . این ها چه ربطی به هم دارند . اصلا شما چطور توانسته اید یک کسی مثل سروش را با کسی مثل آیت الله بهجت مقایسه کنید . شما اگر از تفاوت این دو نفر ( که از زمین تا آسمان است ) فقط بویی می بردید خودتان می شدید الگوی اخلاق .
——————-
بهتر است به جای عتاب کردن دو کلمه روشنگری می فرمودید تا سخن تان موجه می شد. مقایسه میان دو نفر هر قدر هم متفاوت باشند همیشه از جهتی ممکن است. بنابرین تا اینجا عتاب شما بی وجه است. توجه من صرفا به اخلاق مدنی است و در این باب البته می توان شادی صدر را هم با آیت الله بهجت مقایسه کرد. – سیب
به کار بردن لحن تند و زننده در نامههای سروش چیز تازهای نیست و برای او عادت شده است. مشکلش اینست که دوستان و شاگردانش هم ظاهراً این را به او گوشزد نمیکنند و سعی نمیکنند او را به اصلاح لحنش متقاعد کنند. اگر همان زمان که سروش چنین لحنی را برای نصر و دیگران به کار میبرد، دوستانش به او توصیه میکردند لحنش را اصلاح کند، امروز نامهاش موجب آبروریزی خودش و شرمندگی دوستانش نمیشد.
صحبت از سروش است و دولت آبادی و سخنان اخیرشان. البته هر دو به نوعی روشنفکراند؛ یکی در کسوت اندیشه ورزی و حرفه استادی و دیگری در عرصه ادبیات و حرفه رمان نویسی. اصولاً هر که در کنار حرفه خود در بحث و منازعات اجتماعی نیز شرکت کند و صاحب نظر باشد به نوعی روشنفکر است. با این تذکر که روشنفکر بااخلاق داریم و روشنفکر بی اخلاق؛ در ایران و در همه جا.
دوستان اگر فرصت کردند این ویدئو چند دقیقه ای را هم ببیند و سخنان آقای سروش را بشنوند، چندان زیانی نخواهند دید.
http://irannegah.com/Video.aspx?id=1066
قبول دارم که لحن سروش بی ادبانه است ولی این دولت آبادی هم هربار درباره سیاست اظهار نظر کرده گاف داده
سلام مهدی جان
هر دو این مردان را از نزدیک نشسته و دیده و شنیده ام خواندن نامه کسی که مدعی اخلاقیات است بر علیه کسی که تنها یک قلم دارد و مچی که از بس برای نوشتن چرخیده دیگر نمی چرخد . دلم را شکست به کجا میروند و به کجا میبرند ما را
وقتی قلم مداران چنین کنند به کجای این شب تیره دیگر باید آویخت قبای ژنده امیدکی را حتی ؟
! صدا صدای سقوط است میشنوی ؟
“معتقدم تاثیر کسانی چون او(آیت الله بهجت” بر جامعه ما قابل توجه نیست”
به این جایِ نوشته تان که رسیدم دیدم ارزش خواندن ندارد. شما چه فکر می کنید. علامه دهرید و یا به علم جفر و پیشگویی مسلحید . کسی که واقعا درمیان مردم و جوانان نیست چه طور می تواند این حرف را بزند.اصلا معنی تاثیر گذاری را می فهمید. تاثیر گذاری در مرام شما حتما پِلی کردن آی پاد و بعدش ناش ناش کردن و بعدش موو است.عجب.
———————–
کاش قابل توجه بود. کاش حتی بر چهار تا مسئول در قوه قضا و زندانها و مجلس و بیت رهبری و پژوهشکده امام خمینی و دفتر رئیس جمهوری و روزنامه کیهان که همه هم مدعی تجلیل اخلاقیات اند تاثیر داشت. من نفی تاثیر امثال آیت الله بهجت بر جوانان و مذهبیون صافدل و پرهیزکار نمی کنم. اما این تاثیر در حوزه اخلاق مدنی نزدیک به صفر است. خوشحال می شوم نشان دهید صفر نیست. – سیب
اگر کمی کور نبودید جمع کثیر جوانان عاشق ایت الله بهجت را هم می توانستید ببینید
————–
مغالطه نکنید. بحث من در اخلاق مدنی است. نه اخلاق فردی. عاشقیت هم مشکل را حل نمی کند. شاید باید دوباره بنویسم و شرح روشن تری بدهم. – سیب
بله شیوه پاسخگویی سروش مطلقاً مناسب نبوده است همچنان که دولت آبادی در حملهی بیهنگام و البته نامنصفانه خود بر سروش.
این یکی از بدترین جوابیههای سروش بوده است اما اینکه از این جا به «سقوط سروش» برسیم و آن را چندباره تکرار کنیم دیگر افراطی روشن است. اگر برای شما سروش سقوط کرده برای من نکرده. آدمی است و آن گاو اشغر نیست که از چپ و راست و مذهبی و لاییک و فیلمساز و قران پژوه بخورد و هر روز فربه تر شود. او هم جایی خسته میشود و آن نثر ضعیفی که بکار برده نشانه خستگی اوست. هر چه هست از یک جوابیه سقوط و تفرعن را نتیجه نمیگیرند و اعلام همگانی نمیکنند این به نظر من خطای دیگری است و کمی هم دور از اخلاق مدنی.
————–
البته اگر یکبار بود بی انصافی بود و خطاپوشاندن ارجح می بود. اما رویه و «اخلاق» است. پس باید نقد شود بی روی و ریا و تعارف و بدزبانی. – سیب
Salam Mehdi Jan. 100% ba to movafegham. Dar chand rooz gozashta bahse daghi ba yeki az doostane ghadim (Alireza Sharifi namidanam mishnasi ya na) dar hamin mored dashtam. Agar vaght kardi een mabhas ra bishtar beshkaf baraye ounhayi ke dar be dar donbale ghotb va morad migardand. Amsale Ayatollah Behjat ham joz khamoodagi va taslim be ghaza ghadar va amalan aab be asiabe hokoomate jor hich naghshi nadarand.Dar morede Sorush va hamaye modaiyan roshangari va eslahtalabi man motaghedam ta amalkerde gozashtaye khod ra roshan va ashekar va bi pardapooshi tozih nadahand, dar sedaghat va rastishan bayad tardid rava dasht
این عتاب نبود. چرا شماها در وبلاگستان این همه زود رنجید ؟ نمی دانم چطور برایتان بگویم.این که گویی همه جا تاریک است .آفتابی نیست تا بتابد و ذات آدم ها را بتوان درپرتو آن دید قلب مرا می شکند .این نگاه روشنفکرانه به جهان و مردم بسیار بی حس و مادی است . شما رساله ی آیت الله بهجت را خوانده اید ؟شاید عمل کردن به آن یکی از سخت ترین کارهای دنیا باشد . از دیدگاه روشنفکرانه عمل به رساله ی بهجت اتلاف وقت است . اصلا دیوانگی است . چگونه انسان می تواند اینهمه کارها را برای خودش سخت کند . اما وقتی شما در راه دین قرار می گیرد نوری فراراهتان پرتو می افکند. آن چه قبلا اتلاف وقت و انرژی انگاشته می شد حالا چنان بداهتی می یابد که حیرت می کنید چطور قبلا بداهت آن را درنیافته بودید . همه ی احکام را سرشار از حکمت می یابید . مفهوم دیگری از وقت و زمان برای شما آشکار می شود . مفهوم دیگری از بودن . نوشته های سروش را که می خوانید از خود می پرسید چطور مردی با این سررشته و علم ،با این غور و مطالعه در فلسفه ، در نمی یابد که در دین آن چه بدست می آوری با مقیاسی جز محاسبه ی سود و زیان اقتصادی سنجیده می شود . در دین آن چه از آن دست می شویی سرمایه ی توست . زاد و توشه ی آدمی و مقیاس بزرگیش چه در زمین و چه در آسمان آن چیز هایی است که از
آنهابه خاطر خدا دست شسته است .این مفهوم تقوی است . به همین سادگی . با همه ی سادگی،این معنا بسیار ترسناک است .قلب بزرگی می خواهد درکش و پذیرفتنش. اخلاق دینی در کتاب و تحصیلات کسب نمی شود.کسب آن به وجود مربوط است . دیندار بودن مثل کسب سرمایه و پول یا علم ساده نیست.در راه آن در هر لحظه باید کنه وجود خود را جستجو کنی و ببینی با آن چه که در وجودت داری چطور می توانی رفتن را امکان پذیر کنی . گاهی درمی یابی که اگر به خودت واگذار شوی رفتن این راه اصلا ممکن نیست . دائم دعا کردن دائم توکل کردن ، دائم خواستن . آقای سیبستان آیت الله بهجت دائم الذکر بود . کسی که دائم الذکر است وجودش مایه ی برکت جهان است . از اوتاد است . اگر اوتاد همه بمیرند جهانی باقی نمی ماند . شما واقعا فکر می کنید جهان به این عظمت و بزرگی برای آدم های کوچکی می چرخد که وقتی یک کتاب می خوانند می خواهند تکلیف همه ی کائنات را یکسره کنند ووقتی اسمشان پشت جلد کتابی می آید دیگر خدا را بنده نیستند. با یک غوره سردیشان می شود با یک مویز گرمیشان می شود…..همه آدمها قابل قیاسند . اما در این مقایسه فرسنگ ها با هم فاصله دارند .
سلام.
میدانید. تقصیر دولت آبادی آن حافظه ی کوفتی قویش است که نمیتواند از یاد ببرد.
آقای سروش هر چقدر هم مورد تأیید باشند و هرچقدر هم گنده سخن گویند باز نمیتوان گذشته اش را فراموش کرد.
البته ای کاش دولت آبادی دندان روی جگر میگذاشت. این را نه به خاطر سروش که به خاطر اصلاحات میگویم.
با متن موافقم. ایرانی را، کمی که تکان بدهی،آداب و ترتیب کنار می رود و آن جوهر بد سگال ذهن، درب گاله را می گشاید.
***
(در این مورد، یعنی کنترل زبان، روحانیون کارنامه بهتری از دانشگاهیان دارند.)
یکی از بهترین نوشته هات بود. نکته بسیار مهم اینه که سروش دقیقا در جهت خرد کردن شخصیت دولت آبادی گام برداشت نه دفاع از خودش. در این راه هم شیوه ئی رو بکار برد که کیهان نشینان با ذکر نام پیشینش در مورد او به کار برده و می برند.
برنتابیدن سروش نقد ناقدان را ندیده ام که اگر چنین کرده بس نکوهیده است. اما در باب پاسخ اخیرش… آیا الگوی اخلاق آنست که وقتی به وجهی از صورتش سیلی زدند جانب دیگر پیش آرد؟ و آیا اگر سروش بر هر توهینی تحمل کند اوج اخلاق است؟ نتیجه چنین سروشی همان می شود که در ابتدا گفته ای. کسی که بر جامعه تاثیر ندارد. اگر در یافتن مصداقش به خطا نرفته باشی.
وقتی به سوال « آیا بعد از سروش باید از اخلاق ناامید بود؟» رسیدم، واکنشام یک چنین چیزی بود: «البته که نه! مگر تا به حال بزرگانْ اخلاق ما را شکل دادهاند که حالا از نبودشان ناراحت باشیم؟!».
البته پس از آن از به حرف من نزدیکتر شدید ولی باز از بعضی افراد ذکر کردید که نیازی نبود.
به نظرم ساختار اخلاقیی هر فردی در دوران مدرن نه از الگوبرداری از شخصای بزرگ، که از تفکر زیاد، مطالعهی بشریت و گهگه نگاهای به رفتار جمع -و نه جمع خواص- شکل میگیرد. باور الگوگیری از افراد نامآشنا -چه آیتالله فلانی باشد و چه بهمان حقوقدان- بیش از حد نیاز به خانواده باورهای سنتی نزدیک است.
به نظر من بیدلیل پای بزرگی چون مرحوم آقای بهجت را وسط کشیده اید. ایشان و بزرگانی مثل ایشان نه ادعای ترویج اخلاق مدنی دارند و نه اصلا اگر دست خودشان بود کسی آنها را میشناخت. پای این بزرگان را به فضاهای وبلاگی و بحث های روزمره باز کردن کاریست با پیش فرضی غلط. آن پیش فرض این است که ایشان از کسی خواسته اند ادعایی را از ایشان بپذیرند. این پیش فرض اشکال دارد. نقد مدعی را سزد نه بی ادعا. بی ادعایی هم از دید شما جرم است؟
امثال آقای بهجت تاثیر در کسانی که باید بگذارند میگذارند و اگر نفس اینها نبود کم کم همه مردم امر قدسی و عالم ملکوت را از یاد میبردند که “ان کثیرا من الناس لفاسقون”.
خیلی جالب است واقعا که این مدرنیته مبتذل غربی خدا و امر قدسی را کاملا کنار گذاشته و در عین حال نگران این است که همان حلقه های کوچک و بی ادعا و غیر سیاسی هم ترویج خرافه کنند. اینکه دین در اغلب موارد با خرافه یکی دانسته میشود در دنیای مدرن نشانه حقانیت این مطلب نیست. چقدر این انسان غافل میشود بعضی وقت ها.
ارادتمند
من البته در مورد آقای بهجت نظرم کمی فرق میکنه. البته که آقای بهجت خیلی تاثیر سیاسی ندارند اما از نظر اعتقادی یا اخلاقی میدونم که روی خیلی ها تاثیرگذارند.
در مورد نامه سروش کاش البته دو طرفه می نوشتید. منظورم اینه که لحن دولت آبادی هم واقعا گزنده بود (و البته همون طوری که در مورد واکنشهای سریع سروش چیز تازه ای نیست، لحن دولت آبادی هم چیز تازه ای نیست) طوری که انگار فقط سروش مقصر بوده و به اصطلاح خودش رو شسته بود گذاشته بود کنار!:)
سیری در زندگی جمال السالکین و بهجه العارفین حضرت آیت الله بهجت (قدس سره )
سلام
“نقش آنها حداکثر در حلقه های کوچک زهد و ورع و تصوف شرعی محدود می شود با شاگردان و پیروانی اندک. اما جامعه نمی تواند به دلایلی که جای تفصیل دارد با آنها رابطه برقرار کند.”
به نظرم برخی مواقع کم، خیلی زیاد است. شاید کمی که من می گویم. از کیفیت باشد نه کمیت. به نظر شما حلقه تلمذ افرادی مانند علامه طباطبائی زیاد بوده است یا کم. واصلا همین حالا چه تعدادی ایشان را درک می کنند. وآیا تاثیری که شما می گویید باید همین دم، خودش را نشان دهد. ویا آزمایشی باشد تا این ها را سنجید. و ما معمولا با متر خیاطی سانت می زنیم.
این که نمی شود.مثال دوران اصلاحات ، من اسم این دوران را گذاشته ام دوران شک. شک برای کسانی که نیمچه ادعای مذهبی داشتند. در دوران اصلاحات به دین و حکومت و اهل بیت و هر مسئله ی مقدسی در این جامعه بود حمله شد. والبته من تاثیرش را منفی نمی بینم که این اعتقدات در خیلی از جوان ها قوی و استوار تر شد. دین دار تر شدند. افرادی مانند دکتر سروش نیز در استوار شدن دین داری تاثیر دارند ولی همیشه درگیر این مسئله اند که بحث های آکادمیکشان وارد افواه غیر متخصص می شود. و چیزی که باید در مرکزی علمی نقد می شد. مورد حجمه ژونالیستی قرار می گیرد.
من نمی توانم ثابت کنم. چون اصولا میزانی ندارم و باید آزمایشی باشد تا بگوییم حرف شماست یا من. و آیا این آقا تاثیر گذار تر است و یا دیگران. درباره آن گروهی که گفتید باید تاثیرش را ببینید. به ظن شما تمامی آن سیستم هایی که نام بردید. همه گمراهند. در صورتی که این طور نیست. درباره بسیاری از گاورمنت های ایرانی حرف شما درست است و حتی شاگردان آیت الله بهجت نیز بسیاری را قبول دارند. اما این مشکل را چگونه می توان حل کرد.
و دیگر این که چرا فکر می کنید عالمی چون حضرت بهجت برای این جامعه نیست. به ظن من چیزی که انسان ها پایدار می کند. محبت است. محبت به کسانی که دوستشان داریم. و پیروی نیمچه کورکورانه حتی. تشیع جنازه ایشان و حجم مشتاقانشان را بسنجید. حداقل در شهر مذهبی قم سابقه نداشته است. به نظر شما سروش هم اینقدر محب خاص و عام دارد. فکر نمی کنم.
برای شما نماد فقط قوه قضاییه و دولت و پژوهشگاه امام و هیئت دولت و بیت رهبری و الخ است. در صورتی که تمامی مشکلات این مکان هایی که می گویید . ایمان است. ایمان کسانی که باید اول از خودشان شروع کنند. و بعد مشکل مردم را اصلاح کنند.
آقای بهجت به شدت از سیاست دوری می کرد. ولی انسان های با ایمان پرورش داد. که هر کدامشان در ایمان اطرافیانشان تاثیر گذاشتند. و بزرگ ترین ویژگی شان آزاد بودن و ایمان داشتن است. مذهبی اند و دولتی نیستند. جیره خور کسی نیستند. آقای بهجت بعد این همه سال مستاجر بودند. ولی حمایت کسی را برنمی تابید. نه آمریکا و نه دولت جمهوری اسلامی ایران.
“معتقدم تاثیر کسانی چون او بر جامعه ما قابل توجه نیست سهل است چه بسا تاثیرات منفی هم دارد!!!!!!!!!!(شاخ)”
درباره آنچه می نویسید کمی هم شواهد جامعه شناختی گرد آوری کنید و کمی هم عکس و فیلم ببینید . قم نمی روید به دل مردم که می توانید نگاه کنید !
جناب دکتر سروش این اصلا عجیب نیست!
http://saharyar.blogfa.com/post-204.aspx
آن روی سکه ی تدارکاتچی های مجسمه ی آزادی
http://saharyar.blogfa.com/post-188.aspx
آقای شفاف آیا یادتان هست که :
http://saharyar.blogfa.com/post-191.aspx
معتقدم آیت الله منتظری هم یکی از کسانی است که هم شجاعت سیاسی دارد و هم اخلاق مدنی.عدم سکوت ایشان در بسیاری موارد و همچنین بخشش در قبال مسائلی که بر ایشان رفته است ؛مثلا علیرغم کوتاهی که آقای خاتمی درباره ی ایشان در وقایع سال ۷۶ انجام داد اما ایشان در دیدار با حامیان خاتمی -چند ماه قبل- از کاندیداتوری وی حمایت کرد که نشان می دهد کینه ای از او در دل نگرفته است.
البته درباره ی قضاوتی که درباره ی مرحوم بهجت کرده اید نیاز به تامل بیشتری اسا.تصور می کنم انسان ها این حق را دارند که به بازیگری در امر سیاست نپردازند.نکته ی دیگر اینکه تا آن جا که من می دانم خود ان مرحوم هیچ ادعایی در باب اخلاق و کرامت … نداشت.
شما قیاس بی جایی کرده اید. واقعاً توی باغ نیستید . تو چه می دانی که بهجت چگونه در دلهای چه جوانانی نفوذ کرده است. آخر همه چیز که در سر و صدا و سخنرانی و روشنفکر مآبی نیست. اصلاً سروش کجا و خاک کفش عرفا و علما کجا . با اینکه سروش هم آدم با سوادی است . اما اینها بسوی ترکستان می روند و …
سلام!
متاسفانه شما هم راه اسلافتان را می روید. ودر خارج از کشور نشسته اید و از طریق اخبار اوضاع را تحلیل می کنید. واقعا الگوی اخلاقی ما کسانی مثل عباس عبدی یا احمد زید آبادی است؟ اگر اینگونه است چرا اینها تحولی در جامعه ایجاد نمی کنند؟ وای به روزی که اینها الگوی اخلاقی(به قول شما اخلاق اجتماعی)شوند. چه شود! روشنفکران ما چه دینی و چه غیر دینی در این ۱۵۰ ساله تاثیر کمی بر جامعه داشته اند و اگر ثاتیر گذار بوده اند در سایه قلندران و شاهان بوده است و خود قدرت بسیج افکار را نداشته اند.
اما درباره آیت الله بهجت. کاش شما سری به مسجد فاطمیه می زدید که عاشقانش چگونه او را الگوی خود قرار می دادند و مردم کوچه و بازار هم چگونه با تجلیل از او یاد می کردند.
اول سقوط اخلاقی سروش رو ثابت کن، بعد نتایج دلخواهتو بنویس.
دولت ابادی در ستاد کسانی که مدافع انقلاب فرهنگی بودن و رئیسشان هم عضو اصلی ان شوراست نشسته و سروش را مولد ان میداند، چنین جهلی و بلاهتی شایسته ی جوابی بهتر و اراسته تر از جواب سروش هست؟
طوری ژست نگیریم انگار که صدبرابر بدتر از سروش به ما تهمت زده شده و ما صبور تر از او جوابی نداده ایم، این بیرون گود نسشتن ها فقط ما را از ضعف های انسانی مان غافل میکند و تبدیل به واعظ و قضاوتگر اخلاقی میشویم.
با وداع کردن سروش (تقلیل و تحقیر او) نمیتوانی به زعم خود مانع از حضور موثر او باشی.
امیدوارم که حامی میرحسین نباشی که در این صروت تمام این نوشته هایت بی اعتبار هست. خودت هم میدانی.
با سلام.
به نظر بنده حضرت آیت الله بهجت (قدس سره) اخلاق مدنی را هم به ما نمایانده اند، آنجا که فرمودند ما باید خودمان را اصلاح کنیم.به نظر شما اگر همه خود را اصلاح کنند از همه ناپاکیها ،دروغ،ریاو…. آنگاه جامعه اصلاح نمیشود؟؟ یا از نظرشما اخلاق مدنی چیزی غیراز بروز اخلاق فردی بر اساس باورهای فردی در حوزه اجتماعی است؟
متاسفانه سروش در ورطه ی تکبر افتاده..تکبر بیرحمانه آدمو زمین میزنه
تکه روش چکشی دکتر سروش در مقابل مخالفانش را هستمتون. البته به نظرم وارد کردن آقای بهجت به بحثتون بی ربط بود. به نظرم برای وارد کردن دو شیء برای مقایسه لازم است تطبیقاتی وجود داشته باشه. واقعا شما چه سنخیت قایل قبولی بین مرحوم آقای بهجت و دکتر سروش سراغ دارید؟
خوب قلم رانده اید و نظرداده اید! اما در تعیین مصادیق ره به ترکستان برده اید نه سیبستان!
از روشنفکر چه انتظاری دارید؟انتظار معصوم بودن؟مشکل از شماست که روشنفکری رو به عرش میبرید و با اشتباهی به فرش میکوبید.سروش یک معلم است نه یک مراد عرفانی.از او چیزها باید آموخت،نه اینکه از او تقلید کنیم و بعد پشیمان شویم و وداع نامه بنویسیم.سروش خوبیهایش بر بدیهایش میچربد،ولی فرشته و صاحب ایدئولوژی کیهانی نیست.طبیعی است که سواد تئوریک تکبر می آورد،سروش هم باید نقد شود…
انتظار نداشتم از شما که هنوز مسائل را اینگونه سیاه و سفید ببینید.
سالها قبل در آغازین روزهای دو خرداد وقتی در اردویی دانشجویی به آقای سروش انتقاد کردم که چرا تندمزاج است و زود از کوره بدر می رود چنان در میان دانشجویان از میدان بدرم برد که هرگز از یاد نمی برم. به نظرم در میان تئوری پردازانمان این کدیور و ملکیان و شبستری هستند که سخن نقد را به طعن نیالوده اند
گذشته از افکار و اندیشه های سروش که نو اندیشی دینیست یا هر چیز دیگر، اینجا تنها بحث برج عاج نشینی اش نیست، عداوت ریشه دارش با هرآنچه نشانی از عدالت زمینی دارد چشم و گوش را می آزارد ادبیات سروش از دوره انجمن حجتیه تا ستاد یا شورای انقلاب فرهنگی و تا نعره های ضد استالینی اش چه تغییری کرده؟ بد مستی های حضرتشان در آن روزها چه دخلی به استالین دارد در این روزها؟ و استالین چه مربوط به دولت آبادی .بر خلاف داوری شما، مریدان ایشان عده قلیلی از قدرت رانده و ناخوش از آینده اند که در سر سودای دنیایی دیگر ندارند در همین دنیا ،بر روی زمین .لیبرال دموکراسی دینی دغدغه مردمان این دوره نیست. باور بفرمایید.
سلام آقای جامی
آیا واقعاً جناب عالی برخوردهای موذیانه ای را که در این روزها با سروش می شود نقد می دانید ؟سروش به تعبیر یکی از اساتید مخالف او در دانشگاه قزوین « به اندازه ی نفت ایران ارزش دارد » چرا باید فرد آگاهی چون جناب عالی از تاریخ مصرف گذشتگی افکار و آثار او سخن بگوید ؟
چرا در برابر این همه آثار قلمی و نظری سروش مرتباً همان قصه ی کهنه شده ی انقلاب فرهنگی را مطرح می کنند ؟سروش نقد پذیر هست اما بوداو مسیح و گاندی نیست که در برابر هرنوع نا ملایمی عدم خشونت را در پیش گیرد .
سال پیش که مجید مجیدی چنین برخوردی را با سروش کرد برایم قابل فهم بود و او به خیلی چیزها رسید اما استاد وارسته و بزرگی چون دولت آبادی چرا باید در چنین دامی بیفتد . با ارادت
با سلام
دوست گرانمایه
مکتوبتان را خواندم.
مشکل اینجاست که ما می خواهیم همه را با یک معیار بسنجیم.همین یکسانی معیار موجب خلط مباحث می شود.دوست عزیز جمع بین اخلاق بهجتی و منطق سروشی راهگشای ماست.
آیا موافقید
سلام
من هم مطلبی آماده کرده بودم اما دوست پرحوصله تری گفت صبر کن میخ آخر را خود آدم به تابوت آدم می زند و من خیلی خوشحال ام که شاهد سقوط سروش ام. اعتراف می کنم که لبخندی شاید شیطانی !! بر لب هام نقش بسته است.امیدوارم هرروز یکی از همین بیانیه ها بدهد. خیلی چسبید. اگر بدانید چه خبر است در تحریریه ی روزنامه ها.
آقای جامی
نگران شکسته شدن شاخ غول ها نباشید. اتفاقا به نظرم چیزی که جامعه ی ما مثل اکسیژن به آن نیاز دارد همین است.
من ترجیح می دهم نگاهی نسلی هم به این داستان داشته باشم. به تجربه، خلق و خوهای مشترکی میان هر نسل ایرانی یافته ام. مثلا تجربه ای که از مصاحبت دکتر سروش و حمید مولانا و دولت آبادی و… (که همگی متولد سالهای قبل از ۱۳۲۰ اند)در مراوده شخصی داشته ام اگر نه همه اغلب را واجد ویژگیهای مشترکی در نقدناپذیری از کوره بدر رفتن و تحقیر مخاطب یا شاگرد یافتم. نسلهای بعد تر متفاوت تر. چنانچه نسل جدید به جدی نگرفتن و تنبلی و مسخرگی متهم.
کنون که راه نفس وا شده وظیفه و حس ؟
http://saharyar.blogfa.com/post-211.aspx
——————–
همین ها که برای دولتهای قبل گفته اید بدتر از آن را برای دولت احمدی نژاد هم می توان گفت. حساب ما که جداست اما شما با نابود کردن سابقه رجال انقلاب تیشه به ریشه خود نمی زنید؟ به نظرم احمدی نژاد بدجور همه را دارد به پای پیروزی خود قربانی می کند. – سیب
این وبلاگ را هم ببینید
www.aghlejame. blogfa.com
سلام
مطالبتان را خواندم.
من مدتی در محضر آیت الله بهجت بوده ام با گریه های او در نماز اشک ریخته ام و سخنان هر چند اندکش را شنیده ام و مو ضع و موقعیتش را در عالم هستی بقدرخود شناخته ام .
اما دکتر سروش،او را نیز می شناسم ، شاید بیش از ۴۰۰ ساعت از سخنرانی های او را به گوش هوش شنیده ام .درس ها گرفته ام و راهها طی کرده ام. اتفاقا دکتر سروش و آیت الله بهجت خیلی به هم ربط دارند . بنظر من دکتر سروش هم سلوک عرفانی داشته دقیقا همان راهی که آقای بهجت رفته و چیزی بیش که:
صاحبدلی به مدرسه آمد زخانقاه
بشکست عهد صحبت اهل طریق را
گفتم میان عالم و عابد چه فرق بود
تا برگزیدی از آن این فریق را
گفت آن گلیم خویش بدر می برد زموج
وین جهد می کند که بگیرد غریق را
در نزد و نظر من کار سروش قطعا نزد خداوندگار با فضیلت تر از کار آقای بهجت است . آیت الله بهجت یک شخص متقی و عابدی بودند صحیح ولی دکتر سروش یک شخص عالم و عابد و متقی و مجاهد است .که” مدادالعلمائ افضل من دمائ الشهدا”
در مورد اخیر هم آقای دولت آبادی اولا سخن دروغی گفته اند (شیخوخیت سروش در ستاد انقلاب فرهنگی)و رسم ادب نگاه نداشته اند وطنز ماجرا در این است که برای تبلیغ کسی که هم اکنون هم عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است و از این راه ها ارتزاق می کند این حرف را زده است . زهی جهالت وحماقت .دکتر سروش هم به بهترین نحوی که”جادلهم باللتی هی احسن “با چند بیت از حافظ و با نثر مسجع و شیرین خود به دفاع از خویش پرداخته . در هیچ دین و آیینی دفاع از خود ،گناه نیست . و این خود عین صواب است که روشنگری است .
بهر روی دوست داشتم دکترسروش رابهتر و بیشتر می شناختید .
طالب لعل و گهر نیست و گرنه خورشید
همچنان در عمل معدن و کان است که بود
موفق باشید.
واقعا جای تعجب است که جنابعالی که از اخلاق سخن می گویید چرا خود آن را رعایت نمی کنید. با این جمله ها آیا شما اخلاقی هستید؟ “اما چند سالی پیش این را در سروش دیده بودم که به سوی فرعونیت و استخفاف و ولایت-رعیتی و سلطان-رمگی میروید”؟؟ پیشگو هم که هستید و حوشحال از اینکه غیب گویی شما به حقیقت پیوسته است!!اگر سکوت خوب است چرا جنابعالی سکوت نکردید در برابر حرف های سروش؟؟ امان از وقتی که حس انتقام جویی در ادم پیدا شود. این را از “وداع با سروش” ات فهمیدم. انصاف داشته باش و از خودت بپرس اگر جنابعالی را چندین سال به یک گناه ناکرده متهم می کردند ان هم کسانی که قدمی برای این جامعه برنداشته اند و تو را زیر رگبار می گرفتند شما چه می کردید؟ از دیگران انتظار فرشته داشتن کار آسانی است. خودت می بری و می دوزی و اخلاق تعریف می کنی و محاکمه می کنی و… باز هم به انصاف بابک احمدی که ادعای دین ندارد و لائیک است . به این وبلاگ نگاه کن . WWW.AGHLEJAME. BLOGFA.COM
همه ی تاریکی ها اگه دست به دست هم بدن نمی تونن روشنی یک شمع رو از بین ببرند.رحمت خدا بر بهجت
سلام من از نسلی هستم که سر فرو نمی آورد اصولا همه چیز را میبینم چه بزرگ و چه کوچک اما با اینکه خودم کوچکترینم بزرگترینها و کوچکترینها برایم یکسانند هنوز غلظت تستوسترون خونم بالاست که بخواهم به عوالم لاهوت و ناسوت سر بکشم بنا براین سوال میپرسم و به اندازه باد کردن آدامسم به پاسخگو وقت میدهم که پاسخ بگوید وگرنه ما رفتیم پی کارمون. این بهجت در عمرش شکم چند نفر را سیر کرده و چند مشت گندم تولید کرده ؟این سروش هم انسان امروزه اگر الگو ملگو هم نباشه همینکه مقدس نیست خودش اند حاله.
دوست عزیز
فکر نمیکنید که گرفتار ((آفت محیط اطراف خودتان)) شده اید
با دیدن حتی یک میلیون نفر هم نمیتوان حکمی کلی در مورد تاثیرگذاری بزرگ مردی چون آقای بهجت را صادر کرد
موفق باشید
——————
دوست عزیز این نوع استدلالها «پوچ» است چون به همان اندازه که ممکن است موضع شما را محکم کند موضع حریف را هم محکم می کند و عملا بحث را تعطیل می کند. دقت کنید: کافی است همین جمله را من به شما بگویم که فکر نمی کنید گرفتار آفت محیط اطراف خودتان شده اید. با دیدن حتی یک میلیون نفر هم نمی توان حکمی کلی کرد (که مثلا بهجت مرد بزرگی است). پس بهتر است منطق خود را عوض کنیم. وگرنه مباحثه و مفاهمه بیهوده خواهد شد. – سیب
اخر این چه غلطی است که نموده ای .خجالت و شرم هم خوب چیزی است .تو سروش را که جرمش شاید از سلمان رشدی هم بیشتر باشد (شاید هم نباشد )را الگوی اخلاق می دانی؟
اندکی عقل خود را به کار بگیر .اگر دنبال روشنفکر هستی برو رحیم پور ازغدی را ببین .
اما نکته ای دیگر .مقایسه یک فرد عامی با شخصی که حقیقتا کم نظیر بود .ایه الله العظمی بهجت (صلوات الله و سلام علیه)هم کاری اگر از روی عناد نباشد جاهلانه ای است .
افلا تعقلون ؟
افلا تتدبرون؟
اقای خامنه ای هم درپیامی که دادند خود را مرید اقای بهجت دانستند .
بنده از سالها قبل مرید ایشان بودم .این را هم به شما عرض کنم که در ایران عامه مردم (من ساکن رشت هستم)نگران بودند و خبر رحلت حضرت بهجت داغی بر دل کثیری نهاد .
داغی که شاید تنها در رحلت امام خمینی و یا اقای بروجردی مشاهده شده بود .
انوقت تو داری اسم مبارکش را با جاهلی همچون سروش در یک جا می اوری؟
خجالت هم خوب چیزی است .
ممکن است بگویی در اخلاق مدنی منظورم است .
اخلاق مدنی یعنی چه؟
کسی که در بسیاری از پاسخهایش غرور و بی منطقی از وی می بارد و اسیر هوای خود است را با عارفی همچو بهجت مقایسه کردن درست است؟
همین شیوه سروش و دولت ابادی را ببین .انگار غرور دارد از سخنان دولت ابادی می بارد .
یادم هست همین سروش وقتی با پاسخهای منطقی ایه الله سبحانی (که در فلسفه اکنون کم نظیر است)مواجه شد به جای احترام به ان پیرمرد ۸۰ساله جور دیگری جوابش را داد .
حق سروش است که از دولت ابادی اینچنین جواب بخورد.
ضمنا من امثال سروش را در حد یکی از شاگردان خود هم نمی دانم
———————
اخلاق مدنی البته دامنه اش وسیع است ولی برای شما اینطوری بگویم که وقتی کسی مثل سرکار از کانادا پیام می گذارد (۹۱.۹۸.۶.۱۸۲) نمی نویسد من ساکن رشت هستم. نه اخلاق مدنی اش اجازه می دهد و نه اخلاق دینی اش که برای تقدیس آقای بهجت دروغ بگوید. بعد آدم چطور می تواند مرید آقای بهجت باشد و اینقدر زبانش لق و بی ادبانه باشد و منطق اش اینقدر خودخواهانه و متکبرانه که همین که می بینید ویرایش شده اصل آن باشد؟ از آن مراد چه آموختید آخر؟ – سیب
بر حسب اتفاق به اینجا آمدم …از خواندن این نوشته بسیار بسیار لذت بردم و بر خلاف نظر بعضی از دوستان به نظر من قیاستون فوق العاده بود!!!
موضوعی که به آن اشاره کردید:”ناامیدی نسل ما و جوانترها از سروش و دور از دسترس بودن و کهنه بودن اخلاق بهجتی راه های تازه ای پیش پای ما می گذارد و چشم ما را باز می کند تا نمونه های عالی اخلاقی را در سروش فاضل و ادیب و فیلسوف و یا بهجت عارف و زاهد و صاحب کرامات نجوییم”
آنهایی که به آوردن اسم آیت الله بهجت در کنار اسم سروش اعتراض دارند بفرمایند تا پیش از فوت ایشان چه زمانی نام شان را می شنیدیم!!؟ و اصولا تاثیر حضور چنین انسانی بر جامعه امروزی ما چیست!!!سجده ها و گریه های ایشان چه چیز را ثابت می کند!!؟
از خودم می پرسم چرا بعضی ها خیال می کنند انتقاد به عملکرد یک نفر به منزله توهین به آن شخص است!؟و چرا بعضی ها بدون درک درست از این مقایسه با تعصب بی جا به آوردن اسم یک روحانی اعتراض های بچه گانه ای از این دست می کنند؟ متاسفانه یاد جوابیه سروش به دولت آبادی می افتم با آن جملات و کلمات سخیف!!!
ظاهرا همه این آدم ها ندانسته مثل هم هستند فقط خودشان خبر ندارند!!!
اگر دوست دارید در این زمانه عسرت، یک ایرانی جهان وطن، موحد، عارف، هوشمند، متفکر و با مرام را ببینید سری به شهرک ورسای در حومه پاریس بزنید، اولین رئیس جمهور ایران را می گویم. این را به تجربه می گویم. همین و بس، موفق باشید
بابابه این سروش خیلی گیرمیدین.
البته نه اینکه میگم فوق نقد است.میگم اونم یک جورایی تو این بحث انقلاب فرهنگی بهش ظلم شده است ویک کمی بهش حق بدین که عصبانی باشد.البته من هم تصدیق میکنم که سروش به دلیل اینکه الگوی روشنفکری خیلیها بود نباید اینطور عنان از کف داده پاسخ نقدها رابدهد.لااقل من یکی بین نظر وعمل سروش فاصله قائل میشوم.سروش نقش سیاسی ندارد وفقط نقشش درجامعه اخلاقی دور ازسیاست است ولذاهم اوباید مواظب رفتارهایش باشد وهم ما باید فاصله عمل او را با نظراتش حفظ کنیم.خلاصه ازاین دعوای بین سروش ودولت ابادی و…دربحث انقلاب فرهنگی خیلی به نظرم گیر ندیم بهتر است.نقدش بکنیم ولی طرفداری ازاین و اون نکنیم.ما باید از روشنفکری طرفداری کنیم. واقعا ایا ان چیزهایی که دولت ابادی گفته بود درشان او با ان سابقه فکری بود؟من که گمان نمیکنم اینطور باشد.محمود هم کمی بیش تر از کمی ازادب خارج شد وتحت تاثیر جو یک چیزهایی پراند.