چند روزی است که می خواهم در باره حرفهای اخیر مصطفا ملکیان بنویسم. دو سه بار هم قصد نوشتن کرده ام و ننوشته ام. آقای ملکیان در مطلبی که سایت انتخاب از او منتشر کرده است به فهرست کردن ۲۰ عامل عقبماندگی ما پرداخته است. اولین واکنش من پس از دیدن فهرست او این بود: نشانه عقب افتادگی ما یکی هم فهرست هایی مانند این است! اما ماجرا چیست؟ آیا ما واقعا عقب مانده ایم؟ و اگر مانده باشیم این فهرست های رذایل یا ضعف های اخلاقی کمکی می کند که از عقب افتادگی در آییم؟
فهرست آقای ملکیان به کوتاهی چنین است: پیشداوری، جزمیت، خرافه پرستی، همرنگی با جماعت، بها دادن به نظر دیگران در باره خود، تلقین پذیری، تقلید، تعبد، شخصیت پرستی، اعتقاد به برگزیدگی، جدی نگرفتن زندگی، دیدگاه مبتذل نسبت به کار، زیاده گویی، زبان پریشی، ظاهر نگری و یکی دو مورد دیگر.
من منکر این نیستم که در کل مطلب ایشان دو سه نکته در خور توجه و تذکر یافت می شود. اما کل این نوع دید و استدلال مشکلات اساسی دارد و به همین سبب به هیچ جا هم نمی رسد. ضعف عمومی این نوع استدلال این است که هر دانشجوی کلاس اول دانشگاه ممکن است سوال کند: آقای ملکیان منظور شما این است که در ممالک راقیه که به مشکل عقبماندگی دچار نیستند همه این مسائل حل شده است؟ آیا در کشورهای پیشرفته پیشداوری و خرافه پرستی و شخصیت پرستی و زبان پریشی و ظاهر نگری وجود ندارد؟ تقلید و تعبد وجود ندارد؟ آیا آنها معتقد به برگزیده بودن خود نیستند؟ آیا به نظر دیگران در باره خود اهمیت نمی دهند؟ مشکل همرنگی با جماعت و مدگرایی مثلا وجود ندارد؟ اگر وجود ندارد که بزرگترین شاهد صحت استدلال شما ست اما اگر وجود دارد آنها با تمام این رذایل چطور به پیشرفت دست یافته اند؟
پیداست که بسیاری از ویژگیهایی که آقای ملکیان برای جوامع عقبمانده برشمرده در جوامع پیشرفته هم وجود دارد گیرم در سطحی دیگر و از رنگی دیگر. حتی می توان کشورهایی را نشان داد که در بسیاری از خصوصیات اصلا شبیه ایران و ایرانی هستند اما مشکلاتی را که ما ناشی از عقبماندگی می دانیم ندارند. آقای ملکیان به نظرم دچار این خطای دید شده است که عقبماندگی را مکتب رذایل اخلاقی فرض کرده است و پنداشته اگر جامعه به فضایل مسلح شود از عقبماندگی در می آید. یا به عبارت دیگر، ایشان فکر کرده است حالا که بحث پیشرفت کردن هواخواه دارد نصایح اخلاقی خود را در قالب گریز از عقبماندگی بسته بندی کند تا جماعت را به پیروی از آن تعقیب کند.
اما نه عمل به آنچه ایشان گفته ممکن است و نه اگر ممکن باشد کسی را از عقبماندگی خارج می کند. ولی یکبار دیگر فرض می کنیم که نظر ایشان صحیح باشد. نتیجه چه خواهد بود؟ اولا معنای صحت حرفهای ایشان این است که گوینده خود دیگر عقبمانده نباشد. پس دست کم نتیجه می گیریم که آقای ملکیان عقبمانده نیست. بسیار خوب. در مرحله بعد فرض می کنیم که شاگردان و هواخواهان ایشان هم که به این نصایح عمل می کنند هم از عقبماندگی بیرون می آیند یا پیشاپیش آمده اند. تصویری که خواهیم داشت این خواهد بود: آقای ملکیان و گروه پیروان ایشان دیگر عقبمانده نیستند و به کسانی تبدیل شده اند که در عین عقبمانده نبودن در یک جامعه عقبمانده زندگی می کنند. آیا این یک تصویر واقعی است؟ و اگر باشد چند در صد جامعه باید عوض شوند تا دیکر عقبماندگی از بین رفته باشد؟ و اگر فرض کنیم اکثریت جامعه این حرفها را پذیرفتند و عمل کردند آیا بدون تغییرات در سطح سیاسی و مدیریت و آموزش عمومی عقبماندگی مورد نظر از بین خواهد رفت؟
از دیدگاه دیگری نگاه کنیم: بدون روشن کردن اینکه منظورمان از عقبماندگی و یا ناکامی تاریخی و از این دست اصطلاحات چیست آیا می توانیم راه روشنی پیش پای خود و دیگران بگذاریم؟ آیا اگر فرض کنیم که عقبماندگی یعنی درآمدن از ضعفهای اخلاقی می توانیم به پیشرفت دست یابیم؟ ایا پیشرفت را هم برای خود روشن کرده ایم؟ در چه چیزی می خواهیم پیشرفت کنیم؟
نمونه های پیشرفت در کشورهای مختلف جهان نمونه هایی یکدست نیست. از نگاه کم تجربه و جهان ندیده همه کشورهای خارجی یک حکم دارند اما وقتی در جهان گشته باشی می بینی که حکم ها یکسان نیست. پیشرفت هلندی و سوئدی با پیشرفت بریتانیایی و آمریکایی فرق دارد. درک روسی از پیشرفت با درک آلمانی یکی نیست. پیشرفت در اسپانیا همان پیشرفت در ژاپن نیست. چنانکه مدل ترکیه با مدل دوبی و کره متفاوت است. ما به دنبال چه نوع پیشرفتی بر اساس کدام مدل هستیم؟ خوب است آقای ملکیان مشخصات جامعه ایده ال خود را هم بنویسند تا مخاطب بداند اساسا از نظر ایشان پیشرفت جامعه در چیست.
به نظر من جامعه ایرانی از بسیاری جهات اصلا عقبمانده نیست. هیچ جامعه عقبمانده ای اینقدر کتاب و فیلم و اثر هنری و فرهنگی تولید نمی کند. میزان رشد اجتماعی در جوامع شهری ایران گاه حیرت انگیز است. سرعت تحولات در ایران آنقدر زیاد است که آن را به یکی از پرتکاپوترین جوامع خاورمیانه ای تبدیل کرده است. فقط در طی یک دهه گذشته سطح مباحث فکری مربوط به شیوه زندگی آنقدر متنوع و زنده و موثر بوده است که بدون دخالت دولت و نهادهای آموزشی و حتی با وجود ممانعت دولت و کارشکنی نهادهای آموزشی راه خود را یافته و مبانی متعددی از ارزشهای فردی و خانوادگی و دینی را دچار تحول کرده است. تنها اگر وضع رشد فردی و فکری زنان – و نه رفتار دولت با آنان- را به عنوان شاخص در نظر بگیریم کافی است که در دیدگاه خود تجدیدنظر کنیم. عقبمانده نامیدن این جامعه صرفا نوعی تکرار فکر نشده بعضی الگوهای رسوب کرده در ذهن و زبان ما یا در شیوه نگرش و استدلال ما ست.
آیا این به آن معنا ست که از نظر من ایران دچار عقبماندگی نیست؟ خب اگر بخواهم کوتاه بگویم جوابش این است که ایران دچار یک دولت عقبمانده است! تکاپوی اجتماعی مردم در ایران آنقدر زیاد است که جایی برای عقبمانده نامیدن آنها نمی گذارد. اما دولت تا دلتان بخواهد دچار کج فهمی از ایران و جهان و گرفتار بیگانگی و ستیز با ایران و جهان است. آقای ملکیان ممکن است بر اساس نظر خود بگوید نه اگر دولت عقبمانده است یعنی مردم عقبمانده اند. باید اول مردم را درست کرد. من باید بگویم که این نگاه را عافیت طلبانه می بینم. اندیشورانی مانند ایشان برای پرهیز از رودررویی با دولتی که مردم را دچار خفقان کرده است و در حال نابود کردن حرث و نسل است مردم را نشانه رفته اند. آنها مدعی اند: اگر دولت بد است تقصیر شما ست! اما این هم مغالطه دیگری است. این دولت زمانی می توانست واگوی سطح تکاپوی جامعه و میزان رشد و پیشرفت یا عقبماندگی جامعه باشد که نماینده جامعه می بود. اما این دولت بر اساس فکر تغلب و تسلط حاکمیت می کند نه وکالت و نمایندگی. دولتی که نماینده مردم نیست نماینده هیچ دستاورد مردم هم نیست. دولت و دولتیان در ۳۰ سال گذشته مرتب در ستیز با مردم بوده اند. آنها خواسته اند که اندیشه پیشرفت را مهار کنند و الگوهای مندرس شده چپ انقلابی را بر مردم تحمیل کنند و راه جامعه را در ایجاد پیوند با غرب که از قضا تولیدکننده اندیشه پیشرفت بوده ببندند. این دولت همه چیزش را در ضدیت با اندیشه پیشرفت بنا کرده و توسعه داده است. اما مردم راه خود را با هر زحمتی بوده رفته اند. مردم شهراندیش و شهرنشین و رو به اندیشه جهان امروز را می گویم. نه هر تقدیس کننده قدرت و فرصت طلبی را که در دل به دولت می خندد اما در ظاهر با آن می سازد تا منافع اش را حفظ کند یا بدتر از آن فکر می کند از این درخت زقوم میوه ای حاصل تواند آمد.
ما باید برای حل مشکل عقبمانده بودن دولت مان کاری بکنیم. مردم ما به اندازه کافی در تکاپوی تغییرات فردی بوده اند چه آنها که مانده اند و چه آنها که ترک دیار کرده اند. همه ما به ایران فکر می کنیم و از دولت مسلط بهتر و روشنتر فکر می کنیم. باید برای مشکل قدرت مسلطی که مانع پیشرفت جامعه است فکر کرد. دعوت و نصیحت مردم به خودسازی راه کار نیست. یا به زبان دیگر، خودسازی به این شیوه راه حل مساله عقبماندگی نیست. آقای ملکیان بهتر است دفعه بعد فهرستی برای رذایل ذهن و زبان دولت و رفتار دولتیان تهیه کند. احتمال کارآمد بودن آن در جهت خروج از عقبماندگی بیشتر است.
تمرین: به این فکر کنید که چرا نیروی ایرانی و هزینه در صدا و سیمای ایران به هدر می رود اما همان نیروهای ایرانی می توانند هزینه یک دولت خارجی را به نحو احسن به تولید درجه یک تبدیل کنند. رادیو-وبسایت زمانه و تلویزیون فارسی بی بی سی را به عنوان دو نمونه در نظر بگیرید.
مهدی عزیز .من هم مثل تو معتقدم مشکل ملت ما از دولت عقب مانده و کج فهم هست .خیلی از رفتارهای ما ایرانی ها با همین همشهری های ما در همین انگلیس مشابه هست .حالا شدت و ضعفش فرق دارد .آنچه برای فرهنگ رفتاری تعریف می شود با ساختار فرهنگی فرق دارد . به همین بی بی سی فارسی نگاه کن .کارکنان ایرانی با پول دولت فخیمه چه قشنگ دارند خودش را وفق میدهند .مشکل ما بها دادن به ارزش های وجودی تک تک ماست .نه مشکلات رفتاری .
سلام جناب آقای جامی
بنده چندتا سؤال از شما دارم.
۱) فرض کنیم کل سیستم حکومتی سوئیس رو (با تمام سران و مدیرانش) با سیستم حکومتی ایران عوض کنیم، واکنش دو ملت به دو سیستم چه خواهد بود؟
-آیا کارمندان دولتیای که تا دیروز عادت به رشوهخواری و تنپروری بر سر کار داشتهاند، زیرآب مدیر جدید را نخواهند زد؟ او را کله پا نمیکنند؟
۲)شما قبول دارید که اولاً اکثر افراد نخبهی جامعهی ایران یا در خارج از کشور هستند و یا ارتباط مستقیمی با مردم ندارند و در جمعهای بستهی خودشان زندگی میکنند؟(طبیعتاً قادر به تاثیرگذاری بر روی مردم هم نخواهند بود)
۳)بنده وقتی به اطرافیانم نگاه میکنم، ۲ چیز رو بوضوح تشخیص میدم
الف)گدا جد اندر جد گداست، پولدار جد اندر جد پولدار
از موارد غیرطبیعی مثل تغییر حکومتها یا رشد افراد استثنایی صرفنظر کنید. طبیعتاً این افراد هر کجای دنیا باشن خودشون را بالا خواهند کشید.
در بین طبقات ایران امکان بالا یا پایین رفتن بصورت طبیعی وجود نداره.
ب) ملت ما عشق و علاقهی عجیبی به سانسور و وحشت عظیمی در مواجه شدن با حقیقت دارند. طبیعتاً از انتقاد از دیگران بسیار لذت میبرند، اما به هیچوجه حاضر نیستند که کسی دیدگاههای سیاسی، مذهبی یا رفتارهای اجتماعیای شون رو به چالش بکشه. نفهمِشان شروع به داد و بیداد و کتککاری کردن میکنه و فهمیدهی آنها یا میگه من علاقهای به بحث با شما ندارم، شما آدم منطقی ای نیستید و… خلاصه با برچسب زدن به طرف مقابل از بحث کردن فرار میکنه تا شاهد فرو ریختن باورهای چندین سالهاش نباشه.
آیا تا بحال در جمعی بودهاید که در آن وقتی یک بحثی (که هیچ ارتباطی هم با افراد جمع پیدا نمیکنه) در میگیره، تعدادی از افراد اون جمع زمانی که بحث به یک جای خاصی میرسه با جملاتی شبیه به: ای بابا خودتون رو خسته نکنید، این چیز که به ما ربطی نداره، ول کنید این مزخرفات رو و…
سعی در پایان دادن به بحث طرفین میکنند؟(در واقع به نوعی سانسور میکنند) اونهم در شرایطی که دو طرف بسیار مایل به ادامه دادن صحبتهاشون هستند.
۴) آیا یک اندیشمند ایرانی سراغ دارید که نظریاتش در دنیا مورد توجه قرار گرفته باشه؟ چندتا اندیشمند مسلمان شناخته شده(حداقل در بین مردمش) بادیدگاههای مترقی میشناسید؟
۵) به نظرتون آدم چندبار میتونه خودش رو از پرتگاه پرت بکنه و انتظار داشته باشه که هربار یک شانسی بیاره و زنده بمونه؟
—————————————-
خب این سوالها همه جواب دارند. امیدوارم در دنباله بحث جواب این نوع سوالات را بدهم. اما شما نظرتان در باره تمرین آخر بحث چیست؟ و دوم اینکه هیچ نقطه روشنی در تاریخ معاصر ما می بینید؟ اگر آری تحلیل کنید که در آن موقع چه اتفاقی افتاده بود که ما موفق شدیم کاری را بخوبی پیش ببریم. فعلا. – سیب
این سخنان البته متعلق به دو سال پیش است و چندان جدید نیست، اما ملکیان چند وقت پیش در یک جمع خصوصی دوباره شبیه همین حرف ها را تکرار کرد.
من فکر می کنم نخستین اشکال برمی گردد به برگزارکنندگان چنین جلساتی. خود این ها نمونه ی جمود هستند، چون گمان می کنند افرادی چون مصطفا ملکیان در هر زمینه ای صاحب نظرند. در همان جلسه ی خصوصی ای که حرف اش را می زنم به برگزارکننده ی جلسه گفتم، زمانی که از افراد دعوت می کنید سعی کنید از زمینه های تخصصی شان استفاده کنید.
با وجود اینکه سخن شما استدلال منطقی تری را مطرح می کند, یک نکته در مورد آن برای من مبهم است. این که ملت-دولت هایی که به زعم ما پیشرفت کرده اند، چه راهی در دستیابی به دولتی که نماینده ی واقعی آن ها باشد و به جای ممانعت از دستیابی آن ها به آرمان هایشان برای آن ها راهگشا باشد، پیموده اند.
آیا این وظیفه ی ملت ما نبوده که در کار ایجاد تغییراتی در این جهت در دولت خود باشند؟ آیا این وظیفه ی ما نبوده که با پیمودن راه درست در سازماندهی های خصوصی خود، در سازمان های دولتی تکاپو ایجاد کنیم و آن ها را به تغییر واداریم؟ آیا در نهایت مقصر اصلی این ما نیستیم که نتوانسته ایم راه هایی را برای مقابله ی هوشیارانه با زور دولتی بیابیم؟
—————————–
محسن عزیز، سوالهای خوبی است و می توانم در یادداشت تکمیلی در باره آن صحبت کنم ولی یک نکته روشن است: هر نوع دیدگاهی در باره پیشرفت و عقبماندگی که دولت در آن دیده نشده باشد ناکامل و چه بسا تلاش برای تحریف است بخصوص در وضع ما که دولت مانع بزرگ پیشرفت است. – سیب
wow,wow,wow!
عااالی. هی فکر می کردم چرا صدای هیچ کس در نمیاد در مورد این لیست های مسخره. یعنی ده سال پیش، پونزده سال پیش قابل تحمل بودها. اما الان واقعاً دیگه نه. آن هم این لیستهایی که واقعاً از جنس لیستهای قرون وسطی اروپاست. ممنون، که مثل ماها نمی خوانید و رد شوید که جواب می دهید.
سلام دوباره
بنده علاقهای به بی.بی.سی فارسی ندارم ولی جواب شما را به این صورت میدم که چرا از نیرویایرانی در شرکتهای یا موسسات غربی به نحو احسن استفاده میشود؟
۱)سیستم موجود در غرب را ایرانیان ایجاد نکرده اند. درنتیجه دستاوردهای و تولیدات آن سیستم را نمی توان تماماَ به ایرانیان نسبت داد. مثل این می ماند که یک ایرانی یک خط مونتاژ را تمام و کمال از غرب وارد کند و بهترین محصول را در ایران تولید نماید. طبیعتاَ از نقش مدیر و کارکنان کارخانه نمیتوانیم بگذریم اما چند درصد محصول نهایی حاصل کار این افراد هست؟
۲)سیستم به شما اجازه ی تخطی و فساد را نمی دهد. اگر برخلاف میل سیستم عمل نمایید شما را از آنجا بیرون خواهند کرد.تنازع برای بقا باعث می گردد تا افراد خودشان را به سیستم وفق بدهند.
ما نمی توانیم انتخاب فردی را که از روی ناچاری بجای نوشابه، آب معدنی مصرف میکند، ناشی از درایت و فهم او بدانیم. فرد انتخاب دیگری در آن شرایط نداشته است.
بنظر میرسه که شما اعتقاد دارید که سیستمها فراتر از آدمها هستند.البته بنده بدلایلی که عرض کردم چنین استدلالی را قبول ندارم و سیستم حاکم بر غرب را محصول اکثریت همان مردم میدانم.
اگر بخواهیم دلیل شما را قبول کنیم، تنها یک راه برای آیندهی ایران میماند و آنهم تغییر سیستم توسط خارجی خواهد بود. تجربهی عراق نتیجهی دموکراسی زوری را بوضوح نشان میدهد. مردم عراق در برابر سیستم جدید مقاومت میکنند و نشان میدهند که تحمل غیر استبداد را ندارند
———————————–
منظور من از مثال بی بی سی توجه دادن به این بود که مردم عقبمانده نیستند. سیستم عقبمانده است. البته موضوع پیچیده تر است. چرا که در فرض من باید سیستم و مردم از یک جنس باشند و مثلا هر دو ایرانی. اما برای نقض استدلال عقبماندگی کافی ست. در باره نقش خارجیان هم مساله ساده نیست. به نظرم بدون یک تعامل قوی با جهان خارج نمی توان پیشرفتی داشت. نمونه دوبی یا ترکیه را ببینید و اینکه مثلا چقدر برای ترکیه مهم است که جزو اروپا شود. طبعا این به پیشرفت کمک خواهد کرد نه سیاست انزواطلبی دولت ایران و خودبرتربینی اش از همه جهان. – سیب
سلام جناب جامی
به نظرم در طرح نظر ملکیان و نقد آن قدری دچار خطا شدهاید. یعنی برداشت غلط را مبنای نقد قرار دادهاید.
۱- او نمیگوید در کشورهای پیشرفته عقبماندگی نیست. ادعایش این است که در این کشورها این رذایل که قطعا مدعی دادن فهرست کاملی از آنها هم نیست عمومیت ندارند و مبنای تعاریف و عمل نیستند.
۲- او پیرو اعتقادات قبلیاش، که برای کنشگران سیاسی و معتقدان تقدم کنش سیاسی برای اصلاح، گران آمده بر بعد اجتماعی اصلاح تاکید کرده است. گیرم که در حوزه سیاست، مطلوب شما، چه از نظر چهرههای سیاسی و چه از نظر ساختار سیاسی حاصل شد آیا جامعه و این قبیل رذایل به یکباره از بین می رود؟
حاکمان از این دیدگاه غیر از جامعهای که برکشیده آنند نیستند. شاهد این مدعا اینکه برخی از این رذایل ای بسا که در میان این چهرها،چه سیاستمدار و چه روشنفکر عمومیت هم دارد. اگر چنانکه گفتید ما جامعه عقب مانده نداریم(که البته با همان معیارها هم که دادهاید این مدعا مشکوک است؛ کیست که نداند فیالمثل عناوین تولید کتاب در ایران از نظر کمی در قیاس با تیراژ کشورهای پیشرفته ناچیز است و از نظر محتوایی نیز اغلب ترجمهای است) و حاکمیتی عقب مانده داریم. خب پس چرا این جامعه دارای فضایل اقدام به سرنگونی این حامیت تا بدین حد مستبد و ظالم و عقب مانده نمی کند؟ این خود رذیلت نیست؟ یا این حاکمیت اینگونه که شما گفتهاید نیست یا این مردم دارای فضایل مورد نظر نیستند.
۳- در وهله اول به نظرم آمد که نوعی خطای روششناختی را در بیان او دیدهاید . همان خطای یکسانانگاری فرد و جامعه. اینکه جامعه همان فرد است در مقیاس بزرگتر و با همان احکام جاری بر فرد. اما دیدم که این مسیر را پی نگرفتهاید و گذر کردهاید به دولت عقبمانده. اگر چنین می کردید هم به نظرم باز جای حرف و سخن بود که آنچه او گفته تا چه حد دچار این خطاست و اساسا آیا نظامات و ساختار اجتماعی از جهت ایجادی نه از جهت قوانین و احکام کاملا مستقل از افراد شکل می گیرند یا نه؟ اگر پاسختان مثبت است بفرمایید این نظامات و ساختار اجتماعی از کجا ناشی می شوند؟
۴- اینکه پیشرفت در هر کشور پیشرفتهای متفاوت از دیگری است ربطی به مدعای ملکیان ندارد. او حکمی عقلی و استنباطی را با احصای فضایلی که در هر جامعه مفروضی باید جاری باشد داده شما در مقابل گفتهاید فیالمثل پیشرفتهای روسیه نوع دیگری است از پیشرفتهای هلند. حکم شما تجربی است و محصول مشاهده شما از این کشورها و احیانا اطلاعاتتان از نظام برنامه ریزی و اقتصادی آنها. اما همه این کشورهای پیشرفته دارای ویژگیهای مشابه قابل اشارهاند که با اتکا به آنها به این موقعیت رسیدهاند. عقلانیت، نظم و سایر ارزشها که نه تنها در دولتشان که ابتدا در میان مناسبات اجتماعی (حتی در سطوح خرد این مناسبات) جاری شده.
۵- آنچه شما پیگیری می کنید، یعنی تغییر در نظام سیاسی و افراد آن، در خوشبینانهترین حالت یعنی اگر این تغییر خواست اکثریتی عظیم و مبتنی بر مطالبات متراکم تاریخی و فرهنگی دیرپایی بوده باشد، نظیر آنچه که در انقلاب ۵۷ رخ داد، هیچ تضمینی نیست که این تغییر در سطح سیاسی منجر به تغییرات عمیق و گسترده در میان مردمان شود.
———————————-
سوالات خوبی است. اما مشکل من و شما و ایشان در مبانی استدلال است. من عقلانیت آقای ملکیان را قبول ندارم و کافی نمی بینم و معتقد هم نیستم که هر چه در غرب پیش آمده بر اساس عقلانیت بوده است. اما خوب است شما خود در این جمله بیندیشید که نوشته اید: او نمی گوید در کشورهای پیشرفته عقبماندگی نیست. این جمله نشان می دهد که تعریف شما از عقبماندگی مشکل دارد. در باره عمومیت نداشتن رذایل موصوف هم فقط روی مساله مد فکر کنید. در ضمن فکر کنید که آیا راه برجسته شدن فردیت فرد – که پایه دموکراسی و اخلاق غربی است – همین حرفها ست که ایشان گفته است؟ یعنی از این راه می شود به آنجا رسید؟ یا ایشان مدعی است اصولا برای پیشرفت باید راه دیگری رفت که لزوما مبتنی بر فردیت نیست؟ امیدوارم به سهم خود در این بحث مشارکت کنم. – سیب
این علتهای آقای ملکیان، بهفرض که پیوندی با عقبماندگی داشته باشند، نه «علتِ» عقبماندگی، بلکه «نشانه»ی آناند.
موافقم
سلام مجدد
۱-این جمله شما را درباره مطلبم متوجه نشدم:
“اما خوب است شما خود در این جمله بیندیشید که نوشته اید: او نمی گوید در کشورهای پیشرفته عقبماندگی نیست. این جمله نشان می دهد که تعریف شما از عقبماندگی مشکل دارد”
جمله “او نمیگوید…” را از باب این برداشت شمااز سخن ملکیان گفتم:
” آیا در کشورهای پیشرفته پیشداوری و خرافه پرستی و شخصیت پرستی و زبان پریشی و ظاهر نگری وجود ندارد؟”
معلوم است که او وجوداین رذایل را در آحاد اهل غرب نفی نکرده او عمومیت و مبنا قرار گرفتن آنها را در آنجا نفی کرده.
۲- البته که مد فکری آنجا هم هست. اما اولا مد فکری با بی فکری(بی فکری دراین معنا دشنام نیست)، فرق میکند. ثانیا باز هم همه پیرو یک مد فکری نمی شوند. ثالثااین مدها در تقابل با هم سازندهاند نه مخرب و به گسترش عقلانیت انتقادی منجر می شوند.
۳- گسترش عقلانیت و فردیت وجه ممیزه تمدن غربی است به اعتقاد عموم جامعه شناسان. فردیت را یادآوری کردهاید، عقلانیت را چرا رد کردهاید؟! اگر عقلانیت وجه ممیزه نیست پس چیست؟ حتی فردیت راهم میتوان به عقلانیت تحویل کرد.
۴- راه برجسته شدن فردیت گسترش عقلانیت انتقادی است و این عقلانیت را سیاستمداران به صورت بسته بندی تقدیم مردم نمی کنند بلکه مردم در یک “روند” و با تجربه آزمون و خطای ناگزیر به دست میآورند.
————————
منظور من از جمله اول این بود که پس نمی تواند آن عوامل که ایشان شمرده است در مقوله عقبماندگی طبقه بندی شود چون فرض این است که جامعه پیشرفته با کنار زدن این عوامل پیشرفته شده است. در باره عقلانیت هم سخن بسیار است. باید جداگانه و مفصل بنویسم. اما فکر می کنم عقلانیت اصلا کلید ماجرای پیشرفت نیست. البته آن کلیدها همه عقلانی اند اما از راه دیگری باید به آن رسید و نه تکیه برعقلانیت به شیوه ای که در ایران رایج است. – سیب
سلام برشما
اولا باید بگویم خوشحالم از اینکه وبلاگ پر محتوای شما را پیدا کرده ام من صحبت های آقای ملکیان را نخوانده ام اما پست شما را خواندم و فکر می کنم مشابه نصیحت ها ی اخلاقی ایشان را در کتابهای ما چگونه ما شدیم ؟ و جامعه شناسی خودمانی و … خوانده ام گرچه تخصصی در جامعه شناسی ندارم به نظرم بدیهی است که جدا کردن فرد و جامعه یا به بیانی فرد و دولت به این سادگی ها نیست یعنی نمی توان حکم کرد که عقب ماندگی مال دولت است یا مال مردم ؟ این ریسمان دو سر دارد و اگر چه دولت عقب مانده سعی درعقب نگه داشتن ملت دارد اما این دولت عقب مانده دست پخت چه کسانی است ؟ درست است که حالا شکاف بسیار بزرگی بین دولت و نسل جدید و روشنفکران جامعه وجود دارد اما این دولت محصول سال ۵۷ است و محصول همان انقلابی ست که نسل قبل از ما کرده اند اگر چه در بحث های فعلی شان این را قبول ندارند . اما تمام آن مردمی که آن سالها در خیابان ها بودند و می خواستند زندانها را مدرسه کنند و…ایرانی بودند و همانها الان تند رو ترین منتقدان دولتند چند روز پیش به یک استاد دانشگاه که از زمین و زمان می نالید همین ها را گفتم .سرش را تکان داد و گفت ما نمی دانستیم این طوری می شود؟ گفتم پس تقصیر نسل من چیست که جوانی اش را حالا باید سر کند؟جوابی نداشت گفتم پس چرا حالا کاری نمی کنید؟ بازهم جوابی نداشت.. به گفته روسو مردم با برخورداری از حمایت دولت تلویحا قبول اطاعت از آن می کنند مردمی که الان در ایران زندگی می کنند نه آنهایی که خودشان را به جای امنی در آنسوی مرزها رسانده اند بشدت محافظه کارند و نمی دانم که حق دارند باشند یا نه ؟ ریاکاری و پنهان کاری بشدت رایج است می توان گفت که عامل رواج اینها سیستم دولتی است که آموزه های غیر قابل باور و دروغینی را تبلیغ می کند و بهره برداری شهروندان از حق شهروندی را وابسته به اطاعت از آنها می کند.بله حالا این دولت نماینده واقعی مردم نیست . اما همین مردم چون زمین زیر پایش سفت نیست و نمی داند با ندانم کاریهای این مرد کوتاه قامت که برای انتقام از دیگری او را به مسند نشانده عاقبت کشورش چه خواهد شد و سال دیگر اصلا ماه دیگر چه بلایی سرش می آید سفت کلاهش را چسبیده که باد نبرد و انگار نه انگار که این همه حق کشی دارد اتفاق می افتد… متاسفم به نظر من خلایق هر چه لایق …بجای اینکه بگویید دولت عقب مانده است یا ملت که به نظر من هردو…بگویید حالا چه باید کرد؟
—————————
فعلا این جمله را که اوباما همین دیروز گفته است داشته باشید:
“If we’re waiting for someone else to do something, it never gets done.”
– سیب
سلام برشما
اولا باید بگویم خوشحالم از اینکه وبلاگ پر محتوای شما را پیدا کرده ام من صحبت های آقای ملکیان را نخوانده ام اما پست شما را خواندم و فکر می کنم مشابه نصیحت ها ی اخلاقی ایشان را در کتابهای ما چگونه ما شدیم ؟ و جامعه شناسی خودمانی و … خوانده ام گرچه تخصصی در جامعه شناسی ندارم به نظرم بدیهی است که جدا کردن فرد و جامعه یا به بیانی فرد و دولت به این سادگی ها نیست یعنی نمی توان حکم کرد که عقب ماندگی مال دولت است یا مال مردم ؟ این ریسمان دو سر دارد و اگر چه دولت عقب مانده سعی درعقب نگه داشتن ملت دارد اما این دولت عقب مانده دست پخت چه کسانی است ؟ درست است که حالا شکاف بسیار بزرگی بین دولت و نسل جدید و روشنفکران جامعه وجود دارد اما این دولت محصول سال ۵۷ است و محصول همان انقلابی ست که نسل قبل از ما کرده اند اگر چه در بحث های فعلی شان این را قبول ندارند . اما تمام آن مردمی که آن سالها در خیابان ها بودند و می خواستند زندانها را مدرسه کنند و…ایرانی بودند و همانها الان تند رو ترین منتقدان دولتند چند روز پیش به یک استاد دانشگاه که از زمین و زمان می نالید همین ها را گفتم .سرش را تکان داد و گفت ما نمی دانستیم این طوری می شود؟ گفتم پس تقصیر نسل من چیست که جوانی اش را حالا باید سر کند؟جوابی نداشت گفتم پس چرا حالا کاری نمی کنید؟ بازهم جوابی نداشت.. به گفته روسو مردم با برخورداری از حمایت دولت تلویحا قبول اطاعت از آن می کنند مردمی که الان در ایران زندگی می کنند نه آنهایی که خودشان را به جای امنی در آنسوی مرزها رسانده اند بشدت محافظه کارند و نمی دانم که حق دارند باشند یا نه ؟ ریاکاری و پنهان کاری بشدت رایج است می توان گفت که عامل رواج اینها سیستم دولتی است که آموزه های غیر قابل باور و دروغینی را تبلیغ می کند و بهره برداری شهروندان از حق شهروندی را وابسته به اطاعت از آنها می کند.بله حالا این دولت نماینده واقعی مردم نیست . اما همین مردم چون زمین زیر پایش سفت نیست و نمی داند با ندانم کاریهای این مرد کوتاه قامت که برای انتقام از دیگری او را به مسند نشانده عاقبت کشورش چه خواهد شد و سال دیگر اصلا ماه دیگر چه بلایی سرش می آید سفت کلاهش را چسبیده که باد نبرد و انگار نه انگار که این همه حق کشی دارد اتفاق می افتد… متاسفم به نظر من خلایق هر چه لایق …بجای اینکه بگویید دولت عقب مانده است یا ملت که به نظر من هردو…بگویید حالا چه باید کرد؟
—————————
فعلا این جمله را که اوباما همین دیروز گفته است داشته باشید:
“If we’re waiting for someone else to do something, it never gets done.”
– سیب
باور کنید ما “عقب مانده” نیستیم فقط دلمان گرفته است از این همه همه همه تاخت و تاز.
دوست بسیار ارجمند ، مطلب شیوای شما و نظرات دوستان را و خصوصا خانم پارسایی را خواندم. ببینید اگر کمی دقت کنیم متوجه می شویم که همیشه حکومت ها با میانگین سطح شعور اجتماعی و فرهنگ و اعتقادات و دانش جامعه( مردم ) نسبت دارند .در این که ما ملت ایران مانند تمام ملل دارای نقاط ضعف آشکار هستیم تردید . نکنید و فکر نکنید چون مادارای چنین نقاط ضعفی هستیم دیگر ملل اروپایی و آمریکایی ضعف ندارند . کم بها دادن به خود همان قدر نادرست و بد است . که پر بها دادن به خود نادرست و غلط است . خانم پارسایی در اشتباهند که فکر می کنند من نسل گذشته اشتباه می کنم و آینده او را به باد داده ام و شاید آنکه همه عیب هایی مردم را می بیند و می شمارد و انگشت بر آنها می گذاردهم اشتباه می کند . بپذیریم که ما ملت ایران حتی امثال آقای ملکیان و سیب عزیز و ساران وهادی و محسن هم دارای معایبی هستیم که مهمترین آن پر بها دادن به خود است و این که هر کدام از روشنفکران ما که از قضا از وسعت و عمق دید کافی هم برخوردار نیستند . به خود بسیار بیش از آنچه هستند بها می دهند و اکثر ضرباتی که به نهضت ترقی اجتماعی مردم ایران خورده از همین ضعف سر چشمه می گیرد . چون به خود پربها می دهند دیگران را به هیچ می گیرند و همیشه با همه ادعا هایشان از دیگران شکست می خورند و مردم هم چون انسان های پر مدعا را دوست ندارند وقعی به آنها نمی گذارند.
از این که وبلاگ شما را از طریق وبلاگ خانم پارسایی یافته ام خرسند است
————————-
پر بها دادن هیچ عیبی ندارد اگر مستند به دستاورهای اجتماعی مردمی باشد که به خود بها می دهند. کم بها دادن هم همینطور. تا وقتی که معیارمان ذهنی نباشد مشکلی نیست. منتها مشاهده و مطالعه عینی جامعه چندان در میان ایرانیان رسم نیست. عمدتا افراد از ظن خود سخن می گویند. به نظرم ما در داوری کردن نسبت به موقعیت خود مشکل داریم تا آنچه واقعا وجود دارد. نمونه حاد آن افراطیون مذهبی در ایران اند که درکی سوررئال از ایران و جهان دارند. رسانه هم که کم ندارند از ایرنا تا کیهان. این طبعا بر روش عمومی نگاه به جامعه در ایران تاثیر منفی می گذارد و من عندی بودن را تشویق می کند. – سیب
برای دوستمان آقای فیضیخواه که فرمودهاند: “اگر چنانکه گفتید ما جامعه عقب مانده نداریم(که البته با همان معیارها هم که دادهاید این مدعا مشکوک است؛ کیست که نداند فیالمثل عناوین تولید کتاب در ایران از نظر کمی در قیاس با تیراژ کشورهای پیشرفته ناچیز است و از نظر محتوایی نیز اغلب ترجمهای است) و حاکمیتی عقب مانده داریم.” من فقط یک مثال از کشور خودمان میآورم. در فضای سالهای ۷۶ تا ۷۸ که اندکی فضای سیاسی کشور گشوده شد و حاکمیت کمی رواداری از خود نشان داد، روزی شد که جامعهی کممطالعهی ما بیش از یک میلیون و دویست هزار نسخه صبح امروز خرید. تیراژ کتاب، مراجعه به سینما و رویکرد به هنر افزونگیای تصاعدی یافت و…
آیا جامعهی ما در آن دوره یکباره زیر و رو شد و افرادی دیگری به جای ایرانیان در این سرزمین ساکن شدند یا تغییری در حاکمیت رخ داد و اندکی از آنچه در جامعه حاکم بود به حکومت هم تسری پیدا کرد؟
آقای جامی عزیز، با بیشتر نقد شما موافقم، اما یک نکته رو با اجازه بگم.
اینکه گفته اید
( آیا به نظر دیگران در باره خود اهمیت نمی دهند؟)
من فکر نمی کنم که (بطور مثال) غربی ها بشدت ما به نظر دیگران اهمیت بدهند. ما گاهی چنان در این کار افراط می کنیم که اصلا شخصیت واقعی خود را پیدا نکرده و بر اساس نگاه دیگران زندگی خود را تنظیم می کنیم. موفق باشید
من با شما موافقم اما از سوی دیگر آیا دولت ها نتیجه افکار و عملکرد ملت ها نیستند؟ دولت های نظامی در شیلی اسپانیا و یونان چند سال دوام داشتند؟چه چیزی پایه های دولت های عقب مانده را چنین محکم ساخته است؟
————————–
دولتی که ما مردم در ۱۳۵۷ بر سر کار آوردیم نماینده مردم بود. درست. اما امروز دیگر نیست. به همین سادگی. چه چیز عمرش را طولانی کرده است؟ جای بحث دارد حتما. ولی فقط به نقش مردم تکیه نکنید. صحنه جهانی در ۳۰ سال گذشته هم مهم است. این یکی از عوامل بقا برای نظامهایی مثل ایران بوده است. – سیب
جناب جامی!چقدر دلخوشین شما
((هیچ جامعه عقبمانده ای اینقدر کتاب و فیلم و اثر هنری و فرهنگی تولید نمی کن))
میشه بفرمایین کدام قدر؟ایران چه قدر نویسنده دانشمند و هنرمند جهانی در طول دهها سال به بشریت عرضه کرده!آیا میدانستید جامعه ایران با این میزان((رشد اجتماعی بالا))و((مباحث فکری زنده و موثر))دارای سرانه مطالعه ۲ دقیقه و کشور همسایه ترکیه ۵۵ دقیقه است؟و یا تیراژ متوسط برای هر کتاب ۲۰۰۰ در مقایسه با مصر ۷۰۰۰۰ی است؟
هر آنگونه که باشید آنگونه بر شما حکومت میشود!
————————
این حرف آخری افسانه است. نباشد هم معناش آن نیست که شما بدیهی گرفته اید و کمکی به استدلال تان نخواهد بود. در باره شاخص های سنجش توسعه یافتگی جای بحث زیاد است اما سرانه مطالعه و شاخص هایی از این دست بدون دقتهای جانبی گویا نیستند. ترکیه حتما شاخص های ممتازی دارد. اما در باره کشورهای عربی بجز لبنان وضع اصلا قابل قیاس با ایران نیست. ایران چندین گام بلند از جهت اجتماعی از تک تک آنها جلوتر است. من مفتخر بودن بادکرده به خود را همانقدر بد می دانم که نادیده گرفتن دستاوردهای امروز و تحقیر خود را. واقعیت چیز دیگری است. اگر مایل بودید از یک نگاه بیرونی به ایران نگاه کنید این لیست کشورهایی است که در خطر فروپاشی اند. کشورهای مهم عربی همه پیش از ایران قرار دارند:
http://www.fundforpeace.org/web/index.php?option=com_content&task=view&i%20d=229&Itemid=366
– سیب
یکی از مفروضات اصلی نقد شما این است که حکومت فعلی ایران بر مردم تحمیل شده و حاکمیت اگر مدافعانی هم داشته باشد مشتی نان به نرخ روز خور هستند که باوری به ایدئولو}ی حاکم ندارند.
شما چه دلیلی برای اثبات این ادعا دارید؟ هیچ حکومتی نمی تواند در دراز مدت بدون وجود مشروعیت و تنها با تکیه بر خشونت حکومت کند.فقط فرض کنید حاکمیت ایران را به کشوری توسعه یافته منتقل کنند ایا حتی یک روز هم قادر به حکومت در چنین کشوری خواهند بود؟ حکومت ایران خوب یا بد در تناسب است با وضع مردم ایران گو اینکه منکر این نیستم که تا اندازه ای حکومت توسعه نیافته تر از سطح انتظارات مردم است اما این فاصله چنان نیست که یک سو حکومتی عقب مانده باشد و یک سو مردمی پیشرفته چنان که شما فرض کرده اید
————————–
شکاف بین دولت و ملت کشف من نیست. رفتار عمدی حکومت هم برای تحکیم غلبه به جای وکالت و نیابت از مردم هم انکار کردنی نیست. اگر فرض را از تحمیل شدن تغییر دهیم و به جداافتادگی تدریجی تبدیل کنیم واقع بینانه تر است. اما هر چه در ریشه بحث کنیم این واقعیت را تغییر نمی دهد که حکومت ایران نماینده اکثریت مردم ایران نیست. – سیب