من هیچ تلاشی نمی کنم که همه را با خود هم عقیده کنم. می دانم که تلاش بیهوده است. اصلا درست نیست. آدم شاید دوست دارد اینطور باشد ولی نیست. (مثل اینکه دوست دارد لاتاری ببرد ولی نمی برد. یا زیباترین و قوی ترین فرد و تروتمندترین باشد. از همه بیشتر بداند. در هر زمینه ای از همه جلوتر باشد . خب نمی شود.) اما آدم هم از خواستن و آرزو بافتن دست بر نمی دارد. ولی گاهی هم هست که از شدت سوء تفاهم متحیر می مانم. یعنی نه تنها نزدیکی و همفکری نیست و به وجود نیامده که می بینی طرف ات در درک مسائل ساده حرفهای تو هم دچار استنباط های عجیب و غریب شده است. مانی ب چنین نمونه ای است.
اولین سوء تفاهم خنده دار و البته از یک زاویه بسیار گویا وقتی پیش امد که او به لوگو یا پوستری برای مسابقه قصه زمانه گیر داد و نمی دانم بر چه اساسی نوشت که بله این لوگوی زشت کار پسرخاله جامی است! بعد رندی رفته بود برایش به نام من کامنت گذاشته بود که نه این کار پسرمه نه پسرخاله ام و از فردا اعضای دیگر خانواده ام هم می آیند در کارها به من کمک کنند! به نظرم هر آدمی با سواد و تجربه و کتاب خواندگی و ادبیات شناسی مانی ب باید بسرعت می فهمید که این کامنت سرکاری است. هیچ ابلهی در مقام مدیر یک موسسه رسانه ای نمی آید چنین مزخرفی را بنویسد. اما مانی ب دوست داشت باور کند و فردا همان را در وبلاگ اش وارد کرد. من ناچار به او نوشتم که آقا این حرفها چیست که می زنی و خلاصه قضیه ختم بخیر شد و ایشان هم آن مطلب را برداشت.
مانی ب تصورات خاصی دارد که به من مربوط نیست آنها را تحلیل کنم. اما برای من جالب است که او مثلا رسانه را موسسه کار-چاق-کنی می بیند و طبعا همه چیز را از چنین زاویه ای تحلیل می کند. او که نوشته های متعددی در نقد اسرائیل دارد و تاحدودی اسرائیل ستیز است این اواخر انتشار نظرات جنگ طلبان اروپایی را در زمانه بهانه بد و بیراه گفتن به من و عباس معروفی و زمانه کرد. و نوشت که جامی می توانسته برای دادن چنین ترییونی به جنگ طلبان آنها را تیغ بزند اگر نزده باشد. این نوع درک از رسانه البته به روش برخی رسانه های اقتصادی در ایران نزدیک است اما در عمل بی معنا ست چون نمی توان همواره بین مطالبی که یک رسانه منتشر می کند و تیغ زدن افراد و گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی رابطه برقرار کرد. و زمانه تا به حال نه از این روشها داشته و نه پولی بابت انتشار مطلبی از کسی یا جایی گرفته است و تنها منبع مالی اش همانا موسسه پرس نو بوده است و بس. اما این نوع نگاه به زمانه نشان می دهد که دوست نادیده (و شاید دیده؟) ما اصولا راه عوضی می رود.
حالا مانی ب آمده است یادداشت مرا برای سالگرد زمانه تحلیل کرده است و حرفهایی زده است که اگر زمانه را می شناخت نمی زد ولی چون میزان شناخت اش در همان چارچوب است که اشاره کردم من انتظار ندارم نکات ظریف تری را که زمانه دارد تلاش می کند خود را با آن تعریف کند بجا آورد. یک نمونه روشن اش بحث او در باره خودمونی بودن است. او از اول یکسره خطا رفته است. برای خودش خودمانی بودن را تعریف کرده و بعد هم بر اساس آن قضاوت کرده است. اما خودمانی چندین بار در زمانه تحلیل شده است و معنای خاصی دارد برای من. مانی ب می تواند مثلا این یادداشت مرا به مناسبت صدروزگی زمانه در همان وبلاگ زمانه بخواند: وقت رسانه خودمانی است. میان خودمانی که من مراد دارم با آنچه او می فهمد فاصله آنقدر زیاد است که من اطلاق این را بر آن فقط می توانم سوء تفاهم بنامم. من همواره صحبت کردن با وبلاگ نویسان و جمع مخاطب زمانه را خودمانی دیده ام. درعمل هم اصولا حتی به معنایی که او می فهمد آدم رسمی نیستم. برای این هم دلیل دارم. زیرا فکر می کنم اینفورمالیتی با دموکراسی ایرانی پیوند دارد. رسمیت ایرانی با استبداد گره خورده است.
به هر تقدیر جالب است که سوالهای مانی هم نخست جنبه مالی دارند و بعد هم از ذهنیت متفاوت از ذهنیت زمانه می آیند. ما در زمانه خط قرمز نداریم مگر آنچه مخاطبان برای ما تعیین کنند! در باره مسائل مالی هم قبلا من چند بار موضوع را باز کرده ام و روشن کرده ام (مثلا در اینجا: بودجه و نبوی و سایر قضایا). نمی خواهم حرفهای خود را در اینجا تکرار کنم یا پاسخ او را در سیبستان بدهم. در همان وبلاگ زمانه شرحی خواهم داد. ولی برای من جالب است که چرا مانی ب اینقدر به مسائل مالی زمانه و شرط و شروط همراه آن علاقه مند است. او طوری صحبت می کند که انگار از چنان شرط و شروطی با خبر است. اما من جز کارنامه زمانه چه دارم که بگویم؟ او نگران چه نوع شرط هایی است؟ آیا این شرطها که به نظر می رسد باید دنباله روی از سیاستهای خاصی باشد در کار زمانه تا به حال منعکس شده است؟ آیا زمانه کاری کرده که با ذوق عمومی مخاطبان فارسی زبان در تضاد بوده است؟ ایا کاری کرده که با استقلال مشی روزنامه نگاری در تضاد بوده است؟
زمانه یکی از سالم ترین رسانه های فارسی زبان است. هر قدر فکت و آمار هم لازم باشد برای پشتیبانی این نظر می توان ارائه کرد. ولی شاهدی بهتر از این می خواهید که مخاطبان بسیار دارد و افراد معتبر و مستقل با آن کار می کنند و سانسور در آن وجود ندارد؟ زمانه حاصل خرد جمعی ما ست نه امربر و دستوربگیر این یا آن. مانی ب از من فکت می خواهد. سلمنا. اما کسی که فکت می طلبد باید بر اساس فکت هم بنویسد. نمونه هایی که من از روش برخورد او نشان دادم هیچکدام بر پایه فکت نیست.
مانی ب می نویسد که من همه مخالفان را مثل کیهان نویسان عجایب المخلوقات می بینم یا مثل فولکس کرانتی ها زهرنویس و در خدمت رفقا. نه اینطور نیست. من فقط به کسانی که کار رسانه ای با اهداف سیاسی می کنند اشاره کرده بودم. هیچ وبلاگ نویسی را که از حداقلی از وجاهت برخوردار باشد در ردیف چنین کسانی نمی گذارم. اما این هست که وبلاگ نویسان می توانند کج سلیقه باشند و مانند مانی ب گرچه به انصاف علاقه مندند نتوانند آن را رعایت کنند.
اگر او انصاف می داشت از نوشته من صرفا به این خاطر که انتظار داشته طور دیگری باشد نکته جویی نمی کرد. او می توانست محتوای آن را نقد کند و نشان دهد که آنچه من گفته ام خطاهاش کجاست. اما او به جای اینکه به اصل مساله توجه کند که نگرانی از پایدار کردن زمانه بود به میزان تحمل من در مقابل مخالفان و منتقدانی پرداخته است که اگر یک پاراگراف از آنچه برای من و زمانه نوشتند را در حق او می نوشتند صد برابر تندتر برخورد کرده بود. ما به مانی ب کار نداشته ایم او چنین بر ما می تازد وای به حال انکه به او نقدی از قبیل نقد او روا می داشتیم.
یا اینکه من سخن استادی را نقل کرده ام و او باور نکرده است. عنوان استاد را که در کانتکست پیداست به استاد معتبر دانشگاهی در آمریکا اشاره دارد مایه تمسخر قرار دادن و با استاد جوشکاری پیوند زدن نهایت بازاری برخورد کردن است. تازه اسم اش را هم بیاورم می گوید از این مهملات از اساتید ایرانی زیاد شنیده ایم. البته مهمل گفتن و شنیدن اختصاص به استادان ندارد و غیراستادان مانند مانی ب هم می توانند مهمل بگویند. اما گزاره زمانه تاریخ می سازد مهمل نیست چون زمانه هزار و یک کار تازه در عرصه رسانه کرده است و می کند.
اینکه برای زمانه بار ملامت کشیده ایم هم جای نقد ندارد. این پسند من است که پس از دو سال در سخت ترین شرایط زمانه کمی هم از مشکلات بگویم آن هم در پرده و گذرا. مانی ب اگر دلش می خواهد عیب جویی کند آزاد است اما اگر متن را درست خوانده بود نکته اصلی را می دید و نقد می کرد نه نکته هایی که یا تعیین تکلیف کردن است برای نویسنده یا پرت افتادن است از مرحله. باز رحمت به امین عنکبوت که در یادداشتی به من نوشت که آقا امیدواریم زمانی خود ما ایرانی ها بتوانیم بار مالی زمانه را بر دوش بگیریم. من و شما هم می دانیم که چنین روزی بسیار نزدیک نیست. اما آدم از شنیدن ایده خوشنود می شود. اما حرف مانی ب بیش از آنکه چیزی در باره زمانه باشد در باره تنگ نظری ها و بد فهمی ها و بی انصافی های خود اوست. بدون این بیراهه رفتن ها هم او می توانست سوالهاش را مطرح کند و من هم به سوالهاش پاسخ می دادم. اما هدف اگر واقعا گرفتن پاسخ بود. گرچه من به هر حال به ان سوالها در جای خود که زمانه است پاسخ خواهم داد. تا ببینم بهانه بعدی چیست.
خیلی خوب بود اخوی. لذت بردم از متانت نوشتهات. همینکه عنان اختیار از کف ندادی و متین نوشتی، خود گواهی است بر صداقت و درستی موضع. میخواستم چیزکی بنویسم در نقد مانی. دیدم خودت نوشتهای. منِ داریوش یک نمونه از کسانی هستم که مدام از زمانه انتقاد کردهام. امروز هم انتقادهای من به جای خویش باقی است. اما فرق است میان نقد کردن یک روش یا اندیشه و تیشه به ریشهی کل یک رسانه زدن. وظیفهی من و هر کسی که به سلامت رسانه علاقهمند است سنجش آن است و نقدش، نه جستن راهی برای زمین زدنِ آن. گاهی اوقات کثرت بیانصافی میتواند باعث زمین زدن یک رسانه شود، حتی اگر گردانندگان آن رسانه به انتقادها از میدان به در نروند. انصاف خیلی خوب است.
خوب این فکت و آمها را بیاورید دیگر، باز که وعده به آینده شد خوب همین است که متهم می شوید.
———————–
آخر گفته اند هر سخن جایی و هر نکته مقامی دارد. کمی دندان به جگر بگذارید نوبت آمار و ارقام هم می رسد. فعلا نظرتان را در باره همین چند کلمه که عرض شد بفرمایید نه آنکه به انتظار نیامده بنشینید. این حرفها هم برای شنیدن و خواندن نوشته شده است و اگر اینها را نخواندید آن آمار را هم نخواهید خواند. بعد هم خوب است بفرمایید دقیقا آمار و آدمهای مربوط به چی را طلب می کنید چون فردا من آمار دادم می گویید نه این را نمی خواستیم منظورمان چیز دیگر بود. ضمنا متهم کردن برایتان اینقدر آسان نباشد برادر. بنده متهم به چی هستم؟ – سیب
آقای جامی، مانی ب کار خوبی کرده که نقد نوشته و شما هم کار خیلی خوبی کردید که تصمیم گرفتید به نقد او پاسخ بدهید. امیدوارم در این گفتگو ضربههای شکم به پایینی (شوخی، اشاره به ورزش بوکس) مثل «از مرحله پرت بودن» منتقد را وارد نکنید. فکر میکنم حرف اصلی مانی سوالهاش درباره مسائل مالی زمانه است و میگوید «خودمونی» بودن در واقع وسیلهای برای طفره رفتن از پرداختن به اصل مطلبه. و البته شما هم خوشبختانه پاسخ دادید و گفتهاید که منظور خاصی از کلمه خودمونی دارید و ازین مهمتر گفتهاید به همه سوالها پاسخ میدید.
وضعیت مالی. این هم احتمالا از بداقبالی شما (شما اصحاب رسانهها) ست که در لحظه تاریخیای کارو فعالیت میکنید که وضع جامعه ایران اینطوره و به جز سرمایه «بیگانه» راه دیگری نیست. به نظرم میآید در این شرایط تنها راه معقول از یک طرف شفافیت کامل باشد از سوی شما و مختصری فروتنی و سکپتیسیزم در برابر پیچیدگیهای سیاست و فرهنگ از طرف منتقدین. هرچه باشد پدیدهها همیشه در نهایت معنی تاریخی کاملا متفاوتی از اون چیزی که معاصرین آنها فکر کردهاند پیدا میکنند… واقعا جدای دعواهای روزمره سیاسی و زنده باد مرده بادها و افشاگریهای مربوطه، کی میدونه که در نهایت معنی تاریخی هرکدوم از چیزهایی که ما امروز شاهدشون هستیم (فرضا رسانههای ایرانی که با سرمایه دولتهای غربی تاسیس شدند) چی خواهد بود؟
با آرزوی موفقیت برای شما و زمانه.
—————————–
سپاس از کلنگ دانا. کاش همه منتقدان جامع نگری شما را داشتند. اما خوشحال می شوم بنویسی شفافیت از نظر شما یعنی چه؟ – سیب
مهدی جامی عزیزم
این را دشمنان زمانه و طبعاً مخالفان تو اذعان دارند که زمانه یک رسانه بی نظیر است، ولی کاش چنین بود و چنان می کرد. برخی هم چنین نشریه ی موفقی را به سان اسب زین شده می خواهندش که برود مثلاً رژیم سرنگون کند، یا چه می دانم…
رسانه، و برای من حالا – پس از سی و سه سال کار مکتوب – زمانه قطاری است پر از مسافر ریز و درشت، و آنهمه راه، و آنهمه نگاه؛ قطاری که ناخدایش تویی. تند برانی همه را به هراس می افکنی، کند برانی حوصله سر می بَری، ماشین کورسی من و فلانی نیست که هرجور دلمان بخواهد ویراژ بدهیم یا هرجا چرتمان گرفت بزنیم بغل. کارنامه ی دو ساله ی زمانه نشان می دهد همینی که هست، با همین مدیریت به این قله رسیده. یک بار هم زیر گوش ت گفتم: به پارازیت ها توجه نکن، درست که دشمنان رنگ وارنگ داری، اما زمانه را روشنفکران ایرانی داخل و خارج دوست دارند. دوستان زیادی هم داری.
فقط وقتی به بعضی “نظرها” یا به قول داریوش “بی انصافی ها” برخوردی، این را در ذهنت مرور کن: گوینده از بیان چنین نظری چه نفعی می برد؟ چه منافعی را دنبال می کند؟ مثلاً دلسوزتر از توست؟
مطلب خوبی بود. این هم یکی نوشته های دلی توست. فقط حیف اینهمه احساس و انصاف و رواداری و وقار که در ترازوی کم فروشان سنجیده شود.
خسته نباشی.
آقای جامی. این توضیحات که اول دادید راجع به غرض ورزی یا کج فهمی نامی ب باز هم دخلی ندارد به چند پرسشی که کرده است. هر بد اخلاقی هم قبلا با شما کرده باشد به سوالاتی که از شما پرسیده خللی وارد نمی کند. سوالاتش سوالات بسیاری دیگران هم هست . شما باز هم اینجا و در زمانه نوشتید و باز هم از جواب طفره رفتید. خوب همین است که ظنین می کنید دیگران را . یک مقدار هم سیاست در رفتار است که اینجا ظاهرا از نمی دانم تنبلی است یا هرچه حالش را ندارید آمارها را جمع کنید و گزارش دهید.
درضمن درک ما که غیر از نامی ب و شما باشید از خودمانی همان است ایشان توضیح داده است. حال اگر ما معنی خودمانی شما را نمی فهمیم لابد ما جزو مخاطبان فهیم زمانه نیستیم.
این کامنت کلنگ هم در ضمن تایید می شود.
مهم نیست که چه کسی سوال را مطرح کرده و چه هدفی داشته است. اصل سوال مهم است و شما که با اسباب ارتباط و شفاف سازی سر و کار دارید باید این را بفهمید که گوینده سوال مهم نیست. خود سوال و تیز و به موقع پاسخش را دادن مهم است. الان اگر نجبید دیوار شک را بلندتر کرده اید.
———————————
شما می گویید دخلی ندارد خب من می گویم دارد! وقتی سوالی ناشی از سوء تفاهم باشد روشن کردن زمینه بدفهمی اش مهم است. معنای حرف من را هم شما اگر از خود من نگیرید از کی می گیرید؟ اینکه شما خودمانی را چطور می فهمید مساله من نیست ولی اینکه چرا خودمانی را به معنایی که من مراد می کنم نمی فهمید مساله عجیبی است. آخر هم اینکه دلتان می خواهد شرط را خودتان بگذارید و هر چه می گویید را طرف تان بی بر و برگرد انجام دهد. اما این خلاف یک رفتار دوسویه و متقابل است و به رفتار طلبکارانه بیشتر شبیه است تا رفتاری مدنی. می گویند غزالی که به ریاست نظامیه بغداد رسید دوستان امدند گفتند سور بده. گفت باشد موقعش. گفتند نه همین فردا بده. گفت اگر فردا ست به آبگوشتی بسازید. گفتند نه ما سفره هفت رنگ و بره و چه و چه می خواهیم گفت آن زمان می برد. حالا حکایت شما ست. شما هر قدر دلتان خواست ظنین باشید. یک هفته کم و زیادش برای من فرقی نمی کند. من از پاسخ فرار نکرده ام خواهرجان. نوشته ام در وبلاگ زمانه که یک هفته سوالها را جمع می کنم و بعد پاسخ می دهم. شما یعنی این حق را هم به من نمی دهید؟ والله اگر متهم در دادگاه هم بودم می توانستم تقاضای استمهال کنم. عجله تان برای چیست؟ زیاده جسارت است. – سیب
به نظرم در کل ارزش بررسی ندارد چون شما کار سخت را دارید انجام می دهید، همیشه هم کسانی هستند که گوشه ای لم می دهند و فریاد سر می دهند.
سلام درسته شاید از بسیاری از جنبه ها و کمبود رسانه ایی سالم وجود رادیو زمانه غنیمتی باشد البته باید به این نکته توجه کرد که قبول نقد میتواند در پیشبرد یک رسانه مفید باشد
ولی آقای جامی من هم مقاله ایی برای رادیو زمانه ارسال کردم که هیچ خبری مبنی بر قبول یا رد آن نشد که این موضوع از رسانه ایی که تلاش میکند حرفه ایی عمل کمی بعید و دور از ذهن است
———————–
تازگی چند ایمیل تازه درست کرده ایم که یکی برای مقالات است تا کسانی که برای ارسال مقاله تماس می گیرند ایمیل شان در میان صدها ایمیل عمومی گم نشود. مقاله تان را به این آدرس بفرستید بررسی می کنم:
articles@radiozamaneh.com
– م.ج
سلام
نوشتهی ضعیفی است. شاید به این دلیل از منطق در آن خبری نیست، چون همانطور که عباس معروفی پایینتر در کامنت خود نوشته است، این یکی از نوشتههای «دلی» شماست.
شاید بدانید که وقتی در عرصهی عمومی برای کسی «پرونده» میسازید، موظف هستید که به مخاطب اجازه دهید، در صورت لزوم نگاهی به محتویات آن بیاندازد.
لینکهای نوشتهی من درباره لگوی «مسابقه ادبی قلم زرین» به ترتیب اینها هستند:
http://manib.blogfa.com/post-241.aspx
http://manib.blogfa.com/post-242.aspx
اتفاقی که اینجا افتاده است، اتفاق غیرعادی و عجیبی نیست. سؤتفاهمی پیش میآید که در اثر ردوبدل کردن یکی دو ایمیل (که برای هم نوشتیم) حل میشود. کاش همهی سؤتفاهمها راه حلی چنین ساده داشت. از خودتون بپرسید، چرا در این نوشتهی خود به چنین تختهپارهای نیاز دارید؟ این را بدون هیچ تعارف و نگاه انتقادانه میگویم: سطح این نوشتهی شما، همینطور چنگ زدن شما به «هر» تختهپارهای برای رسیدن به مقصود، زیر توقعی است که از شما دارم.
فعلا …
————————–
مانی عزیز شما خودتان را نگران منطق من نکنید و به همان منطق تقلیل گرای خودتان مشغول باشید. در باره پرونده هم سخن من بی منطق را قبول کنید که حرف تان استثنائا هم که شده منطق ندارد. من پرونده ای نساخته ام. فقط سوء تفاهم مضحکی را که ادامه یافته برجسته کرده ام. شما هم بهتر است به جای خوارشماری کلام من دست کم فکر کنید چرا به هر رطب و یابسی متوسل می شوید که روش خوارداشت خود را مدلل کنید. چیزی شما را نارحت می کند؟ بعضی وقتها فکر می کنم مشکل شما با زمانه نیست با عباس معروفی است. همه جا رد پای معروفی را می توان در نقد و کلام شما دید. فکر می کنید جفایی در حق شما روا داشته است؟ باور کنید خوب نیست که آدم همه منطق اش را به گروگان حب و بغض هایش بدهد. بعد هم فکر کنید منطق این مساله چیست و برای ما بی منطق ها هم توضیح دهید که چرا به نظرتان همه کارهای دیگران عجیب و غریب می اید اما خودتان وقتی اشتباهات عجیب می کنید و قضاوتهای عجولانه و بی سند می فرمایید به نظرتان عادی می رسد؟ اگر ما نقد کردیم می شود پرونده سازی ولی اگر شما پرونده سازی کردید می شود نقد؟ – سیب
سلام
من با اون کسی که چندروز پیش در روزنامه های ایران اعلام کرده بود که: äمطبوعات ایران از آزادترین مطبوعات جهان است»، نمی توانم حرف بزنم و نمی دانم چطور می شود با او وارد بحث شد. با سخنان معروفی اما چرا. در فرهنگ و منطق من همین خود باید برای شما و برای معروفی دلیل کافی باشد که برای او نوعی ارزش قایل هستم. این که نفس شما هم دلی «به به»گویان را می پسندد، و نقدهای مرا دشمنی معرفی می کند، خود نشانه ی آشکار بیماری مسری در جامعه ی ماست. من هیچ آشنایی/دشمنی خصوصی با هیچکس ندارم. نقد من نقد این بیماری است.
به جای این برچسب ها بگویید کدام یک از نقدهای من به نوشته های معروفی اشتباه است.
البته برای این کار زحمت لازم است. شما هم که سرتان شلوغ است.
—————————-
مانی عزیز، من نمی توانم به جای عباس معروفی حرف بزنم و او خودش به اندازه کافی قدرت دفاع از آرایش و مجادله با منتقدانش را دارد. به هر حال معروفی را بشناسید یا نه روحیه حب و بغضی تان سر جایش هست و البته با کسی که تصمیم خود را گرفته جای بحث و گفت و شنود نمی ماند. برای شما واقعا سوالی که جوابش را ندانید وجود ندارد. بارها نشان داده اید که حدس خود را علم الیقین می دانید.
ضمنا من شما را به دشمنی متهم نکرده ام و همانقدر که شما برای معروفی احترام قائل اید من هم برای شما احترام قائل ام ولی رنجش عمیق شما را می توانم ببینم. این هم که فکر می کنید در جایگاهی نشسته اید که همه را باید نقد کنید قابل تامل است. به نظرم اگر این بیماری چنانکه می گویید مسری است شما هستید که باید نشان دهید چرا دامن شما را نگرفته و از ان مبرا مانده اید. برای نشان دادن اشتباه تان در مورد معروفی هم دلیل متعدد است. اما منبع اش واحد است: شما هر چه را که حدس می زنید واقعیت می پندارید و همین اسباب مکرر شدن خطاهاتان می شود. – سیب
اقای جامی: …از اینکه نوشته بودید در سایت زمانه سانسور وجود ندارد داشتم شاخ در می آوردم. می بخشید که تند زبانی می کنم. آخه مردیکه …شما و دیگر [دبیران] سایت ده ها بار پیام های من و دیگران را — که بعضی هایشان به این شیوه سانسور اعتراض هم کرده اند …– سانسور کردید که در هیچ کدامشان توهین و اهانتی نبود. شارلاتان: اینهمه به مردم دروغ نگو. روزی بهای اینهمه ریاکاریهایت را پرداخت خواهی کرد.– یا در این دنیا و یا در آن دنیا—
———————————–
در سایت زمانه سانسور وجود ندارد. یعنی نویسندگان در بیان آرای خود آزادند و کسی مطالب آنها را دستکاری نمی کند. اما کامنتهایی مثل کامنت شما برای درج در سیبستان هم باید کلی با حذف و جایگزینی مرمت شود. مثل همین کامنت بالا که من فحشهای چارواداری اش را دراورده ام. ازادی بیان برای شما سم است عزیزم. ممکن است خودتان یا دیگران را به کشتن دهید. این آزادی برای کسانی است که قدرش را می شناسد. – سیب
آق مهدی عزیز،
اگر اجازه بدهید من همینجا پیغام می گذارم و بی خیال پیامگیر زمانه می شوم که ماشاالّله خیلی سیاست بازی دارد (اصولاً من با پیامگیر زمانه مشکل ام این است که دیر چاپ می کنید و خوب زبان بنده را هم سانسور می کنید).
جواب خیلی از سئوال هایی هم که دوستان (مانی ب، امین آقا عنکبوت، مریم نبوی نژاد، …) پرسیده بودند را به دلیل ارتباط دوستانه که با شما و همکاران دارم می دانم و می دانم هم که اهمیت سیاسی طفره رفتن از پاسخگویی به بعضی از این سئوالات چیست. مشکل من اما با زمانه همیشه مساله فرهنگ بسیار مردانه “مرید و مرادی” اش بوده است. چرا یک سری از “نخبه های” مرد بسیار بی استعداد برنامه ساز های زمانه اند و مدام هم گند می زنند و مدام هم کارشان ادامه دارد؟ چرا نقش زنان اینقدر در زمانه حاشیه ای است و در بازی های قدرت درون رسانه ای (مثل مثلاً لیست بالا بلند برنامه سازان) هم ما آنچان نقش پر رنگی از حضور زنان متخصص و محقق نمی بینیم؟ یعنی ما در کنار عبدی کلانتری و نیکفر و خلجی که قرار است “اندیشمند” های زمانه باشند “اندیشمندی” که به مسائل زنان بپردازد نداریم و اصولاً آیا مسائل زنان و مسائل جنسیتی خارج از حوزه اندیشه اند؟ خوب اگر بخواهم سئوالی داشته باشم این است که شما تا به حال از اندیشمندی که محقق مسایل جنسیتی باشد (که بسیار در اندیشه مهم آست) دعوت به همکاری کرده ایند و جای خالی آنها کجاست؟
باز هم دوست دارم که بدانم که کارمند های زن زمانه که برنامه ساز اند مثل خانم پارسی پور، سمرقندی، اسدی، یا محبی و یا آنها که برنامه ساز نیستند اما خیلی برنامه می سازند مثل لوای خودمان به نسبت مردان زمانه (نیک آهنگ و نبوی و معروفی) چقدر پول می گیرند و اختلاف در آمد سر چیست و برای چیست؟
ببینید برای مانی ب کامنت گذاشتم که خوبی “آق مهدی” این است که حداقل با آدم وارد گفتگو می شود و مثل سایر این رسانه های پول از خارج بگیر (روز آنلاین) منش کاملاً غیر دمکراتیک ندارد. اما شما هم حسن نیست آدم هایی مثل مانی ب اطمینان کنید. این نویسنده تند ممکن است بنویسد اما دارد خیلی مسئولانه برخورد می کند و نقد های خیلی خوبی نوشته است. از من بپرسیدپاسخ شما اینجا پر از سیاسی بازی احساساتی است و کامنت آقای معروفی تهوع آور است و حتی کامنت داریوش م عزیز. آخر تا کی قرار است قربان چشم و ابرو و درایت هم برویم و فحش به دشمنان خیالی بدهیم؟ حرف حساب می زند مانی ب که شایسته پاسخگویی است. سعی می کنم یک نقد منسجم در سیبیل بنویسم به زودی.
مخلص شما
—————————-
در رفاقت مان که شکی نیست! اما اینکه می گویی طفره رفته ام اشتباه می کنی خواهر جان. جواب هاش آنقدر ساده است که ممکن است باور نکنی. می گذارم چند روز دیگر در زمانه می نویسم. در باره زنان هم اگر یک رسانه فارسی زبان رادیویی دیگر پیدا کردی به قد و وقواره زمانه برسد بیا جایزه بگیر. ما بزرگترین پوشش را در باره مسائل زنان داریم. فعلا هم که می بینی زنان آنقدر در زمانه فعال اند که می گویند رادیو زمانه یا رادیو زنانه. در باب اندیشه هم که مریم اقدمی دارد جا می افتد و بزودی هم صفحه خودش را خواهد داشت. اگر بخواهد البته. راه بر دیگر زنان اهل اندیشه و فلسفه هم بسته نیست. معرفی کنید. دستمزدها هم در زمانه زنانه و مردانه نیست و تعرفه ها برابر است مگر برای موارد خاص که آقای معروفی جزو آن نیست. در باره حسن نیت مانی من نمی توانم قضاوتی بکنم مگر از راه نوشته هاش. ولی اصولا به نیت خوانی اعتقاد ندارم. پس می گویم کژبین است. چه نیت اش خوب باشد یا بد. نظرات سرکار در باره احساساتی بودن من هم محترم. احساسات در نوشته های من و شما و مانی مشترک است و اگر نقصی است برای همه ما ست. باقی را کوتاه می کنم. امیدوارم در سفر اواخر سپتامبر به تورنتو زیارت کنم سرکار را. – سیب
اقای جامی: اگر می دانستم که شما آن تحفه دیروزی مرا در دید انظار مردم قرار خواهید داد کمی در فرم و محتوایش تجدید نظر می کردم آنرا بجای پیچیدن در گونی زمخت در کاغذ های مخصوص هدایا پیجیده و کمی هم ار فلفل و سایر ادویه جات تند و تیزش کم کرده و قند و شکر و عسل اش را بیشتر می کردم. من آنرا برای خود شما فرستاده بودم که کمی در باره اینکه چرا عمکرد های شما مرا اینقدر خشمگین کرده فکر کنید. بقول معروف” ما با رفتار خود به دیگران یاد می دهیم که چگونه با ما رفتار کنند.” حالا فرض به کنیم که من یه لات و لمپن و بی فرهنگ و بی ادب و چاروادار بد دهانی هستم که قدر ازادی بیان را هم نمی دانم و قادر نیستم که فرق بین انتقاد و توهین را تشخیص دهم شما به انتقاد های مداوم ده ها نفر دیگر که با ادب و بدون فحش و توهین به سانسور پیامهایشان در سایت زمانه اعتراض کرده اند چی می گید.؟ بار ها شده که شما حتی پیام نویسنده های سایت تان را هم سانسور کرده بودید. نمونه اش خانم شهلا شرف و اقای داریوش برادری که ایشان مجبور شده بودند که جواب پیامگزاران را در زیر نوشته اقای کلانتری درج کنند که ایشان هم بعد از چند روزی حذف اش کرده بودند. حتی گاهی به شیوه خیلی رکیک تر ار سانسور هم دست زده بودید که نمونه اش پیام های زیر نوشته اقای داریوش برادری بود که آنقدر ریزش کرده بودید که با ذره بین هم نمی شد خواندش. من بارها خودم شاهد بودم که پیامگزار به عدم درج پیام اش اعتراض کرده بود که مسئول کنترل پیامها هم پیام قبلی و هم پیام اعتراضی اش را یکجا درج کرده بود. میدانید معنی اینگونه رفتار ها چیه.؟ یعنی که شما تا زمانی که کسی سرتان داد نکشد می توانید پیامها را درج نکنید. این به آن می ماند که دزدی فقط وقتی که دستگیر شد به دزدی اش اعتراف کرده و بعدا به دزدی اش ادامه دهد. بارها شده بود که پیامهای رکیک و توهین آمیز مرا درج ولی پیامهای سالم ام را درج نمی کردید. در آن شکی نیست که شما اختیار ادیت و درج پیامها را در اختیار آدم های کم سابقه ای قرار داده بودید که اگر هم معتقد باشم که شما بی خبر بودید ولی من شما را مسئول کوتاهی های دیگر همکاران تان میدانم. مائو گفته بود که اگر در روزنامه محلی یه دهکده دورافتاده نوشته ای ضد انقلابی و یا غیر اخلاقی درج شده باشد من– یعنی رهبر حزب کمونیست— مسئولیت اش را باید قبول کنم. لااقل در کشورهای دموکراسی غرب اگر کارمند جزیی بارها خلاف بزرگی مرتکب شود حتی وزیر آن وزارت را به پائین می کشند.
شما بعنوان مسئول با تجربه و دبیر رسانه زمانه مسئول رفتار و عملکرد های کارمندان تان هستید. در باره ازادی بیان هم باید توضیح بدهم که بر عکس خیلی از ایرانی ها که فکر می کنند در دموکراسی های غرب ازادی بیان در همه جا و تحت هر شرایطی وجود دارد من درک درست تری از این پدیده دارم و آن اینکه ازادی بیانی که در غرب رواج دارد فقط و فقط در رابطه مردم با دولت است که دولت حق سانسور عقاید اعضای ملت را ندارد ولی تمامی موسسات و دانشگاه ها و رسانه ها و سازمانهای هنری و فرهنگی و ورزشی خصوصی حق سانسور عقاید اعضای شان را دارند که نمونه اخیرش سخنرانی پروفسور جیمز واتسن برنده جایزه نوبل و کاشف ساختمان دی. ان.ای بود که بعد از سخنرانی جنجالی اش در انگلستان شغل اش در آمریکا را از داست داد و تمامی سخنرانی هایش لغو گردید و نمونه دیگرش استعفای رئیس دانشگاه هاروارد بود که یکی دو سال پیش بخاطر اینکه گفته بود ما به اندازه مرد ها زنان ریاضی دان نداریم مجبورش کردند که استعفا بدهد. صد ها بار ورزشکاران مشهور را بخاطر حرف های توهین آمیز و راسیست به اقلیت های مللی و یا جنسی و غیره ازکارشان اخراج کرده اند. پس فکر نکنید که علت خشم من اینه که نتوانستم مثلا شما را وادار کنم که فلان موضوع دلخواه مرا چاپ کنید. هر رسانه ای اساسنامه و مرامنامه و چهار چوب فکری دارد که نمی تواند این چهار چوب اش را به دلخواه هر کسی هرروزه عوض کند. رسانه های جمهوری خواه به ندرت مقالات دموکرات ها را چاپ می کنند و بر عکس. هر نیروی سیاسی و فرهنگی رسانه مخصوص بخودشان را دارند که اکثرا دیدگاه های خود شان را تبلیغ می کند. اگر قول بدهید که پیام ام را درج کنید من فردا علت اینهمه پرخاشگری ام را برایتان روشن می کنم. با احترامات
—————————-
در باره همه آنچه نوشته اید دلایلی را برشمرده اید که به نظرتان قطعی است. اما مشکل من همین است. چرا دوستان ما حسیات خود را قطعیات می دانند؟ و از این نظر شبیه شورای نگهبان و دادستان تهران رفتار می کنند؟ من می دانید که همیشه رفتارم با شما محترمانه بوده است و می دانم که آدم کتابخوانده ای هستید. یکبار هم در سیبستان نوشتم که مورد طعن بعضی ناقدان آن زمان من قرار گرفت و یکبار هم به شما ایمیل نوشتم که بحث های خوب خود را به زمانه بدهید منتشر می کنیم. ولی چرا امکانهای دیگری را برای آنچه قطعی شمرده اید در نظر نمی گیرید؟ اگر شما و دوستان همیشه همینقدر قطعی فکر کنند چه جایی برای گفتگو می ماند؟ و چرا ایتقدر آسان چاک دهن تان را باز می کنید و اینقدر ارزان ناسزا می دهید؟ من بسیاری از واقع نگری های شما را تحسین می کنم مثل همین بخش دوم نظرتان در باره آزادی و سانسور اما نمی فهمم چرا این مسیر گفتگو را با مسیر دعوا و یقه گیری قاطی می کنید؟ – سیب
مهدی عزیز
من در این چند سالی که دور از ایران هستم کمتر دیده ام که کسی نقدی جدی در باره رسانه های فارسی زبان خارج از کشور بنویسد و بیشتر حرف ها در باره منابع مالی آن رسانه و وابستگی های سیاسی آن است. سنت رویکرد انتقادی در مورد رسانه ها حتی در مورد رسانه های داخل کشور نیز وجود ندارد. منظور من فقط صدا و سیما یا رسانه های وابسته دولتی نیست بلکه روزنامه ها و نشریاتی است که ادعای مستقل بودن دارند و گفتمان غالب حکومتی را دنبال نمی کنند.
حالا که افرادی پیدا شده اند و نقد رسانه را از زمانه شروع کرده اند باعث خوشحالی است و باید از آن استقبال کرد اگرچه رد تئوری توطئه و پارانویای سیاسی در بسیاری از این نقدها کاملا پیداست. بنابراین این شکیبایی و حوصله که در برابر نقدهای تند و تیز که با مقاصد گوناگون نوشته می شوند، از خود نشان می دهی، درخور تقدیر است و به آنها که به سرنوشت زمانه علاقمندند و خواستار بهتر شدن آن اند، فرصت می دهد تا کاستی ها و عیب های زمانه را با صراحت و بدون پرده پوشی به تو به عنوان مدیر زمانه یادآور شوند. زمانه به عنوان یک رسانه مدرن برای بهتر شدن و تاثیرگذارتر بودن به نقد بیش از تمجید و تحسین نیاز دارد. باید به آنها که زمانه را از این زاویه به چالش می کشند، خوشامد گفت.
————————
من با تو کاملا موافق ام. امیدوارم منتقدانی که از ایشان بیاموزیم بسیار شود. من نوشته های خوبی از امیر پویان شیوا خوانده ام که واقعا نقد و نقد زمانه بوده است و آنها را می ستایم. نقد های فنی خوبی هم در باره زمانه از فرید سی بی سی دریافت کرده ام که منتشر نشده است و به سفارش خود زمانه برای آموزش داخلی تهیه شده است. کامنتهای خوب هم زیاد دیده و خوانده ام و از آنها آموخته ام. اما فکر نمی کنم نوشته های مانی ب بتواند نقد به حساب بیاید. کاش می بود و وقتی که می گذارد مفید فایده ای می بود. البته کمک می کند شماری از ابهامات را رفع کنم اما نقدی که از آن چیزی برای رسانه فارسی زبان به دست آید من در آن نمی بینم. با این سرمایه رونقی در این دکان نخواهد بود. سالهاست چنین است. این راه براهنی و امثال او ست. تندی و عصبیت و حق بجانبی در آن بسیار است ولی برای معنا متن را باید الک کرد تا بلکه چیزکی یافت. روش را باید کارآمد کرد. چیزی که باندازه توانی که در آن می گذاریم سود نداشته باشد فرسودن خود است و خواننده. – سیب