حرف آخرم را همین اول بزنم: دوستان! بر خلاف نظر آقای دکتر باطنی نه زبان فارسی عقیم است و نه خط فارسی باید تغییر کند. این ذهنیت های استادان ما ست که باید تغییر کند اولا و فضای دانشگاهی و علمی ما ست که باید تغییر کند و بهبود یابد ثانیا.
من از دکتر باطنی چیزهای زیادی آموخته ام اما حرفهای تازه اش در مصاحبه با سیروس علی نژاد عزیز بوی کهنگی می دهد. اگر بخواهم به تک تک مواردی که در صحبتهای استاد ناقص و نادرست مطرح شده بپردازم از حوصله این یادداشت وبلاگی بیرون است. در واقع بهتر است بگویم که اختلاف من به عنوان یک دانشجوی زبان و ادبیات فارسی با ایشان مبنایی است (هم در رهیافت اجتماعی و هم علمی) و چون مبنا نادرست است نتایجی که هم گرفته اند قابل پذیرش نیست.
اینکه ایشان از یک طرف زبان فارسی را عقیم بداند به این دلیلی که افعال ساده کم دارد و مشتق سازی اش کمتر از مرکب سازی است یک فرض مخدوش است. اینکه ایشان فکر می کند اگر انگلیسی ها زبان اصلی شکسپیر را نمی فهمند پس سرعت تحولات در جامعه آنها بالا بوده است و ما چون فردوسی را می فهمیم پس در همان هزار سال پیش یا همان حوالی زندگی می کنیم هم فرض بی پایه ای است. اینکه فرضهای زبان روزمره را با زبان علمی درمی آمیزند هم دقت ندارد و رهزنی می کند. اینکه همه توقعات علمی را هم بار زبان می کنند و از فضای دانشگاهی فراموش می کنند نادیده گرفتن همان اصلی است که خود هم در بخش دیگری از صحبت به آن معترف اند: جامعه و زبان با هم مرتبط اند. بدون اینکه دانشمند داشته باشید زبان علمی نمی توانید داشت. اینکه از اصلاح خط ناامید ند و تغییر خط را در آینده ای که برسد مطلوب می بینند هم از پایه بی بنیان است و نوعی بازگشت به حرفها و ادعاهای روشنفکران سطحی نگری است که در اوایل و اواسط قرن گذشته ساده لوحانه فکر می کردند لابد عقبماندگی ما ناشی از خط است و اگر خط مان فرنگی شد خودمان هم فرنگی می شویم! و نیز نادیده گرفتن تجربه های متعدد و ناموفق و بنیادکن تغییر خط در همین حوزه همسایگان ایران است.
استاد باطنی خود می گوید از افعانستان و تاجیکستان چیزی نمی داند اما روا می بنید که حکم کند آن طرفها خبری نیست! خب اگر این وضع استاد باشد وضع دانشجویان خود ناگفته پیداست که به هر نادیده و نادانسته ای حکم دهند. زبان فارسی ایشان هم محدود است به همین زبان تهران. پیداست که استاد زبانشناس ما عمدتا گرفتار دستورزبان هستند و نه لهجه های ایرانی را می شناسند و به حساب می گیرند و نه زبانهای تاجیکی و دری و بدخشی را به چیزی می انگارند. و گرنه حکم نمی دادند که بله فلان مصوت «از فارسی بیرون رفته است». کدام فارسی؟ کسی که تا سمنان نرفته باشد یا با فارسی هرات سر و کار نداشته باشد و اگر سفری به سمرقند نکرده با اهل آن دیار دیدار نکرده باشد چطور می تواند از «فارسی» به طور عام حرف بزند؟ یاد کتابهای سبک شناسی استاد بزرگ بهار و تاریخ زبان استاد بی همتا خانلری می افتم که با وجود همه بزرگی شان چون از ایران فراتر نرفته بودند فکر می کردند بسیاری از خصوصیات متون قدیم در همان قرنهای ۵ و ۶ مرده است. نمی دانستند که آنسوی مرز، زبان فارسی هنوز بسیاری از همان خصلت ها را حفظ کرده است. این دید ایران محوری استادان قدیم و تهران محوری استادان دوره اخیر بزرگترین مغالطه ها را ایجاد کرده است و ضررش از همه ضررهایی که با تغییر خط بتواند رفع شود بیشتر است.
نگاه ایشان به فارسی زایا هم با آنکه می گویند با فارسی سره میانه ای ندارند از قد و اندازه همان زبان سره فراتر نمی رود و فراموش می کنند که زبان انگلیسی متکی به همه چیزهایی است که از یونانی و لاتین و فرانسوی و آلمانی و عربی و فارسی و کجا و کجا گرفته است و اگر قرار بود فقط به انگلیسی سره متکی باشد نه زبان علمی داشت و نه زبان درست رسانه ای و ادبی و دانشگاهی. هیچ زبانی مطلقا می گویم هیچ زبانی صرفا به صورت تک پایه و ناب نه وجود دارد و نه به صورت تک پایه رشد می کند. این حرفها بازمانده دوره ای است که ملتها در باره نژاد پاک و زبان پاک افسانه سرایی می کردند. زبان مثل تاریخ لایه لایه است و مثل تمدن از هر جا چیزی برگرفته است. زبان تمدنهای کهن مانند ایران هم تو بر تو و جهان وطن است. این مثل این می ماند که بخواهیم عرفان ناب ایرانی نشان دهیم یا یا تاریخ ایران را بدون اقوام و زبانها و مذاهب اش بازنویسی کنیم. هر نوع رشد زبانی هم صرفا با توجه به طبیعت تنوع طلب زبان ممکن است و تک پایه ساختن آن و کوشیدن بیهوده در آن مسیر که مثلا این بهترین راه حل است فقط اتلاف عمر و نسل است.
استاد مدام شکایت می کند و مدام هم حرف خود را نقض می کند. از یک طرف مدعی سترونی زبان فارسی است و از یک طرف معترف می شود که: «امروز در بسیاری نوشته ها ساختار نحوی زبان رعایت می شود. ترکیبات عربی خیلی کمتر شده است. جملات کوتاه تر شده است. فارسی گرایی، بی آنکه تحمیلی باشد زیادتر شده است. تصنع وجود ندارد و نثر امروزحالتی روان به خود گرفته است.» خب حال اگر از ایشان بپرسیم پس کجای زبان سترون است چه خواهند گفت؟ زبان که فقط کلمات نیست که اگر فرض ناتوانی در واژه سازی را هم بپذیریم عقیم شود. خود ایشان هم می داند و می گوید که کلمه نقش مهمی ندارد اما در حکم به سترونی آن را فراموش می کند. عقیم بودن در واژه سازی هم بی معنا ست وگرنه زبان امروز ما باید مثل زبان سی سال و پنجاه سال پیش می بود. که نیست. چیزهای بسیاری در زبان (روزمره و علمی) تغییر کرده است که از آن جمله است گروههای واژگان. شک دارید یک کتاب دانشگاهی یا یک مجله عمومی ۵۰ سال پیش را بردارید و بخوانید تا تفاوتها در همان صفحه اول خود را نشان دهند.
یا ایشان به درازی جمله در فارسی اشاره می کند و فراموش می کند که درازی و کوتاهی امری نیست که به فارسی برگردد. مساله این است که دنیا به سوی دیگری رفته است و در همه زبانهای زنده و پرتکاپو زبان سرعت بیشتری یافته و درازنویسی مذموم شده است و از رونق افتاده. وگرنه در انگلیسی تا همین نیمه قرن بیستم هزاران نمونه می شود از درازنفسی و بیهوده درازگویی و جملات دهها کلمه ای بی نقطه نشان داد که هر مخاطبی را به سرگیجه می اندازد. نگاه استاد به تحولات زبان عربی هم از روی دست دیگران است و اطمینان دارم که دست اول نیست. اگر ایشان مستقیم با منابع عربی سر و کار می داشت می دانست که اینکه عربها برای هر کلمه خارجی کلمه عربی دارند افسانه ای است که در ایران رایج است و اینکه همه واژه های خارجی را هم صرف می کنند به طبیعت زبان عربی بر می گردد و نه لزوما برنامه ریزی های زبانی. عربی امروز مشکلات اش از همین نگاه که ایشان دارد کمتر از فارسی نیست. نشناختن این مشکلات اگر برای دانشجو قابل اغماض باشد برای استاد نیست.
نهایت اینکه دیدن عیب خود (کافی است به عنوان دو مقاله و مصاحبه ایشان که هر دو بار منفی دارند دقت کنید) خوب است به شرط اینکه ظرف و بافت بحث هم درست باشد و گرنه نتیجه این می شود که هر چه خاک بر سری است از ما و زبان ما و فرهنگ ما ست و لابد باقی دنیا بهشت بی عیبی است. که این خود عین غربزدگی است.
————————————————————————-
نقد من به این دو مطلب بر می گردد که در بی بی سی فارسی منتشر شده است:
خط فارسی را نمی توان اصلاح کرد
نه آقا. با عجله خوندی. بد فهمیدی. با تعصب جواب میدی . تازه این مقاله جدید نیست مال بیست سال پیشه
———————
تشکر از راهنمایی. ولی بازنشر آن در این روزها بدون حک و اصلاحی که گذشت ۲۰ ساله را نشان دهد یعنی همان حرفها هنوز معتبر است. نیست؟ – سیب
یک نوشته با تئوری غرب زدگی و جهان شمولی مفاهیم… در ناتوانی درک مفاهیم جامعه. فرهنگ و زبان.
با عبارت تیپیک ملکوتی در پایان(
نهایت اینکه دیدن عیب خود (کافی است به عنوان دو مقاله و مصاحبه ایشان که هر دو بار منفی دارند دقت کنید) خوب است به شرط اینکه ظرف و بافت بحث هم درست باشد و گرنه نتیجه این می شود که هر چه خاک بر سری است از ما و زبان ما و فرهنگ ما ست و… )
در کارهایت
یادی ازین ها هم بکن گرامی.
این ها را باید چه کار کرد،
رو بر نگردان و
نگو متولیانش کسانی دیگرند.
http://www.va3onak.com/1387/03/29/%d9%85%d9%82%d8%a7%db%8c%d8%b3%d9%87-%d8%aa%d8%b5%d9%88%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%ba%d8%b0%d8%a7%db%8c-%d9%be%d9%86%d8%ac-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86/
من معتقد هستم همانطور که شما فرمودید مشکل از کوتاهی اساتید ماست. نه از زبان فارسی.
این ما هستیم که باید به گونه ای اصولی بنشینم و به بررسی مشکلات زبانمان بپردازیم و در نهایت با همکاری اساتیدمان اقدامایت لازم را انجام دهیم.آنچه عقیم است توجه ما به زبانمان و حس همکاری برای از میان برداشتن مشکلات آن است نه زبان فارسی.
سلام
کاشکی با ذکر مثال نظرتان را واضح تر میکردید.
من نه زبان شناس هستم و نه لغت دان. اما این را با استفاده از شعور انسانی که هر کسی دارد میتوانم بفهمم:
خط چینی ها و ژاپنی ها سخت تر است یا خط فارسی؟ زبان آنها مشکل تر است یا زبان فارسی؟ پس چرا آنها توانسته اند پیشرفت کنند؟
چیزی که عجیب است، این که چگونه یک استاد نمیتواند این مسائل واضح را ببیند؟
سلام
خسته نباشید! باز هم سر میزنم تا بحث مبنایی شما را بر سر نظریات استاد مطالعه کنم. راستی شما این همه اطلاعات را از کجا آوردید که خانلری و بهار و شاید دیگران نداشتند. اگر لطف بفرمایید مقاله ای علمی و نه احساسی و ضد این و آن، بنویسید و مارا از این خاک برسری نجات بدهید که بعد از هر باران رحمت الهی این چنین با شانه شکسته به دیوار زل نزنیم.
زت؟ ظت؟ ذت؟ ضت؟ زیاد…………ه حرفی نیست.
عقیم بودن زبان فارسی بر مبنای استدلال باطنی مربوط به دستور زبان می شود و نه واژگان منفرد, بنابراین تناقضی در گفته او نیست. حرف او این است که این بازدارنده های دستوری راه را بر واژه سازی های قاعده مند مورد نیاز برای تعامل با زبان علمی, فنی و… می بندند. بازتاب این امر به خوبی در ترجمه متون نظری (مخصوصا در حوزه علوم انسانی)دیده می شود. مثال های او هم کاملا روشن اند. مساله خط هم مطلقا به سطحی نگری روشنفکران عهد مشروطه بر نمی گردد. جالب است که چندی پیش داریوش آشوری از امکانات جدیدی که تغییر خط به روی زبان یکی از همین همسایگان گشود سخن می گفت!
——————————–
در باره آشوری بهتر است لینک را هم بدهید. در باره باطنی ایشان نگفته دستور زبان عقیم است بلکه ادعا بزرگتر از آن است. در عین حال دستور زبان هم نمی توند عقیم باشد. همیشه مشکل در خود زبان-وران است که معمولا سواد کافی ندارند ولی می خواهند دست به کارهای بزرگ بزنند وگرنه اگر مثلا در اندازه آشوری به زبان توجه داشته باشند و سواد ادبی حتما می توانند کارهای کارستان بکنند چنانکه او کرده است. یا یه اندازه میرشمس الدین ادیب سلطانی جسارت داشته باشند تا زبان را بازسازی واژگانی کنند. در باره منافع تغییر خط هم البته بهتر است در حد یک مقاله از اهل همان زبان مطلب خوانده باشید تا بدانید امکانات جدید خظ افسانه است. اگر منافعی هم داشته باشد نسبت به ضررهاش یک هزارم هم نیست. بد نیست به کتاب محمد گلبن هم که نزدیک به ۲۰۰۰ مقاله و کتاب در باره تغییر خط معرفی می کند سری بزنید و ده تا از آنها را بخوانید. این مسائل یک کمی کار و تحقیق می خواهد. با نظر صرف حل نمی شود. – سیب
«اینکه ایشان از یک طرف زبان فارسی را عقیم بداند به این دلیلی که افعال ساده کم دارد و مشتق سازی اش کمتر از مرکب سازی است یک فرض مخدوش است. اینکه ایشان فکر می کند اگر انگلیسی ها زبان اصلی شکسپیر را نمی فهمند پس سرعت تحولات در جامعه آنها بالا بوده است و ما چون فردوسی را می فهمیم پس در همان هزار سال پیش یا همان حوالی زندگی می کنیم هم فرض بی پایه ای است.» آقای جامی عزیز، چرا فرض بیپایهای است؟ من در متن شما استدلالی برای این پاراگراف ندیدم.شاید بهخاطر محمدویتهای نوشتن در وبلاگ به آن نپرداختهاید، اما من دوست دارم دلیل شما را برای این بیپایه بودن این فرض بدانم. چون من کاملاً با این حرف آقای باطنی موافقم و فکر میکنم شاید او حرفهای بدون محاسبهای هم زده باشد، اما در این مورد فرضی را مطرح میکند که بارها دربارهی آن بحث شده. نه از باطنی و نه از شما نمیتوان انتظار داشت که این فرض را رد یا اثبات کنید. چون در علوم نظری نمیتوان به قطعیت رسید. اما فکر میکنم بحثِ دشواری خواندن آثار چاسر در انگلیس و البته پویای این زبان در مقایسه با زبان فارسی،مسالهی مورد بحث بسیاری از اندیشمندان است. البته این فرض هیچ منافاتی هم با پویایی زبان فارسی در زمان حاضر ندارد. ادبیات دو دههی اخیر ایران، ظرفیتهای جدیدی برای زبان ایجاد کرده است. من فکر میکنم رنجش شما از این فرضِآقای باطنی ریشه در نگاه شما به زبان دارد. احساس میکنم شما زبان را ابزارِ اندیشیدن میدانید. حال آنکه زبان، وسیله نیست، هدف است. زبان بر اندیشه متقدم است. برداشتِ ابزاری از ماهیت زبان، نهایتاً منجر به رویکردی میهنپرستانه نسبت به زبان میشود.رنجش شما از فرضِ قابل بحثِ باطنی، ریشه در همین مساله دارد. زبان یکی از متعلقات و اموالِ یک فرهنگ یا یک ملت نیست. زبان، خود یک فرهنگ و خودِ یک ملت است. خوشحال میشوم اگر برای بیپایه بودن آن فرض دلایلی بیاورید تا من روشن شوم.
جانا سخن از زبان ما می گوئید.
به گفته ی فردوسی دلت شاد باد و تنت بی گزند.
آقای مهدی جامی عزیز !
فکر می کنم که نوشته شما شتاب زده است . اشتباهات سخنان دکتر باطنی را به زعم خود گفته اید اما دلایلش را نه . پرداختن به ادعا های شما در این مجال نمی گنحد ، سعی می کنم به زودی در نوشتاری به آنها بپردازم اما به ذکر یک نمونه اینجا بسنده می کنم و آن اینکه وقتی زبانشناسی در مطالعات زبانشناسی از زبان فارسی یاد می کند چنانکه دکتر باطنی ، منظوز زبان فارسی معیار است و نه گویش های مختلف و یا فارسی رایج در افغانستان و تاجیکستان .
—————————–
دوست عزیز، برخی از دلایل را که همان کنار مطلب مثل قند در کنار چای آورده ام. برخی دیگر به نظرم بدیهی بوده است و برای دوستان ادب دان و زبان شناس روشن است. اما حتما می کوشم چند نکته از ان را این هفته بازتر کنم. من نظرم را برای دوستانی که مرا می شناسند و نیز دانشجویان سابق ام نوشته ام نه برای مخاطب عام. در باره فارسی معیار هم باز باید بگویم که متاسفانه شما هم دچار همان مشکل شده اید. معیار کجا؟ چطور می شود فارسی ایران را معیار گرفت برای فارسی بخارا و کابل که حتی در تلفظ صامت ها هم با فارسی تهران تفاوت دارد؟ این حرفها یعنی همان که آقای باطنی گفته است: بی قدر دانستن و چشم پوشیدن بر زبان فارسی چنانکه هست و چسبیدن به فارسی در میدانی ده کیلومتر در ده کیلومتر دور خانه خودمان در تهران. من به چنین فارسی معیاری اعتقاد ندارم. چون اصلا معیارش را قبول ندارم. این یعنی در بن بست گذاشتن زبان فارسی به دست خودمان که البته دیگر ناله مان به فلک هم برسد ارزشی ندارد و راهی نمی گشاید. منتظر مقاله شما خواهم بود. – سیب
من نه شما را میشناسم و نه پیش از این دو مصاحبهها، آقای باطنی را میشناختم و نه زبانشناسم. مصاحبههای آقای باطنی به دلیل مستدل و علمی بودنش قانعم کرد اما حرفهای شما نه. شما فقط گفتی فلان چیز اساساً غلط است یا از این قبیل. ببخشید ها، شما را مدعیتر از آقای باطنی یافتم حال این که فکر نمیکنم جایگاه علمیتان به اندازهی ایشان هم باشد.
——————————-
البته من دانشجوی آقای باطنی هستم اما دانشجویی که استاد برایش اسطوره نیست. به نظرم این نگاه بیشتر پدرسالارانه است تا دانشگاهی که بگوییم چون هم قد استاد نیستی حرف نزن. فکر نمی کنید این همان پایه ولایت فقیهانه است؟ بهتر است دنبال دلیل باشیم. مدعی بودن اصلا بد نیست. حجت داشتن یا نداشتن مهم است. – سیب
بدون شک این نوشته ی وبلاگی بدرد همان دایره ی دوستان ادیب می خورد و بس. باطنی بروشنی به زبان اکادمیک نوشتاری اشاره کرده است و حتا برخورد او کاملن اکادمیک است و غربی یا بهتر ازدید ادیبان بومیان غرب زده! نه اینکه با اوردن بحث زبانها و گویش های مختلف اینور ان ور بزند. بدون شک برخورد باطنی بسیاری را خوش نمی اید چون در هر سه گفتگو به رابطه ی فرهنگ و زبان و چالش های ان اشاره داشته است. اینها نسل دانشگاهی با سوادی بودند که با انقلاب فرهنگی اسلامی قلع و قمع شده اند اکنون جناب جامی دو باره از اصلاح جامعه ی دانشگاهی سخن می راند حتمن این اصلاح توسط دوستان ادیب یا با چنین نگاههای هست یا دانشگاهها ی ما پر افراد کارکشته و تعلیم یافته پس از انقلاب فرهنگی اسلامی است! که غرب زده هم نیستند. چنین تز های هپروتی در رشته ی جامعه شناسی در داشگاههای ایران مرتب ارایه میشود. برسی فرهنگ قوم و فلان و فلان در حالیکه بشدت با رویکرد های انسجام گرایانه توسط عوامل دینی و غیر دینی از بررسی های علمی و پایه ای جز کپی های داشنمند های غربی در زمینه های دلخواهشان سر باز می زنندد. بدون شک این فرزند همان اناقلاب فرهنگی اولیه بیش نیست. این مغلطه های اینچنینی فقط توسط همان دایره ی دوستان .و دانشجویانشان باور تواند شد. عکس العمل های ان فرهنگی غیر قابل انتظار نبوده و نخواهد بود.
—————————–
متاسف ام که شما وسط بحث پریده اید یقه می گیرید. آقا بنده نظری داده ام درست یا نادرست. از لحن شما پیداست که یا می گویید عده معینی فقط باید حرف بزنند و یا عده معینی در واقع حرف نزنند. به نظرم باید از داشتن چنین عقیده ای در روزگاری که فاشسیم را پشت سر گذاشته شرمنده باشید. بعد هم برای تنویر افکار جنابعالی باید عرض کنم که آنچه من از تغییر ذهنیت گفته ام اصلا و ابدا ربطی به انقلاب فرهنگی ندارد که یک کار تحمیلی و دولتی است. من منظورم وسیعتر دیدن جهان فارسی زبان است و دست بر داشتن از توی سر زبان زدن. من توصیه کرده ام. شما فرقی بین این چیزها نمی گذارید؟ عوض شدن فضای دانشگاهی هم بسادگی یعنی اینکه دانشگاه عالم و دانشور تولید کند و محل علم باشد تا زبان علم هم جان بگیرد. دانشگاه فعلی به دلیل همان انقلاب فرهنگی که شما احتمالا ندیده اید و من دیده و تجربه اش کرده ام از علم فاصله پیدا کرده است. بعد هم اگر این مباحث به درد ادیبان بخورد عیب اش کجاست؟ به درد بقال سر کوچه که نمی تواند بخورد. – سیب
واقعا باید به همین نمونه بارزی که دوست لینکش را گذاشت بیشتر نگریست .
http://www.va3onak.com/1387/03/29/%d9%85%d9%82%d8%a7%db%8c%d8%b3%d9%87-%d8%aa%d8%b5%d9%88%db%8c%d8%b1%db%8c-%d8%ba%d8%b0%d8%a7%db%8c-%d9%be%d9%86%d8%ac-%d8%ae%d8%a7%d9%86%d9%88%d8%a7%d8%af%d9%87-%d8%af%d8%b1-%d8%ac%d9%87%d8%a7%d9%86/
هسته استدلال آقای باطنی که علمی و آکادمیک بودن اش چشم را میگیرد در واقع بسط دادن این دو ایده هست که:
۱- زبان فارسی برخلاف زبانهای انگلیسی یا فرانسه یا حتی عربی توانائی ساختن فعل از اسم را ندارد. این حرف به نظر درست می آید.
۲- خط فارسی دارای پیچیدگی و نواقصی هست که استفاده از آن باعث سر درگمی میشود. این حرف هم در ظاهر و بدون مقایسه با زبانهای دیگری غیر از زبان انگلیسی و فرانسه و عربی، درست به نظر می آید.
آقای باطنی از این دو ایده ظاهراً اقناع کننده نتیجه ای میگیرند که چندان اقناع کننده نیست: راز عقب افتادگی علمی ما در همین دو ایرادقرار دارد!
من در مورد این که زبان های ژاپنی و چینی توانائی ساختن فعل از اسم را دارند یا ندارند نمیتوانم با قاطعیت نظری بدهم (ایکاش دوستانی که با این دو زبان آشنائی دارند کمک کنند). اما در مورد خطی که در زبان ژاپنی و چینی بکار میرود با قاطعیت میگویم که خط آنها سخت تر از خط زبان فارسی است.
این روزها که بحث پیامک های تلفنی و نیز زبان مورد استفاده در جهان دیجیتالی مطرح هست، خیلی ها به این نتیجه رسیده اند که خط فارسی قابلیت استفاده در دنیای دیجیتال را ندارد! پرسش این است که با توجه به این که خود آقای باطنی و هواداران نظریات ایشان هم اختمالاً تصدیق میکنند که خط ژاپنی و چینی سخت تر از خط فارسی هست، چگونه است که ژاپنی ها و چینی ها به چنین نتیجه ای نرسیده اند و خواهان نغییر خط خود نشده اند اولاً، و ثانیاً مگر ظرف ۴۰ سال گذشته خط چینی تغییر کرده است یا زبانشان، که به پیشرفتهائی چنین عظیم در علم و تکنولوژی نائل شده اند؟
کاشکی به همین سادگی بود که با تغییر زبان میشد یک جامعه را به پیشرفت نائل ساخت. این همه کشور آفریقائی که زبانشان انگلیسی و فرانسه هست، آیا این کشورها به صرف این موضوع به پیشرفتگی انگلیس و فرانسه و آمریکا هستند؟
گرامیان درود
هیچ مردمی را در جهان نمیابیم که اینگونه با هم بد برخورد کنند مگر فارسی زبانان.
قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین
می ترسم از آنکه بانگ اید روزی
کی بیخبران، راه نه آن است و نه این
نخست بدانیم که پارسی و فارسی یکی نیست
فارسی چیزی من درآوردی و درهم شده ای از زبانهای تازی(عربی) ترکی و فرنگی است که بازمانده ی آن پارسی می باشد که شاید به ۳۰٪ هم نرسد.
استادان و دانشجویان گرامی زبان فارسی زبان بنیادین ما ایرانیان نیست. اگر خود را ایرانی میدانید پس پیرو زبان و فرهنگ بنیادین ایرانی باشیم.
آگاه، تندرست و پیروز باشید!
از فارسی و بیگانگی ملولم و پارسی ام آرزوست
—————–
نمونه قضاوت شما در باره فارسی زبانان خود شما هستید! چه کسی با زبان خود ستمکارتر از این؟ دست کم اندکی دانش زبانی و تاریخ زبان فارسی و زبانشناسی تطبیقی بدانید وقتی دارید نخوانده و ندانسته حکم صادر می کنید. – سیب