قصد ارائه تحقیقی در رقص و سماع و ترانه ها و غزلخوانی های سماع را ندارم. اما چون بحث پیش این ابهام را دامن زد که چرا من رابطه رقص صوفیانه و نعت رسول را زیاده مذهبی می بینم خوب است چند کلمه ای روشنگری کنم.
رقص صوفیانه همیشه جنبه عارفانه دارد تا زاهدانه. بیشتر عاشقانه است تا عابدانه. من مخالف نعت رسول در رقص نیستم اما تکیه کامل بر آن را دور از روح رقص صوفیان می دانم.
اگر رقص چرخ را از قدیم و بسیار قدیم بدانیم (چنانکه در زورخانه های خودمان باقی مانده) ربط روشنی به اسلام نداشته است تا ربط روشنی به رسول داشته باشد.
اگر رقص چرخ را از عهد مولانا به این سو بدانیم که به هر حال خطا نیست، در رقص او و صوفیان پیرو او سرخوشی و غزلخوانی رسم مسلط بوده است نه نعت رسول. شاهدش دیوان کبیر مولانا ست و چند هزار غزلی که او بخش بزرگی از آنها را در مجالس سماع فی البداهه سروده است.
رقص حتی رقص صوفیانه از نظر فقها و متشرعه به چشم سبکی نگریسته می شود. برای حفظ یک تعلق صوفیانه در حالی که شرع تسلط دارد بهترین راه حل تعبیر متشرعانه از آن به دست دادن است.
اگر فقها با مجلس رقص میانه ای نداشته باشند چون بحث از مدح رسول شد البته مشکلی نمی توانند راست کنند.
اما درآمیختن رقص عارفانه و عاشقانه (که دم از حق و یار ازلی بزند و حتی از معشوق زمینی که صورت ان معبود آسمانی است) با گرایش متشرعانه چیزی به وجود می اورد که دیگر آن حال صوفیانه را ندارد.
خلاصه کلام این است که رقص به غزل درست می شود نه مدح و ثنا. تا آنجا که تغزل در کار است رقص هنوز رقص است و سماع است. به محض اینکه از این شان دور شد و به کار دیگر پرداخت همه چیزی هست اما آن نیست که ما رقص صوفیان اش بتوانیم خواند.
یک نکته دیگر هم اینکه رقص متشرعانه مردانه است. اما رقص صوفیانه زن و مرد ندارد. چنان که به روایت ثقه نقل است که حضرت مولانا در مجالس بانوان صوفی می رقصیده و ایشان نیز با او همراهی می کرده اند. تصور چنین چیزی برای اهل شرع مافوق طاقت است. همین عنصر زنانه است که رقص صوفیانه را وارد دنیای دیگری می کند که در آسیای میانه می بینیم و در هند و چین. بی انکه ربط مستقیمی به اسلام داشته باشد.
اشاره حافظ را از این منظر بازخوانی کنیم: به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند / سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
در این باره هم که مصر مهبط و مسقط رقص باشد البته سخن هست. اگر نقشهای اهرام را صاحب اصالت بدانیم در آنها رقص هست اما از آنچه ما سخن می گوییم خبری نیست. رقص صوفیانه در آسیا و خاورمیانه بی گمان منشا هند و چینی دارد. در رقص های نوع دیگر مثل رقص شکم من نظری ندارم و از دایره بحث من بیرون است. رقص شکم از انواع رقص اروتیک است که اساسا داستان دیگری دارد اما در آن هم هند سرآمد است.
منم این تقسیم بندیی رقص صوفیانه/ رقص متشرعانه رو نمیفهمم. رقصهای صوفیانه حتی اگر ذکر نبی در آنها وارد نشده باشد، افزودههای دیگری بر آنها وارد شده که آنها را از ناب بودن دور میکند. توریست محوری در بسیاری از این رقصها یک پیرایه است. بسیاری از این رقصها به خصوص در نواحی غرب کشور ایران نوعی جشن خانوادهگی شدهاند و هیچ توجهی به سلوک ندارند و… وقتی که پیرایه تا این حد زیاد است آیا آگراندیسمان بر روی یک پیرایه و بر مبنای ان تقسیمبندی کردن کمی بیش از حد نکتهبینانه نیست؟
این روزها انقدر میون اینجور مفاهیم گنگ دست و پا زدم که سرم داره منفجر می شه. یک رقص در ظاهر فقط یک رقصه، این هدف و انگیزه رقاص هستش که اون ها رو از هم متفاوت می کنه. وگرنه از لحاظ ظاهری، رقص سماع عارفانه با رقص همراه با ضرب آهنگ موزیک زمینی هیچ فرقی نداره.
به عقیده من اون چیزی که این روز ها به عنوان مراسم سماع به خورد مردم بدبخت می دن هیچ ربطی به سماع نداره، چون بیشتر هدف جلب توریسته تا چیز دیگه. پس فرقی با حرکات موزونی که این روز ها روی موسیقی های سبک و جلف گذاشته می شه نداره. فکر نکنم تا خود آدم اهل سماع نباشه، بتونه یه سماع واقعی رو ببینه.