امشب کشف کردم که چرا خدا نمی خوابد! شاید هم بازکشف باشد. شبهای عروسی هم این سوال برایم پیش می آمد. با خود می گفتم چرا امشب اینقدر دیر بیدارمانده ام و احساس خستگی نمی کنم. می فهمیدم که نشاطی داشتن اسباب بیداری است. ولی حالا فکر می کنم وقتی کاری داری که از آن نشاط می خیزد خواب پنهان می شود. خداوند هم برای همین است که نمی خوابد. چون همیشه در کار است. همیشه مشغول طرحی نو و کاری نو است. صاحب نشاط است. نشاطی که به خواب و چرت مجال نمی دهد. برای آدمی این البته مقدر و مقدور نیست اما برای نمونه دست کم یک نفر هست که روی زمین مثل خدا بی خواب است. خضر پیامبر البته نشنیده ام که خواب نرود اما از آن چه در باره او شنیده و می دانم باید نتیجه گرفت که او کسی است که نمی خوابد. کسی که تمام وجودش سبز (خضر) است و حتی گرده های گیاهان مست بر سر و روی و بدنش که می نشیند سبز می شود و او ناچار باید دستی به سیمای خود بکشد تا آنچه را سبز شده است بروبد و پاک کند. همه ما خضرهای بالقوه ایم. گاهی سبز می شویم و بی خواب و بی نیاز به خواب و می بینیم صبح شده است. برای خدا و خضر شب و صبحی وجود ندارد. هر چه هست نشاط خلق و کار و طرح نو است. گاهی ما نیز به آن ساحت نزدیک می شویم. بی خواب می شویم. چیزی در ما زاده شده است. خواب دنیای نزدیک شدن به خود است. کسی که خوابش نمی برد به خود نزدیک شده است. خدا نزدیک است. عین نزدیکی و یگانگی با خود است. ما هم وقتی با خود نزدیک می شویم از خواب بی نیاز می شویم. خواب دنیای آزادی است. آزادی که داشتی بی خواب می شوی بیدار می شوی. خواب برای گریز از بندهایی است که به پای آزادی ما بسته می شود. مثل اصحاب کهف. خدا دورترین وجود از اصحاب کهف است.
چرا خدا نمی خوابد؟
نوشته شده در 8 دسامبر 2007
دستهبندیها: کلمات
شاه که سر مزار کوروش میگفت آسوده بخواب ما بیداریم همین را میخواست بگوید؟! با همین شوحی میخواهم بگویم ما آدمها خیلی زود گول میخوریم و نمیفهمیم کی باید بخوابیم و کی بیدار شویم و وقتی بیداریم چه کار باید بکنیم.
شک ندارم که کار جدیدی دستت هست.
خوشمان آمد. بارک الله. مختصر، مفید و تأمل برانگیز بود. این کشفهای کوچک و عمیق است که آدم را یواش یواش عارف میکند!
سلام. یه نظر روی مطلب محبوبترین وبلاگ ها گذاشتم. می شه بخونید؟
————-
پاسخ تان را همانجا گذاشتم – سیب
درود
سایت جالبی دارید.البته باید بگم قلم زیبایی دارید دوست من.
از مطالب زیبایی که نوشتید لذت بردم.
من آدرس سایتتون رو در وبلاگم گذاشتم.امید که از نظر شما مشکلی نباشه.
شاد زی
بدرود
ُسلام..
مرسی از نگاه ظریف و دقیقت …
من یادمه یه مطلبی در سیبستان خواندم با نام “سکوت خدا”. بعدها این سکوت خدا در مواقع بسیاری بک گراند ذهنم بود تا جایی که به واسطهی اتفاقی، نشستم و چندین صفحه در ارتباط با اتفاقات مهمی که ناباورانه سکوت خدا شاملش میشده، نوشتم. بعد این به یکی از پرسشهای بنیادی یا به قول اساتید “پرسشهای پرستشی” برایم بدل شد. گاهی هم البته، این پرسش جای خودش را به تناقضاتی می دهد که مثل خوره بر وجود آدمی می افتد! به هر صورت خواستم بگویم این کشف، قشنگ بود، آیا میشود روزی هم من چون شما “بی هیچ واسطه” علت سکوت خدا را کشف کنم؟ سکوت نه به معنای سخن نگفتن، بل به این معنا که اتفاقی میافتد ولی هیج “آیه” یا “نشانهای” پس از آن نیست!/
یک جا خواندم که در یک اسطوره دینی گفته شده که خداوند قبل از بعثت پیامبران، خواب را نیافریده بود. بعد از ماجرای ارسال رسولان، برای آن که مردم منکر را با یک نمونه ماوراءالطبیعی آشنا کند، خواب را به تجربههای آنان اضافه کرد.
هیچ چیز تازه ای کشف نکرده ای. این حرف ها تراوشات ذهنی مالیخولیایی و دین خو و عرفان زده است. بیش از هزار سال است که عرفای ما به دنبال طرحی نو درانداختن بوده اند و هیچ غلطی نکرده اند. مثل اسب آسیاب به دور خود چرخیده اند و گمان برده اند که به خدا رسیده اند. عقب مانده هایی که نه آسایش و رفاهی برای همنوع خود آوردند و نه خودشان از مواهب طبیعت و هستی بهره ای بردند. تنبلی و بیکارگی ونادانی و جهل مرکب را در اینجا عرفان می نامند.
عرفای ما در حقیقت نوعی آخوند و دین فروش بوده اند و هستند.
با صدسال زندگی عارفانه حتا یک آفتابه برای شستن ماتحت خود نمی توان ساخت. عرفانی که در سرزمین ما ازبوده تا هنوز می شناسیم، توجیه تنبلی روحی وجسمی فرد مرگ اندیشی است که از زندگی بیزار است.
تکنولوژی های نوینی که به همت زندگی پرستان ساخته شده است افتاده دست مشتی پس مانده که خواب های پریشان می بینند و خوابگردی را ستایش می کنند.
شما همچنان در غار اصحاب کهف بسر می بری. از دوستانت چون خضر و این پرت و پلاها به روشنی پیداست.
—————-
یک کف مرتب! – سیب
استاد اسلام شناسی ما -که کاتولیک متعصبی بود- از آیات قرآن چند تایی را معجزه ی قطعی و وحی منزل می دانست که زمان و مکان بردار نیستند و فوق طاقت و درک بشر اند و امکان برساختن آن ها از شخص نبی هم میسر نبوده است؛ یکی از آنها آیه ی نور بود و دیگری آیه الکرسی؛ و شاید چند تای دیگر. مطلب شما را که خواندم یاد همان افتادم: الله لا إله إلا هو، الحی القیوم؛ لا تأخذه سنه و لا نوم ….
قبول، باید به اعتقادات احترام گذاشت.اما بعید می دانم که اعتقاد به خدا امتیازی تلقی شود همچنان که بی اعتقادی به آن.با این حال آقای جامی عزیز،اگر فرض بگیریم که خدا، وجود شگفت انگیزی است که در ذهن انسان متولد شده،آن هم خدایی که تمام صفات برگزیده و آرمان شهری انسان را در خود جای داده و عاری از هرگونه عیب و نقس است. شور و شعور مطلق است و بهشت و جهنمش فرجامی که بندگان رانده شده را به سرزمین موعود باز می گرداند.
من همچنان باورش نمی کنم. غیابش را چرا، اما در کار خلق بودنش کمی طعنه انگیز است.
با عرض پوزش ترجیح می دهم مسیر جهان به دست یک آمیب رقم بخورد تا شعوری چنان بزرگ که دستکارش عدالتی است به نام رنج…
به قول یک لبو فروشی مثل خودم، حالا بیا جهان را اینگونه تصور کنیم:
جهانی بدون دین را تصور کنید. تصور کنید که بمب گزاران انتحاری نبودند، ۱۱
سپتامبر نبود، ۷ جولای نبود، جنگ های صلیبی نبود، شکار جادوگران نبود، طرح باروت نبود. تجزیه ی هندوستان نبود، جنگ اسرائیل و فلسطین نبود، کشتارهای صرب/ کروات/ مسلمان در بالکان نبود، تعقیب و آزار
یهودیان به عنوان “قاتلان مسیح” نبود، ‘مناقشه’ی ایرلند شمالی نبود، ‘جهاد’ نبود، واعظان تلویزیونی خوش پوشِ و فُکُلی نبودند که مردم ساده لوح را بفریبند و پول هایشان را بالا بکشند. تصور کنید نه طالبانی بود که که مجسمه های باستانی را منفجر کند، نه قطع سر کافران در ملاء عام بود، نه شلاق زدن بر پوست زنان به جرم بیرون بودن یک اینچ از پوست…
بیا تصور کنیم خدا نبود… نه، نمی گویم انوقت زشتی وجود نداشت اما فکر نمی کنید که به این زشتی هم نبود؟
زیادی بالای منبر رفتم. ببخشید
قربان صفایت
———————–
اینها که گفتی همه کار بشر بود نه کار خدا! خودش هم از اول گفته که دارم همچین مخلوقی می سازم. – سیب
سیبستان عزیز!
متن زیبایی است. فقط اگر ممکن است در مورد این موضوع که نوشتهاید:
“خداوند هم برای همین است که نمی خوابد. چون همیشه در کار است. همیشه مشغول طرحی نو و کاری نو است. صاحب نشاط است ….”
و بیشتر در این مورد که خداوند همیشه در کار است و مشغول طرح و کاری نو توضیح بدهید.
———————–
اشاره ام به کل یوم هو فی شان است و درک رابطه خدا و جهان در چارچوب خلق مدام. خلق مدام را در نگره های عرفانی دنبال کنید حتما به جواب سوال تان می رسید. دو سه جایی هم در همین سیبستان در باره اش نوشته ام. مثلا مطالب نوروزی سیبستان را ببینید. – سیب
سلام
به کل متن کاری ندارم.
«خواب دنیای نزدیک شدن به خود است. کسی که خوابش نمی برد به خود نزدیک شده است».
جمله اول رو می شود پذیرفت. چیزهایی که در عالم واقع «دو» به نظر می رسند، در عالم خواب «یکی» می شوند. اما منطقا کسی که خوابش نمی برد، یعنی درواقع به خود نزدیک نمی شود، از نزدیک شدن به خود خودداری می کند، یا موانعی نمی گذارند او به خودش نزدیک شود.
حالا من نمی دونم، در کنار خیلی چیزهای دیگر، «منطق» من هم در این وین مه آلود نمناک، نم کشیده است، یا رطوبت و برودت هوای آمستردام هم بی تأثیر نیست!
——————–
احتمالا بیشتر مساله در ناحیه قدرت زبان فارسی در ایهام است! کسی که خوابش نمی برد را باید اینطور خواند: کسی که دیگر خوابش نمی برد. یا نیازی به خواب ندارد. حی بن یقظان است. زنده بیدار است. زنده پاینده است. خود خود است. – سیب
از خواب بیدارم کردید… زیبا نوشته بودید و برای من به موقع
سیبستان عزیز!
با طرح سوال در کامنت قبل تصمیم به طرح مباحث دیگری داشتم که بعد به دلایلی از جمله نوع کامنت هایی که بعضا نوشته می شود صرفنظر کردم.
بله قبول دارم و به قول مولانا : هر زمان نو می شود دنیا و ما
اما به گمانم لازمه چنین برداشتی عشق است و عاشق است که چنین حس می کند . حضور عشق در وجود شما مبارک .امید که یایدار بماند.
به جای طرح بعضی مباحث شعری از قیصر امین یور را می نویسم وصف حال بسیاری که کم کم حتی فراموششان می شود معنا و چه بسا املای عشق را :
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبِِِِزِِِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سؤال و حوصله قیل و قال کو؟
……….
به امید دیدار
————————
برادر هیجوقت به دلیل نوع کامنتهایی که بعضی می گذارند از کامنت خودت صرفنظر نکن وگرنه دنیا پر می شود از همین کامنتهایی که دیگران را مرعوب می کند. زمستان می شود. رها کن این علامه های کتاب ندیده و بدزبان را. – سیب
آقای جامی عزیز
مقصود نه صف کردن قوای نداشته است برای خودی نشان دادن و نه توهین به فکر و اندیشه ای که با مزاج سازگار نیست. چرا که بی خدایی و با خدا بودن افراد به کسی مربوط نیست. هر کس صلاح کار خود بهتر می داند.اما طرح سوالی را بدور از هر گونه هیاهو لازم می دانم و آن اینکه مذاهب با همه ی خوبی هایشان تا چه اندازه بستری مساعد بودند برای دشنه بر حلقوم روح و آزادی و جان انسان نهادن؟ آیا کتاب های آسمانی و فرستاده از جانب خدا، تنها به گرمابه و گلستان ختم شده و برداشت هایی لطیف و یا سر از نا کجا آبادهای دهشت هم در آورده؟ تردید ندارم که بخش هایی از سخنان همان خدای فرضی (به روایت من بی سواد) زیباست اما آیا می توان آن دسته از آیه هایی را که مثلا با صراحت تمام فرمان به گردن زدن من از دین برگشته را هم صادر کرده با ساده ترن حقوق انسانی پذیرفت؟
تناقض اقای جامی تناقض. در کنار همین آیات و روایت های زیبا هستند ایات و روایاتی که بوی خون می دهد.دین برای انسانهاست و باید در اجرا درست در می امد حالا چه باتعبیر شریعتی یا بن لادن. دین و مذهب و کتابی که سرشار از تناقض است. اگر هم عده ای را سعادتمند کند به قیمت نابودی انسانهایی دگر است.
بخصوص در جامعه و شرایطی که ابزار حکومت هم باشد و بهانه ای برای تفکیک بهشتیان از جهنمیان.
کتاب و سخن حتی اگر از آن خدا باشد جایی به جز زمین برای آزمایشش نیست و سند تاریخ، گواه محکمی برای نتیجه ای که به بار آمده.از کوزه همان برون تراود که در اوست.
ای کاش در شرایط دیگری به سر می بردیم که به واسطه ی سفاهت بعضی جماعت با خدا و بی خدا موضوعات شخصی، شخصی می ماند و حرمت هر دوی ما حفظ می شد.
از حوصله ات ممنونم
——————————
من هم از دین سیاسی یا سیاستی که از دین تغذیه کند پرهیز دارم. سر دعوا هم با کسی ندارم. قصد تبلیغ هیج دین و آیینی را هم ندارم. نگاه ام به دین غیرسیاسی است. شاید اسطوره شناختی است. شاید عرفانی است. ولی هر چه هست از لذت کشف و ذوق بی بهره نیست. بیا این اشباه الرجال و لاالرجال را فراموش کنیم. بخدا گند زده اند به هر چه لذت اندیشه و تامل معنوی است. تاریخ فقط مال آدمکشها نیست تاریخ فکر و ذوق و عرفان و اندیشه هم هست. از مولای بلخ و روم تا همین سهراب جان سپهری خودمان. این هم تاریخ است. شجره طبیه است. رها کنیم این سیاست بی سیرتان را. این شجره خبیثه است. بی ریشه است. ریشه را در آب بگذاریم. – سیب
از کامنت« همان لبو فروش» این سوال تولید میشود: آن اسلام و مذهبی که این احکام را به آن منسوب میکنیم«کدام اسلام» است؟منظور شریعت رسمی(فقه) است؟ کدام فقه؟فقه نجف یا فقه قم؟ اشعری یا معتزلی؟ فقه شیخ احمد قابل یا شیخ احمد جنتی؟ آیا اصلا چیزی به اسم«خوداسلام» داریم؟
دیگر این که در قرآن هیچ آیهای نداریم(تاکید میکنم هیچ آیهای) که « با صراحت تمام فرمان به گردن زدن من از دین برگشته را هم صادر کرده باشد».مگر این که اسلام یکی از ماها چنین آیه ای را نازل کرده باشد
خضر را همانند هم می بینیم… مؤید و مشمول توفیقات روزمره و دمادم
عجب… عجیب! این احساس را ۲-۳ سال پیش در همین فصل سرما که روی قلهی شیرپلای دربند بودم کشف کردم. دقیقاً با همین مختصات و مشخصات. چشمانم گرد شد به خدا. بهقول حافظ: عجب حکایتیست حکایت عشق – کز هر زبان که میشنوم نا مکرر است…
سلام
در خیابان جمهوری راه می رفتم که کسی از درون اتوبوسی که در حال عبور بود مرا صدا زد. اتوبوس که ایستاد پیاده شد و با هم کمی قدم و گپ زدیم بعد هم به مدرسه سپهسالار رفتیم و کمی نشستیم. از پراگ آمده بود و نمیدانم کجا میرفت. مثل همیشه شاداب و پر حرف و سرحال بود. بعد هم شنیدم به لندن رفته است. امشب در سایت زن نوشت لینکی دیدم که مرا به یاد تو انداخت. تو که آمدم دیدم خودت هستی. حالا من در اتوبوسم و تو در خیابان جمهوری قدم میزنی. سایتت قشنگ است. خوشحال شدم که دیدمت. هر چند نمیتوانیم دیگر با هم در خیابان جمهوری قدم بزنیم و به مدرسهی سپهسالار برویم. دلم برایت تنگ شده است. خیلی زیاد. امیدوارم اوضاع زندگی رو براه باشد و همچنان پرنشاط و پرتکاپو باشی.
———————–
مهدی عزیز، خوشحالم که تو در کار دانشگاه ماندی و موفق شده ای و حالا در کسوت استادی قرار داری. امیدوارم واقعا امیدوارم که دانشگاه ها امروز بهتر از آن زمانی باشد که من ناچار به ترک کرسی تدریس خود شدم. فهرست پایان نامه های دانشجویان ات را مرور کردم و دیدم که موضوعات ارزشمندی را انتخاب کرده اند و درجه های خوبی گرفته اند. امید می برم که دانشگاه رونقی یافته باشد و کتابخانه ها مشتری پیدا کرده باشد. من هنوز وسوسه اتمام یک دوره تاریخ ادبیات ایران را دارم. گذاشته ام برای وقتی که زمانه اجازه دهد. لذت بخش ترین شادی زندگی حرفه ای من درخشش چشم دانشجویان ام بود که دوستشان می داشتم گرچه فضایی برای کار نمی دیدم. عکس استاد لطفی را هم در وبلاگ ات دیدم و کلی خاطره هایم زنده شد. و نیز خاطره استاد حائری که زود از دست رفت. اگر سری به اروپا زدی مرا پیشتر خبر کن. با قطاری یا پروازی خود را می رسانم. – سیب
حظ کردمم استاد … سیبهاتان سبز …
آقای جامی متن زیبایی بود خیلی زیبا
نوشته شما اثر بیخواب کننده فوق العاده ای داشت آقای جامی . بخصوص بخش نقاشی آن یعنی خضر نبی
اینجا رو همیشه می خونم چون از معدود کسانی هستید که بی فحش و پرتاب تشت رسوایی مردم از بام،می نویسید و چون منطق نوشتاری و انصاف شما را دوست دارم حالا خواندن این پست عارف مسلکانه از این نویسنده منطقی هم عجیب به دل نشست.
این نوشته از آن دسته الهام گونه هایی است که ناگهان به ذهن میرسه و کلی کام دل و عقل رو شیرین می کنه.
آقای جامی سلام.صحبت زیبایی بود خصوصا برای منی که بی شک بیشتر اوقاتم را با خدا می گذرانم.نه که در حالت طاعت و عبادت باشم بلکه به بررسی حضور خدا و تاثیر آن بر زندگی می پردازم.در سرزمینی که من نزدیک ۲۸ سال است روزگار می گذرانم همه جا پر از نام خداست.شروع برنامه های صدا و سیما مدارس سمینارها و بزرگداشتهاو…اگر ذکری از خدا نباشد انگار یک جای کار لنگ است.انگار که گشایشی در کارها ایجاد نمی شود و البته این تصوبر خدایی است که میراث پیشینیان است ودر حکومت دینی ما هم بیش از گذشته ذکر خدا می رود.طوریکه حتی گویندگان صدا و سیما هم هر وقت کم میاورند باز از خدا می گویند.عده ای آنرا حسن جامعه ما می دانند و عده ای مانند دکتر سروش آنرا برداشت استبدادی از خداوند می دانند.و دکتر مهاجرانی معتقد است که تصویرخدا و شرع او جای ما را تنگ کرده است.امامن به خدای داخل ایران کار ندارم.در این چند ساله که وبلاگ هموطنان خارج از ایران را می خوانم و البته رادیوهای خارج فارسی زبان را می شنوم تعجبم این است که چرا حضور خدا اینقدر کمرنگ است.شایدآنقدر انسان محوری در غرب قوی است که دیگر مجالی برای حضور خدا نمی ماند. شایدآنقدر خدا را به شکل خواسته هایمان در آورده ایم و محکوم غرایز و حوائجمان کرده ایم که دیگر خدایی باقی نمی ماند که عرض اندام کند بر خلاف اینجا که خدا حاکم بالفعل است.
بدون شک نوع نگاه به خدادر شکل رفتار مردم موثر است.خدای شما چه شکلی است؟
(راستش را بخواهید من هنوز با خدای شما مشکل دارم)
×راستی من هم به مانند آن خواننده عزیز هنوز هم “سکوت خدا”یتان را از یاد نبرده ام.
——————–
احسان عزیز، کاش می نوشتی مشکل تو با خدای من چیست. – سیب
سیب عزیز!بی خیال چندان مهم نیست.
اما در خلوت خودم گاه این سوال پیش می آید که آیای خدای غالبی وجود دارد ویا همه تصویرهایی که ما از خدا داریم یکسان است و قابل احترام حتی اگر آن خدا خدای یک همجنسگرا باشد؟
——————————-
من فکر می کنم همجنسگرایی ملازم بی خدایی نیست. نمونه هاش زیاد است از کلیسا و حوزه های دینی ادیان مختلف مثال نمی آورم. کافی است به تاریح نگاه کنید و مثلا شخصیت جهاد کنندگانی مانند محمود عزنوی را مطالعه کنید. به عبارت دیگر، کسی که به خدا معتقد است با «گناه» – در اصطلاح دینی- از اعتقاد خود خارج نمی شود. وگرنه توضیح المسائل ها وارد بحث هایی مانند وطی حیوانات و زنا و لواط نمی شدند. – سیب
سلام به همگی
یک سوال:
آیا کسی هست که استاد ایلیا را نشناسد و ظلم هایی را که بر او رفته نشنیده؟ شما استاد را می شناسی؟آیا با ایده ها و تفکراتش آشنایی؟
www.yasinews.blogfa.com
زیبا بود… و چقدر عجیب است برایم که چرا تا به حال نمی خواندم اینجا را!!
I’ve just added you in my web-log!
اوکی حالا که فهمیدی چرا خدا نمیخوابد بهتر است از خاب بیدار شوی .
اگر خرد و عقل داشتیم اینگونه با این مطالب وقت خود را بیهوده نمساختیم.
متاسم فقط همین
——————-
ما را همین بی عقلی کفایت است و شما را هم عفلی که دارید لکم دینکم و لی دین – سیب
الله اکبر یعنی خداوند بزرگتر از آن است که تصور می کنیم حالا باز هم درمورد خواب همچین فکری دارید.
فکرتون خیلی کوچیکه معلومه هنوز فکر بزرگی ندارید .
هر چی بزرگتر فکر کنیم باز هم ما نمی فهمیم
——————
گفتم که ما همان شبان ایم و شما موسی لکم دینکم و لی دین. ما که آزاری نداریم به شما. شما این خداتان را به رخ ما نکشید – سیب
خواب لازمه جسم مادی است تا در غفلت جسم روح به عالم غیر ماده(زادگاه خود)برگردد وتا هنگامی که این بازگشت ابدی شود (مرگ)اتفاق می افتد ولی خدا انرژی است نه ماده که بخوابد یانه خدا را با ذات بی نهایت و متعالی درون خویش قیاس کن نه کالبد ظاهر ی که در عالم ماده نیاز داری
بسیار عالی نوشته بودی
حق یارت
با سلام
مطلب جالبی بود.
ای کاش همه ما از خواب سنگین طبیعت بیدار شویم تا ببینیم آنچه ما را بابت آن آفریده اند.
ای کاش می شد کسانی از خواب همیشگی غفلت بیدار شوند که به بندگان خدا ظلم می کنند و نمی دانند که خداوندمتعال همیشه بیدار و شاهد اعمال آنهاست.
به وبلاگ من هم سر بزن.
http://qhodratnasirloo.blogfa.com
یا علی.
با سلام به دلیل ذوق قشنگتون بهتون تبریک میگم اما ای کاش منظورتون رو از خواب دقیقتر بیان میکردید چون گاهی اوقات یک خواب ما کلی ما رو صیقل میده و ما رو هدایت میکنه و خدا هم در خواب با ما شفاف تر صحبت میکنه که البته منظورتون رو درست فهمیده باشم شما هم با من هم عقیده اید که ما در آن حال اگر چه به ظاهر خوابیم اما از هر موقعی تو زندگی بیدارتریم اون خوابی که مارو از خدا فاصله میندازه آن است که ما در بیداری هم چشم و گوش بسته ایم و نمیتوانیم خدا را ببینیم ما اگر بیدار باشیم حتما و همیشه می توانیم او را ببینیم همانطور که حضرت علی(ع) گفت من خدایی رو که نبینم پرستش نمیکنم گاهی اوقات یک خواب خوب به ما نشاطی می دهد که همه عمر بیداریم در پایان باید بگویم از مطلبت لذت بردم و جرقه ای در ذهن من زد ازت تشکر میکنم
خوبه . باید انسان در مورد همه چیز آزادانه فکر کنه . شما درست میگید اگه ما با نشاط و سرحال باشیم نیازی به خواب نداریم چه برسد به خدا که منشا انرژی است .
اصلا نمی فهمهم چی می گی ! خواب به جز رفع نیاز جسم یه ارتباطه یعنی دیدن بدون چشم شنیدن بدون گوش یعنی بودن بدون حضور من دیدیم کسی که به خود رسیده بودبه خدا “دیگه بیدار نبود”!
عالی بود……..مولوی یه شعری داره که می گه:
چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسبی
چون شمع زنده باشی همچون شرر نخسبی
درهای آسمان را شب سخت می گشاید
نیک اختریت باشد گر چون قمر نخسبی
اگر نظر شما راجع به سیاست اینه پس کی باید کارها را اداره کنه ؟ یعنی انسان ها هیچ حقی نسبت به هم ندارند ؟ یعنی اگر کسی کاری ازش میاد نباید بکنه ؟
——————–
؟! – سیب