می کوشم مرز سیبستان و زمانه را حفظ کنم اما برای تکرار این مطلب از زمانه در اینجا بر من خرده نگیرید. زمانه مخاطبان خود را دارد و سیبستان مخاطبان خود را. دوست داشتم نظر مخاطبان سیبستانه را هم بشنوم. هر قدر فکر کردم دیدم این مطلب بدجوری در هر دو مملکت به کار می آید هم ارض ملکوت و هم سماء زمانه! – می گویید نه بخوانید و دستگیری کنید:
مردم غنی ترین منبع ایده ها هستند. این را گردشی مفرح و لذت بخش در بخش وی-پاد ببین تی وی بار دیگر به من نشان داد. طنز و صراحت آنها و خلاقیت و رنگارنگی آنها پایان ناپذیر است. زندگی به روایت آنها زنده ترین روایت است. رسانه عصر ما رسانه قرن بیست و یکم رسانه مردم است.
مشهور است که قرن بیستم قرن مردم بود. تلویزیون بی بی سی یک مجموعه مستند عالی با همین نام و با محوریت همین ایده ساخت که محتوای آن به صورت کتاب هم در دو جلد بزرگ منتشر شده است. اما واقعیت این است که قرن بیستم قرن خلق بود. قرن توده بود. قرن بی شکلی و همشکلی توده بود. قرن دولت بود که هر طور می خواست به مردم شکل می داد. قرن بیستم در حقیقت قرن دولت بود. قرن پروپاگاند بود و جنگ سرد. قرن ایده های کلان و فراگیر و وعده بهشت های دست نیافتنی بود.
کسی مثل همه کس
قرن بیست و یکم اما قرن مردم است به معنای فردی آن. قرن اهمیت یافتن تک تک مردم. قرن ابداع بی نهایت از سوی فردهای کثیر و بی شمار. قرن بهشت های کوچک است و خواستهای نزدیک. قرن کشف خویشتن است. رسانه این قرن هم رسانه ایده های بی شمار است. ایده های کوچک بی شمار. هر خواننده ای هر مخاطبی با خود ایده ای می آورد. نظام جهان دوباره مانند نظامی می شود که در آن دوبیتی های مردمی سروده می شد. ترانه های مردمی سروده می شد. دوره ای که دوبیتی مهم بود و کسی نمی پرسید شاعرش کیست. ترانه دهان به دهان می گشت و نمی دانستی ترانه سرای اش کیست. و اگر هم می دانستی نامی بود عمومی. محمد درزی بود یا علی ماستی یا شاطر عباس. کسی مثل همه کس. کسی که می توانست حرفی بزند که حرف ما باشد. رسانه ما باشد. قرن بیست و یکم بازگشت است به این ارتباط فراموش شده. تکنولوژی این بار جهان را مردمی تر می کند.
پایان عصر «مدیریت» رسانه ای
از آنجا که جهان کهنه تا مدتها بر جهان نو سایه می اندازد تا زمانی که این نهال نو ستبر گردد و جای خود را باز کند بسیاری کسان هنوز تا مدتها به چشم کهنه مسائل نو را قضاوت می کنند. هنوز بسیارند کسانی که فکر کنند رسانه های نو تحت سیطره فکر و دستور واحدی اداره می شوند. آنها مدل ذهنی شان دولت-مدار است. در جهان کهنه هر چه بود زیر سر دولت بود و لاجرم مدیران رسانه ای دانای اسرار بودند و توطئه اندیش و متهم یا ستوده از جانب مخاطبان. اما رسانه نو به معنای قدیم «مدیریت» نمی شود. کسی نمی گوید این بکن یا آن نکن. ایدئولوژی وجود ندارد. گزینش و شورای تیتر و تیغ سانسور نیست. مخاطب است که رسانه را می سازد. چیزی برای پنهان کردن نیست.
البته این دست منتقدان و قاضیان تقصیری ندارند. آنها هنوز با مدلهای دولتی رسانه آشناترند. مدلهایی که آشکارا تحریف می کنند و آشکارا نادیده می گیرند و جانبدارند و مثلا در کشور خود ما سه دهه است می کوشند جریان فکری خاصی را تبلیغ و القا کنند و جا بیندازند. رمز اینکه موفق نمی شوند درست همین است که جهان نو ترفندهای کهنه را بر نمی تابد. رمز تلاش شان اما تعلق شان به جهانی است که دیگر گذشته است. می کوشند بی آنکه نتیجه ای بگیرند که می خواهند. دیر یا زود مقتضیات جهان نو رسانه ای راه خود را باز خواهد کرد. رسانه جمعی مثل سینما ست. سینمای خوبی که مشتری نداشته باشد باید خود را بازاندیشی کند. سینما و رسانه بی مخاطب معنا ندارد. همین ضرورت مخاطب داشتن مثلا سینمای ایران بخصوص نوع دولتی اش – یا تحت حمایت دولت و نزدیک به شعارهای دولت – را تغییر داده است و رسانه های جمعی را نیز دیر و زود دگرگون خواهد کرد.
مردم پدیدآورنده رسانه اند
رسانه ای مثل رادیو زمانه یا ببین تی وی را باید با معیار عصر نو سنجید. باید جای بیشتری برای مردم باز کرد. نه مردمی که فقط تلفن می زنند و فکس می فرستند و پیام می گذارند و سوالی دارند و کامنتی. بلکه مردمی که پدید آورنده اند. از زندگی خود می گویند. از خواست و ناخواست خود می گویند. مردمی که نیروی تازه ای هستند که بسیار چیزها را دگرگون خواهد کرد.
عصر تکصدایی و قهرمانهایش و استانداردهایش گذشته است. رسانه جدید تعریفی دیگر دارد. تعریفی که در قدم اول دولتی نبودن است. نفی اقتدار تسلط ایدئولوژی دولت است. و همزمان نفی اقتدار ایدئولوژی های رقیب دولت. این رسانه مردم کوچه و بازار است و به میزانی که آنها در آن مشارکت می کنند وزن پیدا می کند.
انقلابی بی دولت
سیاستمداران آینده نگر در دولت یا در اپوزیسیون نیز بهتر است از هم امروز خود را برای فردایی آماده کنند که رسانه فارسی نیز دهها شبکه چند رسانه ای مانند زمانه و ببین تی وی داشته باشد. این رسانه ها صدای مردم خواهند بود. صدایی که نمی توان ناشنیده گرفت. بی اعتنایی به آن یا مخالفت با آن و سنگ اندازی در راه آن نیز کار خردمندانه نیست. چشم به روی واقعیت بستن است. این ایده ای است که دارد جهان رسانه را فتح می کند. این دست شبکه ها گرچه هنوز نونهال اند اما قدرت واقعی رسانه در همانها ست. منظورم در نام نیست در مدل است. این مدل آینده رسانه است آینده ای نه چندان دور.
امروز نه رسانه های ابودلقکان کمانچه کش جواب نیازهای ما ست و نه رسانه های ایدئولوژیک دولتی یا آنتی-دولت. قدرت در بازگشت به مردم و نو کردن روشهای رسانه ای و تعریف مجدد آنها برای همسویی با مردم همچون پدیدآورندگان رسانه ای است. کنار گذاشتن گله و شکایت از دست مردم و نظر های تیز و صریح ایشان است. راه باز کردن برای پسند آنها ست و دست برداشتن از هدایت ایدئولوژیک و تعیین تکلیف کردن برای مخاطب که چه بپسندد و چه نپسندد. تصدیق می کنید که این انقلاب دیگری است. انقلابی که با رسانه ممکن می شود. رسانه ای که خود انقلاب است. انقلابی بدون انقلاب. بدون دولت. انقلابی که وبلاگ نمونه اول آن است اما نمونه آخر نخواهد بود.
مردم پدیدآورنده رسانه اند
http://rajanews.com/News/?11357
—————————-
دیده ام این مطلب را. می خواستم چیزی بنویسم با این عنوان مثلا: ناتوانی از تحقیق در واقعیت های ساده. این دوستان که این چیزها را می نویسند واقعیت های ساده ای را هم مثل اینکه من مدیر بخش فارسی بی بی سی نبوده ام نمی توانند شناسایی کنند امری که نشان می دهد هیچ از رسانه و تحولات رسانه ای خارج از کشور نمی دانند و مثلا اسمی هم از باقر معین نشنیده اند. اگر آنها بی بی سی را نمی شناسند چگونه می خواهند در باره رسانه های دیگر و امور دیگر حرفشان سندیت داشته باشد. کاش مخالفت هم جدی بود و از سر شناسایی و دانش و تحقیق. صد حیف که همیشه از خیالی جنگ مان و صلحمان – سیب
اینجا، یک مزیت مهم نسبت به زمانه دارد و آن هم نظر دادن با خیال راحت است (دلیلش بماند)
من به این انقلاب رسانهای (یا بهتر بگوییم نسل نوی رسانهها) شدیداً علاقمندم. شاید دلیل اصلیاش پررنگ شدن هویت شخصی، سلیقه شخصی و انتخاب شخصی است. این همان دلیلی است که وب ۲.۰ هم برایم جذاب است و قطعاً این پدیده (وب ۲.۰) یکیاز کلیدیترین نشانهها و آغازین نقاط این انقلاب رسانهای است.
با همه اینها، یک دغدغه مهم و به بیان بهتر، یک مانع جدی نیز بر سر این راه وجود دارد: «اقتصاد»
بگذارید یک مثال مشخص بزنم: چرا لیبرالیسم، انسانگرایی و فردگرایی (Individualism) به جای ساختن صنایع و بنگاههایی به عدد آدمها، کارتلهایی بزرگ و بزرگتر پدید آورد و به انباشت سرمایه انجامید؟
هر چند نبرد رسانههای نسل پیشین و نسل نو، به جنگ فیل و مورچگان میماند. اما برنده این جنگ را تعداد مورچگان و پایداری فیل تعیین میکند. آن هم به شرطی که فیل، تولید مثل و پشتکار را از مورچگان نیاموزد. امروز رسانههایی نه چندان بزرگ هم دارند «از وبلاگ میآموزند»
————————-
بهرنگ عزیز، عصر غولها تمام شده است. از این تحول تازه انتظار تکرار تاریخ گذشته را نباید داشت. غولی هم باشد غول دیگری است. – سیب
درود بر دانشی استاد گرانمایه! ما نیز مدتی در دانشگاه کردستان در محضر شما زانوی شاگردی بر زمین ساییدیم
———————–
سلام بر علی عزیز. خوشحالم در این دنیای مجازی همسایه ایم. لطف داری. معلمهای نسل جدید مثل ما خود نیز همزمان شاگردند. – سیب
سلام برادر! چیزی خطاب به شما نگاشته ام. بیایید
———————–
بله دیده بودم این مطلب را. از اتفاق امشب می خواستم مطلبی بنویسم در باره اباحی گری به همین بهانه که شما دست بنده داده اید ولی کار دیگری دستم هست از همین کارهای گل که گاه آدم برای کار دل بدان گرفتار می شود. تمام کنم شاید هم امشب یا شبی نزدیک چیزی نوشتم. کلا کمی تا قسمتی سوء تفاهم شده است. کمی هم از همه جانبه نگری دور افتاده اید. ولی خب بماند تا بعد. اگر خواستید اندیشه کنید مقدمتا در این بیندیشید که بعضی خون را مباح می کنند و بعضی هم نظر را. کدام انسانی تر و دینی تر است؟ – سیب
http://www.pinocchiocircle.blogfa.com/
با احترام
۱- تمامی این رسانه های فردی نیازمند بستری برای اشاعه هستند که در حال حاضر اینترنت هست و مسلما این بستر توسط سازمان ها که خودعموما وابسته به بنگاه های اقتصادی و سیاسی دیگر هستند کنترل می شود.
۲- به علت پراکندگی زیاد اطلاعات و رسانه های فردی، نیازمند موتورهای جستجوی بی طرف هستیم که به همان علت یادشده لزوما بی طرفی حفظ نخواهد شد.
۳- عموما اطلاعات هنگامی از سوی دریافت کننده باارزش تلقی خواهد شد که قابل صحت سنجی باشد و همچنین عقاید و خط مشی فکری و سیاسی رسانه مشخص باشد. به نظرم دستیابی به این موارد در خرده رسانه ها اگر غیرممکن نباشد، بسیار دشوار است که عملا نهادهای بزرگ رسانه ای قدرت خود را حفظ خواهند کرد.
درود بر شما
با اینکه با مطالب وبلاگ شما مدت بسیار طولانیست که حال میکنم و از مطالب وزین آن بهره های فراوانی برده ام ولی جسارتن باید عرض کنم من فکر میکنم شما گاهی دچار نوعی تحلیل زدگی میشوید که نهایتن به بازی با کلمات هم منتهی میشود از جمله در این پستتان علاوه بر اینکه انسجام برخی پستهای دیگرتان را ندارد وفراز و فرود آن چندان منطقی نیست وتناقضاتی در آن دیده میشود شما مطلب ساده ای را که همان جهانی شدن و انفجار اطلاعات و ….است (و البته باعث و بانی آن هم فقط رسانه ها نیستند) را بنوعی شاعرانه تحلیل کرده اید .میخواهم بگویم لزومن تحلیل هر مطلبی از همه نوع رویکردومنظری میسر نمیباشدولااقل اینکه به حقیقت و دانش بیشتر منجر نمیشود واز آن بالاتر هر مطلبی قرار نیست تحلیلی بر قامتش دوخته شود تا زوایای پنهانش آشکارشود واین مستقل از مهم یا غیر مهم بودن آن مطلب است. مهرتان افزون
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/social/more/13059/
درود بر شما! حرمت خون و سخن مانعه الجمع نیست. نمی توان هر دو را با هم پاس داشت؟ من همچنان منتظر روشن گری شما هستم. شبتان روشن و خوش
————————
دوست عزیز، خوشحال می شوم یک نوشته تان را در باره کسانی که خون را مباح کرده اند و جان و آبروی آدمها را نیز به من معرفی کنید. روشنگری هم چشم. – سیب
سلام! من برای خود چیزی ندارم. اگر هم چیزکی هست چیزی نیست. یک جهان زیسته ی ریز و خیلی خرد. وقتی انقلاب کردید یا کردند نبودم و وقتی بودم انقلابی نمی کردید یا نمی کردند! اما خب! آن شب که آن کودک دوناتم را در تاکسی چنگ زد ـ و لابد گرسنه بود ـ تا سه روزبعدش از خانه بیرون نمی آمدم و چیزکی هم نگاشتم، اینجاست:
http://rendane.blogfa.com/post-77.aspx
دوستان ریختند و در کامنت دونی، مهرم ورزیدند. البته توجه دارید که من ماهی چند دهه هزار تومان بیشتر نمی گیرم (آن هم شهریه ای است که مال/دین داران برای خدا می دهند!!) و تنها دوناتی کوچک بود که می توانست معده ی باز هم کوچک آن پسرک را رمق دهد. شاید اگر در آمستردام بودم چیزهای دیگری می یافتم و در معرض چنگ زدن قرار می دادم!! درست است؟
این در ادامه اش بود:
http://rendane.blogfa.com/post-78.aspx
بدک نیست!
بلد نبودم اما برخی روزنامه های خودمان خودم را خیلی می خنداند، این، همان خنده است:
http://rendane.blogfa.com/post-83.aspx
و این جا هم:
http://rendane.blogfa.com/post-79.aspx
بیشتر هم هست، وقت نیست. تاسوکی، برخورد با بدحجابی و…
البته این که توپ را در میدان من می اندازید، درخور تحسین است! یادم رفته بود که در رادیوی من یک چیزهایی که برای یک قومی مقدس اند، مسخره….حق مدد
از شما دعوت می کنم مقا له ای در باب تکامل تدریجی انسان یا اثبات بیان نظریه داروین و مشابهت آن با آیات قر آن و اینکه حضرت ادم ابتدای خلقت انسان نیست بخوانید
————————–
ممنون. امیدوارم کتاب تکامل در قرآن آقای مشکینی را هم خوانده باشید که نشان می دهد بر اساس قرآن می توان هم در جهت موافقت و هم در جهت مخالفت با داروین اظهار نظر کرد. – سیب