خدایی که انسان را ویران می کند خدای ما نیست
اتین ژیلسون (۱۹۷۸–۱۸۸۴)، فیلسوف توماسی و مورخ برجستۀ فلسفه قرون وسطی، کتابی دارد به نام تحقیقی در نقش تفکر قرون وسطی در شکلگیری نظام دکارتی (۱۹۳۰) که ترجمۀ فارسی آن با عنوان نقد تفکر فلسفی غرب (ترجمۀ احمد احمدی، تهران: حکمت، ۱۳۶۰) منتشر شده است و به چاپهای متعدد نیز رسیده است. این کتاب تحلیل درخشانی است از الهیات و فلسفۀ قرون وسطی که فلسفۀ دکارت از آن بیرون آمد. این کتاب را در هنگام دانشجویی بسیار دوست داشتم و چندبار خواندم، تا جایی که تأثیری بسیار ماندگار در ذهنم گذاشت.
تا جایی که به خاطر دارم (اکنون کتاب را در پیش رو ندارم) یکی از نکتههای آموزندهای که ژیلسون در آنجا مطرح میکند این است که تحقیر عقل و دستاوردهای انسانی (از جمله فلسفه و دیگر علوم عقلی و انسانی در قرون وسطی) به نام «الهیات» و «علوم دینی» و برتری دادن آنچه به اصطلاح «الهی» است بر آنچه «انسانی» است تا بدانجا پیش رفت که دست آخر نه تنها خود «انسان» بلکه تمامی آفرینش خدا، یعنی طبیعت، هم خوار و ذلیل شد.
بدین ترتیب، به گفتۀ ژیلسون، جهان به ویرانهای تبدیل شد که «خدا» یگانه موجود آن بود و البته موجودی ناشناختنی و بسیار پرهیبت. اما پرسشی که بعد پیش آمد این بود، این خدای ویرانهها و موجودات حقیر و زبون دیگر چه جای پرستیدن داشت؟ مگر نه اینکه خدا را باید برای آفرینش زیباییها و دانشها و تواناییها ستود و نه زشتیها و جهالتها و ناتوانیها؟ کدام انسان است که بتواند چنین جهانی را تحمل کند؟ و کدام بشری است که بتواند خدایی را بپرستد که چنین آفریدههای بیارزشی دارد؟
اینجاست که ژیلسون هم مانند مارکس و نیچه مدعی میشود که میباید بذر بسیاری از شورشها علیه اندیشۀ دینی را در میان برخی «اصحاب کلیسا» جست که با نگرشهای احمقانهشان به جای بالا بردن خدا او را پایین آوردند (و البته او مدعی است که برخی از آنان زیر تأثیر محمد غزالی مسلمان بودند)، چون بر این گمان بودند که برای «بالا بردن» او باید «مخلوقاتش» را پایین آورد.
اما چگونه میتوان خدا را با پایین آوردن آفریدههایش «بالا» برد، اگر خدایی خداست باید آفریدههایش هم همانقدر ارزشمند باشند، چه چیزی جز عظمت جهان و مخلوقاتی که گویای قدرت خدا در آفرینش است میتواند ما را به پرستش و ستایش او وادارد؟ پس باید به خاطر خداهم که شده به مخلوقاتش احترام بگذاریم. بنابراین، همانطور که مایستر اکهارت یا آکوئیناس گفت: «هر آنچه انسانی است خدایی است و هر آنچه خدایی است انسانی است»، یا به تعبیر شیخ محمود شبستری خودمان در گلشن راز: «جهان انسان شد و انسان جهانی/ از این پاکیزهتر نبود بیانی».
برگرفته از: فل سفه؛ برای خواندن متن کامل کلیک کنید
نظرات
نظر
بایگانی سیبستانک
چقدر این خوب بود
خیلی خیلی خوب بود
🙁
وقتی از جنگ حرف می زنیم از چه چیزی حرف می زنیم؟
—————————
راست می گویی. تو حتما از نسل بعد از جنگ هستی. اما برای ما جنگ یعنی بسیار چیزها. صف و بمباران و موشک و آژیر و جبهه و دوستانی که یک به یک از دست دادیم یا بخشی از بدنشان را از دست دادند.یعنی موجی شدن ما. افسرده شدن ما. یعنی سنگرهای کیسه شنی. دزفول و کرخه و عین خوش. جسدهای بر خاک افتاده. عقب نشینی های مفتضح و پیروزی های پر هزینه و پر کشته. جنگ یعنی تسویه حساب سیاسی با همه. یعنی سهمیه. یعنی کوپن. یعنی حسرت. یعنی بردن بچه ها از تهران به شهرستان. یعنی تنها خوابیدن در خانه وقتی شهر با موشک بر خود می لرزید یعنی اینکه فردا نداشتی. زندگی نداشتی. کشته بود که می آمد. شهید. بعد هم لشکر اسرا از کجاش بگویم؟ فقط بگویم که خرمشهر و آبادن چه عروسهایی بودند وقتی من سال ۱۳۵۴ آنجا بودم. حالا را ببین. این یعنی جنگ..
شکست امروزمان فقط برای خرمشهر نیست..
دلمان را خوش می کنیم با خاطره روزی که هیچ گاه از یادمان نخواهد رفت..
برای من خرمشهر همان هاست که نوشتی و هرسال در سالگرد آزادیش همین حس را دارم.
به نظرم این چند خط نوشته ی حاجی کنزینگتون در مورد خرمشهر منطقی تر و قابل قبول تر است: “داستان فتح خرمشهر، یکی از مظلومترین حماسه های ماست، چون یا بین خاطرات تک رنگ بچگی مون گم شده یا لا به لای مشاجره پایان دادن یا ندادن به جنگ، تنها شده نقطه ای از تاریخ معاصر.نگاه خودی و غیرخودی باعث شده تنها ملت دنیا باشیم که انقدر به قهرمانان به خاک افتاده اش بی تفاوته چون فکر می کنیم احترام به اونا، احترام به حکومته، چون فکر می کنیم اگه اونا زنده بودند، لابد الان بلای جون مردم می شدند.”
سلام.اگر آبادانی در خرمشهر و البته آبادان می بینیم نه تلاشهای حکومت بلکه تلاش و کوشش خود مردم است.برای من که ۹ سال از بهترین سالهای عمرم را در آنجا زندگی کردم تصور نبود خیابان های کنده شده و فاضلاب روان داخل خیابان و صد البته جای شنی تانک و خمپاره های عمل نکرده شهری که به قول شما به فتح ۲۵ سال پیش خود دلبسته است چون سراب می ماند.
آقا این بلاگ هم جالبه اگر خواستید بهش سر بزنید.من تصادفی پیداش کردم.ممنون.
http://shirazi.blogfa.com/
رفیق من داری تند می ری و بی انصافی می کنی. آیا واقعا َآدم جنگ دیده ای مثل شمااز جنگ همین ها را درد که برای آدم جنگ ندیده ای مثل خانم عاطفه بگوید؟ جنگ فقظ همین ها بود؟ “جسدهای بر خاک افتاده” یعنی چی؟ مگر جنگ بدون جسد وسیاست ، و پیروزی بدون کشته هم می شود؟جنگی که باعث شده من این کامنت مزخرف را یک دستی برای شما تایپ کنم(شرمنده ام)،به جز خون و خاک یتیمی و هزار مسأله دیگر، خیلی چیزهای دیگر هم داشت که بچه های من وشما و امثال خانم عاطفه باید بدانند: جهان آرا،باکری،زین الدین و بچههای بیست و سه چهارساله ای که روی مین میرفتند تا بقیه سالم بمانند.خرمشهر و آبادان الآن دیگر عروس نیستند واین خیلی تلخ است، ولی فراموشی این هایی که من گفتم و شما نگفتید هم تلخ است.
—————————-
دوست من راست می گویید. جنگ چهره های برجسته داشت شجاعت های مثال زدنی داشت. اما این هم بود که همه آن صداقت ها در همان جبهه ها از بین رفتند و در پشت جبهه یا تبدیل به فراموش شدگان شدند یا معلولانی که زیر فشار نرمالیزه شدن زندگی نابود می شدند. جنگ یک چهره ندارد. اما جنگ ما مثل همه چیزهای دیگر ما خیلی از ارزیابی همه جانبه دور ماند. من برای هر کس که برای ایران جنگید و جان داد یا سلامت اش را از دست داد احترام عمیق قائلم. اما ابزارگرایان در میان ما چیزی از حرمت جنگ باقی نگذاشته اند. مثل اینکه از دین باقی نگذاشته اند. جنگ که از دین بالاتر نبود. روزی دوباره به جنگ بازخواهیم گشت تا یاد فرزندانی که برای وطن مردند را چنان که باید بزرگ بداریم. روزی به دین هم دوباره برخواهیم گشت تا آسیبهایی را که بر چهره و اندامش نشسته بزداییم. – سیب
سلام من شاید کمتر نظر بنویسم اما یکی از جاهایی که هر روز به آن سر می زنم وبسایت شماست. همیشه خواندنی، زیبا، معتدل و منطقی می نویسید. خواندن نوشته های شما همیشه لذت بخش است و عمق اطلاعات شما ستودنی ست.
با اجازه لینک دادم
سلام. این اولین باره که کاملاً با شما موافقم!
در میانه این بحث داغ “جنگ چیست؟” در میانه اینکه خرمشهر چه بود و چه شد مطمئنا تلخ ترین حقیقت این است که آنهایی که فارغ از این بحثها به خرمشهر رفتند و برنگشتند یا در خرمشهر ماندند و جنگیدند دیگر نیستند و تلخ تر اینکه ما لا به لای ایدئولوژی های رنگ رنگ خود آنها را از یاد می بریم.
با شما موافقم ما هنوز به خاطره یک پیروزی دل خوش کرده ایم اما فکر نمی کنیم آنها که فتح کردند..رفتند. ما که مانده ایم چه می کنیم؟!
با سلام وعرض پوزش از اینکه مطلب زیر ارتباطی با پست شما ندارد ..چون ایمیلتان را نیافتیم در اینجا پیغام گذاشتیم
..مفتخریم به اطلاع شما برسانیم سایت جدید “ایران تورنتو دات نت” به عنوان اولین و جامع ترین سایت خبری و اطلاع رسانی فارسی در آمریکای شمالی ، در شهر تورنتو افتتاح شد.
خواهشمند است با مراجعه به این سایت، درصورتیکه مطالب آن را مفید یافتید به سایر خوانندگان خود معرفی نمایید.
ضمنا این سایت غیر سیاسی است اما از مطالب اجتماعی و بین المللی استقبال می شود.
با احترام
گروه فرهنگی و اطلاع رسانی ایران-تورنتو مدیا ( ایرانتو
ممنونم از حسایت تان نسبت به زندگی و لذت
دوست من سلام
مدتی است که به مطالعه تاریخچه خرمشهر و دفاع ۴۵ روزه آن پرداخته ام.در این راستا به دنبال شاهدان عینی و گمنام ۴۵ روز دفاع میگردم.تصمیم دارم با زنده نگهداشتن نام گمنامان و نحوه شهادتشان دین خودم را به آنان اداکنم.
اگر ازاین گروه اطلاعی دارید لطفا به ایمیل آدرسی که ذکر شده اعلام فرمایید.
یا حق
این را باید از آنانی پرسید که هشت سال کشور را دچار! سازندگی کردند و امیرکبیر را بدنام
تیتر بدی نبود من هم این را پیشنهاد می کنم:
خونین شهر! آزاد شدی اما خرم شهر نشدی
جویبار لحظه هاتان جاری یاعلی
خرمشهر یک شهر نیست.
خرمشهر یک ملت است.
خرمشهر یک کشور است.
خرمشهر یک فرهنگ است.
اینها را از یک وبلاگ برداشته ام. نامش مهم نیست. از بروبچه هایی که در حالی که معلوم نیست اندیشه اش با ارزشهای انقلاب و جنگ چقدر همخوان است دوست دارد یک جوری خودش را به جنگ تحمیل کند و مدعی دفاع از آن شود. و این یک ظلم دیگر تاریخ است. شکست خوردگان سیاسی و گم گشتگان فکری که ذهنشان پر شده از کینه و نگاه ایدئولوژیک به همه چیزِ خودشان و کشورشان، با همان سوگیری ایدئولوژیک، در برجهای عاج پا روی پا می اندازند فنجان قهوه شان را سر می کشند و صداشان را صاف می کنند و با موضعی طلبکارانه درباره کشورشان اظهارنظر می کنند. و در افکارشان ناکامیها و ناتوانیهای ذهنی خودشان را به وطن و هرچه که مربوط به میهنشان باشد فرافکنی می کنند. خرمشهر یک نماد است. آینه ای از خود ما. نگاه طلبکارانه مان به عالم و آدم. و فراموش کردن سهم و وظیفه خودمان از چیزی که دوست داریم می بود ولی نیست. فرافکنی سرگشتگیها و ناکامیهای ذهنی خودمان به دین و دولت. پرنویسی و نظریه پردازیهای رنگارنگ بی مایه همراه با بی عملی و بی عرضگی و وادادگی. خرمشهر تا کی باید اسیر این بازیهای سیاسی و ژستهای تبلیغاتی ما باشد؟ کی می خواهیم دست از این سیاهبازیها برداریم و خودمان با واقعیت روبرو شویم و قدم به قدم حرکت کنیم و از کلی گویی های سیاسی و شعارسازیهای تبلیغاتی دست برداریم؟
——————————–
و کی می خواهند بی اعتنا به این نظریه پردازیها بالاخره دستها را بالا بزنند و خرمشهر را بر اساس وعده های بیات شده بسازند؟ ساخته شدن خرمشهر جواب به همه پرنویسی ها و نظریه پردازیهای رنگارنگ و سیاهبازیها ست. – سیب
آقای جامی عزیز باز هم بعد از چند ماه سلام.عصبانیم و به شدت عصبانیم.ببنید ما جوانها در چه منجلاب فکری دست و پا می زنیم و آنوقت روشنفکران بی فکر ما در چه دنیای افیونی سیر می کنند.اگر گفتگوی پریروز ماشاالله آجودانی را در روزنامه شرق نمی خواندم تحریک نمی شدم تا برایتان بنویسم.اما از خواندن آن مصاحبه دیدم که روشنفکران ما در چه بحثهای چرت و پرتی معلقند.بیچاره ما که افسارمان را دست که ها سپرده ایم.آجودانی از طباطبایی انتقام می گیرد آن یکی از این انتقام می گیرد و مسلسل.نمی دانم این آقایان در چه دنیای مضحکی سیر می کنند.هیچ کدام درصدد آن نیست که برای جوانهایش جریان سازی کند روشنفکری کند.روشن سازی کند.فقط در یک دنیای ابلهانه تلو تلو می خورند.اما اگر من روشنفکر بودم سراغ بنیادین ترین بحث یعنی خدا می رفتم و جوانان کشورم را با خدای نوین آشنا می کردم اگر من بتوانم تکلیفم را با خدا معلوم کنم خیلی از مشکلات حل می شود.می دانید خدای سنتی انسان را به سمت تکصدایی سوق می دهد.یعنی تعالیم دین طوری است که تو احساس رسالت می کنی و باید خدایت را به همه جا صادر کنی.تقصیر خودت هم نیست ذات دین انسان را آرمانگرا می کند و کشش پیدا می کند تا همه را به صراط مستقیم دعوت کند و عقاید انحرافی را برنمی تابد.بنابراین خیلی سخت است که بین الهیات سنتی با دموکراسی پل زد.
اما در دنیای امروز خدا را باید به گوشه ای راند و برایت مهم نباشد که آیا اصولا خدایی هست یا نه؟اصولا دیگر تکلیف در برابر خدا از اعتبار ساقط می شود.زیرا آنچه که محور می شود انسان است و تمایلاتش.که در خیلی جاها با ادبیات خدامحور همگونی ندارد.
خلاصه کلام اینکه برای زیستن در این دنیای مدرن باید دور خدا خط کشید و اگر هم اعتقادی به خدا هست یک خدای بی آزار و مظلوم است.خدایی که انسان در برابرش هیچ تکلیفی ندارد و بالعکس صاحب حق است.
همانطور که اول هم گفتم همه مشکلات از نوع موضع گیری نسبت به خدا سرچشمه می گیرد.
کاش روشنفکران ما به جای بحثهای چرت و پرت حرفهای کاربردی بزنند.کاش حرف آخر را اول بزنند تا ما نسل سوخته گیج نشویم.
ببینید من از روشنفکران خیلی بهتر می فهمم که موضوع جامعه را مطرح می کنم.واقعا برای خودم و جامعه ام متاسفم.
You’ll get amazed, someone has copied your previous write-up:
http://www.artnewsagency.com/main/archive/2007/05/post_4581.php
سلام.آقای جامی من هرچی ایمیل می دم جواب نمی دین.با ما قهر کردین؟
—————————–
ایمیلی که من مخاطب اش باشم از تو دریافت نکرده ام. کارهایت در زمانه در می آید و این یعنی ایمیلهات دیده و خوانده می شود. ایمیل دیگری بوده که من باید جواب می دادم؟ دوباره بفرست. – سیب
می بخشید که برای پست قبلی شما اینجا کامنت می گذارم . جایی اشاره کرده بودید که نبود حتی یک ویدیوی خوب و فنی نشان از ترس استاد از مقوله ی کپی رایت است . متاسفانه اطلاعات شما نقص و مخدوش است . ویدیوی همنوا با بم که بر روی سی دی و دی وی دی منتشر شد با ۸ دوربین مدرن و دو دوربین کرین و کارگردانی تلویزیونی فیلمبرداری شده است و تنها ویدیوی فنی و با کیفیت از یک کنسرت موسیقی سنتی ایران است . همنوا با بم دی ماه ۱۳۸۲ اجرا و ضبط شد . کنسرت آذر ۱۳۸۴ تهران نیز با ۸ دوربین تلویزیونی و کارگردانی تلویزیونی ضبط و تدوین شده است و پس از اخذ مجوز ارشاد روانه ی بازار می شود . اکثر منتقدان متاسفانه مثل شما اطلاعات کامل و صحیحی از فعالیت ها و شخصیت استاد ندارند . با تشکر
—————————-
حق با شما ست و من خود نیز همان دی وی دی بم را دارم اما نظر من به کنسرتهای خارج از کشور بود. – سیب
می بخشید که برای پست قبلی شما اینجا کامنت می گذارم . جایی اشاره کرده بودید که نبود حتی یک ویدیوی خوب و فنی نشان از ترس استاد از مقوله ی کپی رایت است . متاسفانه اطلاعات شما نقص و مخدوش است . ویدیوی همنوا با بم که بر روی سی دی و دی وی دی منتشر شد با ۸ دوربین مدرن و دو دوربین کرین و کارگردانی تلویزیونی فیلمبرداری شده است و تنها ویدیوی فنی و با کیفیت از یک کنسرت موسیقی سنتی ایران است . همنوا با بم دی ماه ۱۳۸۲ اجرا و ضبط شد . کنسرت آذر ۱۳۸۴ تهران نیز با ۸ دوربین تلویزیونی و کارگردانی تلویزیونی ضبط و تدوین شده است و پس از اخذ مجوز ارشاد روانه ی بازار می شود . اکثر منتقدان متاسفانه مثل شما اطلاعات کامل و صحیحی از فعالیت ها و شخصیت استاد ندارند . با تشکر
—————————-
حق با شما ست و من خود نیز همان دی وی دی بم را دارم اما نظر من به کنسرتهای خارج از کشور بود. – سیب
یکی دیگر از نشانه های کم اطلاعی شما مبحث تلویزیون هاست . در کنسرت ۸۲ و ۸۴ استاد در تهران در هر دو کنسرت دو تلویزیون بزرگ در دو سمت صحنه بود و کارگردان داخل سالن تصاویر آن ها را کارگردانی می کرد . بسیار مدرن و شیک . شاید در خارج از کشور این کارها مشکل باشد ولی به نگرش و تفکر استاد ربطی ندارد .
—————————-
ممنون که موید نظر من به اهمیت استفاده از مدیریت صحنه ای اشاره کرده اید. ولی باز هم بحث من در چارچوب کنسرتهای خارج است که به دلیل تصویری که از ایران می دهد خوب است بهتر از داخل هم برگزار شود. – سیب
توصیه میکنم وبلاگ یک نفر که اصلاً میونهای با مذهب نداره رو ببینین تا بفهمین که اتفاقاً این حرفها کاملاً واقعیه، و فتح خرمشهر هم لج خیلیها رو درآورده.
http://shima.blogspot.com/2007/05/blog-post_24.html
این هم یک قسمتش:
حالا بعد از ۲۵ سال من نمیتونم پیروزی در صحنه نبرد خرمشهر رو تبریک بگم ! چون پیروزی ای بدست نیومد که ننگی بزرگ برای ایران بود و حتا خسارت های اون جنگ هنوز هم جبران نشده . اگه همون زمان ایران پیروز نمیشد , هرگز رژیم اسلامی پا نمیگرفت . ریشه های انقلاب اسلامی از زمانی شروع به قطور شدن کردن که رژیم پله پله در جنگ پیشرفت کرد و قوی تر شد و زمانیکه آتش بس اعلام شد با قتل و عام مخالفانش در سال ۱۳۶۷ , پایه های استبداد کبیر خمینی کاملن قوی و مستحکم شده بود و بعد از هلاکتش در سال ۱۳۶۸ , همه چیز تغییر اساسی کرد . امروز هم همین اتفاق به نوعی دیگه در حال تکراره.