نوشته سلمان را در باره نگاه ما به فیلم ۳۰۰ می پسندم و آن را به عنوان یادداشت سیبستانی منتشر می کنم تا دوستان در بحث شرکت کنند چون در خود وبلاگ سلمان جایی برای نقد و نظر نیست. اگر بود هم باز همین کار را به دلیل اهمیت آنچه او نوشته می کردم تا به نوبه خود به بحث در باره این نوع نگاه کمک کرده باشم. نگاهی که از کلیشه های ساخته و پرداخته تبعیت نمی کند و تبعیت نکردن اش را آگاهانه و با صراحت بیان می کند و دلایلی را به صحنه می آورد که معمولا از ذهن اکثریت غایب است. ولی شاید در گسترش بحث لازم است به این نکته توجه کنیم که چرا آینده سازان ما مدافعان گذشته شده اند و چرا دیسکورس ساختن و پیشرفت کردن نمی تواند یا نمی توانسته به همین اندازه بمب گوگلی ساختن در میان ما جماعت – که نقشی در حکومت و مدیریت نداریم- جا باز کند. به عبارت دیگر اولین پرسش در مقابل نظر سلمان این است که آیا از همان راه که دفاع از چهره ایران در میان جوانان وبستان جا باز می کند می توان به توصیه برای اندیشه به پیشرفت ایران پرداخت؟ ساده تر این که: آیا مدیریت پیشرفت و ساختن در دست ما ست؟ یا ما نفوذی بر مدیران خود داریم؟ تا بحث به جواب این سوالها برسد حالیا متن سلمان را بخوانیم:
خداداد عزیز، نیمای عزیز ، پندار عزیز سلام
در روزهای گذشته به همراه هزاران ایرانی دیگر، تماشاگر حساسیتها، تلاشها و بمبهای گوگلی شما جهت مقابله با فیلم ۳۰۰ بودم. حساسیت شما و هزاران امضا کننده طومارها و بمبهای گوگلی نسبت به تاریخ، گذشته و تصویر ایران و ایرانی در دنیا قابل فهم است: در زمانه ای که "حال" و "آینده" افق چشمگیری ندارند، دفاع از "گذشته" قابل فهم است. به عنوان یک ایرانی مقیم غربت هم ضرورت دفاع از فرهنگ و تبار ایرانی را کاملا درک می کنم. گذشته از تمام اینها، صرف استقبال فراوان از حرکتهای هویتی-تاریخی ایرانی (از سد سیوند و نام خلیج فارس، تا سپندارمذگان و لوگوی نوروزی گوگل) عطش و نیاز جامعه را به بازیافت هویتی-تاریخی ایرانی نشان می دهد. اما پرسش من این است: چرا خداداد و نیما و پندار عزیز به عنوان سمبل پیشتازان و گزارشگران فعال حال و آینده، پیشتاز دفاع از نژاد و تاریخ و تبار و گذشته اند؟
دوستان خوبم
بیایید یک مساله را کاملا روشن ببینیم. مشکل ما با فیلم ۳۰۰، نشان دادن چهره ای نادرست از نژاد ایرانی و خشایارشا و سربازانش نیست. اگر فیلم دیگری همین امروز به جای "چهره ای نادرست" از خشایارشا و سپاهش، "چهره ای درست" از نادرشاه و سپاهش و قتل عام و کشتار هزاران نفر در کشورگشایی اش به هند و غارت منابع و به غنیمت گرفتن تخت طاووس و کوه نور و دریای نور نشان می داد، با دیدن آن همه خشونت از پادشاهی ایرانی، به همین اندازه از لحاظ تبار و نژاد دچار سرخوردگی می شدیم. مشکل امروز ما با ۳۰۰، مشکل حقیقت نیست …
دوستان عزیزم
به تبلیغات فرهنگی هالیوودی و غربی بر ضد شرق و فرهنگهای دیگر اشاره می کنید. باور کنید غربیها با روشن کردن تلویزیون و مشاهده "صحبتهای واقعی" رئیس جمهورهای شرقی، رهبران غارنشین تروریست شرقی و نامه های بمبگذاران شرقی، تصویر ذهنی امروز خودشون از شرق را پیدا کرده اند، نه تماشای پیاده نظامهای سپاهیان خشایارشا …
دوستان خوبم
از روز اول در نام دامنه ام Persian را ذکر کردم و هر جای دنیا که باشم به اون وفادارم، اما نه مایلم به دلیل وابستگی نژادم به خشایارشا هخامنشی سرافراز باشم، و نه مایلم به دلیل وابستگی تبارم به نادرشاه افشار احساس سرافکندگی کنم. به کورش و اینشتین نه به دلیل ایرانی بودن و یهودی بودنشان که به دلیل انسان بودنشان افتخار می کنم و برای ایرانیان و یهودیانی که کوروش و اینشتین را جزئی از متعلقات هویتی خودشان می ببیند ابراز تاسف می کنم.
دوستان عزیزم
بازی نژاد و تبار و تاریخ، مدتی است که در دنیا به پایان رسیده. بازی امروز بازی ساخت و پیشرفت و آینده است. در همون لحظاتی که ما به شدت نگران حفظ نام خلیج فارس بر روی اسکناسها و بزرگراههای خودمون هستیم، افرادی آنسوی آب، شب و روز مشغول ساختن لوور خلیج فارس، گوگنهایم خلیج فارس و ونیز خلیج فارس هستند. ای کاش خدادادها، نیماها و پندارهای ایران را هم به جای تلاش برای حفظ تاریخ و تبار و هویت و نژاد، پیشتاز ساخت و پیشرفت می دیدیم….
در هر مسیری که برای پیشرفت ایران در پیش می گیرید بهترینها را برای شما آرزو دارم.
خواننده همیشگی وبلاگهای خوب شما،
–سلمان
با سلام دوست دارم نظر خودم را در این مورد بنویسم. من شخصا به عنوان یک ایرانی هویتی برای خودم دارم که چندان به کوروش و نادر وابسته نیست. نه از کار های خوب شاهان گذشته به خود می بالم و نه زشتی هایشان شرمنده ام. با این مقدمه وارد نقد نوشته سلمان می شوم. در این نوشته اشاراتی هست که از نظر من بدیهیست. این که خوبست بسازیم ایران را. و حال و اینده را باید اندیشه کرد. در نوشته سلمان ضعف های زیر به نظرم میاید. او می گوید دوران تبار و تاریخ به سرامده. این ادعا ادعای سستی است. تصور نمی کنم ایشان بتوانند این ادعا را با امار ثابت کنند.در جای دیگر میگویند غربی ها تصویر ذهنی شان را از فلان جا گرفته اند. شاید این سخن تا حدی درست باشد ولی تمام داستان نیست. بسیاری تنها دانسته شان از قزاقستان فیلم بورات است. در دو سال گذشته من دوبار فیلم ایرانی از تلویزیون المان دیدم. فیلم کیارستمی و قبادی و دیگران نبود. بلکه فیلم بدون دخترم هرگز بود. خوب است به ایشان یاداوری کنم که انشتین خود یک ناسیونالیست تندرو بود که به تبار بسیار اهمیت میداد. از انشتین در مورد هویتش پرسیدند. گفت که چیزی به نام یهودی امریکایی یا یهودی المانی یا سوییسی مسخره است. گفت که من یک یهودی ام.
بالیدن به تبار خنده دار به نظر میرسد ولی این گونه احساسات هم وجود دارد و هم می تواند به سود و یا زیان منجر شود. نگرش های جهان وطنی هم همین طور می تواند سودمند افتد ویا باعث شکست گردد. مهم این نیست که کدام نگرش اصیل است . مهم این است که کدام نگرش ما را در این دنیایی که بر اساس قوانین تکامل و بقا بر پاست به ما قدرت بقای بیشتری می دهد. واقعیت همین است هر چند که نازیبا بنظر میرسد.
سلام
لطفا” آدرس ایمیل خود رابگذارید. میخواهم در باره مطلبی با شما مشورت کنم.
—————————–
mehdi.jami@gmail.com
خیلی جالب و قابل تامل بود.به عنوان کسی که هم بر سر ماجرای خلیج فارس و هم برای فیلم ۳۰۰ بیانیه امضا کرده ام برای ترکیدن بمب گوگلی تلاش کرده ام، بعد از خواندن این مطلب به فکر فرو رفتم که آیا تنها نام خلیج فارس و نام با فرهنگ بودن برای ما مهم است؟!
ما تنها نگران از بین نرفتن نام خلیج فارس هستیم در حالی که اصلا در نگهداری و پاکیزگی ان تلاشی نمی کنیم! چرا تا به حال هیچ کسی برای مقابله با آلودگی خلیج فارس اعتراض نامه ای تهیه نکرده است؟! و اگر کرده است چرا بازتابی نداشته و چرا دیگران امضا نکرده اند؟!
ما تنها نگران از بین رفتن عنوان پر طمطراق ۲۵۰۰ سال تمدن هستیم و از اینکه در یک کمیک استریپ تخیلی ما را «آدم بده» داستان قرار داده اند خونمان به جوش می آید ولی وقتی که دولت مردانمان به راحتی چوب حراج به فرهنگ و تمدنمان می زنند و با رفتار های بچه گانشان ما را مضحکه عام خاص کرده اند، آب در دلمان تکان نمی خورد و به هیچ کس بر نمی خورد و اگر هم بر می خورد هیچ تلاشی برای مقابله صورت نمی گیرد.
سلمان عزیز از تو ممنونم که با یادداشت خودت من رو مجبور به فکر کردن بیشتر و تجدید نظر کردی.آقای جامی از شما هم ممنونم که با انتشار این مطلب به گسترش این فرهنگ کمک می کنید.
من فکر می کنم در این میان از نقش رسانه ها و اهمیت اولویت بندی مسایلی که بدان میپردازند صحبتی به میان نیامد. قاعدتا تاریخ هیچ قومی خالی از خشونت نبوده.قرار هم نیست که ما رفتار پدرانمان را توجیه کنیم. موضوعی که به ذهن من می رسد ساخت چنین فیلمی در چنین زمانی است. شاید هم این وسواس ناشی از ذهن توطیه پرداز ایرانی ما باشد!
سلام…. برایم جالب است که راه اندازی وبلاگ من که نام کشوری(italia) غیر از ایران رادر میان خیل ایرانیان وطن پرست زنده می دارد، مصادف با چنین فیلم و جنجال مربوط به آن است.
به تجربه دریافته ام که ما ایرانیان به خوبی از پس جنجال سازی بر می آییم. ای کاش تاریخ چنان به نفع ما نوشته شده بود که ما نیز می توانستیم مثلا فیلمی بسازیم از حمله سکندر و مقاومت جانانه آریوبرزن و در دنیا از نمایش بزدلی سپاهیان اسکندر در مقابل شهامت ایرانیان جان برکف جنجالی برپاسازیم…البته اگر آنقدر ها آزاد اندیش بودیم که خیانت چند ایرانی به آریوبرزن را که موجب شکست او شد نشان بدهیم!
در این کامنت بخشی از مطلب ابتدایی وبلاگم را به امید اینکه شما سری به آن بزنید می آورم:
…در اینجا سعی خواهم کرد گهگاهی درباره ایتالیا بنویسم. با این اوصاف یادداشتهای من طبعا به خاطر روزمرگی حاکم بر محیط وبنویسی احتمالا از ارزش ادبی و علمی بالایی برخوردار نخواهد بود. در واقع با گفتن این حرف اعتراف میکنم که قصد شانه خالی کردن از زحمت ارائه هرگونه مطلب تخصصی دارم. برای من ایتالیا و زبان و ادبیات ایتالیایی به مثابه دریچهای به جهان غرب به عنوان مسأله اساسی من «شرقی فعلی» عمل میکند. حتی اگرگاهی مطلبی تخصصی را ارائه کنم باید آنرا تلاشی غربشناسانه تلقی کرد. این ادعای بزرگی می تواند باشد. لیکن ایتالیا برای من صورتی متحقق از صُورممکن غرب است و غرب برای من پدیدهای اعجابانگیز که میخواهم از زدگی در مقابل آن بگذرم و به«شناختی» درباره آن برسم. لااقل این را میتوانم در حد یک آرزو مطرح کنم.
در ضمن با اجازه من به شما لینک دادم.
حالا بیا و درستش کن! ما هم انگاری نخواسته پیوستیم به جمع کسانی که به تبارشون می نازند. بابام جان! گور بابای داریوش و کورش و خشایارشا و همه کس و کارشون… پدرتون خوش حداقل مطلب آدم رو اول بخونید بعد در موردش شعار بدید! بدبختیه ها! بنده کارم تاریخه. یک مطلب هم نوشته ام در مورد تاریخ. چکار کنم؟ برم نظر بدم راجع به اینکه چطور صنعت اتومبیل کشور رو می شه گسترش داد؟؟؟
متاسفانه فضای وبلاگ ها فضایی انحصاری شده که جلوی تضارب آرا را گرفته من هم مطلبی در خصوص سیصد نوشتم و افرادی بالغ بر ۳۰۰۰ نفر از این مطلب بازدید کردند و جالب است که نظر این دوستان که که عموما غیر وبلاگ نویس هستند را در این زمینه ببینی شاید برای درک بهتر جامعه کمک خوبی به ما بکند در ضمن فکر می کنم نظر شما دوست عزیز در این خصوص کارگشا باشد
سلمان خان! اگه این رو خوندی، جواب من به فرهنگ رو اینجا ببین
http://www.flickr.com/photos/hamed/417936161/#comment72157594584709103