در تنهایی یکشنبه آمستردام سی دی مهرداد را گوش می کنم که برایم از آهنگهای محبوب خود پر کرده است. به یاد جاده و سفر می افتم و سفر از تهران به مشهد که این آهنگها در اتوموبیل پدرش همراه ما بود. فکر می کنم نسل جدید توانسته است موسیقی دلخواه خود را تولید کند. موسیقی آنها از موسیقی نسل ما هیچ کم ندارد. دوره موسیقی دستوری گذشته است. گرچه آن نوع موسیقی هم به حیات خود ادامه می دهد اما دیگر تعیین کننده نیست و تنها بازیگر و الگوی صحنه موسیقی هم نیست.
می گویم چیزی کم ندارد و منظورم این است که تولید همین نسل است و به این نسل نزدیک است و جوانها با آن ارتباط برقرار می کنند و آن را از خود می دانند. من هیچوقت طرفدار موسیقی لوس آنجلسی نبوده ام و تنها از زمانی که تاثیر این موسیقی را در تاجیکستان و ازبکستان دیدم از نطر انتقال زبان فارسی ایران به آن مناطق به آن توجهی پیدا کردم و اولین بار شماری از خوانندگان لوس آنجلسی را آنجا شناختم. اینکه تاجیکان و حتی ازبکها به این موسیقی علاقه پیدا کرده اند این دست ترانه ها برایم جالب شد. آنها پلی شده اند بین ایران و آسیای میانه. حتی شماری از خوانندگان مشهور ازبک بعضی از این ترانه هار ا بازخوانی کرده اند. برایم جالب بود که مردم آسیای میانه معمولا فکر می کنند این موسیقی ایرانی است یعنی تولید داخل ایران! آنها از دوپاره شدن پسندهای موسیقی در درونسو و برونسوی مرز ایران بی خبرند.
موسیقی های لوس آنجلسی البته خلا یک موسیقی عامه پسند را هم در ایران پر می کردند و از این جهت هم قابل توجه بودند. شماری از آنها مثل کارهای معین واقعا به موسیقی ایرانی تبدیل شدند اما حالا زمانه عوض شده است. دوره تعدد منابع ترانه سازی است و دیگر نه موسیقی دولتی دایر مدار موسیقی ایرانی است و نه موسیقی لوس آنجلسی. نسل تازه ای از خوانندگان در داخل ایران پیدا شده اند که می توانند با جوانها ارتباط برقرار کنند. از ترانه سازان مجاز تا موسیقی پردازان زیرزمینی. این نشانه خوبی است. این موسیقی ها که همه جور سبکی را ارائه می کنند حالا در سینمای ایران هم بخوبی جا پیدا کرده اند. نمونه بارزش فیلم مکس است که موضوع و نحوه پرداخت اش هم جسورانه است و باید جداگانه در باره آن بنویسم.
جوانهایی که من دیدم – که شمارشان کم هم نبود- نمونه خوبی از محصولات ایران امروز بودند. جوانهایی که در معرض آموزش های دینی در مدرسه و صدا و سیما هستند و در زندگی درون گروهی خود هیچ مرزی نیست که در حیطه فرهنگ امروز ایران شناخته باشند و پشت سر نگذاشته باشند. طیف علایق و گرایش های آنها بسیار معنادار است. از آن میان دیدن جوانهایی که همه چیز را از خود می دانند از قرآن تا موسیقی رپ برای من جالب تر بود. سرخوردگی ها و سرگشتگی ها و خودتخریبی هاهم کم نبود اما شمار کسانی که راه حل را جمع زدن میان همه عناصر آموزش رسمی و غیر رسمی و ضدرسمی خود دیده اند هم کم نیست. گروههایی که آگاهانه دست به چنین جمعکردی زده باشند البته زیاد نیست اما گروههایی که ناخودآگاه چنین راه حلی را پذیرفته اند بسیار است. آنها ناگزیرند بین عناصر متفاوتی که دریافت می کنند جمع بزنند.
این عناصر از منابع مختلفی می آیند: از سنت های خانوادگی از جمله در باره تعیین موقعیت اجتماعی دختران و پسران، از آموزه های دینی و از دستورات و احکام و قوانین دولتی که از مدرسه تا خیابان و رستوران جاری است؛ و نهایتا از ماهواره ها و سفرهای خارجی و شبکه فیلم های قاچاق و نوعی فرهنگ زیرزمینی و ایده هایی که از این طریق به فراوانی به جامعه ایران سرازیر شده است.
یکی از دوستان در مشهد پرسیده بود که آیا ایران از کدام مرحله از تاریخ مدرنیسم اروپایی گذر می کند. گفته بودم که ایران موقعیت بی نظیری دارد که شبیه هیچ مرحله ای از مراحل مدرنیسم اروپایی نیست. ممکن است بتوان شباهتهایی اینجا و آنجا یافت اما واقعیت این است که ایران راهی را می رود که خاص خود اوست و لاجرم به نتایجی خاص خود می رسد و نه همان چیزی که در اروپا اتفاق افتاده است. بهتر است مراحل توسعه ایرانی را بر اساس الگوی خاص ایران بسنجیم تا در مقایسه با جامعه اروپایی. چیزی که به آن عادت داریم.
با سلام خدمت شما
روزگار تغییر کرده است فرهنگ ها متفاوت شده، ایده ها هم شامل همین جریان است.
در ایران امروز ما دیگر کسی خود را محدود به یکسری مطالب و دیکته هایی که از طرف دولت یا دیگر منابعی که با مردم به طور مستقیم سر و کار دارند محدود نمی کند و با تفکر و فکر بازی که دارند به دنبال بهترین از نظر خود هستند که این بهترین شاید برای یک نفر لس آنجلسی باشد و برای فرد دیگر ایرانی باشد.
موسیقی در ایران رشد چشم گیری کرده و لایق این رشد هم می باشد.
نسل جوان ما امروز به احترام خواننده ی مورد علاقه ی خود سکوت می کند تا به هنر این خواننده توهین و یا لطمه ای وارد نشود. این ناشی از آن است که جوان به سبک دلخواه خود رسیده و همین سبک را پرستش می کند و حتی از او در جمع دفاع هم می کند.
برای نمونه من خودم از طرفداران و هوداران سرکار خانم سلین دیون هستم که نه ایرانی است و نه لس آنجلسی . خواننده ای است که توانسته با سبک موسیقی اش من را به آن آرامشی که مد نظرم از گوش دادن به موسیقی است برساند.
امیدوارم به زودی زود ما هم مانند تمام مردم دنیا به توانیم آلبوم خواننده مورد علاقه مان را در سرزمین خودمان خریداری کنیم.
(( هاایران ))
مهدی عزیز
تازه خبر دار شدم که به ایران رفته و برگشته ایی. ای مسافر سفرت خوش را باید پیش از این می گفتم اما بهر حال باز آمدنت هم طرفه حالی است و به جد باید که روایت هایی نو داشته باشی برای شب های بلند یلدایی. بحث از موسیقی کردی. خیلی پیشتر از این می خواسته ام تا در همین باره بنویسم ( به هنگامه ای که داریوش بر آشفته بود از آنچه که در زمانه می گذرد.) حکایت موسیقی امروز در ایران ناشی از حکایت جوان امروز ایرانی است که بسیار متفاوت تر با بچه های نسل انقلاب و یا جوانان سوخته نسل جنگ می باشد. برای همین هم هست که موسیقی رپ را با شعر مولانا تلفیق می کنند و یا اینکه ابایی ندارند از اینکه کلماتی را در شعر موسیقی شان بکار برند که حتی زبان نوشتاری برخی از جوانان دیروز نوشتن آنها را بر نمی تابد.
دیگر آنکه بررسی کنش و بر کنش جوان امروز ایران سوای جامعه نیست که هم گذر تند فن آوری را با خود دارد و هم نشان های متفاوت سنت های خودش را (به تمامی عاشوراهایی این زمانه و نیز مرثیه سرایی های آن نگاه کن که خود تغییر یافته تاریخ گذشته مان است و …)
بهر حال هنوز تازه از صفر آمده آی، امیدوارم که سیب های فراوانی را از باغ های سیب مشهد با خود همراه آورده باشی.
خوش سخن باش ای …
باقی بقایت
بنده خدایی نقل می کرد که هیات سیاسی به ازبکستان آمده بود. درد دیدار با مقامات ازبک یکی از ازبک ها می پرسد نوار گوگوش دارید! من شب ها با صدای گوگوش می خوابم!.در مقایسه با موسیقی در پیت امروز اسیای میانه خب مسلما موسیقی لس انجلسی راه باز خواهد کرد.هر ساله در مسجد ریگستان شهر سمرقند فستیوال موسیقی برگزار می شد.جالب این بود که گروه ایران یک بار دوم شد و گروه امریکایی اول شد.هر دوهم موسیقی مقامی می نواختند!
————————-
دوست عزیز
موسیقی آسیای میانه گنجینه ای است که ظاهرا شما نمی شناسید ولی نادرستی استدلال شما از این جهت هم قابل مشاهده است که اگر همین استدلال را در باره رواج موسیقی لوس آنجلسی در ایران به کار ببریم باید نتیجه بگیریم که موسیقی ایرانی هم درپیت بوده است که لوس آنجلسی ها آنجا جا باز کرده اند.- سیب
این نوشته تان و نوشته ی قبلی ( بخصوص قبلی) بدجوری رنگ و لعاب توریستی دارد (به معنای بد کلمه)…خوب من نمی گویم چون ایرانی هستید نباید به کشور خودتان توریستی نگاه کنید و درباره اش توریستی بنویسید .حرف من این است که این جمع بندی ها که “ایرانی ها پولد ار شده اند” با استناد به نونوار شدن ماشینها در خیابان از یک روزنامه نگار که می خواهد از سفر به ایران سوغاتی های روزنامه نگارانه هم ببرد بعید است .یا جمع بندی های دوخطی تان در باره ی وضعیت جوانها توریستی است . “بله بله سرخوردگی هایی هم هست اما من حیث المجموع همه خوبند .”یا اشاره تان به نوسازی که مشخصا بی توجهی به درخت ها (و نه آدمها)را بعنوان آفتش به یاد می اورد …
با نگاه گذراو کوتاه نمیتوانی تغییرات را کامل ببینی. نگاه ات توریستی انگاشته نمیشود آنجور که گفتند چون زاده این سرزمینی، اما قضاوتت هم چندان کامل نیست. در متن تغییر اگر بودی می دانستی چه گذشته بر این جماعت. می دانی من که همه این سنتها را لمس کرده ام و همه آن تحولات را مرور در لحظه های گذر از این در و آن در و حالا که در تماس مدام با نسل جدیدم، می بینم با من چند سال پیش که نباید این همه تفاوت داشته باشند و دارند گیج مانده ام! چقدر حرف داشتم برای گفتن و چقدر وقت می خواستم برای شنیدن!
لینک کردم…