قانون کلی صادر نمی کنم ولی برای زندگی و انتخاب های شخصی خودم یک اصل دارم که اساسی است. یک اصل ارتباطی یا ارتباطاتی مهم. دوست من کسی است که من با او نمی جنگم. کسی که با او می جنگی نمی تواند دوست تو باشد. می تواند شاگرد مدرسه و کلاس ات باشد. فرزندت باشد که می جنگی تا تربیت شود (جنگ به معنای کوشش سخت و روبرو با مقاومت و از این حرفها). همسایه ات باشد تا مراعات حقوق خواب و آرام تو کند و نمی دانم چند هزار صورت دیگر از جنگیدن.
اما معشوق تو یار تو دوست تو رفیق تو همپیاله تو باید کسی باشد که با او در صلحی. حرف هم را می فهمید و به طور غریزی از هم حمایت دارید و به هم عنایت. کار دوستی کار فهم متقابل و اعتماد متقابل است (بدون این دوستی یعنی چه اصلا؟). دوستی به وسیعترین مفهومش می گویم. برادری خوب هم دوستی است. زناشویی خوب هم. و چه بسا هر چیز خوب دیگر هم نهایتا نوعی از انواع دوستی است. و صلح. صلح کمیاب. هر قدر و تا مرزی که نمی جنگیم دوست ایم. دوست ترین دوست بی مرز است صلح اش (خدا مثلا؟ به یک روایت حتما).
من می گویم صلح. کسی که همیشه جنگیده است. اما مرد جنگ هم به آرامش نیاز دارد. به بزم کوچک دوستانه ای. به آغوش گرم یاری. به لبخند حمایت رفیقی. به چشمی که از هم-نظری برق می زند. می درخشد. دوستی درخشیدن است. مثل فلس عریانی مان به قول فروغ. صلح کل وجود ندارد. اما در جنگ کل که وجود دارد و ناگزیر است و بس بسیار هم بشری است صلح صالحان و دوستان مزه ای دارد و طعمی ناگفتنی. زندگی جنگ است و لذت هاش به دوستی است. جایی که دیگر به جنگیدن نیاز نداری. فهمیدن هست. مفاهمه هست. مکالمه هست. معاشقه هست. مرافعه نیست. مقایسه نیست. چون هر کسی اصل است. مقامی است که هر کسی بی نظیر است. هر کسی خود است. هر کسی خداست.
قشنگ بود. به مطلب شما لینک دادم.
کاش همه اصلی داشتند ذوب شده در دوستی وکاش همه چشمی داشتند پر از برق هم نظری و کاش تنهائی مرده بود پیش از آنکه ریشه بدواند در همه هستی ما.
چه قدر که این را باور داشته ام من همیشه؛ چه به هنگام بود این تایید دوباره در نوشته ی تو.
سلام:
این یک جمله بی نظیر است از زمان خواندش در ذهنم چرخ می خورد مدام” دوست ترین دوست بی مرز است صلح اش “….
بگذارید بگویم که دلم می خواست این متن شما طولانی تر بود قدری.دلم می خواست بیشتر در باب آن گفته بودید با همان نگاه ظریفه…
بیعملی ما شریک جرم جرم عمل سرکوبگران خواهد بود.
سکوت روشنفکران
کیوان صمیمی
(مدیرمسئول ماهنامهی توقیفشده نامه)
بنظر میرسد میبایست فعالین سیاسی و مدافعان حقوق بشر اعتراضات فراگیرتری نسبت به فشارهای شدیدی که بر دانشجویان دگراندیش وارد شدخ است به عمل آورند.
دانشجویان بستر اصلی جنبش دموکراتیک ایران را فراهم میآورند و سزاوار نیست نیروهای دموکراسیخواه به تضییق فزایندهی حقوق این قشر ارزشمند توجه درخور نشان ندهند. یورش به ظاهر قانونی که هفتهی گذشته به دفتر سازمان دانشآموختگان (ادوار تحکیم) انجام شد و دستگیری دانشجوی فرهیختهی تازه فارغالتحصیل، دکتر مهندس کیوان انصاری، نشان آشکاری از پروژهی مهار جنبش دانشجویی است.
نشان دیگر عدم ثبتنام دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی تکنیک تهران) از دانشجویان موثر آزادیخواه است که تنها به علت دگراندیشی و دگرباشی در آستانهی محرومیت از تحصیل قرار گرفتهاند.
نشان دیگر فشارهای گسترده بر بسیاری از تشکلهای موثر دانشجویی و تحدید بسیاری از دانشجویان شهرهای مختلف است.
نشان دیگر محروم کردن تعدادی از دانشجویان سراسر کشور است که در دوران تحصیل کارشناسی به برخی دستورات حاکمیت تن نمیدادند و اکنون علیرغم قبول شدن در رقابت نفسگیر کنکور کارشناسی ارشد، موانعی برای ادامه تحصیلشان ایجاد شده است.
نشان دیگر این است که تندروهای دورن حکومت با زندانی کردن غیرقانونی مهندس موسوی خویینی و سپس فشارهای شدید جسمی و شنکجهی روحی بر این مبارز مقاوم و با سابقهی دانشجویی این پیام را به اپوزیسیون قانونی داخل کشور میدهند که دست از متشکل کردن فعالان دانشگاهی بردارند. همانگونه که این تندروها در زمان دولت خاتمی با زندانی کردن تقی رحمانی ، رضا علیجانی و هدی صابر عین همین پیام را به مخالفان قانونی جمهوری اسلامی منتقل کردند.
اگر امروز ما نیروهای اپوزیسیون، با شفافیت از حقوق حقهی نیروهای فعال دانشجویی حمایت موثر نکنیم روزی خواهد آمد که پروژه سرکوب، نه تنها دامن ما بلکه دامن اصلاحطلبان درون حاکمیت را هم خواهد گرفت. پاشنهی آشیل حرکت دموکراتیک مردم ایران تحزب و تشکل است و فعالین سیاسی و اجتماعی میبایست هزینهی متناسب با این امر مهم را بپردازند.
تندروهای تمامیتخواه که بخش قابل توجهی از حاکمیت را اشغال کردهاند در دورن حکومت با آن دسته از تندروهایی که کمی هم به مصلحتجویی روی آوردهاند، دچار اختلاف هستند. فعالیت مسالمتآمیز، پیگیرانه، علنی و شجاعانهی اپوزیسیون، بدون این که بر هیچ طیفی از جمهوری اسلامی صحه گذارد، میتواند به انزوای تدریجی تندورهای سرکوبگر منجر شود.
عیرغم این که بسیاری از ساختارهای جامعهشناختی و برخی از شرایط داخلی و خارجی، آرام آرام در جهت این انزوای تدریجی هستند، ولی اگر به دترمینیسم دلخوش کنیم و نقش کنشگری مثبت را فراموش کنیم، کنشگری منفی در کوتاهمدت – و حتی در میان مدت – فجایع و ویرانی های زیادی را رقم خواهد زد. در این صورت، بیعملی ما شریک جرم جرم عمل سرکوبگران خواهد بود.
برادر!
بیا! به پهنای آسمان لبخند حمایت! به بیکرانگی دریا، آغوش دوستی! به صلح، به صفا: جهانی از محبت و همدلی. بعد از دو سه روز بیاینترنتی این را خواندم و همدلانه با تو میگویم اینها را.
زنده باشی (خسته هم نباشی!).
چشمهایم را می بندم: پس چقدر دوستش دارم!
آخرین نوشته حسین درخشان با عنوان «گذار» از چالهی خامنهای به چاه بوش جای شایسته خودش را پیدا کرد و بعد از رد شدن توسط سردبیران روز، در بازتاب به چاپ رسید.
مفتش و سکس پلیس وبلاگستان تلاش نمود که این نوشته را به شخص دیگری نسبت دهد. اما تلاش بیهوده ایست چرا که به فرض صحت آن صرف نظراز اینکه خود درخشان انرا نوشته یا شخص دیگری، نوشته در وبلاگ ایشان و به اسم ایشان است و لذا به ایشان تعلق دارد. اتفاقا تنها نکته درست آن نیز انتقاد به مبنای قضاوت نیک اهنگ است
ادامه
http://blogcritics.weblogs.us/farsi/?p=8
سلام … و هنوز زیباست صلح … کی بود که گفته بود از چنگال های خونریز صلح بیزار است ؟! یادم نیست … اما، همین هم زیباست …