اتحاد جماهیر کاپیتالیستی آمریکا
۱ آمریکا را باید اتحاد جماهیر آمریکا نامید یا ایالات متحده شوروی. آمریکا شوروی کاپیتالیستی است.
۲ ایده مردمی بودن بین دو رقیب در طول یک قرن به مسابقه گذاشته شد. آن که در نهایت برد آمریکا بود. آمریکا خلقی ترین کشور جهان است.
۳ جامعه آمریکا مثل شوروی جامعه ای است که تولید مثل را تشویق می کند (نقش مثالی مادر را در شوروی به یاد بیاورید). هیچ وقت در هیچ شهری به اندازه واشنگتن اینقدر خانواده با-بچه و پر-بچه ندیده بودم. چون بسیاری از این خانواده ها توریست داخلی هستند و از اقصا نقاط آمریکا می آیند، فرض می گیرم که واشنگتن نماینده خوبی از جامعه آمریکاست. همانطور که هر خیابانش به نام ایالتی از ایالات آمریکاست. آمریکا جامعه خانواده است (برای همین هم مک دونالد بسته غذایی خاصی برای بچه ها دارد: هپی میل. این را فقط در آمریکا باشی می فهمی).
۴ آمریکا شوروی مذهبی است! جامعه ای مذهبی و در عین حال بسیار ماتریالیستیک است. گفتم؛ با وجود متافیزیکال بودن بسیار فیزیکال است.
۵ آمریکا کشوری است که سنگینی حضور دولت را همه جا حس می کنی. دولت در آمریکا محافظ امنیت است. این مهمترین کار آن است. برای همین همه چیز با امنیت پیوند خورده است و امنیت هر چیزی را توجیه می کند. از این لحاظ الگوی شوروی و آمریکا یکی است. امنیت ملی مساله اصلی است. پلیس ترسناک است. گاه حس می کنی دوره مک کارتیسم تمام نشده است.
۶ زیباشناسی تبلیغاتی آمریکا هم دست کمی از شوروی ندارد. زمخت و مستقیم و عریان و عامه فهم. آگهی تلویزیونی آمریکایی معمولا فاقد ظرافت است. بشدت صریح و شیر-فهم-کن است. به طرز عجیبی از جهت صناعت سینمایی ضعیف است.
۷ روزنامه های آمریکا هم که به قول رفیق ما پاستوریزه هستند نمونه دیگری از نظم آهنین دولت و ارزشهای قاهره ملت جاودان است. روزنامه حافظ ایدئولوژی ملی است.
۸ آمریکا به هویت ملی خود معتادانه عشق می ورزد. برای همین پرچم آمریکا همه جا هست. آمریکا کشور پرچم است و قهرمانان. قهرمانان ملی. قهرمانان خلقی.
۹ آمریکا چگونه شوروی شد؟ ظاهرا چندین دهه تلاش عظیم و خستگی ناپذیر و همه جانبه برای رقابت با شوروی آمریکا را شبیه رقیب خود کرد. آمریکا خواست همه ارزشها و دستاوردهای شوروی را از خود کند و آن را در قالب بهتر و مطلوب تری عرضه کند و برگ مقابلش را بزند (از سفر به فضا مثلا تا انقلاب صادراتی سفید در برابر انقلاب صادراتی سرخ). شوروی در این رقابت شکست خورد. اما آمریکا چنان شبیه شوروی شده بود که می توانست بهشت همه ایده آلهای کمونیستی باشد.
۱۰ اگر آمریکا در اثر رقابت شدید با شوروی شبیه شوروی شد ممکن است در اثر رقابت شدید با اسلامگرایان تغییرات تازه ای در این جهت پیدا کند. نکرده است؟
I like when you write concise and plain, anyway this is a good description, you see we don’t have this sort of heroic stuff in the UK, thanks god, have fun and take care. M
در غبارروبی از چهره کریهی که از امریکا در این ۲۷ سال گذشته ساخته بودند البته هرجی نیست و مزین کردنش به زینت زیبنده مذهب هم انشاالله کار جمهوری اسلامی را در توجیه مذاکرات احتمالی اینده آسانتر خواهد کرد. فقط نکته در اینجاست که با این سرعتی که شما در این وادی تاخته اید می ترسم که اگر این مذاکرات سر نگیرد شما مجبور به بازگشت مسیری طولانی گردید
———-
بله؟! – شاهد از غیب رسید برای تکمیل مطالب امین در آسیب شناسی تفاهم. نمی دانم این دیدگاه توطئه نگر کی تبدیل به نقد استدلال نویسنده می شود. نکند که اصلا به دلیل ضعف قوه نقد است که توطئه اندیشی طرفدار دارد؟ بعد هم که مذهبی که من ترسیم کرده ام کجا و مذهب مورد نظر کامنت گذار محترم کجا! – مراجعه کنید به مطلب قبل که این کامنت مربوط به همان است. و نفهمیدم چرا این رفقا نه نام دارند و نه نشان. از چه می ترسند با اینهمه ادعای همه-چی-دانی؟ – سیبستان
تحلیل جالبی بود. البته این عظمت غریبی که ذکرش را کردید، چندان هم مذهبی نیست و شاید در تقابل با مذهب، گرایش به بزرگی و بزرگ منشی امریکا در جهان، تحت تاثیر غروری حتی پوشالی تر از آنچه در روم باستان بود، با آن آمفی تاتر غول پیکرشان، صدارت عظمایی جهان را شایسته ی خود می پندارند. مذهب آن گونه که در آمریکای خانواده دوست و کودک پروری که شما نوشته اید، البته جهانی ساخته است که در آن، نمونه ی کاملن ایده آلی از جهانی زیر سیطره ی آمریکا(دولت آمریکا) یا هر چیزی، حتی مذهب آمریکایی نموده است که به سعادتی موهوم خواهد رسید.دهکده ی جهانی با کدخدایی آنها … نمی دانم. مجالش کم است اینجا …
Never forget my first trip to a “desert” in california. I didn’t understand why they call it a desert. To me it was lush and green and filled with plant life and water and moisture! Nothing like a “biaban” or “sahra” in Iran. Its hard to generalize based on first impressions of the capital city what the whole continent and its richly diverse peoples are like. My first room was in a football players dorm. I was shocked at how fat everyone was and how many glasses of milk they devoured for breakfast. I thought that was America! 🙂 The rise of religious fundamentalism is a global phenomenon and very noticeable in U.S. The rate of people who attend church services regularly has doubled in the last 20 years.
ممکنه دو سوال و یک پبشنهاد کنم؟
۱) این برداشت شما از امریکا بر اساس مشاهدات شما از واشنگتن دی سی و فقط دی سی بوده و آن هم در مدت کوتاه؟
۲) آیا شوروی را از نزدیک دیدین که اینگونه به مشابهت یک به یک رسیده این ؟
پیشنهاد من هم اینه که اگر ایالت های مختلف امریکا را ندیده اید حتمن چند ایالت/شهر زیر را ببینید: نیویورک (منهتن)-سن فرنسیسکو و سیلیکون ولی- میامی- مید وست (مثلن سات لیک سیتی)- نشویل یا تنسی و لوس آنجلس. حدس می زنم پس از دیدن اینها متوجه میشوید که واشنگتن نماینده خوبی از امریکا نیست و در بسیاری از احکام بالا تجدید نظر می فرمایید. یک ظرف کردن امریکا بگمانم یکی از ساده انگاریهای رایج توریست های کوتاه مدت است.
——-
*این برداشت ها بر اساس سه سفر در سه سال مختلف است و تنها می تواند نوعی نگاه به آمریکا باشد و گفته ام که: هیپوتز است. در واقع به محدودیتهای توریستی آن توجه دارم ولی نگاه توریستی گاه چیزهایی می یابد که نگاه مقیم نمی یابد. نیویورک را هم که در پست قبلی نوشته بودم. تخوانده اید؟ در باره شوروی هم البته شوروی را نه تنها دیده ام بلکه با آن و با فرهنگ و خاطره ها و شخصیت هاش زندگی کرده ام. من از نسلی هستم که شوروی را تجربه کرده اند حتی در داخل ایران! ولی از همه اینها گذشته انتظار دارم بگویید چرا یک فرض قوی تر یا ضعیف تر است. ادعای بیش از فرض هم ندارم. از اینکه نامتان را نمی گذارید هم باعث تشویش من می شود. فکر می کنم به اندازه کافی نمی توانید پشت ادعاتان بایستید. ولی به هر حال منتشرش می کنم. – سیبستان
سلام
این تاثیرپذیری از رقیب و دشمن هم ماجرای جالبیه. همونطور که آمریکا از اسلامگراها تاثیر پذیرفته، اسلامگراها هم تاثیر کمی نپذیرفتن. در واقع توجه به عملکرد طرف مقابل و اندیشیدن در مورد اون، خود به خود تاثیر خودش رو میذاره.
یا حق!
با عرض سلام
بسیار صحیح می فرمائید. تمامیت خواهی تمامیت خواهی است چه مدل روسی آن باشد چه مدل آمریکائی آن. بزرگی می گفت: با هرچه بجنگی به آن تبدیل می شوی.
موفق باشید
بخشی از ایمیل دوست نازنین مجتبی را که در شیکاگو زندگی می کند اینجا می آورم که فایده اش عام شود- سیبستان:
I have lived and worked in this
country for about 20 months, and I agree with some of your observations about it. However, you have not gone very deep. I work harder and longer here than the UK ; however, I am happier, I do not feel that I am a foreigner (I felt it almost every day in the UK). I do not see discrimination, I see respect and understanding. Even me and my wife have had encounters with the Police and they were very civilized.
Indeed! I agree with you, I went to Boston (more European like city!), to live for couple of months. Then I had a trip trough East coast to West coast. However I was surprised to see how much people talk about MONEY and GOD! I sort of felt I’m back to Iran, Sort of survival society. (more in social aspects, of course the opportunity in USA is alot better compare to most part of the world). It was nice in some sense, I felt continuity.
It was sort of ignorance, as long as sitting in your own big car you might not even notice that you had a crash and some body is dead! Of course the poor people are just themselves responsible!, and of course you can become RICH in one night if you just WANT IT! (American Dream) but I was wondering if my friends and smiling face people, were really happy? Or I got used to more distant Europeans? Any way I decided to come back to EU.
Most funny thing was that in some states you could not drink outside and smoke inside, so when I was in San Francesco I had to get my beer under my jacket and go out to enjoy my cigarette and beer together, undercover for not getting arrested? !sort of Iran.
جناب سیبستان قصدم از سوال ها دانستن بود تا بهتر ذهنیت پشت نوشته تان را درک کنم و ممنون که جواب دادید.
عرض شود که چون من خودم شوروی را ندیده بودم بنابراین درک مستقیمی از آن ندارم و به همین جهت این مقایسه شما دارای ارزش خاص است که هر دو را دیده اید.
اما برداشت من از جامعه امریکا با آنچه که شما نوشته اید قدری متفاوت است هم از بخاطر نوع تجربه- اقامت طولانی در مقابل دیدار و هم احتمالن به خاطر نوع نگاه و البته تیزبینی نگاه شما را هم ندارم.
البته نگاه توریستی ارزش خود را دارد و اتفاقن می تواند تلنگری باشد به اهالی یک کشور که از بیرون نقد شوند. این تفاوت دیدگاهها تا آنجا که من دیده ام بسیار شایع است از جمله نوع نگاه ایرانیان دوسوی آتلانتیک.
اما تفاوت اصلی دیدکاه من با شما از آنجا ناشی می شود که امریکا را مجموعه ای از جوامع شدیدن متنوع می بینم: فرهنگ سیاه آلابامایی با نوع نگاه آرتیست ویلیج منهتن و تفکر انترپنور سیلیکون ولی و یا کوبایی مقیم میامی بسیار متفاوت است چه در زندگی اجتماعی چه سیاست و … و به همین جهت است که احکام کلی را در هر زمینه لزومن دقیق نمی بینم. اصلن فلسفه سیستم ایالتی امریکا همین است.از جمله شماره های ۲-۳-۴-۵-۷و۹. کامنت دوست شیکاگو نشین هم شاهد می گیرم.
دست آخر آن که از تشویش ذهن شما بخاطر استفاده از اسم مستعار عذر می خواهم. دلیل استفاده از این اسم چنان که خود اسم می گوید این است که کامنت ارائه شده فقط یک نظر است جهت ملاحظه. نه گوینده مهم است و نه الزامی به پاسخ و نه اصراری بر مدعا. سخن اگر مفید باشد تاثیر خود را می گذارد. اما انگار از اسم مستعار آن قدر نیش خورده اید که از ریسمان سیاه و سفید می ترسید. اگر چنین است که بنده از تشویش بیشتر شما می پرهیزم. با امید بهروزی.
—————
* البته در جزئیات هزاران اختلاف و تنوع می توان یافت. نه در آمریکا که در ایران هم. اما با اغماض از این نوع اختلافات می توان به طور نسبی به یک دریافت مجموعی رسید از یک فضای اجتماعی و نظام فرهنگی که لزوما همان اختلافات نیست و نوعی تذکر به شماری از کلی ترین تشابهات است که می تواند از جهاتی راهگشا باشد. من در این جهت تلاش کرده ام. – سیبستان
اعتقاد دارم ضربهی نهایی را به این ابرقدرت مذهب وارد خواهد کرد، نه اسلام که خود مسیحیتی که این چنین بر فرهنگشان چنگ انداخته است.
سلام آقای جامی عزیز. این یکی دو خط را یک دعوتنامه ی ساده و بی ریا فرض کن که به میهمانی کلبه ای ساده می بردت. مطلبی نوشته بودم درباره ی استاد باستانی پاریزی که نظرتان برایم به شدت مغتنم خواهد بود. برقرار باشید
آقای جامی گرامی،
سلام. من خواننده دائمی وبلاگ شما هستم. مصاحبه های جالب و آموزنده اتان با “من و بیلی” را هم خواندم و استفاده کردم. در همان روزهایی که این مصاحبه ها انتشار می یافت، خود من هم دست اندرکار ورود پابرهنه به دنیای وبلاگ بودم:
http://gashtha.blogspot.com
ناشی گری ها هم ناشی از همین تازه کار بودن است. نقد و نظری داشتید خوشحال خواهم شد.
با احترام
سمایی