بند یکم:
۱ توی سر وبلاگ نزنیم دیدخود را عوض کنیم: وبلاگ امروز میدانیم که آن رسانه انقلابی که فکر میکردیم نیست. همه چیز را زیر-و-رو نمیکند. اما وقتی میبینیم از آنچه توقع میکرده ایم وبلاگ ناامیدمان کرده است به نظر من مضحک است که به سر وبلاگ بزنیم و وبلاگنویسان، یا اظهار ناامیدی کنیم و بگوییم شاید در آینده دور وبلاگ امید ما را برآورده سازد! راه سادهتر و انسانیتر و البته منطقیتر این است که دیدمان و دستگاه نظری را عوض کنیم یا دقیقتر: تصحیح کنیم و در آن بسته به شرایط و چگونگیهای مکشوفشده وبلاگ متناسبسازی کنیم. همه چیز که ایدئولوژی نیست نتوان به آن دست زد!
میگویند ملا نصرالدین به مردم میگفت خانه فلانی آش میدهند وقتی دید همه روانه خانه فلانی شدند با خود گفت شاید هم راستی آش میدهند! این حکایت نظریه پردازیهای ما در باره وبلاگ هم هست. می خواسته ایم وبلاگ انقلاب کند و باورمان شده بوده است که میکند.
۲ نقشگرایی نگره ای راهگشا: راه حل اتخاذ یک ایستار نقشگرایانه است. وبلاگ تا اینجا نقش های مهمی بازی کرده و دوره های چندی را پشت سر گذاشته است. بهترین راه معاینه وبلاگ روش بالینی است. باید دید امروز درد وبلاگ چیست. در باره وبلاگ و استعدادها و دردهایش نظر واحد و عمومی و نسبتا-جاودانه نمیتوان داد.
بر اساس یک رهیافت نقشگرا، باید گفت که امروز وبلاگ ایرانی کارخانه مفهومسازی است. دستگاه معناسازی است. وبلاگ برد اجتماعی اولیه ای که برایش گمان میرفت ندارد اما برد نخبگانیاش کاملا قابل توجه است. به زبان دیگر، وبلاگ امروز محل طرح نظرها و بحث و درگیری فکری گروههای معینی از جامعه است که معمولا از الیت جامعه ایرانی به حساب می آیند: روزنامه نگارند، معلم دانشگاه اند، اهل تخصص اند، دانشگاه دیده اند، سیاست شناس اند، زبان شناس اند، مترجم اند، روشنفکرند یا دقیقتر: کار روشنفکری میکنند.
۳ وبلاگ ها منظومه های آزاد بحثهای نخبگان: اگر ارزش بحثهای وبلاگی را با میزان انعکاس آنها در عرصه عمومی جامعه بسنجیم احتمال بسیار ناامید می شویم چنانکه دیگران شدند و گاه در وبلاگشان را هم تخته کردند و خداحافظ. اما وبلاگها بویژه وبلاگهایی که می توان آنها را وبلاگ مرجع نامید – من عمدا از صفت پرخواننده پرهیز میکنم- حلقههای بسیار قابلی برای گفتگوی نخبگان هستند. نخبگان را هم با اغماض به کار میبرم. حالیا کلمه بهتری ندارم. قصد هم ندارم صف بندی نخبه و غیرنخبه کنم و یا مدعی شوم که همه بحثهای نخبگانی در وبلاگهاست که دارد مطرح می شود. به هیچوجه. نکته ام این است که نقش/کارکرد وبلاگ در حال حاضر این است که «حلقه های مفهوم ساز»ی بین گروههایی ایجاد کرده که جنس بحث آنها از بحث های نخبگانی است. یعنی ادعای بزرگ ندارم. ادعای من مینیمال است و ناظر به وبلاگهای مرجع. مرجع بودن را هم بر اساس میزان ارجاع و مورد بحث قرار گرفتن و انعکاس یافتن نظر وبلاگنویس تعریف میکنم. در این نوع نگاه دو نکته دیگر هم وجود دارد: اولا -و این بسیار مهم است- وبلاگی که دیده نشود و خوانده نشود و مورد بحث کامنتنویسان و وبلاگنویسان قرار نگیرد وبلاگ نیست. بنابرین وبلاگها حلقههای تو-در-تویی هستند که هر زمان یکی در میان آنها به مرجع بحث تبدیل میشود. در واقع منظومههایی که به طور پیوسته باز و بسته میشوند. از این حلقه بحث به حلقه بحث دیگر میپیوندند. شناخت وبلاگستان یعنی شناخت وبلاگهای مرجع اش و منظومههای بحثی آن. و البته بحث های آن!
دوم هم این که آنچه در اینجا میگویم چیزی از دیگر خصایل طبیعی وبلاگ را که قبلا هم من هم دیگران بحث کرده ایم نفی نمیکند. من به همه تعریف های پیشگفته که متکی بر نقش/کارکرد وبلاگ باشد اعتقاد دارم. با آنچه گفتم در واقع یک نقش دیگر وبلاگ را برجسته میکنم. نقشی که گرچه ناشناخته نیست و این جا و آنجا از آن به ابهام و اجمال سخن رفته است اما با تاکید بر آن و برجسته کردناش ما وبلاگ را با نقشی به یاد میآوریم که در دقیقه اکنون احتمالا مهمترین نقش آن است. شناخت این مساله به طور طبیعی بر رفتار وبلاگ نویسان – آنها که مرجع شماری از بحث ها بوده اند یا بالقوه میتوانند مرجع شماری از بحثهای آینده شوند- تاثیر خواهد گذاشت. زبان و رهیافت آنها را جهت می دهد و مخاطب آنها را روشنتر خواهد ساخت.
۴ تنظیم توقع از وبلاگ: اگر وبلاگها حلقههای بحثهای نخبگان اند و اگر کار عمده آنها که بالقوه ارزش اجتماعی داشته باشد مفهومسازی است روشن است که وبلاگنویسان باید به این دو جنبه نقش بالقوه خود توجه خاصی داشته باشند. ممکن است بپرسید مفهومسازی چیست و چه ارزشی دارد. می گویم مفهومسازی طرح اندیشه و نظری است که پیش از آن مطرح نبوده یا برجسته نشده بوده و نور نورافکن صحنه بر آن نیفتاده بوده است. ارزش رسانهای وبلاگ در این زمینه کمابیش شبیه ارزش کمیسیونهای مجلس شورا ست. بحثها در حلقههای کوچک طرح میشوند و تست می شوند و ورز مییابند و سپس میتوانند راه
ی رسانه های بزرگ و روزنامه ها و کلاسهای درس و مانند آن شوند. طبعا این نگاه، ارزش آموزشی-کارشناسی وبلاگ را بسیار بالا می برد. ضمن آنکه توقع ما را از وبلاگ هم تنظیم می کند. امری که بسیار در آن خطا می کنیم.
در باره مفهوم مفهومسازی سخن باز هم دامنه دارد. من کوتاه می کنم.
بند دویم:
۱ این یادداشت قرار بود در حکم مقدمه ای باشد بر گزینه ای از سیب ها/مفاهیم مطرح شده در سیبستان. اما چندان جدی شد که به نظرم می رسد خودش متن شد تا مقدمه! به هر حال فکر اولیه این بود که از یادداشتهای هر ماه یک و اگر لازم بود دو و اگر نمی شد چشمپوشی کرد حداکثر سه مطلب انتخاب شود و چونان کتاب سال سیبستان به خوانندگان عرضه شود (نسخه پی دی اف هم از همه آنها در یکجا تهیه خواهم کرد – اگر خدا خواهد- که بعدا می افزایم). این فهرست هم نوآمدگان به سیبستان را به کار میآید و هم اصحاب قدیم این باغ را و حتی هم خود صاحب سیبستان را! نوآمدگان به سابقه بحث ها و سوانح فکری سیبستان آشنا میشوند و اصحاب بخشی از تاریخ معنوی سال ۸۴ را که در سیبستان منعکس شده می بینند و خود صاحب باغ هم میتواند خود را یکبار دیگر در آینه این یادداشتها ببیند و تطور نظرات خود را به معاینه گیرد.
۲ پیشنهادم به اصحاب و دوستان قدیم هم-بحث این است که هر یک از آنها هم گزینه ای و سبدی فراهم آورد از سیب هاش. اگر این اتفاق افتاد لینک آنها را همینجا خواهم آورد. هنوز، پارسانوشت، محمد جواد کاشی، نیک آهنگ، فل سفه، فرنگوپولیس، خوابگرد، حامد قدوسی، مسعود برجیان، محسن مومنی، راز پویان، مادام میم، عنکبوت، الپر، نقطه ته خط، پیام یزدانجو، فانوس، نی لبک، مهدی خلجی از کسانی هستند که امید میبرم سبد سیبهاشان را بزودی ببینم (قصد احصا نداشتم و شمار وبلاگنویسان مفهومساز/مرجع بیش از این است).
۳ و اما سبد سیبهای سیبستان: بعضی از این یادداشتها مفصلا مورد بحث و انتقاد خوانندگان و منظومه هایی که بر گرد بحث تشکیل شد قرار گرفته است. بعضی هم نه، اما اهمیتی از چشم من دارد. همه آنها نوشته من نیست (مثلا: چرا در ازبکستان انقلاب نمی شود). در یک مورد مطلب اساسا برای وبلاگ نوشته نشده است(: تاریخ گل). گاه سخنی را نقل کرده ام و بر آن حاشیه زده ام. یعنی طرح بحث با نقد و گاه صرفا نقل شروع شده است. طبقه بندی موضوعی را هم می گذارم به درایت خوانندگان. میشد یک فهرست از پرخوانندهها هم به دست داد (که شماری از مطالب زیر هم جزو آنها ست) اما ترجیح دادم بر مساله مفهومسازی تکیه کنم نه بیش.
افزوده ها و ترتیبات:
برای دیدن فهرست سیب های سیبستان ادامه مطلب را ببینید. لینک سیبهای دیگر دوستان هم که پیشنهاد سیبستان را پذیرفته اند به ترتیب تقدم زمانی از این قرار است:
سیب های مستور، گزیده یادداشتهای محسن مومنی که در کمتر از یک سالی که می نویسد به یک وبلاگ بحث برانگیز تبدیل شده است.
سیب های راز: از پویان که می گوید نگاهش به وبلاگ حداقلی/ کمینه گرا ست. من فکر می کنم در باره نقش اجتماعی کمینه گرا بودن خوب است اما در باره نقش مفهوم سازی می توان با گرایش بیشتر به تعامل و گفتگو بین گروههای بحث انتظار بیشتری داشت. هرچند که کمینه گرایی روِیهمرفته شرط عقل است!
گزیده های پارسایانه: پارسا صائبی ضمن گزینش مطالب اش چکیده مانندی از مفهوم/مفهوم های اصلی هر نوشته اش به دست داده است. این بخش اول از گزیده های اوست مربوط به شش ماه اول سال ۸۴.
برای دیدن بقیه سالنامه/سال-نماها یادداشت روز ۲۳ مارس را ببینید: سال-نامه های وبلاگی
این هم سبد مفاهیم سیبستانی:
۲۶ مارس ۲۰۰۵ دموکراسی استصوابی
۲۹ مارس ورقی چند از تاریخ گل
۱۷ آوریل انقلاب گل سرخ یا انقلاب زنان ایرانی – به بهانه اخراج مسیح علی نژاد از مجلس هفتم
۲۳ می وبلاگی شدن فرهنگ
۲۰ می چرا در ازبکستان انقلاب نمی شود
۶ ژوئن جایی که نه خدا هست نه قانون
۱۸ ژوئن شکست حزب لیبرال دموکرات وبلاگستان
۲۷ ژوئن دموکراسی ایرانی، تقلب و درویشی
۲۹ جولای انقلاب تک نفره -در باره ناکامی محتوم اکبر گنجی
۳۰ جولای شمعی به یاد گنجی روشن می کنم
۸ اوت چهل وبلاگ پرطرفدار فارسی
۹ اوت مهدویت دموکراسی و سالاد دکتر سروش
۹ سپتامبر انحطاط در اندیشیدن به ایران – در باره حرفهای مصطفی ملکیان
۲۶ سپتامبر روشنفکران برای کدام مخاطب کار می کنند– در ستایش سادگی و مردمگرایی
۱۲ اکتبر انسان شناسی بکارت
۲۱ اکتبر مدرنیته و کهن الگوی زن بدکاره
۲۶ اکتبر صنعت کردن در محبت – کنکاشی در فلسفه مخملباف و سکس
۵ نوامبر که ما به دوست نبردیم ره به هیچ طریق – زن و زمان در سکس و فلسفه مخملباف
۱۱ نوامبر حسادت آقای مردیها مشکل فرانسویها را حل کرد
۳۰ دسامبر چرخه آشوب و ظهور – همه زمانها آخرالزمان است
۱۷ ژانویه ۲۰۰۶ علیه کائوس – در نقد خرافه پراکنی روشنفکرانه
۱۹ ژانویه عادی، محرمانه، فوق سری – در باره اسطوره رها شدن از ممنوعات
۳ فوریه چرا مسلمانان شهروندان خوب اروپا نیستند – آسیب شناسی شیوه اعتراض مسلمانان
۱۰ فوریه سر ارادت ما و آستان حضرت دوست – تاریخ معنوی ما تاریخ ارادت است
۱۴ فوریه تصویرهای عشق ما کجاست؟
۴ مارس تقویم جنسی و روشنفکر بازی
۱۰ مارس ما و تابوی آمریکا
مهدی عزیز! اول نوروزت مبارک باد و سرت سلامت.
دوم سخن از “مفهوم سازی” و این حرفها به میان آورده ای، گفتم خُب چرا از همین “نوروز” و “سال نو” شروع نکنیم. پرسش و موضوع مورد بحث من این است:
راستی چرا اغلب کسانی که زمینه های ذهنی مذهبی دارند، “سال نو” را تبریک می گویند به جای “تبریک نوروز”؟ حتی من معتقدم که اغلب این کار را ناآگاهانه انجام می دهند. مثل اینکه “نوروز” چندان به دلهاشان راه ندارد. آخر “نوروز” بسی بیشتر و فراتر از “سال نو” است. تنها سال نو نمی شود در نوروز، جشن و سرور و شادی نیز درکار است. و درست به همین خاطر است که در ضمیر ناآگاه آنان که با فرهنگ دینی رشد یافته اند، “نوروز” و جشن و سرور و شادی همراه با آن، به گونه ای “گناه” است. یا اینکه اشتباه می کنم؟
با سلام و تبریک سال نو.به آسیب شناسی خوبی اشاره کرده اید. اما فکر می کنم باید شاخص و معیاری برای محک زدن وبلاگ ها از حیث تاتیر گذاری و محتوا تدوین شه. هر چند در جامعه نیمه سنتی-نیمه صنعتی ما هنوز وبلاگ آنطور که باید موثر نیست. شاید مبالغه باشد اما انگار مولفین وبلاگ ها بیشتر از مخاطبین آنهاست. و این خود وبلاگ رو محدود به دایره بلاگر ها می کنه
* عزیزجان من دارم همین رو می گم که حتی اگر مخاطبان وبلاگها خود وبلاگ نویسان باشد هیچ ایرادی ندارد. می شود حلقه های بحث. انتظار موثر بودن اجتماعی یعنی چه؟ مسائل باید اول در هسته های فکری و بحثی طرح و نقد شود بعد به تناسب اهمیت و نفوذ و قدرت خود راه به عرصه عمومی ببرد یعنی همان جامعه نیمه سنتی- نیمه صنعتی که می گویی. – سیبستان
من می خواهم بدترین سیب شما را هم از این سبد انتخاب کنم . به عبارتی ( اگر تمثیلم برخورنده نباشد که انشالله نیست ) گندیده ترین سیب را انتخاب کنم .نوشته ی “انقلاب تک نفره ” بدترین نوشته ای است که در سیبستان خوانده ام . نوشته ای که اگر قرار بود نویسنده ی این وبلاگ را با آن قضاوت کنم چیزی در ردبف حسین درخشان در وبلاگ نویسی یا قاضی مرتضوی در امر قضا یا همین خامنه ای خودمان در رهبری یک ملت محسوب می شد . اما خوشبختانه سیب های بسیار سالم تری هم در این سبد هست .
* من که همچنان آن را از سرخ ترین سیب های سیبستان می دانم! ولی بهتر است دلیل خود را هم بنویسی که چرا به نظر تو گندیده آمده است. – سیبستان
سلام 🙂 من هم بفرموده، سیبهایم را برگزیدم و در راز گذاشتم. خواستم دنبالک بگذارم که نمیدانم چرا، نشد.
شاد باشی.
* این سیبستان می دانی که جن دارد! کارهایی می کند که خودم هم سر در نمی آورم. مثلا اگر یک مطلب چاپ شده را بخواهی تصحیح کنی و دوباره دکمه حفظ یا انتشار را کلیک کنی بعید نیست که نیم اش بپرد یا یک پاراگرافش بدود برود ته مطلب و غیره! لینک سالنامه ات را اضافه می کنم. ممنون.- سیبستان
دلیلم را انشالله تعالی در یک نوشته ی مجزا در وبلاگ خودم می نویسم و خبری هم به شما می دهم تا اگر خواستید مطالعه بفرمایید. نه اینکه از سنت حسنه ی کامنت نویسی نا امید شده باشم ( چیزی که الحمدالله زیاد دارم امید است ) اما گمان می کنم موضوع مفصل تر از آن است که در یک کامنت بگنجد.بخصوص که شما ماشالله زود به زود آپدیت می کنید و هر آن خطر پیوستن این پست و کامنت هایش به آرشیو و در نتیجه خارج شدن اش از چشم انداز وجود دارد .
سلام و نوروز پیروز …
۱)تا وقتی خود و طرز فکرمان تغییر و تحول نکند، با کمک هیچ فنون و علمی نمیشود انقلاب مثمر کرد!!!
۲) فکر نکنم وبلاگ دردی یا مرضی داشته باشد، بلکه بعضی از (شاید هم اکثریت) وبلاگنویسان دردی دارند که نتوانستند خیالات خود تجسم کنند و طبق معمول بخاطر انتظارات شخصی وبلاگنویسی کردند و میکنند …..
۳. اولا با این تعریف و توضیح وبلاگ مخالفم، دوما همان معنی اولی وبلاگ هم دفترچه الکترونیکی خاطرات، هم دیگر تطبیق نمیکند و یک خوبی اینترنت این هست که به قضاوت قاضیان نیازمند نیست و این طبقاتی کردن وبلاگها را هم فقط در میان ایرانیان دیدم. وبلاگ یک سیستم بروز کردن صفحات اینترنتی هستی تا از خاطره، دری وری، بیخود، پرمحتوی، سیاسی و غیرسیاسی و خلاصه هرچه دلت خواست بنویسی حالا با و بدون بحث و چه میدانم دیگر چه بازیها
۴. چه توقعی تا تنظیمی باشد !!!؟
* دوست عزیز چه بخواهیم چه نخواهیم وبلاگ ها دارای خصایص و طبقه بندی های خود خواهند بود. کار ما چشم پوشیدن بر این طبقه بندی ها و گروه بندی ها نیست. کار ما شناختن آنهاست. حرف خود را در باره روزنامه یا احزاب یا بازار و مانند آنها تکرار کنید تا ببینید چقدر دور از واقعیت می شود که هر پدیده یا گروه یا نهاد اجتماعی را با تعریف های بسیط بخواهیم بشناسیم. – سیبستان
دلایلم رادر وبلاگ خودم نوشتم جناب جامی .در صورت تمایل مطالعه بفرمایید .
کار خوبیست. امیدوارم بتوانیم استفاده کنیم. ایده ی جالبی داده ای که جای تامل دارد.
ضمن تبریک مجدد سال نو برای شما دوست گرامی، آقای جامی
ببخشید من الان این مطلب را دیدم. می خوانم و برمیگردم.
صحبت جالبی را مطرح کردید و باید بگم به نوعی مفهوم جدیدی را ساختید. ولی مفهوم جدیدتان من را که یک وبلاگ نویس تازه کار هستم کمی ترساند و شاید این طبقه بندی شما و استفاده از کلمه نخبگان خودش شکاف عمیقی در میان وبلاگها بیاندازد چون در جامعه ما نخبه اصولا واژه سنگینی است.
لازمه مفهوم سازی شناخت و لازمه شناخت مطالعه هست و واقعا باید بررسی کرد که مفاهیم چه تعداد از وبلاگهای بحث برانگیز از نهاد آدمهای با مطالعه بر میاد که البته قطعا خیلی از وبلاگ نویسان با مطالعه هستند ولی خیلی از وبلاگهای مطرح و پربیننده مفهوم جدیدی را ارائه نمیکنند و بلکه در دایره ای بسته دور میخورند.
———-
* گفتگو از اینکه وبلاگ کارخانه مفهوم سازی است مانعی برای وبلاگهایی که به مسائل دیگری می پردازند نیست. فکر کنم دستکم در جامعه وبلاگی ما باید بپذیریم که انجمن ها و گروههای مختلف داشته باشیم و کافه ها و پاتوق های مختلف. وبلاگهای بحث برانگیز هم محدود به شمار معین و موضوعات و آدمها و گرایش های معین نیستند. به نظرم جزایر وبلاگی وجود دارد که نوعی با هم ارتباط نزدیک تر یافته اند. در همه این همبسته های وبلاگی جریان مفهوم سازی دیده می شود. قدیم و جدید و کهنه کار و تازه کار هم ندارد. گرایش ها مهم است. شما هم دیر یا زود به یکی از این گروهها می پیوندید و دیگر کسی از شما نمی پرسد تازه آمده اید یا نه می پرسد چه برای عرضه کردن دارید. – سیبستان
پیشنهاد بسیار خوبیست این کار را کردم
درود .خوب این بحث خوبی است که باید دنبال شود.
یا علی گفتیم عشق راآغاز کردیم