سفر به اسرائیل فینفسه اهمیت فوقالعاده ای ندارد. این را دوست و میزبان اسرائیلی حودر هم نوشته است. اما دو سه نکته در باره این سفر و حواشی آن هست که به نظرم باید به آن توجه کرد:
اول از این آخری شروع کنم یعنی نوشته حسین درخشان در نیویورک تایمز که ظاهرا از تل آویو برای روزنامه فرستاده شده است. اگر به نیویورک تایمز دسترسی ندارید و مشترک اش نیستید جان کلام او را ف. م. سخن در نقد خود آورده است. من اما از زاویه دیگری به این مقاله نگاه می کنم. درخشان با این مقاله درست به همان راهی رفته است که تا دیروز گام نهادن در آن را اتهام بزرگ سازگارا و خلجی میدانست. یعنی امید بستن به آمریکا و توصیه سیاسی دادن به مقامات این کشور (در باره عقاید سیاسی آن دو حالیا فرض می گیرم که حودر راست می گوید): درخشان در یک کلام دارد میگوید آقای بوش شما انتخابات را تحریم کردید و شما هم میتوانید در انتخابات بعدی با اتخاذ سیاست عدم تحریم به ما “اصلاح طلبان پیشرو” – به قول خودش- کمک کنید تا به سر کار برگردیم (بند آخر مقاله او را ببینید).
من کاری به درستی و نادرستی این تحلیل ندارم که تحریم انتخابات گذشته دست آمریکا بود یا نبود. ف. م. سخن بدرستی ضعف های این نوع نگاه را نشان داده است. برای من این چرخش در مواضع مهم است که همچنان زیر پوشش اصلاح طلبی انجام می شود. به نظر من نمیتوان روزی به نام اصلاح طلبی به سازگارا تاخت و روز دیگر به نام اصلاح طلبی به راه همو رفت! بنیاد این رفتار اگر هیچ صفت دیگری نداشته باشد بشدت ریاکارانه است و از متلون بودن سیاسی حکایت دارد. رفتار حودر هیچ نمیگوید جز اینکه اگر کاری را من کردم درست است اگر دیگران کردند میتوان به آنها حمله کرد.
رفتن به اسرائیل به اسم تابوشکنی هم گویا برای به دست آوردن دل راست های آمریکایی است که جایی برای حودر هم در نظر بگیرند. داشتن ایستار سیاسی و تجدیدنظر طلبی گناه کبیره نیست البته. اما پنهانکاری و اهداف را زیر پوشش شعارهای ظاهرالصلاح پیش بردن مساله دیگری است.
در نامه معروفی با عنوان روبروی آتش به سفر حودر به اسرائیل اشاره رفته است که لابد خوانده اید یا میخوانید. نکته ظریفی در نامه او هست که به نظرم ارزش بازخوانی دارد. او می گوید من هرگز وبلاگ نویس ها و روزنامه نگارهای وطنم را تحریک نمی کنم که چه بگویند یا بکنند. منظور او چیست؟ من در این اشاره بازتابی از این یادداشت حودر را می بینم که گفته بود و -طلبکارانه هم که- چرا کسی در باره اسرائیل رفتن من نمینویسد. بگذریم از اینکه او بهتر است اول از دوستان نزدیک اش این سوال را بکند که چرا ساکت اند اما نکته ای که معروفی بر آن دست می گذارد بسیار حیاتی است: نباید برای مطرح کردن خود از وبلاگ نویسان و روزنامه نگاران داخل هزینه کرد. آیا حودر می خواهد چند تا وبلاگ نویس دو کلمه بنویسند و برایشان دردسر درست شود؟ که چه بشود؟ نه اینکه او خیلی برای وبلاگ نویسان زندانی مایه گذاشته است؟ بعد هم وبلاگ نویسان اعضای حزب حودر نیستند که تا او در زمینه ای قدمی برداشت هورا بکشند و دنبال او راه بیفتند.
درخشان فکر می کند اگر چهار نفر دور او را گرفتند تابوی اسرائیل شکسته میشود. من در این خامی های بسیار میبینم. در عمل هم بجز معدودی که علاقه نشان داده اند (مثل +) وبلاگ نویسان داخل (یا حتی خارج) از این حرکت او حمایت نکرده اند. در حالی که مثلا در همبستگی برای حمایت از سایت “امروز” پاسخ مناسبی دریافت کرد. او باید از خود بپرسد که چرا یکی جواب گرفت و دیگری نمیگیرد. قرار نیست اگر مدتی در حمایت از فلسطینیان افراط کردیم مدتی هم در حمایت از اسرائیل بتازانیم. اسرائیل و فلسطین دو مساله جداشدنی نیستند. وقتی کسی یک طرف را دید و از طرف دیگر چشم پوشاند اگر ریگی به کفش نداشته باشد دست کم دیدی تنگ نظرانه دارد. تنگ نظران هر چه باشند نمیتوانند اصلاح طلب باشند.
من از روز اول که حودر به اسرائیل رفت حدس قوی می زدم که او این کار را برای نوعی مقابله در اندازه خودش با ایده های احمدی نژاد کرده است: حالا که او از محو اسرائیل حرف میزند چرا من از دوستداری اسرائیل حرف نزنم. این نوع برخورد بجز نکاتی که از منظر روانشناختی در باره اش می توان گفت -که گفته اند- در ذات خود برخوردی واکنشی است و به همان نسبت که اولی دچار مشکل باشد این هم هست. اما تا امروز این حدس حدس مانده بود. تا اینکه آن تقلید از احمدی نژاد را در ابتدای گزارش حودر از نشست گروه ارتباطات دانشگاه تل آویو دیدم. به نظرم حودر خواسته یا ناخواسته در راهی قدم برمیدارد که به دیگران اجازه میدهد او را احمدی نژاد وبلاگستان بدانند. او یکبار از اینکه کسی در وبلاگ حامد قدوسی او را با چنین صفتی یاد کرده بود شاکی شده بود. اما در عمل این شخص “اول” مجمع الجزایر وبلاگستان فرق چندانی با آن شخص اول ندارد. این ورژن طرفدار اسرائیل است آن ورژن ضداسرائیل. یکی یک جمله میگوید دنیایی را به هم میریزد و یکی همان جمله را برعکس میگوید و می خواهد وبلاگستان را زیر و رو کند. هدف؟ خودتان تعیین کنید.
————————
عنوان این یادداشت از سفرنامه جلال آل احمد است به اسرائیل
————————
پسنوشت:
حودر ادعا میکند که ۲۰ هزار خواننده-در-روز دارد! (توجه کنید که من با آمار واقعی هیچ مشکلی ندارم ولی با آمارسازی دارم)
پسنوشت۲:
از میان بازتابها به یادداشت حودر این اشاره برای من از این بابت جالب است که دموکراسی با انتخابات اینهمانی ندارد:
With many reform-minded voters staying home out of protest, Ahmadinejad won easily, but let’s not kid ourselves, as one recent New York Times op-ed writer did, Iran would be governed no differently today had Rafsanjani won.
نیز:
شیوه گزارش کردن حودر را از نشست دانشگاه مقایسه کنید با سبک و بیان منصفانه و کم ادعای میزبان اسرائیلی اش؛ نظر او در آغاز یاداشت اش در باره پیروزی حماس هم بسیار خواندنی است: The bridge already exists: We just have to cross it
دیگر: این یادداشت کوتاه کلاغ سیاه را هم از دست ندهید: نقطه آغاز تروریسم؛ کلیپ انتخابی او به اندازه کافی گویاست. گرچه قصه سر دراز دارد.
ٍSiavooch khan,
Passokhist Beh comment ghabli shoma keh dar inja minevisam, natoonestam bi tafaavot bemoonam : koshteh shodaan dar jang, shekanjeh shodaan dar zendaanha, kotak khordaan ba chomagh, edam khahar va baradar va doost neh nahagh…. hemassehand, baad’ha eftekhaar meli man va maa mishavand, khesaraat vaaredeh har chand geroon va bi eltiam, beh too noaa’i ehsas ghroor va eftekhar midahaand. Amaa hamleh va zahr na mehrbaan,bi raham va koshandeh negah m’amoori dar gicheh belit frooshi, beh khater khaareji boodaan too, beh tanhaii mitavaanad too ra taa beh akhar az paa biandaazad … hiche eftekhar meli, ehsas goroor, beh too nemidahad va tamami e’temaad beh nafs ra az too migiraad. Inhaa (beh gool Charles Baudelaire) tahaajomat beh hamoon gol moghadas daroon tak tak ma’ast keh hargez nabaayad dast behkhorad va parpar shavad, agar shood beh hich kass nemitavaani panaah bebaari, tanhaa dar khood va beh khood mipichi az dard!d!.
Mehdi aziz Salaam,
Zood clik kardaam va netoonestam nam khod raa dar comment ghabli keh baray Sivoosh khan gozashtam zekr konam.
Ba poozesh
Sara
آقای غلامی عزیز،
ممنون از پیام شما.
این هم اطلاعاتی که موجود است:
۱- عنوان کتاب: فیها اسوه لمن تاسی
۲- نام مؤلف: نامعلوم؛ کاتب: جوزجانی؛ و می گوید در بلد کازرون و در ۷۴۲ آن را برنوشته است
۳- موضوع: تحلیل تاریخ پیامبران از آدم تا خاتم و آیات قرآنی صرفا از منظر روابط جنسی
۴- چند سطر از آغاز کتاب: بعد از حمد خدا و ذکر آیات و مقدمات به عربی می گوید: و اما بعد مصنف این رساله که تسمیه افتادستی به اسم فیها اسوه لمن تاسی آنکه خدایش از سر رحمت خویش بر وی ببخشایاد و کردهایش همه ناکرده گیراد.
مصحح متن: سید عبدالرحمن مصطفوی طباطبایی – که اگر نسخه مجعول باشد نباید انتظار داشت نام مصحح مجعول نباشد. چاپ پاریس ۱۳۶۳ شمسی با حروفچینی تایپ آی بی ام بسیار بد. ۲۵۴ صفحه
همانطور که گفتم به نظر من نسخه ساختگی ست اما حتی اگر ساختگی باشد اولا باید یقین حاصل کرد و بعد هم در فهرست مجعولات قرار داد و دلایلش را بررسی کرد و الخ تا نکند کسی آن را متن اصیل بپندارد و از آن نتایجی در عقاید و تاریخ بگیرد.
آقای جامی سلام. مطابق معمول از نقد زیبایتان لذت بردم. راستش می خواستم از طریق ایمیل در مورد وبلاگ و وبلاگستان مطلبی رو با شما مطرح کنم اما متاسفانه هر چه گشتم در وبلاگتان آدرس ایمیل ندیدم.ممکنه آدرس ایمیلتون رو به نحوی به من اطلاع بدید؟
* نادر عزیز، ایمیل برایت فرستاده شد- سیبستان
Dear Mr. Jami,
I don’t know why you take this guy so seriously? He just want to be in the center of attention, that’s all. I don’t like Sazgar’s move, but it’s so unfair that you compare them together. I like that comparison better, though (Weblog’s Ahmadi nejad, since he just wanna be focused on, too)
آقای آنانیموس که پیامت حذف شد،اگر به من ایمیل بزنی به تو خواهم نوشت دلیل حذف پیامت چه بود. متاسفانه ایمیل نگذاشته بودی و بنابرین بدون توضیح خصوصی به خودت ناچار شدم پیامت را حذف کنم. اما در یک کلام عمومی: بازی جوانمردانه کن!
mehdijami@hotmail.com
سلام اقای جامی. امید که خوب باشید. متاسفانه این پستتان برای من نامفهوم و گنگ بود. من از سفر اقای درخشان استقبال می کنم. این سفرشان مرا به یاد کبوتر صلح می اندازد، خانمی که با دوچرخه چند سال پیش سفر می کردند و نوید صلح می دادند. خیلی ناراحت می شوم وقتی می بینم که حرکت فردی زیر سایه ی شخصیتش نقد و بررسی شود. صرفنظر از اینکه حسین درخشان کیست و چه کرده است این کارش، به نمایندگی از وبلاگنویسان ایرانی، حرکتی مثبت است و نوید دهنده ی اینکه ما دشمنی با مردم اسراییل نداریم و حتی علاقمند به مراوده هم هستیم. از این ناراحت می شوم که خصومت های فردی بخواهد جای منطق را بگیرد. به شما حق می دهم که از او دلگیر باشید ولی نه اینکه او را بکل زیر سوال ببرید. ادمها بد نیستند شاید بعضی از کارهای انها خوشایند نباشد. در ضمن سنت بزرگواری که در مذهب و فرهنگ ما هم کم جا ندارد اینجا رنگ خود را تقریبا باخته است. از شما که از او بزرگتر هستید و پیراهن هم بسیار بیشتر کهنه کرده اید انتظار می رود که زیر بال و پر منطق و مهربانی و دوستی بگیردش و نه انکه خشونت. این رفتار وبلاگنویسان که همه با او اوقات تلخی می کنند، هر چند حق هم ممکن است داشته باشند، ولی کمی بچه گانه به نظر من می رسد و بوی انتقام جویی می دهد. اگر استدلال های کسی غلط است که دیگر باکی نیست و اگر استدلالهایش درست است که حرفی در ان نیست. پس به نظر من در هر دو حال به حسین اقا تاختن بی مورد است. حتی ممکن است عده ای از حسین کاریکاتور کشیده باشند یا توهین لفظی کرده باشند که به نظر من بیشتر خودشان را زیر سوال برده اند تا او را. البته نوشته ی شما با توجه به متانتی که در شخصیتتان هست هیچ توهینی به او نکرده است ولی شاید بزرگواری که خصیصه تان است را در این مورد بیشتر بکار ببرید ما را هم خشنودتر کند. بیایید همدیگر را یاری کنیم و خامی های یکدیگر را با مهربانی و گوشزدهای دوستانه بپوشانیم. مگر نه این است که دینمان به ما می گوید بی ابرو کردن مردم و انگشت نما کردن انها از گناهان کبیره است. خدای نکرده اگر خیانتی صورت بگیرد خوب باید گفت و اگاه کرد در غیر این صورت من شخصا از شما انتظار بزرگواری و صلح پراکنی و مهربانی و حمایت دارم تا اینکه خودتان را در حد عده ای که به او ناسزا می گویند تنزل دهید. به امید روزی که دوستی ها یا دشمنی ها جای منطق در قضاوت کردن مان را نگیرند. دوستار همیشگی شما: رقیه السادات
I truely enjoy reading your well articulated and and calculated comments.
Thank you for the insights and enlightenment.
As far as hoder goes, I am not sure why he even writes. He certainly lacks both the education and the experience as well as expertise in the task he is undertaking. Besides, I am not sure why people visit his site.
Anyway, he is free to write and address any issue desires but I am wondering about those who take him seriousy. This article was one of those.
Thank you for sharing your comments.
رقیه سادات خانم عزیز،
توجه کنید که من به دوگانگی رفتار حودر ایراد دارم -و نه آنقدرها به محتوا در این مرحله- و بازی خطرناکی که با وبلاگها می کند. هر عضو بانفوذ وبلاگستان باید باید باید مسئولانه رفتار کند. در باره نمایندگی از وبلاگستان هم من نظر شخص شما را محترم می دانم اما می بینید که کسی به او نمایندگی نداده است و گرنه حمایت می کرد. حتی همانطور که نیکان بدرستی نوشت بسیاری از اینکه او نماینده شان باشد ناراضی اند. در باره اخلاق هم که فرموده اید من کارم نقد کردن است. نقد منصفانه عین اخلاق یا به تعبیر شما بزرگواری است. من هیچ خصومتی با حودر ندارم و از جهاتی هم او را می ستایم اما عجیب است که در بین ایرانیان مدام آدم برای نقد کسی باید توضیح بدهد که مشکل شخصی ندارد. داشته باشم هم چشم ام را به روی حسن کسی نمی بندم و عیب او را از آنچه هست بیشتر نشان نمی دهم. مساله اصلی من ادعای مبارزه با ریاکاری است که حودر ادعا می کند. نقد من پروژه ای در سنجش این ادعا ست. اگر حودر از آن سر بلند در آید زهی شرف. و چه بهتر که بر آید. اگر نه بهتر است همه ما فروتنانه تر با خود و دیگران و جهان اطراف روبرو شویم. مطمئن باشید اگر احتمال می دادم این حرفها خصوصی به او منتقل شود تاثیرش بیشتر است عمومی اش نمی کردم. اما چه چاره که همه ما در عرصه عمومی ایستاده ایم و او هم بازی خود را در معرض عموم انجام می دهد و اصلا به همین می نازد. پس دست کم برای ارائه یک دیدگاه جانشین باید این حرفها را علنی نوشت.
ممنون از جواب خوبتان. راستش وبلاگ شما برای من به قولی مثل خانه ی خاله است. احساس امنیت می کنم اینجا و حس می کنم می توان پاها را دراز کرد و چای نوشید و از همه مهتر ارامش داشت. خواهشم اینست که به حسین و امثال او کمک کنید یا کنیم یا شوم یا شویم. کم کم دل من از این موج علیه او دارد می گیرد. راست بگویم؟ گریه ام می گیرد. او یک جوان است و مگر چند سال دارد؟ رهنمون های افراد سرد و گرم چشیده و با سوادی مثل شما، من یا او را که جوان تریم چراغ راه خواهد بود ورنه مدهوشی و مستی …
سیاوش(اولین کامنت این یادداشت) جان، من هم با تو موافقم، به هر روی این رسم اهل به اصطلاح “قلم” خطهی ماست، که یک یاش در سنته و یک یاشه در مدرنیته. اکثر اینها هم مثل آخوندا روضهخون تشریف دارنند و سفسطهگر. با همه این تفاسیر، نه قم خوبه نه کاشون زنده باشن هر دو تاشون.
Saraی عزیز، اول این که، من نه خان زادهام نه خان، یس لطف کن اگر خواستی منو خطاب کنی حداکثرش از یسوند آقا استفاده کن. دوم این که، من به نوشتن فارسی با خط لاتین آلرژی دارم و سرم از خواندن یک سطرش گیج میره. اگر هم فارسیت مثل من درست نیست، نگران نباش، سیبستان برات غلطهاشو در میاره(با ما که این گونه رفتار میکنه که البته ازش ممنونم.).
Dear Mr Jami
I read your criticism on Derakhshan’s actions and articles. First of all I think it is clear that Bush remarks did not influence our election.I think Derakhshan also agree on this issue. It is so trivial.
Derakhshan is trying to tell people in the world that any change in Iran must come out of elections and voting and not from external interference.
look at his new article after his trip to Israel:
Derakhshan, whose ideas approach those of the Iranian Reform Party, which failed miserably in the last parliamentary elections, says the situation in his country can be altered only via elections, “which are the hole in our political system,” and not by external pressure.
“I am against [U.S.] President Bush and capitalism, just as much as I oppose Khamenei,” says Derakhshan. ”
Anyways, if Derakhshan is pompous this is not important for our country.
Mr Jami, the big majority of people in the world learned about Iran by reading “Not without my daughter” and “Azar nafisi’s works”.
Let’s not be too idealistic. Derakhshan is not perfect but he is OK.
All what you and people like you and me writes or discuss , do not influence the mind of people in the world.
People in the world read Azar Nafisi’s books and articles . How many americans’
or Swiss or indean or japanese people have read any thing from Dr Soroush? or Mr Khalaji or …or even Khatami ?
“Not without my daughter”
“”
and “Reading Lolita in tehran
are more Known in the world than Khatami.
Derakhshan can somehow change the mind of these people. That would be great.
علی عزیز که به انگلیسی نوشته ای،
به نظرم نوشته تو نمونه خوبی است از نوع منطقی که برای توجیه عقلانی اقدام کسانی مانند حودر به کار می رود. در واقع خود حودر احتمالا از صورت بندی مساله به این صورت ناتوان است و طبعا خوشنود خواهد بود که کسی منطق رفتاری او را به دست داده است.
اما پایه منطق عرضه شده بر این استوار است که تصویر ایران از راه نمونه بدون دخترم هرگز و یا لولیتاخوانی در تهران شکل گرفته و حودر می تواند این تصویر را تغییر دهد زیرا مردم عامه آثار روشنفکران ایرانی را نمی خوانند اما یادداشت های حودر یا اقدامات او را تعقیب می کنند.
به نظرم کوشش زیادی برای ویران کردن این منطق لازم نیست. در این منطق فرض گرفته می شود که دنیای ایرانی و روشنفکران اش یک طرف ایستاده و اقدامات حودر در طرف مقابل و بر همه آنها می چربد. توجه دارید که در خود آمریکا دست کم صدها نویسنده و آکادمیسین و روزنامه نگار فعال ایرانی حضور دارند و دهها گروه دانشگاهی کوچک و بزرگ در باره ایران کار می کنند و دهها نفر دانشجوی دکتری در حال تحقیق و نوشتن پایان نامه در باره ایران هستند. آیا می توان نتیجه کار و فعالیت همه این ایرانیان آمریکایی را نادیده گرفت و هنوز به تصویر ایران از یک کتاب دهه هشتادی اتکا کرد؟ اگر این فعالیت ها نتوانسته باشد تصویر ایران را عوض کند چرا فکر می کنید یکی دو اقدام محدود حودر می تواند؟ چرا باید اقدام حودر را که با عیب و ایرادها و کوته بینی های مختلف پیوست شده موثر فرض کنیم اما کار سنجیده و بسیجگرانه دهها ایرانی پرشور و با انگیزه را غیر موثر بدانیم؟
یعنی واقعا ایران مانده بود که حسین درخشان نجات اش دهد؟ فکر نمی کنید این نوع دیدگاه شباهتی به دیدگاه احمدی نژادی دارد؟
من می توانم تاثیر محدودی برای نوشته ها و اقدامات حودر در نظر بگیرم اما نمی توانم در میزان برد کارهای او اغراق را بپذیرم چه از طرف خودش چه از طرف دیگران. به نظر من تنها سود این کارها اولا به خود او می رسد که مشتاق زندگی در آمریکاست و آن را پنهان هم نکرده است. اگر از کنار این سود چیزی به ایران هم برسد رسیده اگر نرسد هم فکر نمی کنم برای او اهمیتی داشته باشد.
تصویر ایران در آمریکا مدتهاست عوض شده است. از زمان مصاحبه خاتمی با سی ان ان. از زمان آمادگی آلبرایت برای پذیرش خطاهای گذشته آمریکا در ایران. از زمان تشکیل لابی های قدرتمند ایرانی در آمریکا. تصویر ایران در اروپا هم که هیچگاه کلیشه ای نبوده است. تازه ترین تصویر ایران در آخرین شماره مجله پراسپکت چاپ لندن گواه آن است.
آقای جامی! رک بگویم: چند وقتی است (درست بعد از ماجرای دعوای وبلاگستان) دیدگاهم نسبت به نوشته هایتان عوض شده! این سیبستان کجا و آن سیبستان قبلی کجا؟
هوم …
سعید عزیز،
سیبستان هزار سیب دارد. همه اش مثل هم نیست. قرمز دارد گلاب دارد کوچک دارد بزرگ دارد رسیده دارد نارس دارد زمین-افتاده دارد بر-شاخه-مانده دارد در-سبد- گذاشته دارد دستچین دارد صادراتی دارد گنجشک-نوک-زده دارد کرمو هم دارد. باغ است. گرچه ازش مراقبت می کنم آفت نگیرد آب به همه درختهاش برسد کودش زیادی نشود کم نشود میوه اش زودتر چیده نشود دیر بر شاخه نماند اما نتیجه همین است. برخی صادراتی اش را دوست دارند برخی به زمین ریخته هاش را می خرند برخی به کرموهاش اشاره می کنند تا تو سر مال بزنند برخی هم می خواهند به باغ آتش بزنند یا آب اش را ببندند و بعضی هم می آیند در سایه اش می نشینند و پاهاشان را دراز می کنند و الخ. اما من همه سیب هاش را دوست دارم. ولی تو کاملا حق داری بعضی سیب ها را نپسندی. تازه تو همه باغ را ندیده ای. سیب های دیگری هم در راه اند عزیز! ما کلی تو این باغداری طرح و ایده داریم. خب بعضی هاش خوب در می آید و بعضی هاش هم نه. بگذار سیبستان سیبستان بماند. هیچ باغی فقط میوه صادراتی تولید نمی کند. گاهی وقتها هم اصلا ماجرای سیب نیست ماجرای ترکه درخت سیب است. … …خلاصه عادت نکنید که آن بدتر آفت است مر این باغ را
aafarin …khili zieba minewissi…raje be taars wa negaarani dar europa khob neweshtee..bayad etrraf konam hengaamme kobide shodaan chommagh be kaale aan mard dar kenaare bimaresstane emmam reza mashhad man dar kenaare to bodam wa shahede in sahhne delkharash ,,ghir az ma midani che kassi shahehede majera bood ..nayad haads bezani ,,kassi ke roye chaharpaye dar bimarestan sokhanrani mikard yadat hast ,,,,e
من مانده ام جناب مهدی خان جامی، که شما چه وزن سیاسی (و اجتماعی و فرهنگی) برای حسین درخشان قائل شده اید که راه و بی راه نقدش می کنید. قبول که بعضی ادعاها اگر جلوشان گرفته نشود، تاریخ می شوند و بعدا مرجع غلطی می شوند برای ادعاهایی گزاف تر. اما از کوزه هم به ناچار همان برون تراود که در اوست، نه پدرآمرزیده؟ پس بگذارید حسین درخشان هم این دو روز فلک را با حودر بودن و اول بودن و در نیویورک تایمز نوشتن خوش باشد. نوشته ای این قدر بی مایه با پایانی آن قدر زشت و خودفروشانه را که علاوه کنید به این جمله “در ضمن، مسهل بخورید تا این عصاهایی که قورت دادهاید بیرون بیاید” که محض آبروداری جلوی اسرائیلی های هاآرتزخوان نوشته شده، هر حسین درخشان نشناسی را هم مشمئز می کند. نه پدرجان؟!
آقای جامی کمی هم در مورد سفر خودتان به ایران بگویید. با حضرات چایی خوردید یا راهنمایی هم کردید؟
———————————–
چایی هم خوردیم در وزارت ارشاد و بیسکویت. ولی منظور از سوالتان را متوجه نشدم. راهنمایی؟ واضح سوال کنید واضح جواب می گیرید. – سیب