شارون را دیگر رفته باید گرفت. کارنامه او با همه بلندی کوتاه است: او مردی بود که به زبان سیاست حرف می زد. زبان دیگری نمی دانست و نیاموخت. زبان سیاست زبان مهرورزان نیست. زبان شاعران و روشنفکران نیست. زبان فیلسوفان و متالهان هم نیست. زبان سیاست با زبان روزمره و زبان غیرسیاسی تنها مشترکات لفظی دارد. شارون سرنمون سیاستمدار بودن است. منتها او در وضعیتی بود که نمی توانست ماهیت سیاستمداری را با روکشی از زبان دیپلماتیک غربی بپوشاند. او ناگزیر صریح ترین سیاستمدار دوره خود بود. و تا توانست تاخت. او از معدود سیاستمداران خوشبختی است که هر چه خواست کرد از قتل عام در بیروت تا خروج از نوار غزه.
چهره شارون چهره ای قطبی است. یک سو نفرت بی اندازه مردمی که آسیب سیاست او را چشیدند و یک سو مشتاقان بسیار و هموطنی که در او سلطانی می دیدند که حراست از ملک می داند به هر بها که باشد. در رستم التواریخ سخن نادره ای هست که او آن را نخوانده می شناخت:
“پادشاه را زهد و تقوا و سداد و عفاف و عصمت در کار نیست بلکه عدل و احسان و نظم و نسق و حساب و حراست از ملک لازم است.”
او با مردم خود بد نکرد – هرچند به صلح طلبان داخل اسرائیل پشت کرد- و هر چه کرد با حریفان خارجی کرد و با فلسطینیانی که رویای او را مخدوش می کردند. سلطان بد سلطانی است که با مردم خود ستم کند. او وقت و فرصت این کار نیافت. هر چه کرد بر مردمی کرد که آنها را مردم خود قوم خود نمی شمرد. شارون رهبری بود از اعماق تاریک ترین قرون که تنها قبیله خود را می شناسند و به همان می نازند و به هر چه غیر آن است با بیرحمی و شقاوت روبرو می شوند. مظهر تبعیض نژادی کامل. مظهر یک سیاستمدار واقعی. انسانی بجا مانده از حیات بدوی بشر. برای او هیچ کس جز مردم اش قوم اش اعتبار نداشت حرمت نداشت حقوق نداشت.
این نکته باشد تا مگر دوباره به این سخن بازگردم.
پی نوشت۱:
هر نوشته ای برای خواننده معینی است. خواننده ای که همه متن ها را بخواند وجود ندارد. خواننده متن کسی است که می تواند اشارات آن را بازشناسد. من معمولا رعایت حال خواننده کمتر آشنا را می کنم اما بعضی وقتها هم ضرورتی نمی بینم مثل آنچه اینجا نوشته ام. فرصت شد به شرح می گویم اما حالیا می خواستم نظر خود را به ایجاز تمام بگویم. اگر خواننده در اولین گیر زبانی متن یا اشاره ناآشناتر متن پا-لنگی بخورد باید مراقب باشد. این متن متاسفانه برای چنان خواننده ای نوشته نشده است.
پی نوشت ۲:
الف – پرونده ارائه شده به دادگاه حقوق بشر بلژیک در باره کشتار صبرا و شتیلا – شواهد عینی و شماری از اسناد ( لینک دسترسی به بعضی از اسناد از جمله سندی که بر اساس آن شارون مسئول شناخته شد و ناچار به استعفا گشت و در سایت وزارت دفاع اسرائیل است مسدود است. برای دیدن گزارش که اتفاقات را ساعت به ساعت ثبت کرده از این لینک استفاده کنید.)
ب- شارون: رابین و پرز راه خودکشی ملی را می روند، گفتگو با شارون در دسامبر ۱۹۹۵، ترجمه از عبری به انگلیسی در فصلنامه خاورمیانه
ج- یک سایت عمومی فعال در باره تاریخ نزاع اسرائیلی-فلسطینی و راه حلهای آن با رهیافت گوش کردن به هر دو جانب. سردبیر: کامبیز اخوان
مهدی عزیز،
این پیام بالایی من نیستم….من پیام هایم را به اسم سیبیل و همانا سیبیل خالی می گذارم.
* متاسفم که چند ساعتی باقی مانده بود. به هر حال از این دست “دوستان” هم در اینترنت هست. هر نظمی به آشوبگر هم نیاز دارد! – سیبستان
سلام. همیشه از خواندن مطالب شما لذت می برم و یاد می گیرم. پایدار باشید.
گفتی پرده عصمت یهو یاد این عکس افتادم. ببین!!
http://www.flickr.com/photos/hoder/79631655/
شارون هر چی بد بود به فکر ملتش بود! مگر نه اینکه همیشه نق نق میزنین که دولتمون به فکرمون نیست!!برین یاد بگیرین که توی دنیا آدمایی هستن که هوای همدیگرو دارن! اگر ایرانیان مسلمان رو هم همانگونه که مردم یهود رو کشتن، می کشتن، مطمنا هیچ کس به روی مبارکش که نمی آورد هیچ شهامت دفاع از هم وطنشم نداشت!! (مثالشم آقایان حاضر در زندانن که مردم ما خیلی سنگشونو به سنیه میزنن!!). درود بر مردم اسراییل !! یاد بگیر که اسراییل هست و خواهد ماند!!
مشخص نیست شما در این تصویرتان از شارون کجاایستاده اید؟ یعنی با چه تحلیلی و بر اساس چه معیاری سیاست را نقد می کنید. مثلا شارون به عنوان فرمانده ارتش اسرائیل یا وزیر جنگ یا نخست وزیر چه می توانست بکند جز آنچه کرد و دیدیم؟؟ مثلا در جنگ ۶ روزه اگر سربازان مصری را زنده دفن نمی کرند خوب اعراب با شادی و غرور فراوان یهودی ها را به آب می ریختند همانطور که بارها قولش را داده بودند و ملت های عرب با افتخار آن را به تاریخ درخشانشان وصله میکردند!! منظور من توجیه و طرفداری نیست ولی خوب معیار های انسانی گاهی همه چیز را در نظر نمی گیرند مثلا اینکه که اصلا چند انتخاب وجود دارد یا اکر چنان کنیم غیر آنکه باید اساسا انسانی باقی می ماند یا نه ؟
دست آخر با مزه تر از همه خبر تلویزیون ایران بود که به نقل از محافل صهیونیستی!! می گفت شارون پس از شنیدن صدای موشک فلسطینیان با عصبانیت بر روی میز مشت کوبید و چند ساعت بعد سکته کرد!!!
گمانم نعت هیتلر را هم با همین زبان بتوان گفت، نمی توان؟ الا این که آخر شاهنامه اش خوش نبود. که لابد تکلیفش را انجام داده. و شاهنامه شارون هنوز پایانش هویدا نشده و جز کشته های گاه گاهی که انتفاضه می گیرد، هنوز اثری از هزینه ی جدیی که “ملت ” باید بدهند نیست.
حقیقتاً گاهی گمان می کنم بعضی دوستان عذر شغلی دارید در نوشته هایتان. خوب عزیزم ننویس. گاهی آش آنقدر شور است، که اگر مشاهده گر خود موضع نگیرد (یا پندارد که در پی اخذ موضع نیست) آدم به او شک می کند. که مشکل از عقل سلیمش است یا حجاب دیگری بر دیدگانش افتاده، شاید هم نه، قدری احتیاط و همین فقط. البته در دنیای مدرن که نباید از مرگ کسی خوشحال شد!
نوشته های شما را معمولن با دقت میخوانم و می آموزم ولی سواد و گاهی هم فرصت کامنت گذاشتن ندارم ولی راجع به این نوشته تان دریغم آمد مطلبی را که نمی دانم ازکیست و کجا شنیده یا خوانده ام بگویم و آن اینکه “بعضی سرداران و سیاستمداران بزرگند ولی بعضی بزرگوارند” بعقیده من از دسته اول شاید بتوان از شارون نام برد والبته با تسامح زیاد او را(البته تاکید میکنم فقط از یک نقطه نظر وصد البته با تفاوتهای بسیار)درکنار کسانی مانند نادر شاه رضا شاه آقامحمدخان انورسادات رفسنجانی قوام السلطنه هویدا میرزا ملکم خان طبقه بندی کرد ودر دسته دوم میتوان از امام علی و در مراتب بسیار پائین تر مثلن از کسانی مانند بازرگان شریعتی شیخ فضل الله نوری دکتر حسین فاطمی حنیف نژاد تقی ارانی بیژن جزنی خسرو روزبه خسروگلسرخی (با عقاید مختلف بلکه بعضن کاملن متضاد)نام بردو بنظر من دسته دوم نسبت به دسته اول بسیار از زمین دورتر شده اند. حالا نمیدانم نظر شما چیست.با این توضیح که اسامیی که آوردم حدس من است وچون تحقیق کامل نکرده ام شاید غلط باشد .
متاسفانه باز هم جمله از قلم افتاد ! ظاهرا علت نرم افزاری دارد . با پوزش از صاحب وبلاگ از ایشان می خواهم دو کامنت قبلی من را حذف کنند.
———-
سلطان بد سلطانی است که با مردم خود ستم کند ؟
این قضاوت شما است ؟
اگر شارون رهبری بود از اعماق تاریک ترین قرون که تنها قبیله خود را می شناسند قضاوت شما که از اعماق آن قرون نیامده اید چرااینگونه است ؟ مسئله فراتر از گیر زبانی است جناب جامی . البته شما می توانید من را در دسته ی کسانی که این متن برای شان نوشته نشده قرار دهید و پاسخ ندهید .اما به نظر من مشکل نه از اختصار که از بلاتکلیفی متن است .
* البته این مثل مورد سبیل طلا گیر زبانی نیست. مساله در فشردگی اشاره من است و پیشداوری خواننده که انتظار دارد قضاوتی اخلاقی و تکلیف-تعیین-کن ببیند. بستر متن من قضاوت نیست. من قضاوتی نکرده ام. دارم می گویم سلطان خوب از نظر سیاسی صرف – و نه مثلا اخلاقی- چگونه توصیفی دارد به نمونه شارون. آنهم نه از نظر من بلکه از نظر واقعیت های بی تعارف سیاسی. نمونه دیگرش بوش است. آمریکایی جماعت که به او رای می دهد کاری ندارد که او چه بلایی سر دیگران در کجای جهان می آورد. در باره پوتین هم همین است. فکر می کنی مردم روسیه کورند و کارهای او را در چچن یا حمایتش از کریموف و سرکوب اندیجان نمی بینند؟ اما او همچنان محبوب است. مساله اصلی در محبوبیت همیشه داخلی است یعنی با منافع مردم در مرزهای ملی تعریف می شود. و کسی نمی تواند منکر کاریزما و محبوبیت شارون در کشورش باشد. من بسادگی دارم سوی دیگر چهره شارون را که معمولا ما به آن توجه نمی کنیم نشان می دهم و محوریت اعتنا به مردم هموطن در تعریف هر سیاستمدار موفق در چارچوب های ملی. – سیبستان
سلطان خوب از نظر سیاسی صرف – و نه مثلا اخلاقی…
———
مسئله بر سر همین تفکیک است جناب جامی ! یک عامی اسرائیلی ممکن است اینطور فکر کند . اما یک روشنفکر اسرائیلی ( و البته ایرانی ) چنین حقی ندارد. یعنی بیاید سیاست را به یک فن صرف تبدیل کند که فارغ از قضاوتهای اخلاقی قابل ارزیابی است (مثل اینکه می گویند فلانی راننده ی خوبی است اما آدم خوبی نیست ! ) در متن شما معلوم نیست این تفکیک از آن شما است یا توصیف عقیده ی عوام است . دست کم من متوجه نمی شوم. اگر مطلقا توصیف عقیده ی عوام است حق با شما است و من اشتباه کرده ام .
* اگر سوار اتوبوسی باشی یا سوار هواپیمایی ترجیح می دهی راننده / خلبان آدم خوبی باشد یا راننده / خلبان خوبی؟ نکته اینجاست که سیاستمدار خوب یعنی کسی که به مردم اش تعصب دارد مهم نیست که در زندگی خصوصی اش چه می کند. روشنفکر ایرانی یا اسرائیلی هم نمی تواند قواعد سیاسی را عوض کند یا نادیده بگیرد و بازی را به ارزیابی اخلاقی فروکاهد. تمام بحث این است که محور اصلی قضاوت در باره سیاستمداران در سطح ملی باید خدمت آنها به حراست از ملک و مردم باشد و منافع آنها. درست مثل یک خلبان خوب که خوبی اش به این است که شش دانگ حواسش جمع ایمنی و آرامش مسافران اش باشد. کلیشه / خطای قضاوت اخلاقی در سیاست است که راه می دهد به هزار مساله مساله ساز. آن حرف رستم التواریخ را باید جدی گرفت. – سیبستان
ظاهرا حرف ما به ریشه رسیده . یعنی اختلاف مبنایی پیش آمده .من صرفا برای روشن تر شدن مواضع ( و نه خدی نکرده برای جدلی کردن گفتگو ! ) توضیحاتی اضافه می کنم :
از نظر من سیاست فن صرف نیست که بتوان بدون لحاظ کردن قضاوت های اخلاقی درباره اش قضاوت کرد .این بحث از زمان افلاطون میان دو موضع پراگماتیستی ( پروتاگوراس ) و حقیقت محور ( سقراط ) در جریان است . پراگماتیستها می گویند در سیاست باید بدنبال امر بهتر ( برای دولت شهر ) بود ( رورتی از موضع پروتاگوراس دفاع می کند مثلا)اما مسئله اینجا است که اگر قضاوتهای اخلاقی را معلق کنیم و همه چیز را به تشحیص سود برای دولت شهر موول کنیم زیر پای خودمان را خالی کرده ایم . چون چه کسی می داند سود واقعی برای یک دولت شهر در چه چیز است؟ اینطور نه می توانیم هیتلر را محکوم کنیم نه سعید امامی را نه این قاضیک مرتضوی را ! چه کسی سود واقی برای دولت شهر را تعیین می کند ؟می گوییم مرتضوی ابروی کشور را برد . او می گوید امنیت را حفظ کردم . می گوییم نکردی …شروع به ارائه ی امار می کند ( مثلا ) و بحث از یک اختلاف مبنایی به جدل بر سر جزئیات آماری کشیده می شود .می بینید !اتفاقا ما با جدا کردن قضاوت اخلاقی از سیاست مسئله را فرومی کاهیم . همه اختلافات را به اختلاف بر سر جزییات اماری تبدیل می کنیم .تمام دست آویزهایمان را برای نقد ریشه ای از بین می بریم !
این انتقاد گادامر به رورتی هم هست . او می گوید از کجا بدانیم چه کاری به نفع دولت شهر است ؟ طبیعی است که به عقیده ی اکثریت نمی شود استناد کرد . باید منتظر بمانیم تا تاریخ قضاوت کند ؟اما امروز را چه کنیم ؟ بنابراین می بینید که حتی اگر بخواهیم از موضع پراگماتیستی مان تحلیل کنیم موفق نمی شویم . همه ی حرف من این بود که سیاستمدار راننده اتوبوس ( یا خلبان هواپیما نیست ) و تفکیک عمل سیاسی از عمل اخلاقی کاری اشتباه است . ممکن است یک سیاست پیشه به چنین کاری دست بزند ( صرفا برای اینکه موانع پیش رویش را رفع کند ) اما روشنفکران در هیچ سطحی نباید دست به چنین کاری بزنند .اگر وظیفه روشنفکران نقد قدرت است . بر سر شاخه نشستن و بریدن شاخه ؟!
مکابیز عزیز،
از کامنت های پیگیر و خواندنی تو ممنونم. مشارکت در بحث یعنی همین و برای من لذت بخش است که به جای خواننده هوچی خواننده ای کنجکاو و دقیق و یقه-گیر داشته باشم.
پاسخ به بحث تو فراتر از یک یادداشت کوتاه است. اما سرخط مطالب از این قرار است: من از دوگانه ها سر در نمی آورم و مایل نیستم جهان را در چارچوب یا این یا آن ببینم نگاه مطلوب من منظومه ای و شبکه ای است با دوایر کوچک و بزرگ و چه بسیار وقتها متداخل. پس ربط اخلاق و سیاست را بریده نمی دانم.
اما معنای اخلاق چیست؟ اخلاق محدود به گزاره های کلی شجاعت خوب است زبونی بد است و بیرحمی نابخشودنی است و مانند آن نیست. تازه باشد هم درین که مصداق شجاعت یا بیرحمی کجاست اختلاف اساسی وجود دارد و به تعبیر من هر قومی بر اساس منافع و باورهای خود در این باره قضاوت می کند. و همین اساس نظریه اخلاقی را باید دیگرگون کند. وانگهی رای دادن بر اساس گرایش معین هم اخلاق است و اخلاق ساز است. خدمت به مردم خود و حرکت در جهت باور آنها هم اخلاق است. اخلاقی فارغ از جزئیات و شرایط انضمامی که بتواند در باره همه اقوام و همه زمانها و همه رفتارهای سیاسی و همه ادیان و باورها قضاوت کند خیال باطل است. و سخت یونانی و ایده آلیستی.
در باره سیاست هم می توان دقیق شد ولی نه در چارچوب دوگانه ها که این است و آن نیست. گذشته از اینها هیچ روشنفکر و تحلیلگر قدرتی نمی تواند واقعیت عمل سیاسی را از نظریه خود کنار بگذارد و باید دستگاهی فکری برای شناسایی آن و روش ها و مبانی افت و خیز و پیروزی و شکست اش داشته باشد. آخر هم اینکه گرچه در حوزه کار روشنفکرانه من به توانستن بیشتر باور دارم تا بایستن اما توجه کن که شرح یک قدرت می تواند نقد قدرت دیگر باشد. مساله خطی و یک معنایی نیست.
جناب جامی .
من هم از پاسخگویی شما ممنونم . کاش این پاسخگو بودن که شیوه ی شما است به سنت جاری در وبلاگ نویسی تبدیل شود و سایر دوستان هم به مسئولیتی که باز گذاشتن کامنت ها برایشان ایجاد می کند واقف شوند .
اما گمان کنم درباره اخلاق و سیاست با شما اختلاف نظر اساسی دارم.با این حال صبر می کنم تا زمانی که در یک پست مستقل دیدگاه تان را درباره ی این موضوع مطرح کنید (صدالبته در صورت صلاحدید ) فکر می کنم موضوع جذابی برای مطرح کردن و گفتگو کردن باشد.
چه خوب است که بگوییم او با مردم خود بد نکرد و یا سلطان بد سلطانی است که با مردم خود ستم کند ، اما تا چه اندازه حرف های ما پایداری دارند .
شما انسان خودسانسوری هستید که به دلیل بدی که از سلطان خود خورده اید در آسمان کشورهای دیگر پرواز می کنید اما امیدوارم کلاغ نشوید .
* بله؟! الو؟ شما هم که رازآلود حرف می زنید. – سیبستان
شعرررررررررررررررررر
وتو
چشمهایتپشت شیشه ها
می زند/قدم
این پاهای مرده ی من است
که / می تپد
و به سمت چشمهایت نگاه می کند
پیمان ریشهری زاادهraha_global