عیسی مسیح یکی از شگفت انگیزترین شخصیت های تاریخ دین است. و این از همان شیوه بارگرفتن مریم و گفتگوی کودک اش در گاهواره در دفاع از مادر پیداست. در باره او نکته هایی هست که کمتر در اذهان عمومی حضور دارد. فکر می کنم جا دارد به برخی از آنها اشاره شود.
۱ زاده شدن مسیح از مادری باکره اگر در هیچ جای دیگر جهان نمونه نداشته باشد دست کم در ایران امری ناشناخته نیست. بر اساس اندیشه ایرانی منجیان از دختران باکره زاده می شوند. حتی در ایران امروز هنوز نام بسیاری از محل ها با دخت/دختر پیوند دارد که اشاره دور و دیگر-ناشناخت به آن اندیشه است. در خراسان “بیدخت” داریم که صورت نرم شده ای است از “بغدخت” یا دوشیزه-خدای (بغ+دختر). بر اساس باور زرتشتیان نطفه های پیامبر زرتشت در دریاچه هامون محفوظ است و هر هزاره دختری باکره وقتی به آبتنی به دریاچه می رود ازین نطفه بارمی گیرد و بی آنکه شویی داشته باشد منجی هزاره را می زاید.
اینکه منجی/ پیامبر باید با آب رابطه داشته باشد و فرستاده پدر آسمانی باشد در داستان پیامبران دیگر از جمله موسی دیده می شود و در اساطیر ایرانی هم نمونه دارد. در میان پیامبران بزرگ پیامبر اسلام خاکی ترین و غیراسطوره ای ترین داستان را دارد.
۲ مسیح از موعودهای ایرانیان بوده است. بر اساس انجیل متی: “چون عیسی در ایام هیرودیس در بیت لحم تولد یافت ناگاه مجوسی چند از مشرق به اورشلیم آمدند گفتند کجاست آن مولود که پادشاه یهود است زیرا که ستاره او را در مشرق دیده ایم و برای پرستش او آمده ایم.” این مجوسان/ مغان همان سه شاهزاده ای هستند که در ادبیات دینی مسیحی از آنها به عنوان سه پادشاه یاد می شود. در حالی که هیرودیس برای نابودی مسیح می کوشید این شاهزادگان/ موبدان اشکانی با رصد ستاره او به جستجوی او برآمده او را یافته بودند. آنها در انتظار مسیح بوده اند. و بسیار طبیعی است که این شاهزادگان سالک را نماینده گروههای وسیعی از ایرانیان بدانیم: انتظار منجی مساله ای فردی یا محدود به یک جمع کوچک نیست.
۳ تاریخ تولد مسیح مانند همه پیامبران جهان – بجز پیامبر اسلام- ناروشن و نادقیق است. برخی روایات تاریخی کهن تولد او را همزمان با آغاز دولت اشکانی می دانند که با تاریخ پذیرفته مسیحی حدود سه قرن تفاوت دارد. در باره روز آن هم که اختلافات مسیحیان هنوز پابرجاست چنانکه ارامنه زادروز مسیح را در هفته اول ژانویه جشن می گیرند و نه در ۲۵ دسامبر. یک قرائت از اشاره قرآن به اینکه مریم در زمان زادن پیامبر در پای نخلی است و از آن رطب می خورد، می تواند تاییدی باشد بر اینکه زمان زادن عیسی در فصلی گرم بوده است. (گرچه امکان رطب دار شدن نخل خشکیده در زمان سرما هم منتفی نیست.)
باری، اگر ایرانیان اشکانی حتی در نیمه عمر دولت پارتی ( یعنی همان قرن اول میلادی با تقویم فعلی) به استقبال مسیح رفته باشند اقبال ایشان به مسیح ۳۰۰ سال پیش از رسمیت یافتن دین او در امپراتوری روم بوده است.
۴ رمز توجه ایرانیان به مسیح چه بود؟ و چرا ایرانیان با همه انتظاری که برای این منجی تازه داشتند و استقبالی که با شاهزادگان خود از تولد او کردند هیچگاه مسیحی نشدند؟
این یکی از پرسش های مهم در تاریخ دین های ایرانی است و به کوتاهی باید گفت که پاسخ در دین شگفت انگیز مهری در عهد اشکانی است. روابطی که میان مهر و مسیح در سنت ادبی و فکری ما برقرار شده است چنان در هم پیچیده و همه جانبه است که هنوز جوانب بسیاری از آن ناگفته و تحقیق-ناشده مانده است ( امری که برای تایید زیستن ما زیر سایه اندیشه و تحقیق غربیان مثال دیگری است).
دنیای پیش از مسیحیت در هر دو سوی ایرانی و رومی آن با مهر پیوند یافته بود. بعدها هم که مسیحیت برای حفظ تمایز سیاسی روم از ایران، به عنوان دین رسمی امپراتوری رومیان قبول شد مفاهیم و یادمان ها و تقویم فرهنگ پیشین را که عمیقا در جامعه نفوذ داشت در خود پذیرفت و ادامه داد. سرنوشت مسیحیت در روم مثل اسلام در ایران بود. آن یکی با اندیشه و ادب مهری درآمیخت و این یک با اندیشه و ادب زرتشتی.
۵ مسیح بزرگترین نماد معجزه است. درست است که موسی نیز معجزه های شگفت دارد اما مسیح خود معجزه است. او هم در زادن اش و هم در مرگ اش نمادی از شگفتی های تاریخ ادیان است. ادب و حکمت فارسی سرشار از چهره های این مسیح معجزه گر است.
اما در طول تاریخ غرب، مسیح مداوما چهره غربی تری پیدا کرده است نه تنها از نظر متافیزیک که حتی از نظر فیزیک چهره (کافی است تاریخ تمثال های مسیح در نقاشی غرب را نگاه کنیم). امروز این احتمالا تنها چهره مسیح و یقینا تنها چهره مسلط از مسیح است. اما آنچه کمتر شناخته-و-برجسته شده است چهره ایرانی مسیح است.
کتاب «مسیح مسلمان» تعریف خالدی را نمیدانم دیدهای یا نه. اگر ندیدهای کتابِ خیلی خوبیست و به خواندنش میارزد:
http://www.amazon.com/gp/product/0674004779/102-8930866-5284155?v=glance&n=283155
داشتم فکر میکردم که توی ایران تلوزیون تولدِ حضرت مسیح را چه زمانی تبریک میگوید؟ آن موقع که مسیحیانِ ارمنی ایران جشن میگیرند یا همین امروز که کاتولیکها و پروتستانها جشنش میگیرند؟ بیبیسی فارسی که بهنظرم از این مساله غافل بود، وقتی عکسهای خریدِ کریسمس در تهران را گذاشته بود…
* از معرفی کتاب ممنون. در باره ایران هم خوب است دوستانی که در ایران هستند بگویند اما من تا جایی که به یاد دارم همیشه کریسمس ایرانی ها با ۲۵ دسامبر همراه بوده است. می گویم ایرانی ها برای اینکه بسیاری از مسلمانها هم این روز را جشن می گیرند! پیش از انقلاب معمولا چند روز پس از کریسمس که تلویزیون برنامه مخصوص داشت یک برنامه مخصوص هم برای ارامنه بود که من آن موقع ها دلیل اش را نمی فهمیدم. جالب این است که مسیحیان ایران عمدتا ارمنی هستند و قاعدتا باید کریسمس ایرانی هم همان هفته اول ژانویه باشد ولی نیست.- سیبستان
با درود فراوان، 🙂
چندی است میخواستم پیرامونِ کتابِ شما پرسشهایی بکنم، با این همه برای اینکه به موضوعِ نوشتههای پیشین شما چندان ربطی نداشت و سرگرم کاری هم بودم، نشد. همچنین نمیدانم برای شما بهتر است در همین بخش پیامها در این باره بنویسم، یا در نامه و یا در وبلاگم؟ (چون من چنانچه اکنون پرسشهایم را ننویسم، شاید تنبلی کنم و با امروز و فردا کردن چیزی ننویسم، همین جا این کار را میکنم. شما هرگونه بهتر دانستید، رفتار کنید. با سپاس)
پیرامون پرسش شما و جناب علیرضا باید بگویم که اینجا از دیشب، تلوزیون مثلا کریسمس را با چند فیلم و برنامههای به معنی واقعی چرند جشن گرفته است. گویا امشب هم برنامه یا برنامههایی دارند (پس از چندین سال وقفه که هر سال چنین زمانی فیلمِ آهنگِ برنادت – اگر نام را درست نوشته باشم – را پخش میکردند، امسال نیز آن را در شبکه چهار و در برنامهی سینما و ماوراء پخش خواهند کرد). سالهای پیش نیز، هم ۲۵ دسامبر را به عمومِ عیسویهای جهان تبریک میگفتند و تا جایی که یادم است، روزِ ششم (یک دهم ژانویه هم در ذهنم هست که یادم نیست برای چیست) را هم یک بارِ دیگر به عیسویها و ارمنیهای جهان تبریک میگفتند. گویا این چند روز هفته یا دهی وحدتِ میانِ کلیساهای گوناگون باشد!
گرچه به گمانِ من جشن گرفتن ۲۵ دسامبر یا شبِ چهارمِ دی ماه برای ایرانیها و زادشبِ مسیح درستتر است. یک چیزِ شگفت اینکه ۲۲۷۶ سالِ پیش – بنا به پژوهشهای استاد بهروز و شادروان مقدم و اگر درست حساب کرده باشم – شبی مانند دیشب، مهر یا مسیحِ راستین در نیمه شبِ بینِ شنبه و یکشنبه (سوم و چهارم دی ماه) در ایران زاده شده است. افسوس که دل و دماغی نداشتم چیزی بنویسم. 🙂
شما هم در کتابتان و هم در اینجا پیرامونِ مسیح و عیسی نکتههایی درخورِ توجه را نوشته و گوشزد کردهاید و با این همه به گمان من اصلِ مطلب را نگفتهاید. بویژه من چنین میاندیشم که چون همه با مهر یا به باوری مسیحِ راستین آشنا نیستند، این روشِ شما نه تنها آگاهیای به خواننده نمیدهد که شاید گمراهش هم میکند. این یا به ناباوریِ و شکِ شما به وجودِ شخصی حقیقی به عنوان مسیح در ایران بر میگردد و یا مایل نبودن شما به درگیر شدن در این موضوع به طورِ مستقیم؟ شاید هم من به نادرست چنین میاندیشم؟
آیا شما هنگامِ گفتارتان از استاد بهروز تنها نظر به دیباچهیِ ایشان در کتابِ قصهی سکندر و دارا دارید؟
میتوانم بدانم چه بخشهایی از گفتههای استاد بهروز و شادروان مقدم را نادرست میدانید و کدام نتیجهگیریهای ایشان را دور از ذهن میدانید؟ همچنین کدام بخش از نوشتههای جناب اصلان غفاری را باید با خرده نگری خواند؟
پرسشی نیز داشتم پیرامون مقالهی جناب بهار در کتابِ شما. هرچند چون کتاب را چندی پیش خواندم و اکنون ندارم (نشد آن را تهیه کنم، از جایی گرفتم و خواندم. گرچه جدا از بخشِ پیرامون مهرِ آن، که راستش برای من چیز تازهای نداشت، با توجه به دیدگاهِ شما و نکاتی که از منابعِ گوناگون دریافته و ارائه دادهاید، کتابِ بسیار سودمندی است که داشتنش بایسته است.) درست آن بخشی که میخواستم بدانم یادم نیست! آیا جناب بهار در آن مقاله، زمانِ زرتشت را نزدیکِ تاریخِ ساخته شده برای هخامنشیان میدانند؟
شاد و خرم باشید.
ممنون از این نوشتهتان! (:
سواد اندکام افزایش یافت!
آریاسپ عزیز،
می دانم که کسانی مانند تو که پیگیر تاریخ ایرانی مسیح باشند پرشمار نیستند پس بگویم که به اینکه مسیح مساله تو شده است احترام می گذارم و امیدوارم با پژوهش مجدانه به جایی در خور برسی.
من هنوز با حساب و کتاب ذبیح بهروز مشکل دارم و آن را به اندازه کافی قانع کننده نمی یابم. گرچه او را محققی مستقل و بلندپایه و باهوش می شناسم. از نظر من تعیین دقیق تاریخ تولد مهر با توجه به میزان آگاهی های تاریخی فعلی ناممکن است. در باره شخصیت تاریخی مهر هم جز بنا به فرضیه نمی توان سخن گفت.
در باره مسیح هم باید بگویم که من به شخصیت تاریخی او باور دارم و فکر نمی کنم که پیوندهای بسیار مهر و مسیح را بتوان دلیلی بر اینهمانی آندو گرفت. اما گره خوردن این دو به هم کاملا ممکن است و در تاریخ ادیان از این گره خوردگی ها بسیار است.
دیباچه استاد بهروز بر کتاب اصلان غفاری از نوشته های عمیق و تامل برانگیز فارسی است اما من با هر گونه گسترش بحث که جنبه اغراق داشته باشد موافق نیستم. البته در زمان بهروز جهان پر از این نوع اغراق ها بود مثلا در تاریخ نویسی کمونیست ها. غربی ها هم از آنها کم نمی آوردند مثل آنچه با اندیشه یونان مداری می گفتند. بنابرین گرایش بهروز و یا بیشتر از او اصلان غفاری به اغراق مد روز بود!
محمد مقدم کتاب جامعی در باب مهر و ناهید در غرب نوشت که در واقع می خواست حرفهای بهروز را مستند کند اما مثل نظریه داروین یک حلقه گمشده داشت. بنابرین من نمی توانم تمام آنچه را که او مفروض می گرفت تایید شده ببینم. او پژوهشگر بسیار خوبی بود اما مانند بهروز قدرت نظریه پردازی نداشت و محدوده ارزش اسناد را بیش از آنچه بود تصور می کرد. به همین دلیل از اسنادی که آورده است نتایجی بعید می گیرد. اسناد جمع آوری شده او مهم اند اما اگر نظریه را تصحیح کنیم احتمالا مفیدتر خواهند بود.
آخر هم اینکه زمان زرتشت از نظر بهار و دیگر ایرانشناسان ایرانی مانند استاد فقید احمد تفضلی و استاد فتح الله مجتبایی همزمان با هخامنشیان نیست. در واقع این دیگر یک مساله قدیمی شده تلقی می شود که تاریخ مطالعات ایرانی از آن گذشته و بطلان آن بر همه روشن شده است. گرچه هنوز هستند کسانی در غرب که مایل اند این افسانه را ادامه دهند.
نوشته ی جالبی بود. ممنون
احتمالن می دانی که نخل در پاییز به بار می نشیند۰ منظورم این است که در آبان ماه پنگهای خرما را از نخلهای خرما می چینند. در تابستان میوه های نخل معمولن نرسیده اند٫ به شکل مِک٫ خُرَک٬ دُنباز٬ رُطَب می باشند که در انتها به مرحله ی خرما بودن می رسند
اگر آن روایت را قبول کنیم احتمالن روز تولد مسیح بعد از پاییز و در زمستان بوده است.
چرا این گونه نگوییم که اقبالِ ایرانیها به مسیح هم چون اقبالِ دولتِ رومیها در دریافت نامه ی محمد نسبت به اسلام نبود
دوره ی بارداری ۹ ماه می باشد. تولد در ابتدای زمستان یعنی تشکیلِ نطفه در ابتدای بهار. آیا تشکیل نطفه در بهار منطقی ترین زمان نیست؟ مخصوصن دوهزار سال قبل!
* در تاریخ نمی توان فرض بی سند کرد و در بحث از مسحیت جهانگیری به معنای اسلامی وجود نداشته است. در باره بارداری مریم هم اقوال مختلف است. گرچه برخی به دوره ۹ ماهه قائل اند برخی روایات هم از ۸ ماه و ۶ ماه دوره بارداری سخن می گوید. حتی کسانی هم هستند که مدت بارداری مریم را تنها چند ساعت یا چند روز می دانند و با توجه به کل معجزه بودن تولد مسیح بعید نیست. – سیبستان
´would you please introduce one or two references for your recent post. thank you, Amir
* پاسخ به پرسش شما آسان نیست چون منبعی که شما می خواهید در یکی دو جا نیست و موضوع موضوعی ترکیبی است که باید از اشارات پراکنده و متعدد که در منابع هست استخراج و کنار هم چیده شود. با اینهمه برای به دست آوردن نظری کلی در باره دین مهر در روم و تاثیر آن در مسیحیت می توانید به تاریخ تمدن ویل دورانت جلد سوم چاپ جدید مراجعه کنید و در باره مهریگری در ایران به کتاب “اشکانیان” نوشته استاد مهرداد بهار که گرچه سالها پیش چاپ شده اما شنیده ام که اخیرا تجدید چاپ شده است – اصولا آثار مهرداد بهار در این بحث شاخص اند و قابل اعتماد. این منابع عمومی و در دسترس اند اما اگر منابع خاص بخواهید بهتر است فصل چهارم “ادب پهلوانی” از نشر قطره و منابع آن را ببینید. اگر دقیق تر بگویید که منبع کدام نکته یادشده در این یادداشت را می خواهید جواب دقیق تر هم ممکن است. – سیبستان
اینکه نوشته ای «آنچه کمتر شناخته-و-برجسته شده است چهره ایرانی مسیح است» اندکی کم لطفی است یا شاید بی اطلاعی. بانو قمر آریان کتابی دارد که ظاهراً رساله دکتری ایشان بوده است با عنوان «مسیح در ادبیات فارسی». مطالعه آنرا توصیه می شود.
* ممنون از تذکر به این کتاب که تنها کتاب مستقل در موضوع خود است اما بحث من کم شناخته بودن است و برجسته نشدن و در افکار عمومی حاضر نبودن ماجرا. ضمن اینکه بحث دکتر آریان تاریخ ادبیاتی است و من از منظر دیگری به دنبال کردن موضوع توجه داده ام که دین شناختی و اسطوره شناختی است. – سیبستان
Mehdi jan: nemidonam ba inhame khorafatet, chera ta behal dar projeye Jamkaran behet ye roli nedadeand? hatman resumet ra vaseshon befrost.
* خب اینها که گفته ای اخوی لابد از دانش خرافه شناسی سرکار مایه ور است که می دانی چی خرافی است و چی نیست. کاش ما را هم بی نصیب نگذاری و دو کلمه بنویسی که بدانیم همینطور از روی هوا هر چه به دین مربوط شود را خرافه نمی دانی. و اگر قصه این است که هر چه دینی است خرافی است که دیگر بحثی نمی ماند. لکم دینکم و لی دین. – سیبستان
از پاسخِ شما سپاسگزارم.
گویا من پرسش و منظورِ خود را درست ننوشتهام. 🙂
من هرجا نوشتهام مسیح، منظورم «مهر» بوده و نه «عیسای ناصری».
راستش من چندان پیگیرِ بود و نبود عیسی نیستم. اگر هم چنین کسی بوده است، به گمانِ من بیش از یک مصلحِ معمولی نمیتوان برای او اهمیتی یافت. جدا از آنچه بعدها پیرامون چنین شخصی گفته و نوشته شده است.
چون شما با توجه به پرسشِ من نوشتهاید به شخصیتِ تاریخی مسیح باور دارید، سپس «مهر» و «مسیح» را در برابر هم بکار بردهاید، من کمی سردرگم شدهام، نمیدانم به شخصیتِ تاریخی عیسی باور دارید یا مهر. از مسیحِ ایرانی همان برداشتِ من را دارید (چیزی که من مسیحِ راستین مینامم و همان مهر است در برابر مسیحِ دروغین که عیسی است) یا چیزِ دیگری.
به گمان من با توجه به آنچه استاد بهروز ارائه دادهاند و بر پایه نوشتهها و سندهای بیشتر شرقی، تاریخ زایش مهر و وفات او دقیق و درست است. بویژه اگر آن را با تاریخ رصد زرتشت بدست دادهاند. آیا شما تاریخی را که ایشان برای زمان زرتشت حساب کردهاند نیز قانع کننده نمیدانید؟
دیگر اینکه من نمیتوانم آنچه شما «اغراق» میگویید، در نوشتههای پژوهشگران یاد شده بیابم. که این بیشتر به ناواردی و آگاه نبودن اینجانب به تحلیل و بررسی علمی بر میگردد. برای همین هم دوست داشتم یک نمونه از آنچه شما میفرمایید در برابر داشته باشم تا بتوانم هم یک چیزی در این زمینه فرابگیرم و هم با یک دیدگاهِ دگرگونه به موضوع بنگرم.
همچنین نمیتوانم دریابم که چرا میگویید مقدم مانند بهروز قدرتِ نظریه پردازی نداشت. این یعنی اینکه نظریهی آنها نادرست بوده (با توجه به گفتهی شما مبنی بر تصحیح نظریه) یا نمیدانستند چه مدرکهایی باید پیرامونِ نظرِ خود ارائه دهند؟
با توجه به آنچه میاندیشید، می توانید بگویید این تصحیحِ نظریه که بیان کردهاید، به چه گونهای و در چه راستایی باید باشد؟
کتابِ جامعی که میگویید شادروان مقدم در غرب نگاشتهاند، چیست؟ همین کتابِ «جستار درباره مهر و ناهید» را میفرمایید، یا کتابی دیگر و به زبانی دیگر؟
چیزی که من از نوشتهی جناب بهار برداشت کردم این بود که ایشان در بخشی از گفتارِ خود زرتشت را پیرامون زمان هخامنشیان میانگارند و با توجه به این، نظریه و برداشتِ ایشان در آن بخش، نادرست و بی پایه و اساس مینمایاند. که چون درست موضوع یادم نیست، اکنون آن را به کنار میگذارم. باید یاداشت بر میداشتم که با توجه به زمانی که داشتم، نشد.
* ببخشید زیادی پرسش میکنم. خواهش میکنم توجه کنید که من چندان با دانش نیستم و چون به موضوع علاقه دارم، کوشش می کنم چیزکی دریابم. شما و یک نفر دیگر که نظرش به دیدگاه پژوهشگرانِ یاد شده نزدیک است، تنها کسانی هستید که در اینترنت میتوانم از آنها راهنمایی بگیرم. همین باعث میشود مزاحم شما بشوم.
***
در نوشتهی پیشین در جملهای که در زیر درست آن را مینویسم به جای «که»، «اگر» نوشتهام:
بویژه که آن را با تاریخ رصد زرتشت بدست دادهاند.
***
Mehdi jan: man negoftam ke din khorafate, mikhastam begam ke bavar be chand daghighe bodane hamelegiye Maryam , khorafate.
* آخر کدام قسمت قصه عیسی با عقل عادی جور در می آید که بخواهیم این قسمت اش را ویرایش کنیم؟ اگر اساس قصه را پذیرفتیم که مثلا مریم باکره حامله شود و کودک او متولد نشده با او سخن بگوید و بعد هم در گاهواره به دفاع از مادرش برخیزد و به راه حق دعوت کند منطقی را پذیرفته ایم که منطق معمول نیست. نکته اینجاست که یا چنین منطقی عقلانی است یا عقلانی نیست. شما به جزئیات نگاه می کنید و از کل ماجرا نادیده می گذرید. من در چارچوب منطق تولد عیسی هیچ مانعی برای حمل و وضع غیرعادی نمی بینم. اما این منطق را هم تا جمکران توسعه نمی دهم. از نظر بحث فنی تر معجزه یک بار اتفاق می افتد و همانجا تمام است. منطق معجزه با منطق خرافه یکی نیست. البته در چارچوب خرافه مسلمانان تنها نیستند مسیحیان هم در همان عوالم به سر می برند. نگاه کنید به لینک زیر:
http://www.bbc.co.uk/persian/news/story/2005/12/051227_mj-nun-bun-thief.shtml
– سیبستان
ایابدرستی زندگی یک حقیقت است یادرپس یک ماجرای سرگرم کنده است و حقیقت بعد از ان وجود دارد وهر کس در واقع بدونبال یک حقیقت می گرددتاان را پیدا کندتابتوانددرک درستی ازان بدست بیاورد
انچه که امروز یعنی در واقع انسان امروزبه دنبال ان است چه می توان باشد و چه. چیزی ما را به خود مشغول کرده است تعبیرات ویاتفسیرات ویا انچه که ما فکرمی کنیم ایابدرستی نسبی بودن همه چیزدرست است .
پس در اینجا یک سوال پیش می اید وان اینکه جوابی برای هر سوال باید باشد یا اینکه همه چیز در سوال خودش پاسخ داده شده است واقعیت چیست ایا باید به دنبال ان رفت یا اینکه خودش به سراغ ما خواهد امد چه چیزی در وراع این همه ماجرا وجود دارد خوشی یا نا خوشی نیکی یا بدی یعنی چه ایا برای معنی هر یک از اینها احتیاج به درک درست است و یا همان حقیقتی که در پی ان هستیم ویا اینکه اصلا حقیقتی وجود نداردمثل یک بدی ویا مثل یک خوبی ایا برایشان می توان معنی پیدا کردیا همان حقیقت است اگر بیشتر بخواهیم به بودن نیکی یا بدی بپر دازیم باید بگویم که حقیقت همان نیکی و بدی است چون اگر یکی از اینها نبود ایا معنی برای خودش می توانست داشته باشدفرقی نمی کند چه خوبی وچه بدی یکی از دو هذف کنید دیگری هیچ معنی پیدا نمی کندو می توان گفت اینها مکمل یک دیگر هستنددر نتیجه نمی توانیم بگویم چه معنی پیدا می کندایا خوب واقعا خوب است ویا بد واقعا بدپس اختلاف ما بر سر چه چیز است همه از نظر خودشان به نوعی حق هستند و دیگران را با طل به حساب می اورندو چه اسراری بر این مو ضوع وجود دارد.
اگر از فضای دیگری به این موضوعات نگاه کنید ان موقع است که متوجه میشوید که همه این حرفها به یک چیز ختم می شود به یک قدرت قدرتی که توانا است و ما را بازی می دهدو خودش را سر گرم کرده است وشاید نیاز داشته باشدبه هر صورت تفکر انسان می تواند بر خیلی از مشکلات قلبه کرده و با شکافتن حقیقت هستی ان را برای خودش بدرستی و یا به تعبیر دیگربه همان واقعیت زندگی رساند
درود دوست من
****************************
در رابطه با دین مسیح از حاشیه ها دروری کنید چرا که تگلیفش معلوم است .
در کل دین مسیح توسط ایرانیان ابداع شد آنهم به این دلیل که با مسیحی شدن قبایل رومی و آشوب در میانشان جمعیت کثیری مجبور به فرار و مهاجرت از مناطق رومی نشین می شدند و در این سیاست ایرانیان نیز با آغوش باز آنها را می پذیرفتند . این واقعیت چیزی نیست که چند نفر منتقد بی خبر از تاریخ بخواهند آن را کتمان نمایند یا آنهایی که از قبال دین مسیح امرار معاش می کنند بخواهند دفاع کنند .
دلایل :
۱- مریم دختری ایرانی بود نامش هم ایرانی است .
۲- سخن گفتن نوزاد در گهواره کوچکترین کاری بود که مغان و دانشمندان ایرانی با آنهمه علوم غریبه می توانستند انجام دهند . به همین دلیل ارسطو تشنه کتابهای علمی ایرانیان بود و در نصیحت خود به اسکندر فقط ارسال این کتابها را از ایران به روم خواستار شد .
۳- ۳۰ سال از اوایل زندگی عیسی را خود پیروانش نیز نمیدانند کجا بوده در حالی که او بی خبر از همه جا در دربار ایران مشغول تعالیم دینی و علوم غریبه بوده است .
۴-ستاره شناسان ایران هم محل را می دانستند و هم زمان را و فقط برای برانگیختن خشم پادشاه روم از آن اجازه خواستند .
۵- تعالیم دین مسیح بسیار شبیه آین ایرانیان بود .
۶- با فرار رومیان به ایران از استعداد علمی و قدرت آنها در جنگها بهره گرفته می شد .
**********************************
چه حیف که در دربار ایران نیز سالها بعد به همین شیوه علیه ایرانیان استفاده شد .
حسین