این عکس خوبی است:
گرچه می تواند کمی تا قسمتی رمانتیک باشد و دختر مدرسه ای. ولی این عکس بدی است:
مخملباف از دست کلیشه نجات ندارد. یک طوری آن ته مه ها ذوقش بدجوری گره خورده با لغزیدن بر سطح. یک جوری زیادی شوآف است. قدرت نفوذ در اعماق روابط انسانی را فاقد است. مقایسه اش کنید با وونگ کار وای. نگویید او کجا مخملباف کجا. هر دو به اندازه کافی حرفه ای اند که قابل مقایسه باشند. مخملباف بعد از این همه سال دیگر نیاز ندارد بگوید زیباشناسی سرش می شود و ذوق اش پشتکوهی نیست. بهتر است از این نوکیسگی فرهنگی درآید و واقعا خودش را باور کند. آن وقت زیباشناسی اش واقعی تر و دلنشین خواهد شد (الان مثل نان گرم همراه با شن ریزه است). وقتش است. قاب بندی فیلم اش بر اساس همین عکس ها هنوز از نوعی کارت پستالیسم دختر مدرسه پسند تبعیت می کند. گرچه ممکن است خودش اسمش را فرمالیسم بگذارد. بعد آن اسم پر طمطراق سکس و فلسفه. که چی؟ (گرچه از هوش اجتماعی مخملباف حکایت دارد که می داند چه چیزی امروز می فروشد یا نیاز است یا داغ است. او از این جهت همیشه یکی دو قدم جلوتر از دیگران بوده ) سهراب آب را بی فلسفه می نوشید. حالا آقا محسن سکس را با فلسفه قاطی می کند (و تقریبا مطمئن ام که در فیلم اش نه سکس هست نه فلسفه!). امیدوارم دیدن فیلم اش به اندازه فیلم های دیگرش در سالهای اخیر ناامیدم نکند.
عکس ها از مجموعه دیدنی آلبوم عکسهای فیلم تازه او سکس و فلسفه (گرچه بعضی عکس هاش آدم را عصبانی می کند! -همان نان گرمی که زیر دندان می فهمی قاطی دارد) [می خواستم از بحث هویت ایرانی و نشانه شناسی آن دور نیفتم و به بحث دیگری وارد نشوم اما خب این موضوع هم بی ارتباط با هویت کنونی ما جماعت نیست.]
هیچوقت اینقدر با شما موافق نبوده ام!!!
رفتار مخملباف در فیلمهایش از “دو چشم بی سو” و “توبه نصوح” تا الان اکثرا یک شکل است. مثل رفتار نوجوانی که هی به یک حقیقت جدید میرسد (که قبل از او بزرگتر هایش آنرا تجربه کرده اند) و می خواهد آنرا داد بزند. این وسط ها من “عروسی خوبان”ش را میستایم و “ناصرالدین شاه…” را به غایت دوست دارم. از وقتی کشفیات جدیدش راجع یه “آزادی” و دموکراسی و پذیرفتن و تحمل عقاید مخالف و قشنگی “عشق” ورای بندهای مذهبی و….اتفاق افتادند(!!!)بدبختی ما دوباره شروع شد. درست مثل افسار گسیختگی و تمایل به دهن کجی و بی ملاحظگی که در عنفوان جوانی خیلی ها پیش می آید. این تاکید روی سکس و…ممنوعات فرهنگ ایرانی و با ظاهر بی خبال وcool راجع بهش حرف زدن اعصاب مرا همانقدر خرد میکند که دیدن این عکسها.
آره به گمانم مخملباف دارد در یک دایره می چرخد. مثل بای سیکل ران.
موافقم. او دارد در دایره ی بسته می چرخد
با سلام. متاسفانه دو تا فیلم از آقای مخبلباف بیشتر ندیدم، ولی کلا میتونم حدس هایی یزنم:
۱) مشکل کلی روشنفکر ها(بویژه ایرا نی آن) : خوب در Analyze ، بد در Synthesize. نمونه بجث عای اخیر درباره ایرانیت و اسلامیت…در همین وبلاگ!
۲) جبران مافات وادادن به آخوند ها یا خر شدن توسط آخوند ها!
سلام دوست گرامی آقای مخملباف تحولی در ارائه فیلم بعد از دستفروش داشتند ولی حرکت چند وقت اخیرشان بیشتر در مورد مشکلات مردمی در کشورهای همسایه پرداخته که مضامین همسان داشته است و بدلیل عدم تحلیل ریشه ای از آن در بافت اجتماعی و سیاسی مورد توجه نظام سرمایه داری قرار دارد( همچون کنسرت(شوی) سراسری در کشورهای گروه ۸ برای همدلی و کمک به قاره افریقا)
مگه دخترمدرسه ای ها چیکارت کردن که اینطوری حرف میزنی؟ حالا که اینطور شد … قهر … قهر تا قیامت.
مهدی عزیز!
دربارهی سادگی و پیچیدهگی البته مسأله به این سادگی نیست. فکر میکنم همرأی باشیم در اینکه مفهوم پیچیده خود پیچیده است. سادگی و پیچیدگی تا اندازهای نسبی هستند. همانطور که میدانم مشرب تو هم هست، اصل سادگی را برای گریز از ادراک پیچیده واقعیت و هستی نمیتوان به کار گرفت.
دختر مدرسه ای اصطلاحی است که من نساخته ام و من هم به همان معنایی که در فارسی رایج است به کار برده ام و فکر می کنم خیلی بجاست! اشتباه نشود مشکل از دختر مدرسه ای بودن نیست مشکل وقتی شروع می شود که کسی که باید از حس و حال دختر مدرسه ای بودن جدا شده باشد – چون ظاهرا همه ما این مرحله را تجربه می کنیم چه زن چه مرد!- هنوز اخلاق و زیباشناسی دختر مدرسه ای بودن را داشته باشد. در واقع بحث از تناسب است.
مهدی همنام عزیز،
من در این زمینه خیلی سخت گیرم به این معنا که فکر می کنم ما که درگیر بسیاری از مفاهیم ابتدایی هستیم – از اقتصاد تا آموزش و سیاست و سکس و ترافیک – بهتر است در پیچیده حساب کردن مسائل احتیاط کنیم. البته بدیهی است که مساله پیچیده را نباید ساده حساب کرد اما آنچه بدیهی نیست این است که مسائل ساده زیادی هستند که ما بیهوده آنها را پیجیده کرده ایم. بحث اینجاست. نگاهی به محصولات روشنفکرانه ما نشان می دهد که این جماعت خوش ندارد به سراغ مسائل اولیه و به درد بخور و مشکل گشا برود و اصولا سادگی را تحقیر می کند و دوستتر دارد مسائلی را که به آن می پردازد هر چه بیشتر پیچیده سازد و پیچیده جلوه دهد تا مقام والاتری برای خود دست و پا کند. حال آنکه بی خبر است که حل مشکل مهم است نه طرح پیچیده مشکل! آنهم مشکلاتی که اصلا مشکل نیستند یا مشکل ما نیستند. مشکلات ما راه حلهایی ساده دارند. می گویید نه سری به یادداشت های حامد قدوسی بزنید که برای مشکلاتی که به نظر کلاف سردرگم می رسد چه راه حلهای ساده دارد. آنچه باعث اعجاب است این که ما همین کارهای ساده را هم نمی کنیم. چه رسد به آن راه حلهای پیچیده!
مهدی جامی: سهراب آب را بی فلسفه می نوشید. حالا آقا محسن سکس را با فلسفه قاطی می کند (و تقریبا مطمئن ام که در فیلم اش نه سکس هست نه فلسفه!). امیدوارم دیدن فیلم اش به اندازه فیلم های دیگرش در سالهای اخیر ناامیدم نکند. ؛
اقای جامی شما دیگه چرا؟ تو رو خدا شما دیگه نا امیدمون نکن. فیلم رو ندیدی و اینقدر مطمبن راجع بهش نظرمنفی میدی؟ بابا دست خوش. تازه امیدواری که ناامیدت نکنه. گیرم که فیلم رو دیدی و به نظرت کار خوبی اومد اونوقت خجالت زده نمی شی؟ مقایسه ی سهراب با مخملباف خیلی بی ربط است. خوب حالا اون عقیده ی شماست و من دخالت نمی کنم. ولی ازتون انتظار دارم منطقی باشید و چیزی که ندیدید را راجع بهش نظر ندید.
اصطلاح دختر مدرسه ای رو شما نساختی درست، ولی مثلا اصطلاح سلیطه رو هم شما نساختی ولی بکار خواهی برد؟
چرا پسر مدرسه ای نمی گی؟ اونا که جلف ترند که مرد مومن!!!! دلیل نشد هر اصطلاح بدی رو که دلت خواست بکار ببری چون نساختیش؟ اصطلاح دختر مدرسه ای توهین به دختر مدرسه ایهاست و من توجه نمی کنم کی ساخته توجه می کنم کی بیتوجهی می کنه و بکار میبره!!!بخشکه این شانس که از هرکی ما خوشمون میاد دیری نمی گذره که تو زرد از اب در میاد!!!فعلا تا بعد. همون بهتر که فلسفه بنویسی و استادت رو نقد کنی(سروش) ساده نویسی بهت نمیاد عزیز دلم. سخت و درشت بنویس که لااقل ما موش های کور نفهمیم چی داریم می خوریم!!!نوشته ات راجع به مخملباف خیلی شخصی و بی منطق بود بیشتر به خصومت می مانست.زت زیات خص میشیم
همسایه جان،
اولا که متاسفم ناامیدت کرده ام. اما کاری ش نمی شود کرد. ولی منافعی هم دارد. یکی ش همین که آدم هوشیارتر می شود برای انتخاب بعدی. اما اگر همیشه ناامید شوی باید در معیارت تجدید نظر کنی. مثلا اینکه لازم نیست از هر چه کسی نوشت آدم خوشش بیاید. بماند.
اما عزیز جان اگر تو حق داری به من تندی کنی چون زمانی از قلم من خوشت آمده است چرا من نتوانم به مخملباف تندی کنم؟ هنرمند / نویسنده در عرصه عمومی ایستاده است و زیر نظر عموم است. من بارها مخملباف را تحسین کرده ام و به خود حق می دهم که بارها هم از او انتقاد کنم. ماجرای دختر مدرسه پسند بودن فیلم های او حالا دیگر انگار شده است سبک اش. اگر این است من دیگر تحسین کننده او باقی نمی مانم و دلایل خود را هم با صدای بلند می گویم. مخملباف آدم باهوشی است ولی بی نیاز از انتقاد صریح من و تو نیست. هنرمند باید بداند مخاطبان اش در باره کار او چه فکر می کنند.
من آینده ای برای مخملباف نمی بینم مگر اینکه از ادامه این سبک دست بردارد. تحلیل سبکی اش را شاید بعد از دیدن فیلم در جشنواره لندن نوشتم. او حق دارد برای تنوع دست به کارهایی اینچنین هم بزند اما دیگر دارد زیادی می شود. من یکی دو سه فیلم را برای او بسنده می دیدم ولی مثل اینکه او قصد بیرون آمدن از این عرصه را ندارد. پس کار من به عنوان مخاطب/منتقد/سبک شناس این است که به او هی بزنم بلکه راه دیگری بیابد. اگر هم نیافت دست کم من تکلیف خودم را با سینمای او روشن کرده ام و ظاهرا تنها آدمی هم نیستم که از این زاویه به او انتقاد می کند.
آخر هم اینکه من هم فیلمنامه او را خواندم و هم عکس های او را دیدم و هم کمی تا قسمتی از جریان ساخت فیلم با خبر بودم و انتقادهایی را هم که تا همین جا از او شده می دانم و از همه اینها گذشته دلیل سبک شناختی دارم که این کار او هم در یک کلام “لوس” از آب در آمده باشد. اما اگر رفتم و خوشم آمد هیچ ابایی ندارم که بگویم مرا شگفت زده کرد و خوشم آمد. اما بعید می دانم!
آقای جامی عزیز، من دوست ندارم که پیش داوری کنم اما بعضی وقت ها هم فکر می کنم که نباید خودم را گول بزنم. این فیلم از عکس ها و اسمش معلوم است که فیلم بدی است. به نظرم دلیلی وجود ندارد که آدم حتما یک اثر را ببیند و بعد بگوید که بد است.
ببخشید æه این ربطی به موضوع شما ندارد. فقط åهت اطلاع رسانی این کاریکاتورها را ببینید.
http://peroch.blogspot.com/2005/10/blog-post.html
فقط نمی دانم چرا کسی صدایش درنمی آید. روزه گرفتن این قدر به مسلمان ها فشار آورده یا دارد یک اتفاق هایی می افتد و بقیه خبر ندارند.
من متاسفانه نتوانستم از روزنامه عین کاریکاتورها روی صفحه ام بندازم، بنابراین کمی مجبورمی شوید با دقت بیشتری نگاه کنید.
در این قحط الرجال فرهنگی فکر نمیکنم کوبیدن مخملباف با این روش غیر منطقی کار صحیحی باشد. از شما انتظار میرود اگر نقدی دارید مستدلتر بنویسید. قضاوت از روی عکسهای یک فیلم؟!!! اگر عکسی بود که همه دور سفره آبگوشت بودند اتهام کارتپستالیسم برطرف میشد؟ راستی تعریف شما از فرمالیسم چیست و اصولا آیا از فرمالیسم خوشتان میآید یا نه؟ اگر اصولا مخالف فرمالیسم هستید اجازه دهید جور دیگری بحث کنیم. البته میتوانید با نگاه از بالا به پائین من را هم متهم کنید که ذوقزدهام ولی من از عکسها و گوشهای از دیالوگهای این فیلم بسیار خوشم آمد. موفق باشید
سلام بچه ها من دنبال یه دوست دختر می گردم نبود.
خیلی باآقا محسن مخملباف حال می کنم آقامحسن مخملباف و عباس آقا کیارستمی حرف ندارن
چه جالب من تازه از تماشای این فیلم رهایی پیدا کردم و به عبارت خودمونی تر الان از پای این فیلم بلند شدم . من معتقدم آدم تا چیزی ر ندیده نباید راجع به اون قضاوت کنه شما از وجود کلماتی مانند سکس و فلسفه صحبت کردید که نان سکس و شن ریزه فلسفه اولاً خدمتون عرض کنم نه وجود سکس دلیل نانه هرچند که اصولاً نام هرفیلمی تقریباً برابر نان اونه (چون فیلم رو ندیدید ) و نه فلسفه شن ریزه هستش چون کسی که در خارج از کشور داره فیلم میسازه و فیلمش اجازه اکران تو کشورش رونداره طبیعتاً شهرتی برای این آدم دست و پا نمیشه هرچند که جوایز زیادی رو ببره و کارگردان رو راضی نمی کنه اما خدمتون عرض شود من اگه جای مخملباف بودم به جای سکس و فلسفه ، فلسفه سکس رو انتخاب می کردم که فیلم دقیقاً در همین مورده هرچند که فیلم از عشق و فلسفه به سکس و فلسفه می رسه و این چیزیه که جالبه و عشق رو در زمان حال جستجو میکنه البته من نمی دونم شما سکس رو چی می بینید آخه واسه خیلی از ایرانی ها سکس فقط در رختخواب معنی پیدا میکنه
——————
اخوی، ما فیلم را دیدیم! عرض شود در میدان لستراسکوئر لندن بود. ندیده چه می توان گفت آخر. – سیب