به خانه می رسم با اندیشه ای پریشان و محزون. تمام روز به گنجی فکر کرده ام. این روزها گنجی بخشی از ذهن و خاطره و خانواده و رفتار ما شده است. با او می ستیزیم و با او آشتی می کنیم. چه دعواها با هم کرده ایم چه خنده ها با هم داشته ایم. اما امشب دیگر به ستیز و آشتی فکر نمی کردم. امشب تمام راه به یک چیز فکر کردم: به خانه که رسیدم شمعی به یاد او روشن می کنم پشت پنجره ام می گذارم. بلندترین و زیباترین شمع خانه حالیا پشت پنجره می سوزد. من دیگر فقط به این فکر می کنم که شمع وجود او خاموش نشود.
نیکان جان نمی دانم چرا این روزها از یاد تو غافل نمی شوم. عباس معروفی عزیز، ابراهیم خان نبوی، بهنود نازنین، فرخ جان و صبای عزیز، امید جان، حامد جان، ف.م. سخن عزیز، داریوش و ساغر و پرویز و دوستان نازنین ملکوت، محمود جان و دوستان حلقه دبش، پرستو خانم، کامه عزیز، سیما خانم شاخساری، نی لبک مهربان، پارسای عزیز، فانوسیان، دوستان گویا، سید جان هنوز، شکراللهی نازنین، نوشی خانم، سارای عزیز، سام الدین عزیز، دوستان دیده و نادیده شرق، آقای مهاجرانی، خانم کدیور، آقای ابطحی همه آنها که به گنجی فکر می کنید همه علی ها و همه زهراها و همه سعیدهای غیرمرتضوی و همه معصومه های شفیعی و همه محسن ها و همه آنها که اسم های خوب دارید و رسم همدلی دارید و دلتان برای ایران می تپد در ایران اید یا خارج ایران اید من از این پس هر شب که به خانه رسیدم شمعی به یاد گنجی روشن می کنم پشت پنجره می گذارم. من با اشک من با اندوه و آرزو برای گنجی هر شب تا آزادی او تا شفای او تا سلامت او شمعی روشن می کنم. چه خوب می شد اگر همه ما شمعی به یاد او پشت پنجره می گذاشتیم. چه خوب می شد تمام تهران تمام ایران شب ها پشت پنجره هاش شمعی به یاد گنجی روشن بود.
گنجی به نیروی همه ما نیاز دارد تا زنده بماند. ما بودیم که حجاریان را از زخم تیر ترور شفا دادیم. ما به او نشان دادیم که می خواهیم زنده بماند و این به او نیروی زندگی داد. ما می توانیم شمع وجود گنجی را نیز از خاموشی نجات دهیم.
من لوگو ساختن بلد نیستم. اما اگر دست هنرمندی شمعی بسازد در سیبستان خواهم گذاشت. تا پنجره سیبستان نیز از شمع گنجی خالی نباشد. این کمترین کاری است که می توانم کرد که می توانیم کرد. گنجی باید باید باید زنده بماند.
شاید این به لوگویی که میخواهید نزدیک باشد:
https://www.sharemation.com/hezardastaan/candle.jpg?uniq=avqe1k
و این شمع هم وجود دارد( در وبلاگ زنانه ها دیدم،):
http://www.shabah.org/candle.gif
آقای جامی عزیز… امیدوارم کار از این کارها نگذشته باشه… ویژه نامه روزآنلاین… روز جمعه.. بوی شهادت می داد… من هر چه در توان داشتم در این روزها به کار بردم.. هر چه می توانستم نوشتم… هر روز برای گنجی… ولی باز احساس گناه می کنم.. ما نشستیم و آب شدنِ گنجی را نظاره کردیم..
درد تمام وجودم را تسخیر کرده است. دیشب و امروز بغض گنجی گلویم را میفشرد و اشک بر چشمانم نشسته است. مدتها پیش به آقای باقی پیشنهادی داشتم و در آن آوردم که مسألهی گنجی را باید ملی کرد. موج آن باید در ایران باشد نه تهران. ولی آنان به تهران قناعت کردند. گنجی بازتابندهی درد متراکم تاریخی ملت ماست که لزوما به آن خودآگاهی ندارند. گنجی بخشی از وجود ما شده است و با ما زنده میماند، اگر ما به حیات و زندگی خود احترام بگذاریم
سلام …این شمع ها را از وبلاگ یکی از دوستان گرفته بودم …ببینید به کار می ایند ؟ اول: http://members.aol.com/dcreelma/imagesite/animated/new/candler.gif
و دوم : http://img268.imageshack.us/img268/1850/sham1233lt.gif
سلام
خواستم اطلاع بدهم که وبلاگ جدیدم در بلاگ اسپات و به آدرسی که در اینجا نوشتم است.
ممنونم
میشه یه شوال بپرسم. چی شد که باور کردید که حال گنجی واقعا بده. مگه همین دو سه رو زپیش تو بی بی سی ننوشته بودید که اگه حالش بده چطوری نامه به اون بلندب می نویسه (به اینش که با فرافکنی ژورنالیستی نوشته بودید بعضی معتقدند که … کاری ندارم) کاشکی به جای شمع روشن کردن تو صداقتش شک نمی کردید.
شبی که گنجی برای اولین بار اعتصاب غذایش را شکست خواب دیدم لیوانی شیر می خورد.
خدا می داند چقدر امیدوارم که بماند.
شمع و دعا و تمام آنچه بلدم … ای کاش بماند گنجی
آقای جامی ما مردم ایران قرارنیست که روزی داغ عزیزانمان رانبینیم یااستبدادداخلی یا استعمارخارجی گلویمان رامی فشارندونمی گذارندآب خوشی از گلوی ما پایین برود. بعداز هشت سال جنگ وکشتار جوانان برومندمان…حالانوبت به روشنفکرانمان رسیده احتمالا پس از ساخت بمب اتم نوبت به بقیه می رسد .خدایا خودت به همه ما ومخصوصا به گنجی رحم کن…
مینا و سیاورشن عزیز،
از اینکه لوگوهایی برای شمع معرفی کرده اید ممنون ام. همه آنها را هم دیدم. اما من شمعی می خواهم که برای گنجی و به یاد گنجی طراحی شده باشد. هر شمعی شمع گنجی نیست. برای یادکرد او می ارزد که کسی یا کسانی از میان ما دست به کار شوند و شمعی که سزاست طرح بزنند. شمعی یا شمعهایی خاص که همه جا نقل شود و به نام گنجی شناخته شود. نمادی از یک همدلی جمعی باشد.
افسوس!!..راستی پایان درد کجاست؟
بزرگترین آرزویم زنده ماندن گنجی است…زیباتری خبر زندگی ام خبر پایان اعتصاب غذای اوست.گنجی عزیز بقیه راه را به ما بسپار! بس است صلیبی بزرگترو سنگین تر از جان نحیف ات را برکشیدن…بس اسسسسسسست…با معصومه همدلی میکنم و برایش خیلی ناراحتم.معصومه هم کم از گنجی هزینه نمیکند،گرامی باد ایثارش.قدرشان می دارم و افتخار میکنم که تاریخ فلاکت بار زندگی ما در حکومت جمهوری اسلامی با ستاره وجود گنجی و همسرش درخشیدن گرفته است.راهشان را بی رهرو نخواهیم گذاشت.
از مهربانی تان سپاسگزارم.
آرزومند عشقی عمومی در نزد همه مون هستم.
مدتی است که حتی دیگر توان شنیدن هم ندارم! هرروز دردی تازه و تازه تر، انگار ویران می شویم، هر روز، بیشتر و بیشتر!
حضرت سیبستان، چشم که می چرخانی تاریکی و غبار را می بینی که دور تا دورت را قبضه کرده. انگار تنها گاهی در میان اینهمه سیاهی و گنگی، فریاد و ناله ای از مرگ و نیستی را می شنوی که بلند می شود و دردت را دو چندان می کند. می دانی که باز “مایی” شیردل جرات کرده و از حصارهای طلسم شده این سرزمین محکوم بالا رفته و … باز خاموش. سکوت و تنهایی!
شمع را روشن می کنم حضرت سیبستان، مثل هر روز، مثل هر سال، مثل همیشه. مثل تمامی لحظاتی که در خفا اشک می ریزم و تنهایی و سکوت شب را ناله می کنم. باز هم دعا می کنم حضرت سیبستان، دعا می کنیم. برای او، برای تمامی شیردلانی چون او. برای خودم و خودانی چون من. برای همه ما که هنوز ما نشده ایم و تک مانده ایم، جدا از هم، جدا از او و دستانی چون او که بالا می روند، جدا از ما! برای ایران و ایرانی. اما …!
در ایران ما هریک از هزاران نفر جانهایی که اسیر مشتی نادان،مزور و ددمنش شدند وبا قساوت در یک نبرد نابرابر جان باختند در هنگام اسارت و قبل از شهادت به نحوی در گیر مستطقین قرون وسطائی بودند و با این سئوال هاکه :آیا مسلمانی ؟ نماز می خوانی ؟ یا از موضعت دست بر میداری ؟ و نطایر آن …. کسی چه میداند بر آنها چه گذشت ما فقط گوشه ای از آن فجایع را از زندان یا در شهر – هم در وطن و هم در غربت شنیدیم که چگونه خونشان بر زمین ریخته شد و بد تر از آن آدمهائی که در زیر تازیانه مجبور شدند دست از عقاید خودبشویند و یا وادار به اعمالی علیه دوستان و نزدیکان خود شوند که برایشان زجرآوروخفت بار بودو بعضی با خود کشی خود را از عذاب وجدان راحت کردند.ما نمی دانیم که بر سر سحابی ها چه آوردند ما نمی دانیم که هزاران انسان که در سلولهای آدمخواران جانشان بلبشان رسید و مرگ را بر زندگی فلاکت بار ترجیح دادندو حتی اقدام به خودکشی نمودند.این حضرات با تمام مخالفان خود با همین نخوت و تکبر برخورد کردند که با اکبر گنجی می کنند. فرقی نمی کند که منقد چپ باشد یامذهبی . هاشم آقاجری یا عبدالله نوری یا عبدی . این برای آقایان قاعده است که باید مخالف را شکست و این هم قاعده بوده که هزاران نفر در برابر آنها ” نه ” گفتند و تسلیم نشدند ولی در تاریکخانه ها!! این بیشرمان همان را با اکبر گنجی می کنند که با هزاران شهید مخفیانه یا دزدانه کردند. این بار کاملا عریان است و در برابر چشم جهانیان. این که اکبر گنجی در طول این سالهاستم دیده و حاضر نیست کوتاه بیاید موضوع جدیدی نیست ولی چون علنی شده حساستر به نظر می رسد . چرا حضرات که هزاران نفر را به عدم فرستاده اند دست از شرارت بر نمی دارند ؟آیا آنها سرشان را زیر برف کرده اند و فکر می کنند دنیا از جنایات آنها بی خبر است؟شاید هم می دانند که دنیا کاری به آنها ندارد و آنها هر کاری می خواهند بکنند.بهر جهت ظالمانه است که جلادان علنا قدرت نمائی می کنند.گنجی نماد صادق هزاران قربانی حکومت جهل و جنایت و زبان رسای میلیونها ایرانی ست که عزیزان خود رادر این رژیم از دست داده اند و هنوز رسما محلی برای طرح آن در جامعه نیست.
چقدر دلم گرفت.. با آرزوی سلامتی برای او..
براى نجات جان گنجى و زنده ماندن امید اگر کارى از دستمان برآمدنى باشد انجام مىدهیم. درود بر شما.
مهدی عزیز از این نوشتهات دلم گرفت. از عمق دل برآمده بوده بود و لاجرم در ژرفای دل اندوهگین ما نشست. اندوهم دو چندان شد که نمیتوانم از گنجی بنویسم و ناچارم در نیمنگاه از او و بیانیههایش یاد کنم و در این وبلاگشهر که جز نوشته کمتر نمودی عمومی برای ابراز عقیده و نظر است، در صف آنانکه یادی از گنجی کردهاند گویی جایی ندارم …
درود بر شما! فانوس نیز این شمع را روشن نگاه خواهد داشت…
دارم خفه میشوم. نمیشود ، نمیتوانم آنچه میخواهم بنویسم.نوشته ات را میخوانم و به صدای فرهاد گوش می دهم و گاهی قطراتی از چشمانم سر میخورد.
مهدی عزیز، درست است که در حال زندگی میکنیم، ولی نتیجه کارمان در آینده بروز خواهد کرد. اگر نور شمعهای ما کنار هم چشم شب را بزند، کاری کردهایم کارستان…نگذاریم شب بماند. امشب را نور افشانی کنیم تا فردایمان روشن باشد.
سلام … با تبادل لینک موافقین ؟
با سلام . من برخی مطالب شما را بر روی وبلاگ جهنم حقوق بشر قرار دادم. امیدوارم راضی باشید!
چشم این گرگها را- که نمی دانم ازشان متنفر باشم یا دلم برایشان بسوزد- آتش های بزرگتر و سوزانتر هم نمی ترساند چه برسد به شعله ی شمع من و شما. نمی دانم که پشتشان به چی گرم است آخر… شاید به ترس و ناباوری و خستگی من و امثال من.آقای جامی! کاش جرات داشتیم و کاری می کردیم.
این روزها هر روزم با نام گنجی عجین است.صدای گریه های همسرش آرامش را از من ربوده است.درد دل هایم را در این وبلاگ بخوانید.
گنجی برای خامنه ای به منزله مجسمه بودا برای طالبان
یکی از اقدامات پر اهمیتی که حکومت طالبان را برای افکار عمومی جهان غیر قابل تحمل نمود، تخریب مجسمه بودا بود. در آن هنگام زمانی که جهان از قصد حکومت طالبان برای تخریب مجسمه بودا اطلاع یافت، و نسبت به پرهیز دادن حکومت طالبان به هرعنوان و از هر طریق ممکن اقدامات بسیاری انجام شد.
به همین ترتیب از دو ماه پیش و پس از آغاز اعتصاب غذای اکبر گنجی تا کنون جهانیان از هر سو از حکومت اسلامی ایران خواسته اند که اکبر گنجی را آزاد نماید.
حکومت طالبان نسبت به درخواستهای بین المللی برای عدم تخریب مجسمه بودا بی اعتنائی کرد و به جرات می توان گفت که همین حرکت موجب شد تا طالبان به عنوان یک دشمن جهان متمدن شناخته شود و هیچکس در جهان در اعتراض به تغییر حکومت طالبان نه اشکی ریخت و نه فریادی به اعتراض برآورد.
در شرایط کنونی موضوع اکبر گنجی به موضوعی به مراتب با اهمیت تر از مجسمه بودا بدل شده است و اگر یونسکو عالی رتبه ترین مجمع بین المللی بود که در منع تخریب مجسم بودا به طالبان اخطار داد، اما اینبار تمامی مخالفان عملیات نظامی درعراق نیز از حکومت اسلامی خواستار آزادی گنجی شده اند. بی اعتانائی به خواسته این گروه اخیر، هزینه بسیار سنگینی را برای حکومت اسلامی به همراه خواهد داشت.
در طی شصت روز اخیراعتصاب غذای اکبر گنجی وجدان جهانیان از اروپا گرفته تا آمریکا و از آفریقا گرفته تا آسیا را به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و چنانچه حکومت اسلامی ایران، گنجی را آزاد ننماید و اتفاقات ناگواری که تا به حال برای وی رخ داده ادامه یابد، بی تردید تاثیری به مراتب عمیق تر از تخریب مجسمه بودا توسط طالبان، بر ذهن و روح جهانیان و نهادهای بین المللی خواهد داشت و حکومت ایران را دقیقا به مرزغیرقابل تحمل در نگاه جهانیان خواهد رساند.
چنانچه گنجی به علت ظلم های مضاعفی که بر وی رفته است از دست برود، هیچ کسی در دنیای متمدن برای خود این حق را قائل نخواهد بود که با اقدامات نظامی از سوی دول خارجی برای تغییر حکومت ایران مخالفتی ورزد.
آیا حاکمان ایران به مصالح حیاتی خویش واقفند!